فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیتنامه شهید حبیب الله افتخاریان

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم رب الشهداء والصدیقین
((و لا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لا تشعرون))
((به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان))

با سلام ودرود فراوان خدمت مهدی موعود (عج) و نایب بر حقش امام خمینی و با درود به امت شهیدپرورمان و با سلام ودرود به پدر و مادر ایثارگر و مهربانم، وصیت می کنم که فرزند خود را در راه خدا قربانی نمایید و دین خود را از گردنتان ادا نمایید.

ای آنکه وصیت نامه ام را می خوانی بدان که از کودکی آرزوی بسیار داشته ام و آن هم تنها رسیدن به لقاءالله و جهاد فی سبیل الله بوده و هست.
دوست داشتم که در جنگ مانند حسین (ع) شهید شوم، هرچند که در آن زمان نبودم به ندای حسین لبیک بگویم اما اکنون هستم، می توانم به ندای حسین لبیک بگویم و گفته ام و به آرزوی خود نیز که شهادت است رسیدم و چون که باید زمینه ای برای شیفتگان الله فراهم کنیم تا بتوانیم از آن عبور نماییم. خواهران وبرادران مسلمانم قدر رهبر کبیر امامت امت را بدانید و روحانیون مبارز و همیشه در صحنه را حامی باشید، به نماز جمعه و جماعت و دعای کمیل و توسل و … اهمیت دهید، نماز شب را بپا دارید، جبهه های نبرد حق علیه باطل را یاری کنید، در جبهه ها شرکت کنید چون که امام واجب شرعی اعلام فرموده اند.

خواهران حجاب خود را رعایت کنید، که دشمن از همین حجاب شما می ترسد و بدن آنان به لرزه می افتد، خواهرم حجاب تو از خون سرخ من افضل است، از منافقین کوردل می خواهم که دست از این اعمال زشت و کثیف خود بردارند و به اسلام عزیز روی آورند.

و السلام علیکم و رحمه الله وبرکاته

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

زندگینامه شهید حبیب الله افتخاریان

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

درسال 1334 در خانواده اي دامغاني از روستاي شهيدپرور وامرزان ديده به جهان گشود و در سن 3 سالگي از محبت پدر محروم گشت و سرپرستي او و خانواده اش را عمويش بر عهده گرفت بدليل شرايط مادي خانواده تحصيل در كلاسهاي شبانه به كار و تلاش روزانه را انتخاب كرد پس از فراقت از تحصيل به خدمت سربازي رفت بعد از آن در اداره برق اصفهان مشغول كار شد و در عين حال به مبارزات سياسي خود عليه رژيم پرداخت و به علت فشار عوامل شاه به كشور آلمان و بعد فرانسه مهاجرت كرد و همچنين دوره نظامي را در كشور سوريه و لبنان گذرانيده است و مدتي در فرانسه به محافظت از امام پرداخت با پيروزي انقلاب مسووليت حفاظت و انتقال خانواده حضرت امام را از تركيه به ايران به عهده گرفت و به ايران آمد . در ابتداي ورود به تشكيل سپاه و شكل دهي سازمان اين نهاد مقدس پرداخت و در تشكيل سپاه اصفهان نقش ارزنده اي داشته است پس از آن به مازندران عزيمت نمود و با تشكيل پايگاههاي سپاه به مبارزه عليه شورش گنبد و بندر تركمن پرداخت و فرماندهي سپاه آن منطقه را بر عهده گرفت و سپس عازم جبهه جنوب شد مدتي فرماندهي تيپ 25 كربلا را بر عهده داشت و به منطقه غرب اعزام و به عنوان فرمانده سپاه مريوان و بانه مشغول خدمت شد و در اين خطه مظلوم به ايثارگري و مبارزه عليه خود فروخته گان و عمال دشمنان پرداخت و در 19/12/1363 هنگاميكه در اوج پريدن از سكوي پرواز بسوي معشوق بود به ديدار دوست شتافت . روحش شاد و روانش قرين رحمت الهي باد

نقش شهيد در دفاع مقدس :

فرمانده سرافراز هنگاميكه بر سكوي عشق مي نگريست مناجات عارفانه سر مي داد گويي بلبلي بر شاخسار خشك نشسته و نغمه سبز سر مي دهد تا باغش را يابد و همچون بهار با طراوت نغمه خواني كند و در اين سير از هيچ تلاشي چشم نپوشيد و در برعهده گيري مسووليتهاي حساس در مناطق عملياتي دريغ نورزيد و با مسووليتهاي ذيل اداي دين نمود .

1- فرماندهي تيپ 25 كربلا در محورهاي عملياتي جنوب

2- فرمانده سپاه پاسداران بانه در كردستان

3- فرمانده سپاه پاسداران مريوان در كردستان

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

نوزادی روی تابوت (از خاطرات شهید حبیب الله افتخاریان )

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ﺟﻠﻮﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﺑﻨﺪ ﭘﻮﺗﯿﻦﻫﺎﯾﺶ ﺭﺍ ﺑﺴﺖ ﻭ ﺩﺳﺖ ﻭ ﭘﺎی ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺭﺍ ﺑﻮﺳﯿﺪ ﻭ ﺳﭙﺲ ﮔﻔﺖ ﺣﻼﻟﻢ ﮐﻨﯿﺪ .
ﻣﺎﺩﺭ ﮔﻔﺖ : ” ﺑﻤﺎﻥ، ﺩﻭ ﺭﻭﺯ ﺩﯾﮕﻪ ﻗﺮﺍﺭ ﺍﺳﺖ ﭘﺪﺭ ﺷﻮﯼ .. ”
حبیب الله ﮔﻔﺖ : ﻭﺿﻊ ﮐﺮﺩﺳﺘﺎﻥ ﻧﺎﺟﻮﺭ ﺍﺳﺖ ﺻﺪﺍﻡ ﻭ ﮔﺮﻭﻫﮏﻫﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺑﺮ ﻣﺮﺩﻡ ﻇﻠﻢ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﺑﺎﯾﺪ ﺑﺮﻭﻡ ”
ﻭ ﺭﻓﺖ .
ﻭﻗﺖ ﺭﻓﺘﻦ ﮔﻔﺖ :” ﻓﺮﺯﻧﺪﻡ ﺩﺧﺘﺮ ﺍﺳﺖ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺍ ﻫﻢ ﻣﯽﮔﺬﺍﺭﯾﻢ ﻣﺤﺪﺛﻪ .. ”
ﺩﺭ ﺁﺧﺮﯾﻦ ﺗﻤﺎﺱ ﺗﻠﻔﻨﯽﺍﺵ ﻫﻢ ﮔﻔﺖ :
” ﻣﻦ ﺩﯾﮕﺮ ﺑﺮﻧﻤﯽﮔﺮﺩﻡ ﻗﻨﺪﺍﻗﻪ ﻣﺤﺪﺛﻪ ﺭﺍ ﺩﺭ ﺗﺸﯿﯿﻊ ﺟﻨﺎﺯﻩﺍﻡ ﺑﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﺑﺮ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺗﻢ . ﻣﻄﻤﺌﻨﺎ ﻣﻦ ﻭ ﺩﺧﺘﺮﻡ ﻫﺮﮔﺰ ﯾﮑﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺨﻮﺍﻫﯿﻢ ﺩﯾﺪ .. ”
ﺩﻗﯿﻘﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺷﺪ ﮐﻪ ﻣﯽﮔﻔﺖ .. ﻧﻮﺯﺍﺩ ﺭﻭﯼ ﺗﺎﺑﻮﺕ ﻭ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮ ﺭﺍ ﻧﺪﯾﺪﻥ ﺩﺧﺘﺮ ﻭ ﭘﺪﺭ …

منبع: ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید شاپور برزگر

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

تاریخ را که می‌نگرم پر از حوادثی است که در جوامع مختلف بشری رخ داده در اثر حادثه‌ها ، عدة بی‌شماری از انسانها به خاطر تعدادی دیگر از بین رفته‌اند . قدرتمندها ، ضعیفها را از سر راه خود برداشته‌اند تا بدون مانع بتوانند به نیات و آمال کثیف و ناپاک خود برسند.
در زمان پیامبر اسلام ـ حضرت محمد (ص) ـ مشرکین مکه چقدر به اذیت و آزار آن فرستاده خداوند پرداختند ! این مطالب را خداوند در قران کریم برای پند و عبرت نسل آینده ذکر کرده است . تنها عاملی که این عده را به کارهای ناپسند وا داشته ، دنیا پرستی است .
هر چه از بدی‌ها بر سر انسان بیاید ، از مادیات و خود‌‌خواهی انسان است .
در حدیثی چنین آمده است : (حب الدنیا رأس کل خطیئه)
آنها که مخالف راه انبیاء می‌روند بدانند و آگاه باشند که سرنوشتشان غیر از سرنوشت دوستانشان در تاریخ نخواهد بود و مخالفت آنها نیز از مادی بودن آنهاست و نه چیز دیگر
تو پنداری جهانی غیر از این نیست زمین و آسمانی غیر از این نیست !

و اما دسته دیگری که در جامعه راه قرآن و انبیا را الگوی خود قرار داده‌اند و همیشه سعی در اجرای فرامین خداوند متعال کرده‌‌اند ، در دنیا و آخرت سعادتمند خواهند بود . و به همین سبب است که جامعه اسلامی امروز در کشورمان به رهبری امام امت با گامهای استوار در جهت پیاده کردن احکام الهی پیش می‌تازد و جوانان حزب اللهی امت مسلمان نیز پرچمدار این نهضت در جبهه‌های حق علیه باطل هستند و این وارستگان مسلمان ،‌ دنیا را با تمام مظاهر فریبنده‌اش رها کرده و به اسلام روی آورده‌اند و در مسیر مقدس الهی،‌ صمیمانه به جهاد و کارزار با دشمنان دین حق برخاسته‌اند و اسلام نیز جز برپایه این نوع ایثارگری‌ها استوار است .
اساساً جانبازی در مسیر حق یعنی دست کشیدن و خالی شدن از هر چیزی که نفس را به رسوب کردن و باز‌نشستن فریب دهد و اوج گرفتن به سوی حیاتی جاودانه که همه چیز است و تعالی و کمال .
مسلماً اگر اندیشه و جان هر فردی سرشار از این هدف مقدس شود ، دیگر عذاب و شکنجه دشمن بر او کارگر
نمی‌افتد ، چرا که او روح خود را چنان در آسمان بلند کمال اوج داده است و مجذوب جهان پر شکوه ابــدیت
گردیده که هر نــوع مصیبت و دردی را که در این دنیای خاکی بر آخرت سنگینی می‌کند از یاد برده است .
در مسیر الی الله است که دوستان با صفا که روحی شعله‌ور از عشق به قربانی شدن در راه حق و پاسخ گفتن به ندای رهایی بخش خداوند و رسولش دارند گرد هم اجتماع می‌کنند تا جهانی که از همه زشتی‌ها و پستی‌ها مبراست بسازند .
تمامی این دوستان صمیمی در دنیا مجاهدان وفادار به حق بوده و هستند و در آخرت شهیدانی جاوید .
دل بر جهان مبند که این بی‌وفا عروس …. با هیچ کس شبی به محبت به سر نکرد

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید مجید دایی دایی

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

با سختی ها مبارزه کنید…
بسمه تعالی

«ان الذین امنوا و الذین هاجروا و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم». (بقره / ۲۱۸).
با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی (س) و با سلام بر کلیه نیروهای وفادار به خط امام.
اینجانب «مجید دایی دایی»، فرزند «علی اکبر» شهادت می‌دهم به وحدانیت خدا و رسالت محمد (ص)، آخرین پیغمبر او و ولایت علی (ع)، خلیفه اول و جانشین نبی اکرم (ص) و شهادت به این که امام خمینی (س)، فرزند علی در خط نبی اکرم قرار دارد و این انقلاب، زمینه ساز انقلاب و حکومت عدل جهانی مهدی (عج) می‌باشد.
باری، خانواده عزیزم! اکنون که دست به قلم برده‌ام، نه برای این که وصیت‌نامه‌ای بنویسم، چون می‌دانید نوشتن وصیت در شرع، به کسانی تعلق می‌گیرد که مال التجاره‌ای داشته باشند و لیکن، بنده با توجه به موقعیت کنونی کشور عزیزمان، تصمیم گرفتم «پیام نامه»ای برای خانواده‌ام بنویسم، که سندی بر حقانیت خط و سیر شهدا باشد.
خانواده عزیزم! همان طوری که می‌دانید هدف من و دیگر رزمندگان - فقط و فقط- رضای خدا و اطاعت از فرمان او بوده است و در اجرای همین فرامین بوده، که به شهادت رسیده‌ام؛ پس کاری را انجام داده‌ام که دقیقاً خواست الله و امت حزب الله بوده است، که شما عزیزان باید از صمیم قلب خوشحال باشید، که فرزند شما در خطی قدم برداشت و شهید شد، که ادامه‌ی همان خط ائمه‌ی اطهار (ع)، به خصوص سرور شهیدان تاریخ، حسین ابن علی (ع) است. حال با این تفاسیر، «آیا امام حسین (ع) از بین رفت؟!» خیر؛ چون، «شهید» شد. یعنی، «شاهد» است و قرآن دقیقاً ذکر کرده است که: «… شهیدان زنده‌اند و نزد خدا روزی می‌خورند.» پس، شهدای ما زندگان تاریخند و یاد آنان همیشه به یادگار و سرمشق و الگوی نسل‌ها می‌ماند و این را بدانید شهادت، آرزوی کلیه‌ی مسلمین است؛ چون انسان در هر موردی، خوب آن را انتخاب می‌کند. حال که مرگ هست، پس بهترین نوع مردن را من انتخاب کردم، که بهتر از آن مرگی نیست و من زندگی جاویدانی را بدست آورده‌ام. در اینجا صحبتی با خانواده عزیزم دارم، تا فقط به عنوان پیامی و نصیحتی بوده باشد، که ان شاء الله این را دقیقاً قبول کنید. در وهله‌ی اول به پدر و مادرم؛ ای عزیزان! بدانید من همیشه دعا گوی شما بودم؛ لیکن خود می‌دانید زندگی، صحنه‌ی مبارزه است، که از اول خلقت بشر، بوده و هست. همیشه یکسری در خط شیطان قرار می‌گیرند و یکسری در خط الله و این بس افتخار بزرگی است، که ما در خط الله قرار گرفتیم و او را تکیه‌گاه‌مان قرار دادیم و از هیچ ابرجنایتکاری کمک نگرفتیم و می‌دانیم و یقین داریم که دست خدا، بالاترین قدرتهاست و حال اگر انسان‌هایی در این راه فدا شوند، خوش به سعادتشان، که امامان و معصومین (ع) ما هم در این راه فدا شدند. ضمناً بدانید خداوند امانتی به شما داده بود و اکنون آن را باز پس گرفته و از شما می‌خواهم دقیقاً کاری را انجام دهید که زینب (س) در سوگ شهیدانش انجام داد و مجالس ترحیم را ساده برگزار کنید و به همه تبریک بگویید. وصیت شهید به شما، دعا برای طول عمر امام عزیزمان است. پیامی برای برادرم دارم. محسن جان! من هیچ وقت نتوانستم حق برادری را بجا آورم، از شما تقاضای بخشش دارم. هیچ‌گاه از یاد خدا غافل نباشید و همیشه در خط امام و انقلاب حرکت کنید و با سختی‌ها مبارزه کنید، که انسان در کوره‌ی راه سختی‌ها و آزمایشات الهی است که ساخته و به درجه‌ی عالی متقی و ایمانی می‌رسد. پیامی برای خواهران عزیزم: خواهران عزیز! در درجه اول از شما تقاضا دارم پاسدار خون شهید و ادامه دهنده‌ی راه او و مبلغ دین او و الگو بودن، به عنوان خواهر شهید باشید. در زندگی هیچ گاه خدا را فراموش نکنید و فقط هر چه خواستید، از او بخواهید، که اگر خود را کوچک می‌کنید، برای خدا می‌کنید. در کلیه‌ی مسایل انقلاب، و در نماز جماعات و جمعه شرکت کنید. در خدمت به انقلاب و اسلام، کوشا باشید؛ حال از هر طریقی که شده باشد، حتی دفاع لفظی از خط امام. خواهش و پیام دیگرم، حفظ حجاب شما است. حتماً حجاب خود را رعایت کنید، که نجابت یک زن در حفظ حجاب است. این را بدان که حفظ حجاب تو، در مقابل عمل من، کوبنده‌تر از خون من است. برایم گریه و زاری نکنید و اگر هم گریه‌ای و سوگواره‌ای هست، فقط به خاطر حسین ابن علی (ع) و یاران مظلوم او باشد. ضمناً پیامی هم برای اقوام و فامیل‌ها دارم، که به عنوان تذکری است و بارها شنیده‌اید و این بار از یک شهید بشنوید. راهی که ما رفتیم، در ارتباط با اطاعت خدا بوده، که به دستور امام عزیزمان صورت گرفته است. یعنی، دستور امام برای‌مان حجت است. حرف او، حرف خداست. هیچ شکی هم نداریم و می‌دانیم که وجود پر برکت ایشان بوده، که خداوند به ما این همه پیروزی عطا کرده است و اگر می‌بینیم اشخاص یا گروه‌هایی در مقابل امام قرار گرفته و یا نابود می‌شوند، این نشانگر حقانیت او و پشتیبانی خدا از اوست و حال از شما می‌خواهم این نعمتی را که نصیب ما شده، قدرش را بدانید و از یکسری هم تقاضای تجدید نظر در عقایدشان دارم، که هنوز فکرشان و قدمشان را با این انقلاب وفق نداده‌اند. بدانید، هر کس بخواهد در مقابل این سیل خروشان بایستد، فنا خواهد شد؛ چون سرچشمه‌ی این سیل، به خدا وصل است و هیچ گاه از خروش نمی‌افتد و درضمن، خود را بی‌طرف نشان ندهید. بیایید در خط انقلاب و اگر دنیا و آخرت را می‌خواهید، همیشه مدافع خط اصیل اسلام باشید و در عمل، پیاده کنید. مدافع امام، روحانیت اصیل در صحنه، دولت و حکومت باشید، که دفاع از اینان دفاع از دین خداست. در آخر، این را از صمیم قلب می‌گویم. اگر اشخاصی بخواهند باز از در خصومت با این حکومت درآیند، هیچ‌گاه راضی نیستم قطره اشکی برایم بریزند و حتی در مجالس ترحیمی که به اسم من است شرکت کنند، که روحم را سخت می‌آزارند. امیدوارم که همه به خود آیند و دست از لجبازی بردارند و بدانند که این انقلاب، «جند الله» ، «حزب الله» و «روح الله» دارد و هیچ‌گاه شکست نمی‌خورد. به امید فرج امام زمان (عج) و حکومت عدل مهدی(عج).
«آن کس که تو را شناخت، جان را چه کند/ فرزند و عیال و خانمان را چه کند/ دیوانه کنی هر دو جهانش بخشی/ دیوانه تو هر دو جهان را چه کند».
اگـر بـاشد قـرار، آخـر بـمیرم / نـمی‌خواهم که در بـستر بـمیرم.
۱۷/۱۱/۱۳۶۱
مجید دایی دایی

 

 

منبع : سایت فاتحان

 1 نظر

وصیت نامه شهید میر محمود بنی هاشم

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ما هر موقع در جنگها سست می شدیم به پیامبر گرامی اسلام پناهنده می شدیم.

بسم الله الرحمن الرحیم

اینجانب میر محمود بنی هاشم راهی را که پروردگار عالم در قرآن کریم به ما نشان داده است انتخاب کردم راهی که اولیاء وانبیاء خدا آنرا رفتند راهی که ائمه معصومین(ع)و به خصوص سید مظلومین و سید الشهداء(ع) رفته است انتخاب کردم،زمانیکه پروردگار عالم در قرآن کریم آنقدر به رزمندگان اسلام و مجاهدین فی سبیل الله ارزش قائل است،پس چرا ما آن راه را انتخاب نکنیم؟

که اگر نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه خداوند در قرآن،سوره توبه آیه110 خریدار جان مومنان به بهای بهشت است و بنده فروشنده،چه است خدا،خون آنانکه در معامله شرکت می کنند زمانیکه پیامبر اسلام در جنگها آنقدر فعالیت کرده و تا پای شهادت پیش می رود و عزیزان و دوستان خود را در این راه شهید می دهد و این قدر استقامت می کند پایداری می کند تا دشمن زبون را به شکست و امی دارد مانند جنگ حنین که حضرت علی(ع) می فرماید:

«ما هر موقع در جنگها سست می شدیم به پیامبر گرامی اسلام پناهنده می شدیم.»

زمانیکه حضرت علی(ع)اولین امام بر حقّ شیعیان آن همه در جنگ ها شرکت می کند،شمشیر می زند،فداکاری می کند و زمانیکه ضربت دین خدا به سرش می خورد می فرماید:
«فزت برب الکعبه»
قسم به پروردگار رستگار شدم به معنی امام علی(ع)رستگاری را در شهادت می داند،پس چرا ما این راه را انتخاب نکنیم که اگر انتخاب نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه امام حسین(ع)در واقعه کربلا آن همه جانبازی می کند عزیزان،اصحاب و انصار خودش را در راه دین خدا شهید می کند و چنین می فرماید من مرگ را جز سعادت و خوشبختی و زندگانی با ستمگران را جز رنج و محنت نمی دانم و زمانیکه حضرت اکبر(ع)در مقابل ناراحتی حضرت امام می فرماید:پدر جان مگر ما حق نیستیم می فرماید بلی،می فرماید پس در این صورت چرا ما باید ازمرگ بترسیم که بترسیم در غفلتیم زمانیکه ریشه اسلام به آبیاری با خون عزیزانش سیراب می شود و رشد می کند و اولیای ما و ائمه ما با خون خودشان ریشه اسلام را سیراب کردند پس چرا ما چنین نکنیم؟که نکنیم در غفلت هستیم زمانیکه پیامبر اسلام آن همه زحمت می کشد،جنگ می کند،ائمه آن همه زجر و بلا می کشد و زمانیکه حضرت موسی کاظم(ع)یازده سال در زندان بغداد می ماند برای بقای اسلام پس چرا ما چنین نکنیم که اگر نکنیم در غفلت هستیم ما باید در راه دین خدا شهید بدهیم،اسیر بدهیم،معلول بدهیم ،تا اسلام زنده بماند انگیزه انتخاب این می باشد پس با توجه به حکم صریح پروردگار عالم،سنت پیامبر اسلام و ائمه اطهار(ع)این راه را انتخاب کردم و در انتخاب این راه کاملاًآزاد بودم و هیچ سازمانی و یا ارگانی در انتخاب این راه دخالتی نداشته بلکه خودم آزادانه انتخاب کردم.

و اما برای امّت حزب الله:

ای امت حزب الله،ای عاشقان ابا عبدالله مواظب این امام باشید به حرفها و نداهای حسین گونه او جواب مثبت دهید و پیرواو باشید،او به ما آزادی داد،او برای ما اسلام را زنده کرد و واقعیت اسلام را به ما نشان داد،او ما را انسان کرد ما کسانی بودیم که آمریکا از ما حقّ وحشیت می خواست یعنی ما را وحشی می دانست در صورتیکه امروز ما به رهبریت امام امّت آمریکا را خرد کردیم و او را زیر پا گذاشتیم ما همان ضعیفی بودیم که زیر چکمه های طاغوت جان می دادیم امام آمد و و ما را نجات داد و کشتی در حال غرق اسلام و مسلمین را و مستضعفین را به ساحل نجات هدایت کرد قدر روحانیّت مبارز را بدانید و از آنها پیروی کنید که آنها راست می گویند و راه راست را به ما نشان می دهند درود خداوند و بندگان صالح او بر روحانیت مبارز در رأس آن امام امت و آیت الله مشکینی و خامنه ای و سایر روحانیت مبارز اسلام.«ننگ و لعنت خدا برآن افرادیکه به نام اسلام تیشه به ریشه اسلام می زنند»ای امت حزب الله خانواده های شهداء را فراموش مکنید و به دیدار آنها بروید و از آنها دلجویی کنید ومخصوصاً خانواده های مفقودین که این خانواده های مفقودین واقعاً در گردن ما حق دارند شما را به خدا یتیمان شهداء را فراموش نکنید.

عزیزان حزب الله جنگ را فراموش نکنید که هنوز هم مسئله اصلی ما جنگ است،جنگ ما جنگ حق با باطل است ما در این جنگ از اوّل مظلوم بودیم و حالا هم مظلوم هستیم درست است که ما انتقام خون خود را تا حدودی از دشمن کافر گرفتیم ولی کافی نیست باید متجاوز تنبیه بشود و تنبیه متجاوز مرگ است و توبة گرگ مرگ است مبادا غفلت بکنید و خون عزیزان ما هدر برود مبادا غفلت بکنی و رزمندگان ما در جبهه تنها بمانند و مظلوم باشند مبادا مثل امام حسین(ع)در میدان نبرد تنها بمانند و ما در مقابل هجوم کفار جهانی از خودمان سستی نشان بدهیم که این واقعاً خطرناک است.

مادران و پدران و جوانانمان باید مثل انصار رسول(ص)و انصار حسین(ع)باشد که انصار خمینی مثل انصار رسول و انصار حسین می باشد و ای امّت حزب الله در تشکیل ارتش بیست میلیونی کوشا باشید ما باید همه عضو ارتش بیست میلیونی باشیم که بسیج در پیروزی انقلاب اسلامی و سرکوبی ضد انقلابیون و پیروزی در جنگ نقش خیلی موثری دارد اما ای امت حزب الله…سنگر ها را خالی نگذارید و به قول امام امّت مسجد سنگر است و نماز های جماعت را حتماً بپا دارید مبادا روزی برسد که مثل سابق مساجد ما فقط در ماه محرم،رمضان باز باشد بقیه روزها بسته باشداین خطرناک است در مساجد ما باید همیشه باز باشد و بچّه ها در مسجد بزرگ شوند.

امّا پیام من به مسئولین ادارات و ارگانها و به برادران پاسدار:ای برادران مسئول توجه داشته باشید روی میزی که نشسته اید نتیجة خون شهیدان است پس در برخورد با امّت حزب الله خیلی دقّت کنید خود را خادم این امّت بدانید بطوریکه امام امّت خود را خدمتگذار این امّت می داند و به آن نیز افتخار می کنند شما مسئولین نوکرهای این ملّت هستید چطور نوکر با ارباب خود برخورد می کند شما نیز با آنها برخورد کنید و در حفظ بیت المال کوشا باشید و توجّه داشته باشید که حضرت علی(ع)در رابطه با بیت المال چه نوع برخورد داشتند حتی در زندگی یکبار هم که شده نامه حضرت علی(ع)به مالک اشتر بخوانید خیلی مفید است .خود را حافظ خون شهدا بدانید مبادا این قدر کوتاهی بکنید که خشم ملّت مظلوم که نمونه خشم خداست گریبانگیر شما باشد آن موقع است که دمار از روزگارتان در می آورند و این را بدانید که فردای روز قیامت حسابرسی است شهیدان شما را زیر سؤال خواهند برد در برخورد با خانواده شهداء و مجاهدین اسلام نهایت را بکنید و امّا ای برادران پاسدار و ای جانبازان و ای مظلومان می دانم خیلی زحمت کشیده اید در راه انقلاب،و خیلی شهید داده اید و خیلی معلول داده اید ولی شما وارثان این شهداء هستید یعنی همه شهداء هستید پرچم خونین شهداء الان بر دوش شماست و سلاح خونین شهداء در دست شماست و آیه محکم الهی در سینة شماست رسالت تو خیلی سنگین است و لباس سبز تو کفن سفید توست و خون تو غسل توست پس برادرم در این رسالت دوستانت کوشا باش تو از همه،به شهداءنزدیکتر هستی چون تو همسنگر شهداء هستی خانوادة شهداء از تو انتظار دارند اسیران از تو انتظار دارند امام از تو انتظار دارد بچّه های یتیم شهداء از تو انتظار دارند که قوّت قلب آنها هستی«در سازماندهی ارتش بیست میلیونی خیلی تلاش کنید خیلی مؤثر است»در میدان نبرد مثل سابق فعّال باشید در سازماندهی نیروهای بسیجی«در تکمیل کادر لشگرها و یگانهای رزمی»-جنگ را-مسئولیت خود بدانید نه مأموریت خود.

درباره شهید مير محمود بني هاشمي

مير محمود بني هاشمي، در 10خرداد 1337 در روستاي «ساحلي سفلي» از توابع مشكين شهر در خانواده اي كشاورز متولد شد. وي نخستين فرزند خانواده بود و در كودكي با راهنمايي مادرش – رقيه مصطوفي – به ياد گيري قرآن پرداخت.
او تحصيلاتش را نخست در روستاي نيران –در مجاورت زادگاهش– گذراند و آنگاه به همراه خانواده به شهرستان تبريز نقل مكان كرد و در مدرسه شبانه روزي قطران، مقطع دبستان را به پايان برد. دراين زمان روزها در كارگاه قاليبافي كار مي كرد و شبها درس مي خواند. دوره راهنمايي را نيز در مدرسه راهنمايي پاسارگاد تبريز با نمرات عالي در سالهاي 1348 – 50 به اتمام رساند. اما مشكلات اقتصادي خانواده، مانع از ادامه تحصيل او در دبيرستان شد. با اين حال عشق و علاقه به مطالعه، او را به سوي كتابهاي مذهبي، تاريخي و علمي سوق داد. 2
مير محمود، نوجواني را با كار روزانه در قاليبافبي و درس خواندن شبانه، پشت سر گزاشت و دوره متوسطه را به صورت متفرقه پي گرفت. در سال 1354 به پيشنهاد والدينش به خواستگاري سحر ناز (دخترعمه اش) مي روند. به خاطر شناختي كه مير محمود از همسر آينده اش داشت به اين وصلت، رضا داده با هم ازدواج مي كنند. به هنگام ازدواج، مير محمود شانزده و سحر ناز سيزده سال داشتند. مهريه يك جلد قرآن كريم و سه هزار تومان بود و مراسم ازدواج بسيار ساده برگزار مي شود و آنها از سال 1354 زندگي مشتركشان را در خانه استيجاري پدر شروع مي كنند.
ثمره ازدواج آنها چهار فرزند به نام هاي مير ولي (متولد 1357) ، مير علي (متولد 1360) و فاطمه و زهرا (متولد 1363) مي باشند.
در سال 1356، مير محمود به سرباز ي اعزام و در نيروي هوايي تهران مشغول مي شود. تماسهاي او با افرادي چون پدر بزرگش كه فردي متدين و آگاه بود بسيار مؤثر واقع شدند و نگرشي ضد رژيم و استبداد پهلوي را به او مي بخشد و حضور او در راهپيماييها و تظاهرات، ‌قبل از اعزام سربازي، ‌ناشي از برخورد و آشنايي او با اين گونه افراد است. در طول خدمت سربازي نيز همچون قبل به فعاليتهايش ادامه مي دهد به طوري كه پخش اعلاميه ها ي حضرت امام (قدس) در پادگان، عمده فعاليت اوست.
در اين مورد، ‌خود چنين تعريف مي كند:
«روزي اعلاميه را به داخل پادگان بردم و به فكر چگونه نصب كردن آن بودم. دوستي داشتم كه اهل تبريز بود و چون شناخت كافي از او داشتم ماجرا را به او گفتم. قرار شد كه او نگهباني بدهد و من اعلاميه را بچسبانم. در حين انجام كار افسر نگهبان مرا ديد و به طرف من آمد ضمن سئوال و جواب متوجه اعلاميه شد من خيلي ترسيده بودم. او گفت: «زود باش اعلاميه را بچسبان و تمام كن»
من فكر كردم اين يك خدعه است. تمامي اعلاميه ها را چسباندم. فردا منتظر احضار بودم ولي خبري نشد. بعد از چند روز ايشان را ديدم. ماجرا را پرسيدم او گفت: ‌من هم اين كار شما را مي كنم ولي مخفيانه.»
مير محمود اين اعلاميه ها را از پسر عمويش كه روحاني مقيم قم بود دريافت و پخش مي كرد تا اينكه فرمان امام (قدس) مبني بر فرار از پادگان صادر مي شود و او نيز از پادگان فرار مي كند.
بعد از پيروزي انقلاب اسلامي، مير محمود در سال 1359 به طور رسمي به عضويت سپاه پاسداران در مي آيد و بعد از سپري كردن دوران آموزش، به جبهه اعزام مي شود و ابتدا به سر دشت مي رود. در سال 1360 در منطقه مهران حضور پيدا مي كند و به خاطر رشادت هايي كه از خود نشان مي دهد مورد تشويق فرماندهان رده بالا قرار مي گيرد. بني هاشم در همان سال به زيارت بيت الله الحرام مشرف مي شود و پس از آن در عمليات بيت المقدس با پست فرماندهي گروهان در فتح خرمشهر شركت مي كند. او در عمليات والفجر 2 و 4 نيز در سمت معاون گردان حضرت سيد الشهدا (ع) و در عمليات خيبر با سمت فرماندهي گردان حضرت علي اصغر (‌ع) شركت فعال دارد كه در آخرين آنها زخمي و به پشت جبهه باز منتقل مي شود اما بعد از دو روز استراحت در بيمارستان مستقيماً به جبهه باز مي گردد و عصا زنان فرماندهي گردان حضرت قاسم (ع) را بر عهده مي گيرد . مير محمود همچنين در عمليات بدر،‌ فرمانده گردان حضرت قائم (عج) است كه طي اين عمليات از ناحيه سر بشدت مجروح مي شود.
در اين زمان از سوي فرماندهي سپاه، ‌مسئوليت بالا تري چون معاونت تيپ يا مسئول طرح عمليات تيپ به او پيشنهاد مي شود اما مير محمود به واسطه علاقه اش به گردان علي اصغر (ع) نمي پذيرد و در حد فرماندهي اين گردان در عمليات كربلاي 8 و عمليات نصر 7 شركت مي كند. علاوه بر حضور مستمر در خطوط مقدم، مير محمود مسئوليت واحد بسيج مشكين شهر و پايگاه هاي مقاومت را عهده دار بود و به هنگام مرخصي نيز بيشتر وقتش را صرف باز ديد از خانواده شهدا و رفع مشكل آنها مي نمود. مير محمود بني هاشم، گردان علي اضغر را با همراهي دو برادرش مير مسلم و مير طاهر اداره مي كرد ولي نكته قابل توجه اين كه نيروهاي گردان و حتي فرماندهان لشكر نسبت برادري آنها را نمي دانستد. برادرش در اين باره مي گويد:
«ما سه برادر بوديم در يك گردان ولي نيروهاي گردان نمي دانستند كه ما سه نفر برادر هستيم. در لشكر فكر مي كردند كه ما پسر عمو هستيم بعد از شهادت برادرمان مير مسلم (كه فرمانده گروهان حضرت علي اصغر (ع)‌ بود) فرمانده لشكر 31 عاشورا امين شريعتي به منزل ما آمده بود. وقتي عكس شهيد مسلم را ديد تازه متوجه شد كه ايشان برادر مير محمود بوده است.»‌
در سال 1365 مير محمود بر اثر تصادف، شديداً آسيب مي بيند و از ناحيه كمر دچار شكستگي مي شود و به همين خاطر در عمليات كربلاي 5 شركت نمي كند اما برادرش مير مسلم در اين عمليان به شهادت مي رسد.

مير محمود بني هاشم با نوشتن وصيت نامه اي ديد گاه هاي خود را از تاريخ اسلام و شيعه و جايگاهي كه هم اينك به واسطه انقلاب اسلامي در آن قرار دارد تبيين مي كند. وي مي نويسد: «اين جانب مير محمود بني هاشم راهي را كه پروردگار عالم در قرآن كريم به ما نشان داده است انتخاب كردم. راهي كه انبياء و اولياء خدا آن راه را رفتند . راهي كه ائمه معصومين (ع) و به خصوص سيد مظلومين و سيد الشهدا (ع) رفته است انتخاب كردم. زماني كه پروردگار عالم در قرآن كريم آن قدر به رزمندگان اسلام و مجاهدان في سبيل الله ارزش قايل است پس چرا ما آن راه را انتخاب نكنيم؟ »
سر انجام مير محمود بني هاشم در جريان عمليات نصر 7 در منطقه سر دشت و در ارتفاعات دوپاز، ‌در حالي كه پيشاپيش نيروها در حركت بود بر اثر اصابت تير مستقيم به ناحيه سر و شكم در تاريخ 15 مرداد 1366به شهادت مي رسد. مير محمود را علاوه بر شهامت، به تدين و ايمان توصيف كرده اند. آنگونه كه همسر ايشان نقل مي كند كه : «به هنگام تصادف مير محمود ، وقتي در خانه بستري و از حركت منع شده بود و به پشت در بسترآرميده بود، تنها با خاك، تيمم مي كرد و با اشاره نماز مي خواند و از اطرافيانش خواسته بود خاك تيمم را طوري قرار دهند كه تا او بتواند شب هنگام نماز نافله بخواند»

همچنين، نزديكان و همرزمان مير محمود نيز خلق خوي او را پسنديده و در مورد او نقل مي كنند كه بسيار متواضع و به هنگام عصبانيت خويشتندار بوده است.
بعد از شهادت مير محمود، فرماندهي كل سپاه پاسداران انقلاب اسلامي–كه در آن زمان محسن رضايي در اين سمت بود– به مناسبت شهادت مير محمود پيامي صادر كرد. همچنين فرماندهي لشكر عاشورا و فرماندهي سپاه پاسداران انقلاب اسلامي منطقه پنج باقر العلوم (ع) نيز پيامهاي جدا گانه اي را به اين مناسبت صادر كردند.

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید سیدعلی اکبر سامع

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدا را شکر میکنم که با حالتی به دیدارش می رسم که با ذلت و زبونی جان من گرفته نشده است بلکه آگاهانه و با شور و عشق جانم را و همه سرمایه ام را به خاطر اسلام و انقلاب وعزت امام عزیز در راه خدا داده ام.
بسم الله الرحمن الرحیم

الف : خطاب به پدر :
پدر جان خدا را شاهد می گیرم که قصدم از نوشتن این جملات فقط کسب رضایت شما و اطمینان قلبی شماست و در ضمن بدانید فرزندی که ۲۰ سال برایش زحمت کشیدید و از فراهم کردن هر گونه امکانات و شرایط برای راحتی زندگی و تحصیل و درس خواندن مضایقه نکردید و جوانی خود را بر سر این‌کار گذاشتید ، چه حرفی برای گفتن دارد.

همین جا فرصت را مغتنم می شمارم وخدا را گواه می گیرم و با صدای بلند می گویم”الحق شما وظیفه پدری خود را به نحو احسن بجا آوردید و از تحمل هیچ رنج و مشقتی برای آرامش خاطر وآسودگی من دریغ ننموده اید” و من خدا را شکر می کنم که چنین پدری داشتم و به وجود شما افتخار می کنم. یادم نمی رود درروزهای بچگی و نوجوانی مان که دستمان را می گرفتید و به جلسه قرآن مجید و نماز جماعت می بردید و از همان اول ما را قرآن خوان و نمازخوان و عاشق خدا و پیامبر و اهل بیت تربیت نمودید و من به صراحت می گویم که هر چه دارم مایه اش از تربیت صحیح و اسلامی شماست.

خدا را به حق امام حسین(ع) قسم می دهم که به شما صبر و اجر عنایت کند و در دنیا به شما آبرومندی و صحت و سلامتی و در آخرت رو سفیدی نزد پیامبر و حضرت علی (ع) عنایت فرماید . بابا ما که از سادات هستیم و خود را منسوب به پیامبر می دانیم باید بیش از دیگران خود را مقید به دستورات آنها بدانیم و بیش از دیگران زندگی و اعمال و حرکات آنها را سرمشق قرار دهیم. امام حسین (ع) هم روز عاشورا علی اکبر خود را از دست داد، علی اکبری که به پیامبر بیش از دیگران شبیه بود و یادگار او بود. بابا امام حسین (ع) هم علی اکبر خود را دوست می داشت و من هم یقین دارم و مطمئنم که محبت شما به من بود که گاهی باعث عصبانیت و ناراحتی شما می شدم. ولی امام حسین(ع) گفت راضیم به رضای خدا و شاهد شهادت جوان خود در صحنه کربلا بود. چون اسلام در خطر بود و امام حسین(ع) اسلام را عزیزتر از فرزند خود می دانست،

انشاالله شما هم چنین هستید. درست است که زحمت کشیدید و با هر بدبختی و رنجی که بوده است مرا به اینجا رساندید، درست است که غم نبودن وشهادت من برای شما خیلی سنگین و گران است،ولی بدانید شما مورد نظر و عنایت خدا بوده اید که خدا چنین فیض عظیمی را به من عطاکرده است. من هم به اذن الهی در روز قیامت جواب این خدمت بزرگ شما به اسلام عزیز و انقلاب و ابراز وفاداری به امام عزیز را خواهم داد و شما را به صف انبیا و اولیای الهی خواهم برد، ما که در دنیا نتوانستیم حق فرزندی را بجا آوریم. انشاالله در قیامت و در روزی که پای همه به غیر از مومنان و بندگان خالص خدا بر صراط خواهد لرزید جبران خواهم کرد.

نیکی و ایثار آن است که انسان از عزیزترین چیز در راه خدا بگذرد و این آیه به خوبی در مورد شما صدق میکند که : “لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون”زیرا که شما از بهترین چیزتان یعنی جوانتان و حاصل عمر و ثمره جوانیتان در راه خدا و به خاطر انقلاب و وفاداری به امام عزیز دارید و من هم از بهترین چیزم یعنی جانم و موقعیت زندگی و شرایط تحصیل و درسم فقط و فقط به خاطر خدا و ادای وظیفه گذشتم

می دانم که شما آنقدر روشن هستید که بدانید حق کدام است وکدام باطل، ولی چند جمله ایست که می خواهم از ته دل بیان کنم و یقین دارم که شما هم آنرا به گوش جان خواهید شنید.

گریه کردن حق مسلم شماست و شما در این مصیبت هر چه بکنید حق دارید چون داغ فرزند خیلی گران است ، ولی بدانید که با راحت طلبی و خوش گذرانی و در خانه ماندن و فقط شعار دادن انسان عزیزخدا نمی شود و خدا تا انسان را در بوته آزمایش قرار ندهد و او را به رنج و سختی و دوری از خانه و خانواده امتحان نکند و صدق و اخلاص او را ظاهر نکند تا هم خود او و هم دیگران نفهمند و عزت و شرف برای جامعه و امت هم از همین راه بدست می آید.

پس بابا جون صبور باشید و از خدا بخواهید که شما را از صابران قرار دهد همانطوری که امام حسین (ع) در غم شهادت علی اکبر خود صبرکرد و گفت :”خدایا این قربانی را از من قبول کن ” و بدانید که خدا به شما نظر دارد پس کاری نکنید که موجبات ضرر و خسران و غضب الهی را فراهم آورید ،محکم و استوار در مقابل طعن منافقان و ریشخند رفاه طلبان بایستید و فقط خدا را در نظر داشته باشید که شما چیزی را از دست نداده اید ، سعادت و رستگاری جاودانی نصیب شما شده است و نکند خدای نکرده با بیتابی و گریه زیاد موجبات تمسخر و دلخوشی دشمنان اسلام و انقلاب و امام را بوجود آورید و دل آنها را خوش کرده و دل دیگر خانواده شهدا را ناراحت و شکسته کنید .

بدانیدکه من این راه را مشتاقانه و با چشمی باز طی نمودم و نگاه به سالار شهیدان نمودم و این راه را از او یاد گرفتم و خدا را شکر میکنم که با حالتی به دیدارش می رسم که با ذلت و زبونی جان من گرفته نشده است بلکه آگاهانه و با شور و عشق جانم را و همه سرمایه ام را به خاطر اسلام و انقلاب وعزت امام عزیز در راه خدا داده ام. از اینکه نتوانستم به دانشگاه بروم و تحصیل کنم ناراحت نباشید زیرا قصد و آرزوی قلبی من از تحصیل این بودکه به اسلام خدمتی بکنم . حالاکه خدا صلاح و مصلحت دانسته است من هم راضی هستم به رضای الهی .

نیکی و ایثار آن است که انسان از عزیزترین چیز در راه خدا بگذرد و این آیه به خوبی در مورد شما صدق میکند که : “لن تنالو البر حتی تنفقوا مما تحبون”زیرا که شما از بهترین چیزتان یعنی جوانتان و حاصل عمر و ثمره جوانیتان در راه خدا و به خاطر انقلاب و وفاداری به امام عزیز دارید و من هم از بهترین چیزم یعنی جانم و موقعیت زندگی و شرایط تحصیل و درسم فقط و فقط به خاطر خدا و ادای وظیفه گذشتم.

شما هم راضی به رضای خدا باشید،شاید خود همین حکمتی دارد که به همه بفهماند اینها که شهید می شوند فقط برای مردن وکشته شدن ساخته نشده اند وعده دیگری برای درس خواندن.من وظیفه خود را انجام دادم و اگر وظیفه ام درس خواندن بود به حول و قوه الهی به هدف خدمت به اسلام و مسلمین و اعتلای کلمه حق،با جدیت و تلاش مشغول درس خواندن می شدم ولی چه کنم که دشمن اجازه نداد و تقدیر الهی این بودکه مرگ ما مایه نصرت و پیروزی باشد نه حیاتمان.

ب:خطاب به مادر:
مادرم،پس از شهادت من هیچ سستی و تزلزلی به خود راه مده و محکم و استوار با توکل به خدا مشغول زندگی باش و همینطور که ما را عاشق اسلام و اهل بیت تربیت کردی،دیگر برادران و خواهرانم را با قوت قلب و دل مطمئن تربیت کن.

هرگاه ناراحتی ها و مصیبت ها بر تو سنگینی کرد، قرآن بخوان تا روحت تازه شود.هرگاه دلت برایم تنگ شد به تکیه شهدا برو و عقده دلت را خالی کن ولی جلوی منافقان راحت طلب و آنهاکه زخم زبان می زنند،محکم و استوار باش و بگو این قربانی را به خاطر خدا و دین خدا و پایداری انقلاب و سلامتی امام دادم و به این قربانی افتخار میکنم.مادرم، خدا را شاهد می گیرم که به وجود شما افتخار میکنم وخدا را شکر میکنم که چنین مادری داشتم.

مادرم بدانیدکه حج شما از همین الان مقبول درگاه الهی است زیرا شما قربانیتان را زودتر فرستادید و خدا آنقدر مرا لایق دانسته است که این فیض عظیم شهادت را نصیبم فرموده است ،نعمتی که نصیب همه کس نمی شود.

من به قرآن خواندن خیلی علاقه داشتم و صوت قرآن را که می شنیدم روحم تازه می شد پس شما هر وقت ناراحت شدید و خواستید گریه کنید، قرآن بخوانید تا ثواب و رحمت و برکت آن به روح من نایل شود.

ج – خطاب به برادران و خواهران خود:

در آخر چندکلمه ای با برادران وخواهرانم دارم که شما الان مورد عنایت خدا هستید و بدانیدکه خدا به شما نظر دارد پس کاری نکنید که موجب سرشکستگی اسلام و انقلاب را فراهم آورید خدا خواسته است من با خونم به خدا خدمت کنم شما انشاءالله محکم درس بخوانید تا عزت برای اسلام و مسلمین فراهم آورید. خدا را در نظر داشته باشید و ذره ای از خط اسلام و انقلاب و امام عزیز منحرف نشوید و نسبت به مسائل انقلاب حساس و هوشیار باشید که وارث انقلاب شمایید.

مادرم بدانیدکه حج شما از همین الان مقبول درگاه الهی است زیرا شما قربانیتان را زودتر فرستادید و خدا آنقدر مرا لایق دانسته است که این فیض عظیم شهادت را نصیبم فرموده است ،نعمتی که نصیب همه کس نمی شود

د – در پایان نامه:

“والذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”

شهادت می دهم بر وحدانیت خدای یکتا و شهادت می دهم بر رسالت انبیا و ختمیت آخرین آنها حضرت محمد ابن عبدالله(ص) و امامت امامان برحق که اول آنها علی ابن ابیطالب امام بلافصل شیعیان و آخر آنها حضرت حجت(عج) قائم بالقسط و عدل و شهادت می دهم که قیامت حق است و روز جزا حق است ،حساب وکتاب و میزان حق است.

همه را به خدای بزرگ می سپارم و پیروزی و نصرت اسلام و انقلاب و امام عزیز را از خدا می خواهم.

“والسلام علیکم و رحمه الله وبرکاته”

درباره شهید

شهید سید علی اکبر سامع در روز نوزدهم اسفند ۱۳۴۵ در اصفهان بدنیا آمد . پدر و مادرش او را نیکو پرورش دادند و از کودکی با قرآن آشنا کردند به طوریکه یکی از معلمین او می گوید : از بهترین و درس خوان ترین دانش آموزان کلاس مدرسه بود و صدای قرآنش هر روز در فضای صبحگاه مدرسه هراتی شور و نشاط خاصی ایجاد می کرد. در سال ۶۴ مدرک دیپلم را دریافت کرد و پس از آن دو وظیفه مهم برایش مطرح شد: جبهه و دانشگاه.

فرمان امام مبنی بر اینکه جبهه ها را پر کنید، او را به نبرد حق علیه باطن دعوت می کرد و تشویق امام بر خودکفایی او را به دانشگاه می کشاند.

سید اکبر سرانجام سال ۶۴ و ۶۵ را بطور متوالی در جبهه حضور داشت و در این بین خود را برای شرکت در کنکور آمده می کرد. محل خدمت شهید اکبر سامع ابتدا گردان یا زهرای لشکر امام حسین (ع) و سپس در جبهه های غرب و در جنوب در خط پدافندی کارخانه نمک بود.

آخرین لحظات شهید از قلم دوستش

شهید سید اکبر در شب دوم عملیات کربلای ۵ در تاریخ ۲۰/۱۰/۶۵ در منطقه شلمچه در حالیکه قصد کمک و یاری مجروحی را داشت، هدف گلوله قرار گرفت و در حالیکه زمزمه یا زهرا بر زبانش جاری بود آخرین لحظات عمر را به آماده ساختن خود جهت دیدار با خدای خود می گذراند تا اینکه شهد شهادت را سر کشید.

او در حالی به شهادت رسید که در رشته مهندسی مخابرات دانشگاه شریف پذیرفته شده بود و قرار بود از مهر ماه ۶۵ در کلاسها شرکت کند.

در تاریخ ۲۰/۱۰/۶۵ در منطقه شلمچه در حالیکه قصد کمک و یاری مجروحی را داشت، هدف گلوله قرار گرفت و در حالیکه زمزمه یا زهرا بر زبانش جاری بود آخرین لحظات عمر را به آماده ساختن خود جهت دیدار با خدای خود می گذراند تا اینکه شهد شهادت را سر کشید

پدر سیداکبر پس از شهادت فرزندش در حالی که از شهادت او خبری نداشت خوابی می بیند.

من خواب دیدم که یک نفر به تهران آمد چند سکه به من داد و گفت که اینها در جیب اکبر بوده بگیرید. پرسیدم خود اکبر کجاست؟ گفت اکبر شهید شده. من فریادی زدم و از خواب پریدم.

شناسنامه شهید
نام:سیدعلی اکبر سامع
نام پدر : ابوالفضل
استان محل تولد : اصفهان
تاریخ تولد : ۱۹/۱۲/۱۳۴۵
دانشگاه : صنعتی شریف
رشته تحصیلی : مهندسی برق
مدرک تحصیلی : کارشناسی
شهادت در عملیات : کربلای ۵
محل شهادت : شلمچه
تاریخ شهادت : ۲۰/۱۰/۱۳۶۵

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید اکبر قدیانی

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ما زخم خوردگان تیره ترین، سرد ترین، بلند ترین شب های جور بودیم…

بسم الله الرحمن الرحیم

ما زخم خوردگان تیره ترین، سرد ترین، بلند ترین شب های جور بودیم. ما شلاق خوردگان یلدای ستم بودیم. اولین شعاع فجر را که دیدیم خیز گرفتیم. عاشقانه به سوی شفق دویدیم تا در چشمه خونین خورشید، زخم های استخوان گداز خویش را بشوییم؛ که ثابت کنیم: سرخی بالاترین رنگ است، نه سیاهی. که سیاهی می پوشد. سرخی می شوید و جلادان تاریخ را رسوا می کند. «ما زنده به آنیم که آرام نگیریم، موجیم که آسودگی ما عدم ماست». سپیده دم خونین عشق، فرارسید دوستان. ای برادر! ای خواهر! تو را فقط یک وصیت، تو را فقط آخرین حرف که؛ خدایا! خدایا! تا انقلاب مهدی، خمینی را نگه دار.
التماس دعا!
اکبر قدیانی/ 9 اردیبهشت 61







درباره شهید

شهید قدیانی نهم اردیبشهت 61 قبل از شروع عملیات، با بلندگوی گردان مقداد روضه آخرش را خواند و ساعاتی بعد از ناحیه گلو تیر خورد و با حنجره خونین به شهادت رسید.
شهید اکبر قدیانی از شهدای مسجد جواد الائمه (ع) است. وی مداح و موذن مسجد معروف جوادالائمه (ع) بود که سالها با رژیم پهلوی مبارزه کرد و چند بار تهدید به ترور شد.

پس از پیروزی انقلاب اسلامی همراه با اعضای مسجد جواد الائمه (ع) از جمله بهزاد بهزاد پور، امیر حسین فردی، مصطفی خرامان و فرج الله سلحشور فعالیت های زیادی انجام داد.

با آغاز جنگ به جبهه رفت و در عملیات آزاد سازی خرمشهر شرکت کرد. شهید قدیانی نهم اردیبشهت 61 قبل از شروع عملیات، با بلندگوی گردان مقداد روضه آخرش را خواند و ساعاتی بعد از ناحیه گلو تیر خورد و با حنجره خونین به فیض شهادت نائل آمد.


تصویر زیر نیز شهادت نامه شهید اکبر قدیانی به قلم استاد نصرالله افجه ای است.

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید علی اصغر زارع بیدکی

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

وبايد بگويم كه آگاه بوده ام كه در اين راه شهادت وكشته شدن وجود داردوانتهاي اين راه به جز شهادت ارمغاني ديگر به همراه ندارد وشهادت در راه خدا را انتخاب كرده ام وتنها ميراثي كه از اوليا وانبياء به ما رسيده است همين مرگ سرخ وشهادت است.

« يا ايها النفس المطمئنه ارجعي الي ربك راضيه مرضيه فادخلي في عبادي وادخلي جنتي»

باز گرد به سوي پروردگارت اي نفس مطمئنه در حالي كه تو هم از پروردگارت راضي هستي وهم پروردگارت از تو راضي هست پس داخل شو در بندگانم وداخل شودر بهشتم .صدق الله العلي العظيم.

به نام الله پاسدار خون شهيدان ودرهم كوبنده مستكبران وياري گر مستضعفان آن خدايي كه اراده كرده است تا مستضعفان صاحب زمين شوند ووارثيان زمين گردند وسلام به تمامي اولياء وانبياء خداوند از آدم تا خاتم واز خاتم تا مهدي ونايب بر حقش امام خميني ودرودي بيكران بر تربت تمامي شهداء از هابيل تا حسين واز حسين تا شهداي كربلاي ايران وجنگ تحميلي وسلام گرم به شما امت ايثارگروشجاع كه هر قطره خون شهيد ، خون در رگهاي شما را به جوش مي آورد وبه خون خواهي اصحاب حسين منسجم تر مي كند وقتي ما اوراق تاريخ را ورق زنيم ، دو چهرة مشخص است يك چهره حق وديگري چهره باطل يك عده كه با نفس مطمئنه خود همراه وهمگامند وعده اي در مقابل آنها كساني كه هواي نفس اماره را مبدأ عمل خود مي دانند وتنها شهوات وحيات مادري را مد نظر دارند آن پليداني كه به نزديك ديني مبتلايند وآينده را فراموش كرده اند وخلقت انسان را در حصار اين جهان فاني مي دانندمن از اين مفتخرم كه توانسته ام در اين دوراهي راه اول يعني راه انبياء يعني راه مخلصان خدا را انتخاب كرده ام ونتوانسته ام حق وحقيقت را مدافع باشم وبه راهي بروم كه نايب امام فرمان مي دهد ونايب امامم از مولايم امام زمان فرمان مي گيرد

وبايد بگويم كه آگاه بوده ام كه در اين راه شهادت وكشته شدن وجود داردوانتهاي اين راه به جز شهادت ارمغاني ديگر به همراه ندارد وشهادت در راه خدا را انتخاب كرده ام وتنها ميراثي كه از اوليا وانبياء به ما رسيده است همين مرگ سرخ وشهادت است.

علت انتخاب اين راه اين است كه مولايم علي (ع) درآخرين لحظات زندگيشان آن موقع كه در محراب ضربت خوردند به جاي شيون وكمك خواستن تنها اين ندا را سر دادند كه ( فزت ورب الكعبه) يعني به خداي كعبه رستگار شدم .پس شهادت در نظرو ديدمولا علي (ع) بزرگترين افتخار وسعادت است پس ما كه پيرو چنين مكتبي هستيم بايد در شهادت ومرگ سرخ از هم پيشي بگيريم ونمونة ديگر در تاريخ اسلام موقعي است كه فرزند جوان امام حسين (ع) بعد از ضربت خوردن زياد پيش پدر باز مي گردد وتقاضاي شربتي آب مي كند ، امام قبل از اين كه به علي اكبر جوابي بدهد مي گويد پسرم برگرد به ميدان كه اين بار به دست جدت دربهشت سير آب مي شوي وامام حسين كسي كه قلبها به نامش مي تپد شهادت را براي پسرش مژده مي داند آيا جاي شكي براي ما باقي مي ماند كه تنها مرگ سرخ وشهادت است كه سعادت اخروي هر انسان را تضمين مي كند ووقتي پيامبر اكرم (ص) مي فرمايند : (ما من قطره احب الي الله عزوجل من قطره دم في سبيل الله)يعني هيچ قطره اي پيش خداوند محبوب تر نيست از قطره خوني كه در راه خدا ريخته شود .

آيا هدف زندگي براي مسلمين به جز رضايت خداوند است ؟ آيا تنها آرزوي ما جلب رضايت خدا نيست ؟ پس چرا غفلت كنيم ؟ آيا وقتي پيامبر براي معرفي شهادت چنين جمله زيبايي مي فرمايد بر ما ننگ نيست كه در بستر بميريم در صورتي كه مرگ حق است هر جا كه باشي مي آيد سراغت وانسان از تنها چيزي كه نمي تواند فرار كند همين مرگ است پس براي چه ما نشسته ايم كه مي دانيم كشور ما ، ناموس ما ، دين اسلام ما در خطر است .پس برادرم يك كمي فكر كن وتو اي خواهرم چه نشسته اي نگو من زن هستم ونمي توانم كاري بكنم ، دعا بكن نماز جمعه را فراموش مكن كمك پشت جبهه را فراموش مكن ، برو در بسيج خواهران آموزش نظامي ببين كه اگر موقعي تمام مردها ي ما رفتند جبهه اقلاً تو بتوان از خودت واز محل دفاع كني وتقاضاي ديگر من به شما امت ايثارگر اين است كه مبادا امام را تنها بگذاريد ونام خود را در ريف كوفيان ثبت كنيد كه در اين صورت ننگي بر خود در نزد آيندگان به جا گذاشته ايد .

يك نكته ديگر كه هر لحظه در ذهنم تداعي مي كرد ،مي خواستم در لابه لاي اين چند سفارش از مادرم كه سالها رنج وزحمت برايم كشيده است وشبهاي زيادي خوابش را وقف آرامش من كرده است تشكر كنم هر چند زبانم نمي تواند از اين زحمات قدر داني كند .ازخدا مي خواهم كه اجري عظيم در قبال اين زحمات به او عنايت كند ومادر عزيزم هر چه بگويي حق داري چون داغ فرزند براي مادر سخت است ولي خداوند اين قدر به شما اجر مي دهد كه تشكر از آن از داغ من سخت تر است پس از شما مي خواهم در تشييع جنازه ام گريه نكنيد .به همسرم واخويهايم وهمشيره هايم دلداري بدهيد ومادرم اگر يك موقع بلند با شما حرف زدم وبي احترامي نزد شما كردم من را مي بخشيد .از من راضي باشيد.حلال بودي مي طلبم ومادر جان هر چه شما كرديد همسرم ، چون او مادر ندارد شما براي او نقش يك مادر را داشته باش .

وشما اي همسرم: اين فرزندي كه در شكم داري اگر دختر بود اسمش را معصومه بگذاريد واگر پسر بود ابوالفضل وموقعي كه توانست به ملاء برود حتماً بفرستيد قرآن خواندن را ياد بگيرد .وبرود به مدرسه تا چند سالي كه خودتان صلاح مي دانيد بخواند .

وهمسرم هرچند كه من همسر خوبي براي شما نبودم از من راضي باشيد وهمسرم يك موقع خيال نكني بعد از من ديگر كسي را نداري خدا بالاي سر شما هست ومن شما را به اميد خدا گذاشتم ورفتم .مبادا خداي نكرده ناشكري كني كه خدا از تو قهرش بگيرد ، آن موقع بايد تنها باشي پس به جاي ناشكري كردن دعا بكن . نماز جمعه را ترك مكن ، دعاي كميل را حتماً برو اگر يك موقع حرف بلند به شما زده ام من را ببخشيد واز من راضي باشيد شما را به خداي بزرگ مي سپارم .والسلام.

وشما اي اخويها اگر يك موقع بدي ، خوبي از من ديده ايد من را ببخشيد وراضي ندارم يك موقع در تشييع جنازه من گريه كنيد به جاي گريه كردن تبليغات كنيد ومادر و همسرم وهمشيره هايم را دلداري دهيد وامام را تنها نگذاريد .والسلام .بدي خوبي من را حلال كنيد .وشما اي همشيره هايم هر چند كه من برادر خوبي براي شما نبودم از من راضي بلشيد واگر مي خواهيد من از شما راضي باشم هر چه شما كرديد همسرم ، همسرم را تنها نگذاريد به او سر بزنيد خداوند به شما اجري عظيم عطا فرمايد.اگر يك موقع بدي ، خوبي از من ديده ايد من را ببخشيد .والسلام.

وشما اي پدر زن عزيزم از من راضي باشيد وهر چه شما كريد درخشنده ، او را دلداري بدهيدكه خداي نكرده نا شكري نكند وخودتان هم مقاوم ومستحكم باشيد .خداوند به شما اجري عظيم عطا كند .

وشما اي مادر زن عزيزم كه راستي از مادر زن واقعي براي من وهمسرم برتري داشتيد ، از من راضي باشيد . از خداوند مي خواهم به جاي خوبي هاي شما اجري عظيم عطا كند .وبي بي صغري لازم به گفتن نيست كه من بگويم هر چه شما كرديد درخشنده چون موقعي كه من بالاي سر او بودم اين جنين بوديد حالا كه ديگر معلوم است ولي هرچه شما كرديد در خشنده او رادلداري بدهيد ، دعاي امام را فراموش نكنيد ، رزمندگان را دعا كنيد . والسلام.

ديگر عرضي ندارم از دائي ها وعمو ها وخاله حاجي وعمه معصومه وتمام فاميل وهمسايه ها حلال بودي مي طلبم . از من راضي باشيد خداوند شما را حفظ كند . واز دامادهايمان حلال بودي مي طلبم ومادر عزيزم ، دو دانگ خانه درخشنده دارد يك دانگ ديگر هم به اوبدهيد يادتان نرود.ومن 1000تومان نذر مسجد ابوالفضل دارم بپردازيد.

علي اصغر زارع مورخ :3/10/1365

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد محمدرضا كاظمي

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

الهی مرا از بندگان خاص خود قرار بده تا توفیق شرکت در جهاد فی سبیل ا… را پیدا کنم. الهی اگر چه گنهکارم وسرتاسر وجودم نافرمانی توست اما رحم کن وشهادت رانصیبم گردان


بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذين قتلوا فی سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون

وکسانی که درراه خدا کشته می شوند مرده نیستند بلکه زنده اند ودر نزد خدایشان روزی می خورند

بادرود به مرجع مجاهد،زعیم اکبر،قائد اعظم،موسی زمان،درهم کوبنده ستمگران ، بت شکن عصر،منجی نسل، حضرت آیت ا… العظمی الامام روح ا… موسوی خمینی وباسلام ودرود به شهیدانی که با خون رنگین خود نهال این انقلاب را آبیاری کردندوبه نام خدایی که خون را درشریان انسان به جریان انداخت ونوری از انوار خود رادر دل بنده خالص خودش قرارداد ،وصیت نامه خود را آغاز می کنم.

اسلام چیزی است که همه باید فدای او بشویم تااینکه تحقق پیدا کند

امام خمینی

آری این انقلاب که سر منشا آن اسلام است احتیاج به خون دارد تاتحقق پیدا کند وچه بسافرزندان این امت این کار راکردند وبرای یاری دین اسلام شتافتند وبالاخره جان خود رافدای این دین الهی کردند. دینی که درخت آن را پیامبر اکرم (ص) بامشقت فراوان ،علی(ع)باجنگ،حسن (ع) باخون دل،وحسین (ع) باسرجدا ازبدن ،کاشتند وحال بدست فرزند ایشان امام خمینی افتاده است وبر ماست که مردانه بایستیم تااین درخت ،زنده وپایدار بماند.مادر عزیز ،حال که زندگیم برای اسلام سودی نداشت شاید مرگم کمک کوچکی به اسلام باشد. مردن باعزت راماازسرور شهیدان حسین (ع) آموخته ایم. وصال عشق نزدیک است باز همدیگر راخواهیم بدید بفاصله یک چشم به هم زدن، پس عبرت بگیرید وهمیشه قیامت را درنظر داشته باشید.انسان یک بار بیشتر نمی میرد چه بهتر است که این مردن در راه خدا باشد،چنین انسانی هرگز خود را تنها،بی پناه ،سرگردان وبی ارزش نمی یابد ،بلکه خودرا ذره ای وابسته به ابدیت بی پایان وکمال بی غایت می یابد.

پیامی با برادران وخواهران دارم وآن این است که ای برادران وخواهران همانگونه که می دانید این انقلاب اسلامی به سادگی محقق نشده، شما هم نباید بسادگی ازآن بگذرید، با زبانتان با قلمتان بارفتار وعملتان وباشرکت درجبهه ها وپشت جبهه ها ،درنماز جمعه وغیره درحد امکان، انقلاب را یاری کنید واز دوستان، این تقاضا را دارم که اگر بدی از من دیده اند ویا ازمن خطایی صورت گرفته است آن را سرنگویند بلکه از خدای برای بنده گناهکارش طلب عفو وبخشش کنند.

الهی مرا از بندگان خاص خود قرار بده تا توفیق شرکت در جهاد فی سبیل ا… را پیدا کنم. الهی اگر چه گنهکارم وسرتاسر وجودم نافرمانی توست اما رحم کن وشهادت رانصیبم گردان،شهادتی خالصانه ،بدون ریا ومقبول درگاهت ،بدانگونه که تکه تکه بدنم ورگهای بریده ام درآخرت باعث شوند که امام علی (ع) بفریادم رسد وامام حسین (ع) شفاعتم کندوامام زمان(عج) مرا جزو غلامان وسربازان خویش حساب نماید. آنقدر سخن زیاد است که نمی دانم از کجا بگویم از آهن ربای جهاد فی سبیل ا… بگویم که این براده ناچیز را بسوی خود می کشد یا ازدنیای دنی بگویم که می خواهد نیروی این آهن ربا راخنثی کند.خداوند به من سعادتی عطا فرمود که درمیان مردان مومن جبهه حق باشم،پروردگارا اگر می دانی که عاشقت شده ام مرا بسوی خود فراخوان وگرنه آنقدر مرا درصافی آزمایشات خود نگه دار تامگر روزی آید که شایسته شهادت گردم ،خدایا دراین دنیا سعی نمودم که درمسیر توباشم هرچندکه خطا وگناهم بسیار است واز عدل تو هراسناکم اما به لطف تو دل بسته ام وامیدوارم.

وتو ای پدر ومادر عزیزم که سالهای متمادی زحمت مرا کشیده اید ومرابزرگ کرده اید مرا ببخشید که در طول عمرم فرزندخوبی برای شما نبودم واز اوامر شما اطاعت نکردم، وای مادرم بعداز مرگ من چون کوه استقامت کن، لحظه ای از یاد خدا غافل مشو.پدرجان اگر چه ازکنار شما می روم ولی ناراحت نباشید چونکه این درسی است که حسین (ع)به ما آموخته است وشما راسفارش می کنم که در راه خودتان ثابت قدم باشید وبرای امام دعا کنید.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی رانگهدار

والسلام

 

محمد رضا کاظمی – تیپ الغدیر –گردان علی بن ابی طالب –تاریخ 07/01/1363 –یزد- خیابان شهید مطهری – کوچه بیوک – دربند موسوی – مدرسه موسوی – منزل حسینعلی کاظمی –پلاک 23

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد علمدار

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

فقط چيزي كه دراين دنيا به آن عشق مي ورزم شهادت هست. من به جبهه خونين كربلا ي ايران مي روم. براي چه به جبهه مي روم،براي مقام،نه اينطورنيست.حتما ضدانقلاب به مامردم مسلمان ايران مي گويدكه جوانانتان رااحساساتي كرده اند ،نه اينطور نيست من وامثال من كه به جبهه مي رويم براي پاسداري ازدينمان وآئينمان وحفاظت ازجمهوري اسلامي ايران مي رويم و نه شرقي هستيم ونه غربي،

بسمه تعالي

به نام خداوند بخشنده مهربان كه هرچيز كه دراين جهان است ازآن اوست، كه جزخداي يكتا ديگر خدايي وجود ندارد.

من سربازوظيفه محمد علمدار سن 18 سال ، تولد1341 متولد كوچه بيوك يزد.الان كه دارم اين وصيت نامه رامي نويسم روز جمعه به تاريخ12/04/1360 مي باشدوهيچ كس دركنارمن نيست وچون ديدم مادرم داغديده است وصيت نامه رابه اونمي دهم وصيت نامه رادرجاي امني درخانه پنهان كرده بعدا جايش رابه شمامي گويم .
وصيت من به شمااي پدرومادراين است كه وقتي من درراه خداوراه امام امت خميني بت شكن كه من سرباز كوچك ،كه خاك پاي امامم نمي شوم به افتخارشهادت نائل گردم (گشتم) بهانه به دست دشمن ندهيد و يك دانه اشك غم براي من نريزيد ودشمن خودرا خار وذليل كنيد. وشما بعداز شهيد شدن من افتخاربكنيد كه چنين پسري داشتيد ورفت ودرراه خدابه شهادت رسيد. مگر من عزيزتر از طفل شيرخوار امام حسين"علي اصغر"هستم كه با لب تشنه به شهادتش رساندند كمي به خود آي وفكركن .

وصيت دومم به شمااين است كه حتما به حضورامام مشرف شويدوچون من مي دانم كه شما يعني مادرم داغديده هستيد،كلمات شيرين امام به شمادرس صبرمي دهد وشمامي توانيد داغ من راتحمل كنيد.
و وصيت سومم به شما اين است كه چندهزار توماني كه به شمادادم واحتياج داشتيد، مراسم دفن جسدم بعداز شهادتم انجام دهيدواگرخرجش تمامي پولم شدكه هيچ واگرباقي ازآن ماند، بقيه رابراي خودتان برداريدوپولهايي كه درسربازي بودم وبرايم فرستاديدحساب كنيد وگمان نكنم كه طلب كاري داشته باشم .واگرداشته باشم طلب كاران جزئي هست . واگركسي آمدوگفت كه ازمن طلب كارهست حتما به اوبدهيد. اگردرخانه بدي به حق شمااي پدرومادر وتواي خواهروتواي برادر كرده ام ازشما مي خواهم كه مراموردعفو قراربدهيد.

فقط چيزي كه دراين دنيا به آن عشق مي ورزم شهادت هست. من به جبهه خونين كربلا ي ايران مي روم. براي چه به جبهه مي روم،براي مقام،نه اينطورنيست.حتما ضدانقلاب به مامردم مسلمان ايران مي گويدكه جوانانتان رااحساساتي كرده اند ،نه اينطور نيست من وامثال من كه به جبهه مي رويم براي پاسداري ازدينمان وآئينمان وحفاظت ازجمهوري اسلامي ايران مي رويم و نه شرقي هستيم ونه غربي،فقط عشقمان جمهوري اسلاميمان است وهيچ حرفي قبول ندارم جزحرفهاي امامم .

اماما سرباز كوچكت محمد را بپذيرودرراه خدا شهادتش را قبول كن. اماما به خدا اگر هفتاد باركشته شوم وخاكستر بدنم را به باد بدهند، باز مي گويم خاك پايت حساب نمي شوم .

وپدرومادرم ،حسين برادرم هم مثل من تربيت كنيد ودرراه خدا جان فدايش كنيد.درآخرخدايا ازتو مي خواهم كه شهادتم رابپذيري ومرا دركنار شهيدان كربلا قرار بدهي .

سرباز وظيفه محمد علمدار تاريخ 12/04/1360

روزجمعه روزي كه به مرخصي يزد رفته بودم اين وصيت نامه رانوشتم ،تاريخ 12/04/1360

الله اكبرخميني رهبر

اسلام پيروزاست چپ وراست نابوداست

ماهمه سربازتوئيم خميني گوش به فرمان توئيم خميني

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهيد علي زارع بيدكي

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

برسنگ مزارم ناکام ننويسيد زيرا که خودم اين راه را انتخاب کردم و با آغوش باز به استقبال لقاء پرکشيدم.

بسم رب شهداء والصالحين اذن للذين تقاتلون بان ظلموا وان الله علی نصرهم لقدير

اجازه داده شدبه رزمندگا ن اسلام بجنگند زيرا بر آنان ظلم شده است وهمانا خداوند بر پيروزی آنها قادر است. با درود وسلام بر حضرت حجة ابن الحسن مهدی صاحب الزمان و نائب بر حقش امام خمينی رهبرکبير انقلاب و بنيانگذار جمهوری اسلامی ايران وبا درود وسلام بر شهيدان اسلام وقرآن وبا درود و سلام بر مجروحين و معلولين انقلاب و با درود وسلام بر اين پدرومادرانی که با خون فرزندانشان اين انقلاب اسلامی را آبياری کردند.
پروردگارا اکنون در حدود يکسال است که توفيق نصيبم کردی تا به جبهه نبرد ايمان و کفر خدمت کنم سپاسگذارم مثل هميشه.

اما خدايا اين شکرگذاری را خالص و بی ريا گردان.
خدايا اکنون که نهضت جهانی اسلام اوج گرفته و اين نهال پر ارزش و پرثمر پيروزی از انقلاب خونين کربلا احتياج به خون دارد ما تحت فرمان ولی امرمان حضرت آيت الله العظمی امام خمينی مد ظله به اين ميدان می رويم تا با خون خويش پيروزی هميشگی مستضعفين را در طول تاريخ بيمه نمائيم .
ما می رويم تا با کسب پيروزی فتح يا شهادت قدرت اسلام را به جهانيان بنمائيم. من خيلی به درگاه خدا ناليده ام و گريه کرده ام و از او حاجت خواسته ام تا مرا به آرزوی نهايی خود يعنی لقاءالله که همان شهادت است برساند، اما تا کنون هرچه در زده ام جواب نشنيده ام واميدوارم که به زودی بشنوم.
بالاخره پس از انتظارهای فراوان موقعيت اينکه به نقطه اوج و تکا مل که همان شهادت در راه اسلام است نزديک می شوم وبه آرزويی که آرزوهايم در آن نهفته شده می رسم .
خدای را می ستايم که به من لياقت چنين کاری که همان جنگ با کفار است را داد و همانطور که دعا می کردم دعايم را استمرار می دهم که در اين جنگ مرا جزء شهدا قرار دهد . و به يگانگی خداوند، وجود پيامبران و امامان ومعصومين معتقد ونيز به ولايت فقيه که دنباله رو راه امامان است ايمان دارم.
من به خواست و اراده خداوند تبارک وتعالی و با آگاهی از پايان اين راه به ماموريت می روم و اميدوارم که بتوانم با نثا ر خون خودم رضا يت خالقم را جلب کنم وبه انقلاب اسلامی کمک نمايم
( فمن يرجوا لقاء ربه فليعمل عملا صا لحا ). مپنداريد آنانکه در راه خداکشته شده اند مردگانند بلکه زنده اند ونزد خداوند روزی ميگيرند.
سلام برتو ای رهبر بزرگ اسلام وسلام بر تو ای پدرو مادر عزيزم و سلام بر شما که آنگونه فرزندان خودرا در دامن پاک خويش پرورانده ايد و او را به خدای خود هديه کرده ايد .
آری که آزادانه وتنها هدفم در تمام نا اميديها، عاشقانه در راه خدا گام نهادن بود.آری مادرم در مرگ من بجای غم اندوه، شادی و مباهات برگزينيد تا ديگران ادامه دهنده راهم باشند.
برسنگ مزارم ناکام ننويسيد زيرا که خودم اين راه را انتخاب کردم و با آغوش باز به استقبال لقاء پرکشيدم.
هدف از اينکه به جبهه آمدم اين بود که بتوانم کفاره گناهان کبيره وصغيره خود را اداء کرده باشم و نزد خالقم آبرويی کسب کنم. وماتدری ماذا تکسب غداوماتدری نفس بای ارض لا تموت ان الله عليم خبير.(لقمان /۳۴) ” نمی داند هيچ نفسی که چه کسب می کند فردا ونمی داند هيچ نفسی که به کدام زمين می ميردفقط خدای دانا آگاه است".
مادر ،خواهر وبرادرانم هيچ ناراحت نباشيد وشکر گذاری کنيد. از خداوند می خواهم اجری عظيم وصبري جميل به شما عطاء کند .
هم اکنون که ا ين نوشته را می خوانيد خود در ميان شما نبود .وفقط يادي از من خواهد بود. از کليه دوستان وآشنايان وبرادران وخواهران، پدران ومادرن عزيز از شما تقاضا دارم که تاآنجا که اين انقلاب اسلامی را همراهی کرده ايد ازاين به بعدهم از همرايی با آن دست برنداشته وبا همت پی در پی خود اين جنگ را به پايان رسانده واين انقلاب اسلامی ايران را به ساير کشورهای دنيا عرضه داريد وزمينه ظهورحضرت مهدی(عج)را فراهم سازيد از کليه شما طلب آمرزش وبخشش می کنم.

                             ۱۱/۱۱/۶۱      محمد علی زارع بيدکی

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید صادق مهدی برزی

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

قبل از نوشتن این نوشتار به یاد وصیت نامه یکی از شهدا افتادم که گفته بود برای اینکه بعد از مرگم از من آنچنان که نیستم تعریف نکنند وصیتی نمی‌نویسم. ولی تو گویی قلب پرآشوب من جز با نوشتن و گفتن ساکت نمی‌شود.

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

فَمَن کَانَ یَرجُوا لِقاءَ رَبَّه فَلیَعمَل عَمَل صالِحاً وَ لا یُشرِک بِعِبادَه رَبِّه اَحَداَ «قرآن کریم»

پس کسی که امید لقاء پروردگارش را دارد، پس عمل شایسته انجام دهد و در عبادت پروردگارش هیچکس را شریک قرار ندهد.

شهادت فخر ما و فخر اولیاء ماست. «امام خمینی»

مرگ ارمغان مؤمن است. «رسول اکرم (ص)»

با سلام بر او که جز او حجتی بر خلق دیگر نمانده همان حجت خدا، همان امید اولیاء و همان عصاره پیام انبیاء و اوصیاء مهدی موعود (عج) و با سلام بر پیر جماران، آن عارف دل شکسته و آن سالک طریق حق، آن یگانه رهبر اسلام خمینی بت شکن و با سلام و عرض ادب حضور خیل شهدای عاشق و پاکباز انقلاب و جنگ، آن عاشقان سوخته در عشق معشوق و با آرزوی سلامتی برای معلولین و مجروحین، آن ایثارگران جبهه‌های حق علیه باطل و آرزوی آزادی کربلا و قدس و قبر شش گوشه حسین مظلوم (ع) آن پرچمدار آزدادی و استقامت و شرف. انشاءالله.

لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم انا الله وانا الیه راجعون

قبل از نوشتن این نوشتار به یاد وصیت نامه یکی از شهدا افتادم که گفته بود برای اینکه بعد از مرگم از من آنچنان که نیستم تعریف نکنند وصیتی نمی‌نویسم. ولی تو گویی قلب پرآشوب من جز با نوشتن و گفتن ساکت نمی‌شود. اگر چه عمل نمی‌کنم ولی دوست دارم گفته باشم که مسئولیت قلم از همه بالاتر است و نوشتن وصیت یک دستور الهی:

کتب علیکم اذا حضر احدکم الموت ان ترک خیر الوصیه للوالدین والاقربین حقا علی المتقین

ترجمه: نوشته شد بر شما اگر یکی از شما را مرگ فرا رسد، اگر دارای متاع دنیا باشد وصیت کند برای پدر و مادر و خویشان به چیزی شایسته عدل، این کار سزاوار مقام پرهیزگاران است.

ولی قبل از هر چیز پدر و مادر مهربانم سلام علیکم. قبل از هر چیز از رفتن من غصه نخورید و خدای نکرده به فکر این نباشید که اگر به جبهه نمی‌آمدم کشته نمی‌شدم و از دنیا نمی‌رفتم زیرا قرآن کریم در سوره آل عمران آیه ۱۵۶ می‌فرماید:

یا ایها الذین آمنوا لاتکونوا کالذین کفروا …

ترجمه: ای کسانی که ایمان آوردید، مباشید مانند کافران که به برادرانشان گفتند چون سفر می‌کردند در زمین یا در جنگ بودند، اگر بودند نزد ما نمی‌مردند و کشته نمی‌شدند…

قبل از نوشتن وصیت نامه باز هم من وصیت‌نامه نوشته‌ام ولی این بار باز هم می‌نویسم ولی این را که در جبهه من این را فهمیدم که زندگی کردن جز در راه خدا یک خسران و یک زیان بزرگ است. اینجا انسان حس می‌کند که گناه زیاد کرده پس همین حالا به شما بگویم قبل از اینکه به جبهه بیایید، حسابتان را بررسی کنید و بقول علی (ع)

«حاسبوا قبل ان تحاسبوا و موتوا قبل ان تموتوا»

زیرا فقط با همین روش است که انسان می‌تواند در خودسازی موفق شود.

برادران عزیزم، مادر و پدرم، همیشه مرگ را به یاد بیاورید و خصوصا در خوشیها زیرا در ناخوشیها انسان بیشتر به یاد مرگ می‌افتد.

مادر عزیز و مهربانم! اگرچه اکنون که این نامه را می‌خوانی شاید دیگر من را نبینی ولی فراموش نکنی که تو مادری و وظیفه‌ات را هم من به تو بگویم که خیلی خوب انجام دادی و در امتحانات خصوصا خانوادگی صبر زیبایی پیش گرفتی و در تربیت فرزندانت حقا که مادر بودی ولی این را فراموش نکن که من امانت بودم و حال هم که می‌روم خدا را شکر کن که این امانت را با سلامت و خصوصا رضایت به پیشگاه خدا تقدیم کردی و من کاملا از تو راضی هستم و امیدوارم که خدا هم از تو راضی باشد که انشاءالله هست.

پدر و مادر عزیزم! شما پیش خدا اجر دارید و مواظب باشید که کارهایتان این اجر را پایمال نکند.

 

 

منبع : سایت فاتحان

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید فخرالدین مهدی برزی

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

چه خوبست که زندگیمان را با قرآن تطبیق دهیم، قرآنی که از جانب پروردگار و خالق رئوف است، هر طور که او خواست، همانطور شویم و هر چه رضای او بود همان را انجام دهیم.

«چه خوبست که زندگیمان را با قرآن تطبیق دهیم،قرآنی که از جانب پروردگار و خالق رئوف است،هر طور که او خواست، همانطور شویم و هر چه رضای او بود همان را انجام دهیم.»

وصیت نامه فخرالدین مهدی برزی

فرزند حسین، ش ش: ۸۱، متولد ۱۳۴۹

دین: اسلام، عضو بسیج

بسم الله الرحمن الرحیم و بسم رب الشهداء و الصدیقین

«وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْءٍ مِّنَ الْخَوفْ وَالْجُوعِ وَنَقْصٍ مِّنَ الأَمَوَالِ وَالأنفُسِ وَالثَّمَرَاتِ وَبَشِّرِ الصَّابِرِینَ* الَّذِینَ إِذَا أَصَابَتْهُم مُّصِیبَةٌ قَالُواْ إِنَّا لِلّهِ وَإِنَّا إِلَیْهِ رَاجِعونَ*أُولَئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَوَاتٌ مِّن رَّبِّهِمْ وَرَحْمَةٌ وَأُولَئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُونَ*»*

«و البته شما را به سختیهایی چون ترس و گرسنگی و نقصان اموال و نفوس و آفات زراعت بیازماییم و بشارت ده صابران را* کسانی که وقتی به حادثه ناگواری دچار شوند صبوری پیشه کرده و گویند ما از خداییم و به سوی او بازگشت میکنیم* ایشانند که بر آنها درود از خدایشان است و ایشانند هدایت یافتگان»*

چه خوبست که زندگیمان را با قرآن تطبیق دهیم، قرآنی که از جانب پروردگار و خالق رئوف است، هر طور که او خواست، همانطور شویم و هر چه رضای او بود همان را انجام دهیم. اگر گفت بجنگید با کافران، ما هم بجنگیم، اگر گفت برای پایداری دین اسلام بمیرید و با خون خود آنرا استحکام بخشید، ما هم بمیریم البته نه در بستر بلکه در میدان جنگ با کفر، و اگر گفت بر این کشته شدنها صبر کنید که عروج در همین است، ما هم صبر کنیم و … خدایا به ما راضی بودن به رضای خودت را عطا بفرما و امید ما را تنها به رحمت خودت معطوف بدار و قرب خودت را شامل حال ما بگردان که جز این هدف هر هدفی فانی است.

میدانیم اما باید قبول کنیم که عاقبت این تن و بدن و جسم دنیایی ما همهاش میرود زیر خاک و همه ما را تنها میگذارند و ما میمانیم و اعمالمان و خدایمان و آنجاست که به این آیه میرسیم که کُلُّ نَفْسٍ بِمَا کَسَبَتْ رَهِینَةٌ «هر نفسی در گرو اعمال خویش است» و ما باید اینجا فکر کنیم که بقول یکی از شهدا: اگر قافله مرگ ما را همراه خود ببرد، ما چه توشهای در دست داریم. آیا میتوانیم در آن تاریکیها دست آقایی را ببینیم و بگیریم و به سوی نور رهنمایی شویم، من خودم الان اینها را مینویسم، میبینم که دستم جداً تهی است و واقعاً میخواهم الان بنشینم و از ته قلب ضجه بزنم و به حال زار خودم ساعتها اشک بریزم.

و نیز وقتی نگاه میکنم به کسانی که در راه خدا از همه چیزشان برای جهاد در راه خدا، این نعمت عظیم که نصیب هر قومی نمیشود گذشتهاند و برادران و دوستان و لذتهای دنیایی و … را در راه خدا داده و به جبهه میآیند و مخلصانه و غریبانه کار میکنند و در این راه خونین میروند، در مقابل اینان میبینم هیچ هستم و هیچ، ولی اینها را برای کسانی که در تهران ماندهاند هم بخوانید و بگویید که امام عزیزمان غریب است و دلش خون است. بگویید که این نعمت جنگ و جهاد هم روزی از دست میرود. بگویید که کاری نکنید که مانند قومهای پیشین عذاب خدا بر شمال هم نازل بشود و آن موقع حسرت بخورید که حسرت آنوقت دیگر سودی ندارد. از حالا به فکر باشید و جبهههای اسلام را خالی نگذارید.

بدانید که الان وامروز، روز عاشوراست و اگر آنروز امام حسین با ۷۲ تن تنها بود، الان امام ما با این عده بسیجیها تنهاست. اگر آنروز بک به یک یاران حسین شهید میشدند و از تعدادشان کاسته میشد، الان هم هر روز تعداد بسیجیها کم میشود و خون برخی بر زمین میریزد و این شما هستید که باید جایشان را پر کنید و مسئول این خونها شما هستید، خلاصه اگر عزاداری برای امام حسین میکنید و در سوگش بر سینه میزنید و گریه میکنید، سعی کنید راهش را هم ادامه بدهید و اشکتان تنها آبی نباشد که از چشمتان پایین میآید بلکه با تفکر و تعقل و تأمل در رفتار امام حسین همراه باشد و همیشه در مورد عزاداریها همین در نظر بوده و همین اجر دارد. اگر عزادارید و میخواهید خدا از شما راضی باشد، چنین کنید و الاّ خودتان میدانید و در انتخاب راه سعادت و شقاوت آزادید.

(از برادر عزیزم کاظم میخواهم که در مراسمم که اگر گرفتید صحبت و سخنرانی کند و در این موارد هم بگوید. «اجرک عندالله»)

در آخر چند جمله میگویم و وصیت خود را به اتمام میرسانم:

۱. در درجه اول سعی کنید هر کاری میکنید در راه رضای خدا باشد و کلاً تمام حرکات و سکنات خود را طوری انجام دهید که در آن رضای خدا را جلب کنید و خدا را همواره ناظر اعمالتان بدانید و بدانید این کار بسیار مشکل است و باید با حوصله و صبر فراوان با آن برخورد کنید و به سادگی دلزده نشوید.

۲. سعی کنید نمازتان را با حال فراوان بخوانید زیرا اگر نماز قبول شود تمام اعمالتان قبول خواهد شد و اگر هم قبول نشود اعمالتان امکان کم دارد که قبول شود زیرا من این را تجربه کردهام.

۳. قرآن زیاد بخوانید که مایه قرب خداست و باعث رقت قلب میشود و نوری میشود که مایه هدایت شما در این دنیا و راهنمای شما در آخرت و همراه شما در قبر است.

۴.سعی کنید هر نوع کاری که میکنید بعد از رضای خدا سبب تحکیم و نقویت انقلاب و دولت شود نه سبب تضعیف آن.

۵. به سخنان معصومین «ع» عمل کنید و از چشمه سرشار علم متصل به علم الهی آنها بهرهمند شوید.

۶. به سخنان امام و مسئولین عمل کنید و از این دولت که انشاءالله زمینهساز انقلاب مهدی «عج» هست تا پای جان حمایت کنید که چنین هم میکنید.

۷. در مورد لوازم و چیزهایی که برای آیندهام نگه داشته و در نظر گرفته بودید اگر خواستید آنها را در راههای خیر از قبیل صدقات و خیرات و خانوادههای بیسرپرست یا دخترانی که برای ازدواج از نظر خانوادگی فقیر هستند و احتیاج به کمک دارند و یا جنگ و جبهه مصرف کنید.

۸.مراسم ختم و دفن و قبر مرا ساده برگزار کنید و مرا بیشتر از آنکه بودهام جلوه ندهید، البته هدفم خیلی بزرگ بوده و در مورد آن میتوانید زیاد بگویید اما بدانید من در راه رسیدن به هدف خیلی سستی کردهام و طوری نشان ندهید که برخی خیال کنند که اعمالی که من انجام دادهام همهاش همجهت با رضای خدا بوده و خدای ناکرده اشتباه بروند.

۹. در خوردن و نوشیدن و خوابیدن و تفریح و غیره حد اعتدلال را رعایت کنید.

۱۰. ۲۰.۰۰۰ ریال از پولم را برای حق الناس (حق مظالم) بدهید و دو سال روزه و یکسال و نیم هم نماز قضا برایم به جا آورید. در آخر سخنان خود را با حدیثی از ائمه تمام میکنم.

امام جواد «ع»:

کسیکه بخواهد ایمان مستقر داشته باشد محتاج سه چیز است:

۱) توفیق از ناحیه خدا

(۲ واعظ از جانب خود

۳) پذیرش موعظه دیگران

والسلام علی عباد الله الصالحین

۱۳۶۶/۵/۲۰

خدایا ما را در دنیا از زیارت ائمه و در قیامت از شفاعتشان محروم مفرما

آمین

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی «عج» حتی کنار مهدی «عج» خمینی را نگهدار

آمین

امام و رزمندگان را دعا کنید

گاهی برایم قرآن خصوصاً با معنی بخوانید

میخواهم که برادر محمد مهدی صاحبقرانی (اگر زنده بود) در مراسم ختم (اگر گرفتید) اذان بگوید و برادر محمود برنا (اگر زنده بود) قرآن بخواند و برادرم کاظم هم طبق وصیت نامه صحبت کند.

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید حسن اشرف زاده

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بنده قبل ازهرچيزخداراشكرمي كنم كه مرابه راه راست هدايت كردوبازهم خداراشكرمي كنم كه منافق نشدم وبازشكرخداي بزرگ راكه مرابه جمع رزمندگان اسلام، اين زمينه سازان ظهورحضرت مهدي(عج) هدايت كرد.

بسم الله الرحمن الرحيم
ياايهاالذين امنوااصبروا وصابروا ورابطوا واتقواالله لعلكم تفلحون
اي اهل ايمان دركاردين صبورباشيدويكديگررابه صبر ومقاومت سفارش كنيدومهيا ومراقب كاردشمن بوده وخداترس باشيدتا پيروز ورستگارگرديد.(سوره آل عمران آيه ۲۰۰)
باسلام به حضرت مهدي (عج)وباسلام به نائب برحقش امام خميني اميد مستضعفان جهان وباسلام به امت شريف وشهيدپرور ايران وصيتنامه خودراآغاز مي كنم. بنده قبل ازهرچيزخداراشكرمي كنم كه مرابه راه راست هدايت كردوبازهم خداراشكرمي كنم كه منافق نشدم وبازشكرخداي بزرگ راكه مرابه جمع رزمندگان اسلام، اين زمينه سازان ظهورحضرت مهدي(عج) هدايت كرد. پدرومادرعزيزم بنده هميشه آرزويم پيش خدااين بودكه مراتوفيق دهددرجبهه ها شركت كنم والان خوشحالم كه به خواست خداوندمتعال توانستم باسپاه محمد(ص) عازم جبهه شوم وديگرازپدرومادرعزيزم مي خواهم اگرشهيد شدم برايم گريه نكنيدواگرهم گريه كرديدبراي آقايم (امامم)حسين(ع)باشدوحرف آخرم به خانواده عزيزم وامت شريف وشهيدپرور ايران اين است كه قدرامام عزيز رابدانيدكه وجوداين رهبرعزيزبرايتان ازطرف خدايك نعمت است پس هميشه طول عمروسلامتيش راازخداوندبزرگ بخواهيد.

والسلام

يزد-بلوار۲۲بهمن – خيابان كمربندي – هتل بهاره- كوچه مرتضي علي –پلاك۲۱۴

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد محمد كاظم خان بيوكي

17 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

الان که وصيت نامه خودرامی نويسم بادلی سرشاراز محبت اسلام وجمهوری اسلامی ورهبرکبير انقلاب ودرحاليکه گروه بندی شده ايم، آماده انجام ماموريت که خدمت به اسلام است می باشم.
بسم رب الشهداء
ان الله اشتري من المومنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه بدرستي كه خداوند مي خرد ازبندگانش جانها ومالهايشان راوهمانا ***بهشت است.بادرودفراوان به رهبركبير انقلاب وبنيانگذار جمهوري اسلامي امام خميني، بادرود به همه رزمندگان جبهه هاي حق عليه باطل وباسلام به همه شهداي اسلام ازهابيل تاحسين وازحسين تاشهيد ديارمان آيت الله صدوقي وازصدوقي تاشهداي جبهه هاي غرب وجنوب ايران كه براي فتح كربلا نبرد مي نمايند وخون گرم وجوشان آنها درسنگرها براي آبياري درخت اسلام ريخته مي شود.
الان که وصيت نامه خودرامی نويسم بادلی سرشاراز محبت اسلام وجمهوری اسلامی ورهبرکبير انقلاب ودرحاليکه گروه بندی شده ايم، آماده انجام ماموريت که خدمت به اسلام است می باشيم.ودرحالی که دعای توسل ودعای کميل ودعای ندبه که همانا دعااسلحه انبياء است مشغوليم.
پدرومادر عزيزم نمی خواهم هرگزبرای من گريه کنيد چون افتخار کنيد که پسرشما درنبرد باکفار بعثی به درجه شهادت نائل گرديد.برادران وخواهران ،شماباصبرانقلابي همچون حسين وزينب، همچون كوه دربرابرمنافقين بايستيد. ديگروصيت نامه راتمام مي كنم بادرود فراوان به رهبركبيرانقلاب امام خميني ودرودبرتمام شهداي اسلام.
پدرومادر8 روزه را من نشدم برايم بگيريد براي شما پدرومادرصبر انقلابي ازخداوند متعال خواهان وخواستارم .
والسلام عليكم ورحمة الله وبركاته
شهيدمحمدكاظم خان بيوكي

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

شناسایی بدون پلاک ( از خاطرات شهید حفیظ الله خدادادی )

16 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

بعد از عملیات حندرات که تعدادی از بچه ها مفقود شده بودند…
حال همه گرفته بود که پیکر شهدا جامونده
تا اینکه بعد از یازده روز خبر دادن دوتا پیکر برگردوندن الان سردخونه مطار حلب هست… بدون هیچ پلاک شناسایی بیاید برای شناسایی
به اتفاق دوتا از دوستان رفتیم مطار حلب
در تابوت را که باز کردیم با جنازه ای روبرو شدیم که غیر قابل شناسایی بود
چون تیر به سر خورده بود و کاسه سر خالی شده بود قابل شناسایی نبود
دنبال علایم دیگری میگشتیم که یکی از دوستان گفت پیکر حفیظه…
گفتم از کجا مطمئنید ؟
گفت از دستش
قبل هجوم شست دست راستش زخمی شده بود و من پانسمانش کردم
بدستش نگاه کردم درست بود شست دست راستش پانسمان بود
نکته ای که منو خیلی منقلب کرد این بود با آنکه پیکر 11روز در آفتاب و باران بود و هوای حلب در اون موقع متغیر بود
جنازه هیچ بویی نمیداد در حالیکه جنازه افراد در کمتر از 24ساعت بو میگیره این شهید هیچ بویی نمیداد و کاملا پاک و طاهر بود

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید عباس بابایی

16 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

همسرم ! راه خدا را انتخاب کن که جز این راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد

ملیحه جان همانطوری که میدانی احترام مادر واجب است

اگر انسان کوچکترین ناراحتی داشته باشد اولین کسی که سخت ناراحت می شود مادراست که همیشه به فکر فرزند یعنی جگرگوشه اش می باشد.

ملیحه جان اگر مثلا نیم ساعتی فکر کردی راجع به موضوعی هرگز به تنهایی فکر نکن حتما از قرآن مجید و سخنان پیامبران -امامان استفاده کن و کمک بگیر

نترس هر چه می خواهی بگو. البته درباره هر چیزی اول فکر کن .

هر چه که بخواهی در قرآن مجید هست مبادا ناراحت باشی همه چیز درست می شه ولی من می خواهم که همیشه خوب فکر کنی

مثلا وقتی یک نفر به تو حرفی می زند زود ناراحت نشو درباره اش فکر کن ببین آیا واقعا این حرف درسته یا نه . البته بوسیله ایمانی که به خدا داری

ملیحه جان به خدا قسم مسلمان بودن تنها فقط به نماز و روزه نیست البته انسان باید نماز بخواند و روزه هم بگیرد .

اما برگردیم سرحرف اول اگر دوستت تو را ناراحت کرد بعد پشیمان شد و به تو سلام کرد و از تو کمک خواست حتما به او کمک کن .

تا میتونی به دوستانت کمک کن و به هر کسی که می شناسی و یا نمی شناسی خوبی کن. نگذار کسی از تو ناراحت بشه و برنجه

هر کسی که به تو بدی می کند حتما از او کناره بگیر و اگر روزی از کار خودش پشیمون شد از او ناراحت نشو. هرگز بخاطر مال دنیا از کسی ناراحت نشو

کسی که بیچاره است او را از بدبختی نجات بده. تا میتونی خیلی خیلی عمیق درباره چیزی فکر کن.

همیشه سنگین باش. زود از کسی ناراحت نشو از او بپرس که مثلا چرا اینکار را کردی و بعد درباره آن فکر کن و تصمیم بگیر

ملیحه به خدا قسم به فکر تو هستم ولی می گویم شاید من مردم باید ملیحه ام همیشه خوشبخت باشد .

هرگز اشتباه فکر نکند . همیشه فقط راه خدا را انتخاب بکند . چون جز این راه راه دیگری برای خوشبختی وجود ندارد

ملیحه باید مجددا قول بدهی که همیشه با حجاب باشی . همیشه با ایمان باشی .

همیشه به مردم کمک کنی . به همه محبت کنی . در جوانی پاک بودن شیوه پیغمبری است و راه خداست .

اگه می خواهی عباس همیشه خوشحال باشد باید به حرفهایم گوش کنی . ملیحه هرچقدر میتونی درس بخون .

درس بخون . خوب فکر کن . به مردم کمک کن . خوب قضاوت کن .

همیشه از خدا کمک بخواه . حتما نماز بخون . راه خدا را هرگز فراموش نکن .

همیشه بخاطرت این کلمات بسیار شیرین و پر ارزش را بسپار « کسی که به پدر و مادرش احترام بگذارد ،

یعنی طوری با آنها رفتار کند که رضایت آنها را جلب نماید،

همیشه پیش خداوند عزیز بوده و در زندگی خوشبخت خواهد بود .

ملیحه مهربانم هروقت نماز میخونی برام دعا کن .

 منبع:

ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید رحیم عزیزی

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

… اگر خوب شدم حتما به جبهه می روم، اگر شهید شدم خیالم راحت می شود…
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون . کسانی که در راه خدا کشته می شوند مرده مپندارید بلکه آنان زنده اند و نزد خدای خودشان روزی می گیرند .

انماالحیاه عقیده و الجهاد : همانا زندگی عقیده و جهاد است .

آری اینک وقت جهاد است ، در بحران حوادث قد علم کردن و از عشق سوختن ، سوی حق پرکشیدن و اسلام را زنده کردن و اوج گرفتن روز شرافت است ، روز شهامت است روز تابع بودن از ولی امر یعنی خمینی بت شکن پرچم دار اسلام که زنده کننده راه پیروزمند حسین (ع) است . من هم راهم را انتخاب کردم . راه عدالت و انسانیت راه خدا و اسلام . امام حسین ۱۳ قرن پیش فریاد می زد “هل من ناصر ینصرنی” و اکنون با صدای بلند فریاد می زنم لبیک لبیک ای ملت ای برادر و خواهر و هم سنگر به هوش باش به هوش . زیرکانه و عاقلانه بیاندیش . به سوی حق و به راه امام به پیش رو که راه عدالت است . دور از منافقین و چپ و راست و آمریکا و شوروی . ای آنکه هر دم می گویی “اهدنا الصراط المستقیم” یعنی خدایا مرا به راه راست هدایت فرما پس به راه راست که راه خمینی است پیش رو . و تنها وصیتم این است که امام را تنها نگذارید و مانند کوفیان نباشید که امام را تنها گذاشتند .

پدرم و ای برادرها و خواهرهایم!
برای من گریه نکنید و هرگز ناراحت نشوید، خطاب به خانواده ام می گویم: اگر من رفتم امام را که دارید به او افتخار کنید که چنین رهبری داریم ، پدر عزیزم من رفتم برای من گریه مکن برای اینکه من در راه اسلام جانم را از دست دادم و این از افتخارات بزرگ شماست .

پدرم نباید گریه بکنی ، و نباید ناراحت شوی باید خودت را قانع کنی از اینکه، من از علی اکبر که بالاتر نیستم . پدرم باید خوشحال شوی از اینکه من در راه اسلام جانم را از دست دادم یعنی در راه حق و حقیقت و یکتاپرستی . هیچوقت به شما تسلیت نگویند ، به شما تبریک بگویند از اینکه چنین فرزندی بزرگ کردی که او در راه اسلام جان خود را از دست داد .

برادرهایم باید دلیرانه در جلوی جنازه ام قدم بزنید و با مشتهای گره کرده خودتان بر دهان یاوه گویان بزنید و نه اینکه گریه کنید برای اینکه دشمن از گریه کردن شما سوء استفاده می کند .

بگفته امام خمینی ، ملتی که شهادت را سعادت می داند آن ملت پیروز است چه بکشند و چه کشته شوند . و خواهرانم زینب گونه در جلوی جنازه ام قدم بزنید و با مشت های گره کرده بر دهان یاوه گویان بزنید ، نه اینکه گریه کنید . دشمن از گریه کردن شما سوء استفاده می کند . وقتی که من شهید شدم مرا با لباسهای بسیج که بر تنم است دفن کنید . مرا در پائین محله دفن کنید و هر غروب به سر قبر من بیائید و یک فاتحه هم بخوانید تا مرا فراموش نکنید . ….

والسلام – سید رحیم عزیزی

وصیت نامه شهید رحیم عزیزی در بیمارستان امیرالمومنین ( ع ) تهران

سلام مرا به پدر و مادر و تمام برادران برسانید و بگوئید برای من غصه نخورند و راه انقلاب را پیش بگیرند و امام خمینی را تنها نگذارند ، که امام، امید امت است . به پدرم بگوئید که برایم گریه نکند من دیگر می روم خیالم راحت می شود .

پدر زیاد خسته شده خداوند انشاء الله او را اجر دهد . هیچوقت برایم گریه نکنید این همه شهید شده اند ، فقط همیشه مرا دعا کنید .

اگر خوب شدم حتما به جبهه می روم، اگر شهید شدم خیالم راحت می شود . بعد از شهادتم سر قبرم عکس امام را نصب کنید به همه بگوئید مرا ببخشند . به انجمن اسلامی محل بگوئید از من راضی باشند . شهید علی آرائی خوب جائی است ، دارد کیف می کند . من دیگر دارم می روم برایم اذان بگوئید . به خواهر و دامادم بگوئید سر نماز مرا دعا کنند . در نزدیکی شهرداری آمل در حالیکه داشتم سنگر درست می کردم از دست کفار تیر خوردم . چرا مردم را کشتید ای از خدا بی خبر ها ، ای بی همه چیزها . خدایا مرا ببخش .

والسلام

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید عنایت الله بازگیر

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

هيچ هدف و مقصودي از رفتن به جبهه جز انجام وظيفه شرعي و كسب رضايت الهي نتوانسته محرك من باشد و بايد عرض كنم كه سعي كرده ام كه فقط وفقط براي رضاي خدا خشنودي او و اطاعت امر او به جبهه بروم و هيچ نيرو و عامل ديگري را در اين رابطه حتي براي يك مرتبه هم كه شده در آن راه ندهم.
اولین وصیت نامه سردار دلاور فاتح فاو شهید عنایت الله بازگیر

ان الذين آمنوا و هاجروا في سبيل الله باموالهم و انفسهم اعظم درجه عندالله و اولئك هم الفائزون. بدرستيكه آنان كه ايمان آوردند و هجرت گزيدند و در راه خدا جهاد كردند والاترين مقام در نزد خدا دارند آنها هستند رستگار.
وصيت نامه ام را با نام خدا و با درود بر آقا مهدي (معشوق) جهان اسلام و فرمانده اصلي كل قوه (جهان) آغاز مي كنم
خدا اي آفريدگار جهان آنچه دارم، آنچه در توان دارم بسيار ناچيز است كه بتوانم شكر نعمت تو را بكنم
. خدايا تو شاهد باش كه جز براي رضاي تو قدم نگذاردم.. خدایا هيچ چيز در اين دنيا ندارم مگر جانم كه در مقابل نعمتهاي بيكران تو بسيار ناقابل است. خدایا به سوي تو مي آيم مرا بپذير خدا

اما بعد فرمانده من مهدي جان من:
مهدي جان : من آمده ام در دانشگاهي كه پدربزرگ تو حسين معلم آن دانشگاه است. مهدي به اميد ديدار تو مي آيم. تو در پيشگاه خدا عزيزی براي من طلب آمرزش كن به اميد رضايت تو فرمانده و آقاي من
وصيتم به پدر و مادر مهربانم،
شما سالها زحمت كشيديد تا مرا به اينجا رسانديد شما حق بسيار بزرگي كه جبران ناپذير است به گردن من داريد همانطور كه امام صادق مي فرمايد: تا كسي حق پدر و مادر را ادا نكند نمي تواند حق خدا را ادا كند پس شمائيد كه مي توانيد مرا حلال كنيد وگرنه حق شما برگردن من بسيار بزرگ است
چه كنم؟ كه امتحان خدا پيش آمده و نمي توانم حق شما را ادا كنم
پدر و مادرعزیزم :
همان طور كه شما هر روز شاهد یدكه دشمن خدا در مناطق و در جهان چگونه بر عليه اسلام و جمهوري اسلامي توطئه مي كنند پس اگر من و امثال من خون خود را فداي اسلام نكنند پس چه كسي و چه چيزي اسلام را نگهداري مي كند؟
براي شما بگويم به خدا قسم اگر خون اين شهدا نبودند الان مسئله اي به نام جمهوري اسلامي در جهان وجود نداشت و شايد اسلام هم وجود نداشت پس شما بايد خدا را شكر كنيد كه آنچه خدا به شمادادپس از زحمات بسيار باز پس گرفت. شما بايد فرزندان ديگرخود را هم بسازيد و آماده كنيدوبراي رضاي خدا و اسلام فدا كنيد
. همانطوري كه در قرآن آمده است.
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه يقاتلون في سبيل الله فيقتلون و يقتلون = خدا جان و مال و ايمان را به بهاي بهشت خريداري كرده آنها در راه خدا جهاد مي كنند كه دشمنان دين را بقتل برسانند و يا خود كشته شوند كه در هر حال خود پيروزهستند.
پدر و مادرم نكند خداي ناكرده اگر من شهيد شدم گريه كنيد چرا که شهید گریه ندارد و اگر زياد ناراحت شدید براي رضاي خدا در نيمه شب بيدار شويد و گريه كنيد البته براي رضاي خدا و دورماندن از آتش دوزخ.
پدر و مادر مهربانم و تمام اقوامان را وصيت ميكنم كه اگرخدا مرا صاحب سعادت قرار داد از پوشيدن لباس سياه خودداري
امام را دعا كنيد – امام را از ياد نبريد
وصيتم به خواهرانم- شما موظفيد كه حافظ خون شهيدان باشيد و در تربيت فرزندان خود مانند حضرت زهرا (س) بكوشيد و از فرمايشات امام امت اطاعت به تمام معنا نماييد.
وصيتم به برادران عزيزم:
چه كنم كه شما میبایست از دست من بهره اي مي برديد ولي مجالی نیست.
مردم شریف كهگيلويه و بويراحمد:
ضمن عرض سلام خدمت شماها برادران و خواهران عزیز
بهوش باشيد. بيدار باشيد كه منافقين این دشمنان اسلام و كساني كه از اسلام ضربه خوردند در كمين هستند تا شما كوچكترين سستي از خود نشان بدهيد و آن وقت است كه آنها با اسلام كار دارند و جمهوري اسلامي. پس زنده بودن مسلمان در صورت نبودن اسلام چه ارزشي دارد؟
در موقعيتي قرار داريم كه تمام جهان با هم متحد شده و براي سرنگوني نظام اسلامی پافشاري مي كنند. موقعيت بسيار حساس است. يك لحظه غفلت يك عمر پشيماني
در جايي قرار داريد كه هر روز يكي از بهترين فرزندان شما به شهادت مي رسد كم جايي نيست كه شما بر آن قرار داريد
پا گذاشتن روي زمين ايران عبادت است چرا که در هر كجاي ايران برويد مكان شهيد است و مقام شهيد و مقام شهيد بسيار بزرگ است و مسئوليت خون شهدا را برعهده گرفته ايد مسئوليت خون شهدا را حفظ كنيد مسئوليت گرفتن خون شهدا كار آساني نيست
اگر در قبال خون شهدا عمل نكنيد در آخرت جلوي شما را شهدا خواهند گرفت و شهدا در دنيا ناظر بر اعمال شما هستند
.به اميد بيداري از خواب غفلت
از شما التماس دعا براي رسيدن به آرزو دارم. والسلام

وصیت دوم شهید
بسم الله الرحمن الرحيم

پس از حمد و سپاس خدا و درود بي پايان به پيشگاه حضرت اشرف الانبياء محمد مصطفي(ص) و پس از گواهي به وحدانيت خدا و رسالت و امامت انبياء و ائمه عليهم السلام وگواهی به وجود مقدس يگانه منجي انسانها و اميد منتظران حضرت صاحب الامر مهدي صاحب الزمان (عج ، اكنون كه مجدداً عازم جبهه هستم و مي روم تا به حسين زمان خود لبيك بگويم، ميروم در دانشگاه حسين دانشگاه انسان ساز لازم است تذكراتي چند را به عنوان وصيت نامه بعرض برسانم.

هيچ هدف و مقصودي از رفتن به جبهه جز انجام وظيفه شرعي و كسب رضايت الهي نتوانسته محرك من باشد و بايد عرض كنم كه سعي كرده ام كه فقط وفقط براي رضاي خدا خشنودي او و اطاعت امر او به جبهه بروم و هيچ نيرو و عامل ديگري را در اين رابطه حتي براي يك مرتبه هم كه شده در آن راه ندهم.
من كوشيده ام كه حتي شهادت را كه خود كمال بزرگي است و آرزوي متقيان در طول تاريخ بوده هدف من قرار نگيرد و به نظر من در اين برهه از زمان ومكان كه اسلام شديداً به ياري و حمايت احتياج دارد و نداي هل من ناصر ينصرني حسيني هرچه رساتر بلند است در چنين موقعيتي نه تنها شهادت بلكه حتي فكر به شهادت نيز فرصت طلبي است. پس من نه با عشق به شهادت و نه با هدف اينكه از زير بار مسئوليت شانه خالي كنم و نه به اين منظور كه به جبهه بروم و شهيد بشوم و از اين دنيا خلاص شوم و خود را از گرفتاري ها و بدبختيهاي آن آزاد كنم بلکه خدا خودش مي داند كه هميشه از او مي خواستم به من توفيق خدمت و اطاعت خالصانه و عبادت عطا بفرمايد و هرچه رنج و گرفتاري اين دنيا هست در صورتيكه انسان ساز و در جهت قرب به او و مايه تكامل و مسير الهي الله است و خلاصه هر رنج و زحمتي رضاي خداست از من دريغ نفرمايد كه بودن در اين دنيا و عبادت او و كشيدن رنج و درد در راه خدا بالاترين لذت را دارد البته از خدا مي خواهم كه مرگ شهادت در راه خودش قرار دهد، مرگم در بستر نباشند
آري همواره از خداي بزرگ مي خواستم كه در بستر نميرم بلكه كشته شوم و بخون خود بغلطم و حتي بسوزم و خاكستر شوم و از بين بروم تا بدنم حتي گوشه اي از اين دير فاني را اشغال نكند و با تمام وجود و با همه هستي و نيستي ام بسوي او پرگشايم. در هر صورت اگر از من جنازه اي باقي ماند مرا در كنار دوستان حسين و لبيك گويان او در قبرستان دهدشت بگذاريد.

لازم است چند جمله اي را در اين اواخر به عرضتان برسانم:

اينكه من براي هوي و هوس به جبهه نرفتم زيرا هوي و هوس جايش در دنياست و چيزي نيست كه با آمدن مسأله جان و زندگي همچنان بتوانند محركي باشد و لااقل براي من اينطور بود كه من جانم را بيشتر از اين دوست داشتم كه بخواهم در راه اميال و خواهشهاي نفساني از دست بدهم زيرا تا جاني نباشد ديگر هوي و هوسی در كار نيست.
پدر و مادر عزيزم! مستحضر هستيد كه تنها راه تقاص خون من از طريق ادامه راهم كه همان حمايت از اسلام و جمهوري اسلامي و امام امت است مي باشد و لذا بدانيد كه هر در راه تقويت جمهوري اسلامي و پشتيباني رهبر انقلاب بيشتر كوشش كند پاسداري از خون مرا كه اطاعت از خداي باريتعالي است را بهتر انجام داده است. پس لحظه اي دست از حمايت اين نظام برنداريد و مردم را نيز به اين امر تشويق كنيد (كه البته خود آنها نيز به وظيفه خود آشنا هستند) و لحظه اي دست از مبارزه و كوشش و مجاهده در راه خدا كه همان منتظر واقعي امام زمان بودن است برنداريد به آن اميد كه روزي پرده ظلم زدوده شود و ديده جمالش منور شوند.
البته در كنار اين مبارزه و مجاهده در راه خدا و در جهت حمايت نظام جمهوري اسلامي موضوع مبارزه و مجاهده با نفس است فراموش نكنيد (كه نمي كنيد) انشاءالله
خواهران و برادرانم ! با بهره گيري از محيط سالم و پاك جمهوري اسلامي و استفاده از محضر امام امت و كتابها و نوشتجات ايشان و همچنين ساير معلمين اخلاق و با بندگي و اطاعت خدا و افزودن بر عبادات خود هرچه بيشتر در راه تهذيب و تزكيه كوشا باشيد. انشاء الله
مادر عزيز و بردبارم انشاءالله با تمسك بر تعاليم اسلام و عمل به آنهاو با بهره گيري از تقواي پروردگار كه در نتيجه رنجها و زحماتي كه در اين دنيا متحمل شده اید بدان دست يافته و مرا در اين دنيا در مقابل شهدا و صديقين سرافراز نمائید و با صبر و شكيبايي در مقابل مصائب، و با گذشت از خطاهاي من روح مرا شاد نمائيد(انشاءالله)
مادر عزيز رنج كشيده ام!
: تقاضايم از تو اين است كه در نظر داشته باشي كه اين دنيا گذرگاهي بيش نيست و هيچكس در اين دنيا جاويد نمانده بلكه اينجا كشتزاري است كه انسانها بذر جاودانگي در آن دنيا را مي پاشند. تو نيز بايد با دل كندن از دنيا و مظاهر آن خود را به خدا نزديكتر كني و فكر كن اين مادران قهرمان شهدا چقدر صبور هستند مثال بارز آن مادر شهيد دمساز همسايه ات و خود را تطبيق كن
مي دانم كه چنين هستي و در قبال مرگ من كوچكترين عكس العملی از خود نشان نمي دهي چرا كه از پيروان مكتب زهرا(س) و زينب (س) جز اين انتظاري نيست، غمگين مباش و خوشحال باش كه بالاخره از دامن تو نيز بنده كوچكي در راه خدا قرباني شد و كمي از شرمندگي خانواده ما در مقابل خانواده هاي كه 4 الي 5 نفر از جگرگوشه هايشان شهيد شده کاسته خواهد شد.
انشاء الله
سلام مرا به مؤمنين و صالحان و تابعان ولايت فقيه برسانيد.
ربنا اغفر لنا ذنوبنا في امرنا و ثبت اقدامنا و نصرنا علي القوم الكافرين.

عنايت الله بازگير
20/6/62

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید محمدجواد مسعودی

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

اي برادركنون وقت جهاداست كه آنكس كه جهاد كند اگرزنده ماند همچون طفلي است كه تازه متولد شده واگرلياقت داشت وبه درجه رفيع شهادت رسيد چه سعادتي .
بسمه تعالي
“من المؤمنين رجال صدقوا ماعاهد الله عليه ومنهم من قضي نحبه ومنهم من ينتظر”
ازمؤمنين مرداني هستندكه صداقت دارند درعهدي كه باخداي خود بسته بودند ووفاكردند.پس ازآنها كساني هستند كه به قضاي پروردگارگردن نهادند،وازآنها كساني هستندكه منتظرند.

اي برادركنون وقت جهاداست كه آنكس كه جهاد كند اگرزنده ماند همچون طفلي است كه تازه متولد شده واگرلياقت داشت وبه درجه رفيع شهادت رسيد چه سعادتي .
همه آرزويمان اين است كه اي كاش به همراه حسين بوديم وشهيد مي شديم وبراي خدا دركنار اومبارزه مي كرديم واي كاش آنوقت بوديم كه حسين(ع)برسربدنهاي غرقه به خون يارانش رفت وگفت “هل من ناصرينصرني"ماجواب مي داديم"لبيك ياثارا…"ولي كنون نيزديرنشده است كه اكنون فرزنداو فريادكمك داردكه براي ياري دين خدا بشتابيدوبرادران بيائيدكه اين فرصتهاي گرامي كم پيدامي شود،پس بشتاب تارضايت خدارابااين كارخود جلب كني وحضرت مهدي را بااين كارخشنودكني.بشتاب درصف همرزمان وسربازان امام زمان كه پشتيبان اين مملكت الله است.
من هميشه آرزو داشتم كه اي كاش بودم كه همراه حضرت حسين (ع)بجنگم وبدانيدكه شهادت راه رسيدن به سعادت است.ماازمرگ نمي ترسيم ،آنانكه ازمرگ مي ترسند كفارند،من اميدم اين بود كه به(در) جبهه هاي نبرد شركت كنم كه اين آرزو باشهادت علي زارع بيشترشد.
ازمادرم مي خواهم درمرگ من نگريدوازمن راضي باشدكه باراضي شدن اوخداازمن راضي مي شود.ازبرادرم مي خواهم راهم راادامه دهد.ازاهالي محل بخواهيد اگر از من حقير كوتاهي وناراحتي ديده اند مرا ببخشند.

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید باقر کفاش

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

يك اخطاربه برادران پايگاه بسيج اين است كه فقط به 8 ساعت درشب نگهباني كردن اكتفا نكنند و آنچه فهم است وتذكرش لازم است، هريك ازبرادران درمرحله اول تزكيه نفس را فراموش نكنند دوما سطح كلاسهاي ايدئولوژي كه گذاشته مي شود حتما شركت واز اين نعمت بزرگ حداكثر استفاده را ببرند تا در جامعه تاثيربيشتري پيدا نمايد.
بسم الله الرحمن الرحيم
ان الله اشتري من المؤمنين انفسهم واموالهم بان لهم الجنه
همانا خداوند خريداري مي كند جانها ومالها(ي مومنين) را به بهشت

درود فراوان به روان تابناك پيامبربزرگواراسلام كه پيمان جهاد نفس وجهادفي سبيل ا… رااستواربه حق واين دستورمقدس راوسيله بقاء نوع بشرقرارداد. اينك كه توفيق يافتم به جبهه هاي حق عليه باطل اعزام شوم اميدوارم كه اسلام وانقلاب برتمامي كفر پيروز گردد وپرچم اسلام درسراسرجهان به اهتزازدرآيد.وانشاءا… كه توفيق پيدامي كنم تادرراه حسين ابن علي عليه السلام درسنگرجهادومقاومت بدرجه شهادت نائل آيم واگرمن به شهادت كه آرزوي ديرينه ام هست رسيدم مرادرمزاركوچه بيوك بخاك بسپاريد.وبه برادرم بگوئيدكه حسين وارپيام شهدارابه اعماق اعصاروقرون فريادزندوبه جهانيان بفهماندكه شهادت راه ائمه هدي است. وخواهش مي كنم كه پدرومادروبرادرانم در(بر)مزارم گريه نكنند زيراكه راهم راه حسين است وپيامم خون. ومن جانم رافداي اسلام وقرآن وامام واستقلال ميهن اسلامي (فدا)كردم .اينك اي امت رشيد،اي خلق آزادخدا،اي ملتي كه نگاه رهبرمي گويدالهي شده ايد،قدرانقلاب رابشناسيدوآنراباتمام جان پاس داريد.

اي خداي متعال:
توشاهدي كه من چيزي عزيزترازجانم ندارم تافداي توواسلام وقرآنت كنم،پروردگاراتوخودت ياروياورامام امت خميني بت شكن باش و طول عمرامام راتا ظهورحضرت مهدي (ع)زيادكن وپيام من به برادران وخواهرانم اين است كه وحدت كه مايه شكست منافقين واستعمارگران است حفظ كنند ودرخط مستقيم كه خط الله است حركت كنند.
يك اخطاربه برادران پايگاه بسيج اين است كه فقط به8 ساعت درشب نگهباني كردن اكتفا نكنند وآنچه فهم است وتذكرش لازم است، هريك ازبرادران درمرحله اول تزكيه نفس رافراموش نكنند دوما سطح كلاسهاي ايدئولوژي كه گذاشته مي شود حتما شركت واز اين نعمت بزرگ حداكثر استفاده راببرند تادرجامعه تاثيربيشتري پيدا نمايد.
واينك مائيم واين خونهاي پاك ،مائيم واين ويرانيهاي جنگ ،مائيم واراده مصمم واستواردربرابر ناملايمات ،بكوشيم باوحدت آهنين خودهمراه باسازندگي وآباداني حكومت قانون رازيرلواي حكومت الله ورهبري فقيه عصر،امام خميني مستحكمترساخته وكشورمان راباابتكار وخلاقيت بخود كفايي برسانيم .

كفاش

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد حسین کبیری پور

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

من به محمد رضا برادر عزيزم حسودی دارم چون فکر می کنم او راهی را طی کرده که معلوم نيست من هم می توانم آن را طی کنم يا خير. و اينطور فکر می کردم اول من شهيد می شوم و رضا مراسم مرا می گيرد ولی خير در اين بود که شد.


بسم الله الرحمن الرحيم
رب اشرح لی صدری و يسر لی امری واحلل عقده من لسانی يفقهوا قولی
حمد و سپاس خدای را که نعمت اسلام را به ما ارزانی داشت و عبد صالح خويش محمد (ص) را راهنما و هادی و منجی بشريت و قائم رسولانش قرار داد. اوصياء و ائمه طاهرين عليهم السلام را پس از او هاديان انسانها ساخت و آنان ولايت وراهبری انسانها را عهده دار شدند.
حمد و سپاس خداوند را که نعمات بيکران و بی حد و مرزش را بر نوع بشر عطا فرمود، و از ميان اين همه نعمت، نعمت انقلاب اسلامی که دورنمايی از حکومت حضرت صاحب الزمان (عج) را برای ما انسانها نشان داد. البته اگر آنرا ببينيم و درک و فهم و شعور آنرا داشته باشيم. خداوندا هرچند که نمی توانيم از اين نعمت بس بزرگ قدردانی کنيم با اين وجود اميدواريم که در زمره طالبان حکومت مهدی (عج) باشيم و شاهد عزت اسلام و مسلمين و ذلت و نابودی کفر و منافقان و حاميان و پيروانشان باشيم. خدايا هرچندنتوانستيم ازاين نعمت بس بزرگ يعنی امام خمينی شکر گذاری کنيم و آنچنان که شايسته و بايسته اوست قدرداني كنيم ولی باز هم چشم اميد به تو داريم که اين نعمت را براي ما حفظ کرده و نعمات ديگر را از ما دريغ نداری. خدايا آنان که امام را يار وياورند، خودت آنها را ياری کن و آنان که او را دشمنند خوار و ذليل و نابودشان بگردان. واي دوستان و آشنايان ، برادران و خواهران عزيز هرچندشما مي توانيد امام عزيز را ياری کرده و انقلاب را محافظت نماييد، هر چند اين انقلاب خود صاحبی دارد و ما بايد برای اداي دين واجراي تکليف و عاقبت بخيری خودمان از انقلاب محافظت کنيم.
آيامگراين نعمت انقلاب نبود که جوانانی را که داشتند به فساد شاهنشاهی آلوده می شدند هدايت کرده و بصورتی عوض شدند که با دعای کميل و ادعيه ديگر چشمانشان مرطوب شده و از خدا طلب عفو می کنند و برای رضايت خداوند به امت مستضعف کمك کرده و حتی خونهای پاکشان را در اين راه مي دهند. پس خدای را شکر کرده و مشکلات را کوچک بشماريم و اين را بدانيد در هر راهی خارهايی می باشد و برای رسيدن به مقصود بايد آن خارها را تحمل کرد. اگر آن موقع پيامبر گفت تمامی کفر در مقابل تمامی اسلام قرار گرفت و با قدرت خداوند به دست علی(ع) کفر سرنگون شد و اسلام پيروز شد، حال امام ما می گويد تمامی کفر در مقابل اسلام سر برداشته و اين را به چشم می بينيم که تمام ابر جنايتکاران حاميان خود را بسيج کرده و تمامی نيروهايشان را تجهيز کرده و با انقلاب به مبارزه برخاسته اند بنابر اين باز هم تاريخ تکرار شد و مبادا با بی توجهی فرصت به دشمن بدهيم و او استفاده کند و ما را يعنی اسلام و مسلمين را سرکوب کند و بعد افسوس بخوريم که چرا مبارزه نکرديم و در درگاه خدا مسئول باشيم. اگر توجه کنيد می بينيد در دنيا هيچ حکومتی و سازمانی نيست که از حق دفاع کند، مثلاً بمب بر سر مردم بی دفاع می ريزند و سازمانهای حقوق بشری سکوت می کنند و حتی ما را محکوم می کنند پس وظيفه ما در اين برهه از زمان مقابله با کفر و ستمگران می باشد هر چند كه کسي به ما کمک نکند. و انشاء الله شما هم جزء خدمتگزاران به انقلاب اسلامی باشيد و خداوند به شما پيروزی و عزت عطا فرمايد و به امام امت طول عمر با عزت تا انقلاب مهدی (عج) عنايت فرمايد. والسلام علی عباد الله الصالحين.
حال سخنی چند با خانواده ام:
ان الله اشتری من المومنين انفسهم و اموالهم بان لهم الجنه . خدای را شکر که مرا پدر و مادری اينگونه عطا فرمود و در دامان اين خانواده رشد يافتم. هر چند که در عمل نتوانستم شکر اين نعمت بزرگ را بکنم و نسبت به پدر و مادرم خدمت کنم ولی از صميم قلب می گويم شما را دوست دارم و به شما احترام می گذارم ولی در زندگی خطاهايی داشته ام که انشاء الله مرا می بخشيد.
پدر جان و مادر عزيزم اشکالات و اشتباهات مرا به پای بی ادبی من نگذاشته بلکه آنرا به پای کم عقلی من بگذاريد و مرا ببخشيد چون بهشت به زير پای پدر و مادر است و رضايت شما را می خواهد. پدر جان به سيد الشهداء(ع) تو را قسم می دهم از بديهای من درگذر و از من راضی باش و در درگاه خداوند برايم طلب مغفرت و آمرزش کن. و شما ای مادر عزيزم به فاطمه زهرا (س) تو را قسم می دهم شيرت را برمن حلال کن و از اشتباهات و بد اخلاقيهايم گذشت بنما و از خداوند بخواه مرا ببخشدومرا بيامرزد.
شما ای پدر و مادر عزيزم خداوند به شما اجر عظيم عطا فرمايد هرچند که فرزند عزيزی همچون برادرم محمد رضا را از دست داده ايد که انشاء الله صحيح و سالم برگردد ولی مبادا در درگاه خداوند ناشکری کنيد، هميشه خدای را شکر کنيد،همچنان که شکر می کنيد. مثلاً اين حرف که می گوييد،
خدايا اگر رضا از دنيا رفته او را بيامرز و با سيد الشهدا محشور بگردان و اگر در دنيا می باشد سالم او را برگردان و کلاًً خير را در رضايت خداوند متعال می دانيد و مسلماً کل خانواده اينطوراست و صبر کنيد که خداوند اجر عظيمی به شما می دهد.
من به محمد رضا برادر عزيزم حسودی دارم چون فکر می کنم او راهی را طی کرده که معلوم نيست من هم می توانم آن را طی کنم يا خير. و اينطور فکر می کردم اول من شهيد می شوم و رضا مراسم مرا می گيرد ولی خير در اين بود که شد. اما من درسی بس بزرگ گرفتم و شما را صبور يافتم و نتيجه گرفتم به جبهه بيايم ،حال اگر شهيد شدم باز هم شما صبر کنيد که خداوند به شما مزد آنرا می دهد و نمی گويم در عزايم گريه نکنيد ولی گريه شما دشمن شاد کن نباشد. برای من خيرات بکنيد و قرآن و ادعيه را بخوانيد و هديه برای برادرم رضاومن حقير بکنيد. راستی از برادرم حاج علی طلب رضايت می کنم و از خداوند می خواهم که هميشه در راه اسلام و انقلاب اسلامی گام بردارد و فرزندانی صالح برای انقلاب تربيت كند.وخواهرانم مرامي بخشند و مرا به بزرگواری خودشان عفو می کنند و سعی کنيد فرزندان خوبی برای اسلام و انقلاب اسلامی تربيت کنيد و از خانواده تان براي من طلب رضايت كنيد و برايم قرآن و دعا بخوانيد و پدر و مادر را خدمت کنید تا شايد کمبودهاي ما را جبران کنيد و از آنها بخواهيد صبر کنند. دارائيهايم را در يک ورق نوشته ام، خمس آن را بدهيد و مسائل شرعی اگر دارد حل نماييد. و هر کس از من طلب کار است به او مسترد نماييد ولی فکر نمی کنم کسی باشد که طلب داشته باشد. يک ماه روزه و نماز برايم گرفته و بخوانيد و بقيه اگر داشت هر چه خواستيد بکنيد. و از تمام دوستان و آشنايان برای من رضايت بطلبيد. انشاء الله درکارهايتان پيروز باشيد. ضمناً در مورد اجازه از سپاه برای جبهه آمدن اين را بايد بگويم که موافقت شد که به جبهه بيايم. و راستی اگر توانستيد دوستانم را دعوت کنيد در منزل يک دعای توسل يا کميل بخوانند و از آنها برای من طلب رضايت کنيد و مجلس را با شادی و لبخند تمام کنيد چون خيلی خوشحال می شوم به اين لبخند و شادی زيرا که دشمنان ناراحت می شوند.
از شما پدر و مادر و کل خانواده ام می خواهم از کسی ناراحت نباشند و به کسی ايراد نگيرند و مرا در آخرت و در مقابل ديگران شرمنده نگردانند، بلکه خدا را شکر کنيد و اجر اين کارتان را از خداوند بخواهيد و باز هم صبر کنيد، ضمناً من خودم با رضايت خودم کارم را رديف کردم و به جبهه آمدم و راضی نيستم در مورد من به کسی خرده بگيريد.
فقط به دوستانم بگوييد حتماً از مسئولين کارم برای من رضايت بگيرند.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدی خمينی را نگهدار

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد امراللهی بیوکی

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

وقاتلواهم حتي لاتكون فتنه بكشيدكافران راتاديگرهيچ فتنه وفسادي برروي زمين باقي نماند
بسم الله الرحمن الرحيم
وقاتلواهم حتي لاتكون فتنه
بكشيدكافران راتاديگرهيچ فتنه وفسادي برروي زمين باقي نماند
با درود به پيامبراكرم وسلام به ائمه طاهرين (ع)ودرودبه رهبركبير انقلاب امام خميني ومجاهدديارمان حضرت آيت الله صدوقي ودرود به شهيدان گلگون كفن كه باايثار جان خود درخت اسلام راآبياري نمودندوبه نداي حسين زمانشان (خميني)لبيك گفته وبه جبهه هاي جنگ اعزام شدند.
حال سخني چند باپدرومادرم دارم .
پدرومادرعزيز وگراميم ،خواهران وبرادرانم زماني است كه نام مسلمان برخودنهاده وزيرلواي اسلام زندگي مادي راگذرانده ايم وازنعمتهاي وافرخداوندي استفاده كرده وازشهاي غيرانساني ازخودبروز داده ازخداوند بزرگ غافل مي شديم وپرده حجاب ومهرجهالت بروي چشمان وقلب وگوشهايمان مي زديم وغافل بوديم كه “ان الشاهدهو الحاكم –آنكه شاهداست حاكم هم هست “واي برماكه اگربه نداي رهبرلبيك نگوييم وبه زندگي حيواني خود ادامه دهيم كه درآخرزيارت عاشوراچنين مي خوانيم “فياليتني كنت معكم فافوزفوزا عظيما-اي امام حسين(ع)اي كاش ماهم درصحراي كربلا بوديم وتوراياري مي كرديم وبه همراه تورستگار مي شديم “پس خوش بحال انكه دراين زمان به نداي رهبرشان كه همان نداي حسين است لبيك گفتند وعاشقانه به جبهه رفتند ودربرابر كفارومنافقان وكوردلان مردانه جنگيدند وبه شهادت رسيدند .پدرومادر عزيزم اگراين سعادت عظما نصيب من شدكه انشاالله تعالي لياقت آن رادارم ونصيبم مي شودواگرهم شهادت نصيبم نشد بازپيروزمندانه برمي گردم ودوباره به جبهه هاي جنوب لبنان (يعني بيت المقدس) براي آزادكردن قدس مي روم وآنچنان مي جنگم كه پيشوايم حسين كه آموزگار من است جنگيد واگرمن شهيد شدم تقاضاي من ازشمااين است كه مانند كوه استوارباشيد .ازخداوند صبر وشكيبايي شماراخواهانم وازخداوند متعال مي خواهم كه شجاعتي علي وار وقلبي علي وار كه اول براي خدا وبعد براي يتيمان مي تپيد به من هم ارزاني بخشد .من فرزندشمانبودم ولي امانتي الهي بودم درپيش شما كه شما به نحواحسن دراين آزمايش پيروز وسربلند شديد.

…..امام رادعاكنيد ورزمندگان رافراموش مكنيد. فرزندكوچك شما وعبدالله محمدامراللهي

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید محمد غفاری

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

وصیتم پیامی است به امت و ملتی که نایب بقیه ا…(عج) آنان را ملت معجزه آسای قرآن می نامد، بر خلقی است که مشتاقانه و جانانه از جان و مال خویش در راه خدای میگذرند
بسم الله الرحمن الرحیم


با عرض سلام و درود بر امام عزیز حضرت آیت ا… خامنه ای و بر شما عزیزان و شهداء و خانواده شهداء

الذین آمنوا یقاتلون فی سبیل ا… و الذین کفروا یقاتلون فی سبیل الطاغوت فقاتلو اولیاء الشیطان ان کید الشیطان کان ضعیفا.

(آنها که اهل ایمان در راه خدا، و کافران در راه طاغوت جهاد می کنند)

پس شما با یاران شیطان پیکار کنید و از آنها نهراسید زیرا مکر شیطان همانند قدرتش سست و ضعیف است. سوره نساء آیه 76.

وصیتم پیامی است به امت و ملتی که نایب بقیه ا…(عج) آنان را ملت معجزه آسای قرآن می نامد، بر خلقی است که مشتاقانه و جانانه از جان و مال خویش در راه خدای میگذرند بر عزیزانی که عزیز پرور هستند و فرزندان گرامی خویش را به جهت آزادی و استقلال و اقتدار کشور اسلامی و انقلاب فدا می نمایند مردمی است که ایثار گرند و اهداء می نمایند هرآنچه در توان دارند و به شما که اکنون به وصیتم گوش فرا میدهید میباشد سخنم چنین خلاصه می شود که راه ما چیزی جزء پیروی از ولایت فقیه به حق نیست و چشم و گوش به فرمان ولایت فقیه باشید و پشتیبانی از آن کنیدو گفته های مقام عظمای ولایت حضرت آیت ا… خامنه ای عزیز را با جان و دل گوش کنید و به آن عمل کنید که اگر در این راه قرار بگیرید و به حمد خدا سعادتمند و رو سفید خواهید بود و از تمامی ملت و مسئولین عزیز و بزرگوار می خواهم که در هر پستی و مقامی هستند حداکثر تلاش و سعی خود را برای پیشرفت این انقلاب و میهن عزیز انجام دهند و هرگز در کشور امام زمانی اجازه خطا و کج روی به منافقین و احزاب و گروه های بی ولایت را ندهند تا چراغ سبزی برای دشمنان داخلی و خارجی ما شود. از پدر و مادر عزیز و گرامی طلب بخشش می کنم هرچند که آنها را در این دوران بسیار اذیت کردم و از برادرم و خواهرم خواستار پیروی از راه ولایت و اهل بیت می باشم و همسر گرامی و بزارگوار مرا ببخش و حلال کن که در این مدت کم مایه آرامش شما نبودم و از همه برادران و خواهران و دوستان عزیز طلب حلالیت می کنم. بدانید امروز جسد خون آلودمان را که به خاک می سپارید فدای راهمان شده است و گرچه جسمم راحت آرمیده است روح من از شما گریه و شیون نمیخواهد. انتظارم چنین است که سلاح به زمین افتاده ام را بردارید و همیشه از ولایت فقیه و کشور انقلاب اسلامی علیه باطل دفاع کنید و من خدای را شکر میکنم که مرا شامل آیه شریفه 207 سوره بقره نمود (ترجمه آیه207: و بعضی از مردم از جان خود در راه رضای خدا درگذرند و خدا با چنین بندگان رئوف و مهربان است ) دوستانم، من سلام شما را به شهداء خواهم رساند، و از ایثار و خود گذشتگی شماها برای آنها سخن خواهم گفت و به آنها میگویم که شما تعهد کرده اید، تا آخر قطره های خون خود چکیده بر سنگ فرش بیابان های حق علیه باطل است پیروی از اسلام و ولایت را ادامه خواهید داد. والسلام علیکم

یا سیدالشهداء (ع) قسم به مادر پهلو شکسته ات، من پاسدار را که متعلق به تو هستم طوری وارد قیامت کن که مایه شرمندگی شما نشوم.

بار الها از تقصیرات من بگذر و مرا عفو کن و پاکیزه بپذیر.

محمد غفاری

 

شهید محمد غفاری
نام پدر : حسین
تاریخ تولد :1363.10.30
تاریخ شهادت : 1390.6.13
محل شهادت : کردستان ، سردشت ، تپه جاسوسان
عملیات شهدای کرد:
رمز عملیات: یا علی ابن ابیطالب (ع)
هدف عملیات: پاکسازی منطقه ی کردستان(سردشت) از گروهک تروریستی پژاک
منطقه ی عملیاتی: سردشت (تپۀ جاسوسان)
تاریخ شروع: 13/06/90- 4 بامداد
نیروی عمل کننده: یگان زمینی نیروهای ویژه ی سپاه پاسداران و قرارگاه حمزه

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید بهرام مبارکی فرمانده گردان

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

پس خدايا ياريت ميدهم تو هم طبق گفته ات (ان تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم ) من را يارى ده و ثابت قدم كن تا نلغزم و از راه بدر نشوم و نااميد نشوم .


وصيت‌نامه

بسم الله الرحمن الرحيم

انا لله و انا اليه راجعون

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى حتى كنار مهدى (عج )خمينى را نگهدار.

ما كه پيرو مكتب پيغمبر (ص) و ائمه اطهار (ع) هستيم ,بايد به اندازه توانايى خودمان به اسلام و اهداف آن خدمت كنيم و من بهترين خدمت را جهاد مى دانم . جنگ با كفر مى دانم و اين را انتخاب كرده ام . زندگى را در جنگ با كفر و طاغوت مى دانم . عاشق چنين زندگى هستم و از جنگ با كفار لذت مى برم . زيرا با چنين جنگهايى مى توانيم خودمان را بسازيم با چنين جنگهايى مى توانيم ايران ، عراق ، كربلا ، فلسطين و قدس و تمام مسلمانان و مستضعفين جهان را آزاد كنيم و با جنگ است كه مى توان صلح را برقرار كرد . جنگ با كفر بزرگترين دانشگاه مى باشد و انسان در جنگ آبديده مى شود .

 امام فرمود جنگ نعمت است و مردان خدا دسته اى بودند كه تمام دارايى و زن و بچه حتى جان خويش را در طبق اخلاص گذاشته و ارزانى راه خدا كرده اند تا خود ظرف نور و حيات شده و جمع و جامعه اى را از ظلمت ، فساد و ستم ها به سمت نور حق راهنما شوند و بدين طريق صداقت خويش را به اثبات رسانده و عهد خويش را وفا كرده اند . عرض ديگر يعنى ياران و همراهان همچون تشنگان در كوير مانده شربت شهادت را مي جويند .

پس خدايا ياريت ميدهم تو هم طبق گفته ات (ان تنصرالله ينصركم و يثبت اقدامكم ) من را يارى ده و ثابت قدم كن تا نلغزم و از راه بدر نشوم و نااميد نشوم .

خدايا ديگران رفتند ، دوستانم رفتند ، چرا مرا گذاشته اى مرا گذشته اى تا امتحانم كنى ، خدايا قبل از اينكه امتحانم كنى صبر و استقامت در گناه و در مقابل دشمنان عطايم كن كه از امتحانت رد نشوم و موفق بيرون بيايم.

خدايا تو گفته اى كه هر كى عاشق من شد عاشق او مى شوم و به او بهترين نعمت كه شهادت است نصيب ميكنم پس خدايا مرا خالص گردان و بهترين نعمت را نصيبم بگردان .

چند تقاضا:

دعا براى امام را هرگز فراموش نكنيد و پيرو امام باشيد .

دعا براى یاران واقعی امام و مردان خدا و رزمندگان اسلام و اسراى اسلام فراموش نشود .

براى شادى روح شهدا فاتحه فراموش نشود.

مقدارى روزه و نماز قضا دارم كه اميدوارم از حقوقم براى روزه و نمازم بدهيد .

اميدوارم هر كه از من ناراحتى ديده مرا به حق على (ع) ببخشد.

در ضمن هر چه دارم برايم همسر , پسرم ودخترم مى گذارم و همسرم وكيل من مى باشد .در ضمن مرا يا در آبادان كربلاى خوزستان آنجايى كه هجده ماه براى خاك اسلامی اش خدمت كردم دفن كنيد يا (هر جايى كه همسرم مايل باشد ) .

و خواهش ديگرى كه دارم اين است كه هنگامى كه مرا دفن كرديد بر مزارم سينه بزنيد كه سينه زنى را دوست مى داشتم, چون به انسان روح خدايى مى دهد و اگر نتوانستيد شب هاى جمعه بر مزارم بياييد و اگر نتوانستيد ,هر جا هستيد برايم فاتحه بخوانيد . والسلام

پيامى براى اقوامم :

بدانيد كه اسلام حق است و اينكه امام خمينى عزيز مى آيند كه پرچمدار اين مكتب است و پيرو او باشيد و چيزى را با زور به فرزندانتان نقبولانيد بلكه سعى كنيد كه با عقل و منطق با آنها رفتار كنيد و بگذاريد بهترين راهى كه انسان را به اسلام واقعى و حقيقى مى رساند و رضاى خدا بيشتر در آن مى باشد انتخاب بكنند .

پيامى براى پدر ، خواهر و همسرم و فرزندانم :

اگر مى خواهيد روح مرا شاد كنيد فقط در خط اسلام باشيد .

خدايا خدايا تا انقلاب مهدى (عج ) خمينى را نگهدار .

خدايا خدايا اسلام و مسلمين را پيروز بگردان . خدا نگهدار شما باشد

بهرام مباركى 28/11/64

در ضمن از مادر بزرگم و دايى كه مرا بزرگ كردند و در راه اسلام به من خدمت كردند سپاسگزارم . على جان پسر خاله عزيزم اگر زحمتى نيست اگر همسرم خواست در همدان بماند اميدوارم كه او را مثل خواهر خودت و براى او برادرى دلسوز باشى و براى فرزندانم دايى مهربان و از آنها نگهدارى و سرپرستى كنى . متشكرم .

اگر چه دنيا دوست داشتنى است اما خانه آخرت خيلى از دنيا زيباتر است ,خيلى از دنيا بالاتر و عالى تر است. اگر مال دنيا را آخر كار بايد گذاشت و رفت پس چرا انسان آنرا در راه خدا انفاق نكند و اگر اين بدنهاى ساخته شده است كه آخر كار بميرد پس چرا در راه خدا با شمشير قطعه قطعه نشود . بهرام مباركى


وصیت نامه شخصی

بسمه تعالى

وصيت نامه اينجانب بهرام مباركى فرزند دادالله شماره شناسنامه 3232 محل تولد آبادان تاريخ تولد 1337

اين وصيت نامه در رابطه با اموال و بدهكاريهايم مى باشد. اولا در رابطه با وكيل ، همسرم ناهيد آگاه فرزند على اكبر به شماره شناسنامه 333 متولد آبادان وتاريخ تولد 1341 را از طرف خودم وكيل مى كنم و كليه اموالم متعلق به او و دو فرزندم على رضا و مرضيه مباركى مى باشد و بايد حتما اموالم در اختيار همسرم و دو فرزندم قرار گيرد. در مورد منزل يك دستگاه منزل در همدان واقع در خيابان شهيد دكتر چمران كوچه سجادى بن بست شهيد رجبى كه زمينش را از طريق تعاون سپاه و زمين شهرى گرفته ام وسندش نيز به اسم خودم مى باشد و در آن دو طبقه و نيم ساختمان ساخته شده است كه در حال حاضر در طبقه اول خانواده خودم زندگى مى كنند و در طبقه دوم خانواده پسر خاله ام على سماواتى و در ضمن نحوه ساختن ساختمان و مخارجى كه در رابطه با ساختمان پرداخت شده بدين طريق مى باشد كه از بانك ملى مهديه مقدارى وام گرفته كه به اسم خودم مى باشد و در ضمن مقدارى پول به عنوان قرض از اقوام و فاميل گرفته ايم كه كل آنها مشخص مى باشد و قرار شده كه پولهاى گرفته شده‌از بانك و فاميل به طور اشتراكى پرداخت شود .

تا به حال مقدارى از قسط بانك داده شده است و كليه مخارجى كه تا به حال پرداخت شده در دو دفتر ثبت شده است. در كل قرار بر اين بوده كه كليه مخارج و خرجهايى كه ساختمان نياز دارد و وسايل مربوط به ساختمان اشتراكى پرداخت شود و قرضها نيز به طور نصف به نصف از طرف هر دو خانواده پرداخت شود مگر بدهكاريهايى كه انفرادى گرفته شده بود . در مورد مالكيت ساختمان و نحوه تقسيم ساختمان . زياد فكر كردم ولى به نتيجه اصلى نرسيده ام فقط مسائلى را توضيح مى دهم كه اميدوارم رسيدگى شود. اولا در ابتدا و قبل از ساختن ساختمان قرار براين بود كه ما يعنى من و پسر خاله ام على سماواتى فرزند ابوالحسن متولد آبادا ن تاريخ تولد1337 اين منزل را به طور اشتراكى بسازيم و استفاده از آن نيز اشتراكى باشد و در ضمن قرار بود كه اگر زمينى به اسم پسر خاله ام على فاميل سماواتى درآيد كليه مسائل آن نيز اشتراكى باشد . حال اگر دو خانواده خواست در آنجا زندگى كنند و نياز به هيچ تغيير و تحولى نبود به همين صورت بماند ولى اگر نياز به تغيير و تحول و يا مشخص شدن تقسيم بندى ساختمان و تفكيك سند مالكيت شد مسائل از طريق حاكم شرع و مراجع قانونى پيگيرى و مشخص شود . فقط اميدوارم كه تصميماتى كه گرفته مى شود به نفع هر دو خانواده بوده و هيچ گونه نگرانى پيش نيايد و هر دو خانواده رضايت داشته باشند . در ضمن حدود چهل و پنج هزار تومان پدرم و پنج هزار تومان پسر عمه ام اسماعيل آگاه از من مى خواهند به عنوان قرض گرفته ام .

در مورد روزه و نماز بايد بگويم كه نماز و روزه خيلى بدهكار مى باشم . گاهى اوقات در منطقه بوده ام كه نمى شد روزه گرفت و يا قبلا روزه اى بدهكار بوده ام و نماز هم كه قبلا سستى پيش آمده و گاهى اوقات نخوانده شده است كه اولا اميدوارم خداوند مرا ببخشد و در ضمن سعى شود از حقوقم كسى را اجير كرده و روزه و نمازم را به جا بياورد . دعا به جان امام فراموش نشود . والسلام خداحافظ . بهرام مباركى 24/7/66 خدايا خدايا تا انقلاب مهدى خمينى را نگهدار .


نام : بهرام مبارکی
نام پدر : داد الله

نوع عضویت : سپاه

محل تولد : همدان

تاریخ تولد : ۲۷ / ۱۱ / ۱۳۳۷

تحصیلات : دیپلم

سمت : فرمانده گردان ۱۵۴ لشگر ۳۲ انصارالحسین

محل شهادت : کرمانشاه - چهار زبر

عملیات : مرصاد

تاریخ شهادت : ۰۶ / ۰۵ / ۱۳۶۷

 

زندگی نامه

سردار رشید اسلام شهید بهرام مبارکی مبارز آزاده‌ای که در سال ۱۳۳۷ در آبادان به‌دنیا آمد. هنوز سنین کودکی را سپری می‌کرد که مادرش درگذشت و او را با کوله باری از سختیها و مشکلات وانهاد. ۱۲ ساله بود که به همدان آمد و تا هنگام اخذ دیپلم در این شهر سکونت نمود.

شهید بهرام مبارکی بعد از اتمام تحصیلات دبیرستانی به‌خدمت سربازی رفت.او در هوانیروز تهران مشغول به خدمت بود تا اینکه در سال ۵۷ به‌دستور امام خمینی (ره) از پادگان گریخت و در آبادان شروع به فعالیت علیه رﮊیم پلید ستمشاهی نمود.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی بهرام همواره در صحنه‌های مختلف حضور داشت تا اینکه در سال ۵۹ با شروع جنگ تحمیلی به‌عضویت سپاه پاسداران درآمده و از همان جبهه آبادان به مقابله با دشمنان متجاوز پرداخت. او در سال ۶۳ به همدان مراجعت نمود و با عضویت در یگان انصارالحسین (ع) فصل نوینی از جهاد فی سبیل الهی خویش را آغاز کرد. آن عاشق خستگی ناپذیر، سال‌های متمادی جسم مرارت کش خود را در آماج بلایای جبهه‌ها قرارداده بود که آن‌گونه مشتاق در عملیات‌های مختلف و با مسئولیت‌های متفاوت، جان‌برکفانه شرکت می‌کرد.

سرانجام شهید بهرام مبارکی، سردار دلیر سپاه اسلام در آخرین ایام جنگ تحمیلی، برگه حضور خود را در کنگره افلاکیان و صالحان در حالی دریافت نمود که با سمت فرماندهی گردان به‌همراه دیگر رزمندگان تنگه مرصاد را به جهنمی از آتش و دود برای خوارج دین خدا مبدل ساخته بودند.

 نظر دهید »

وصیت‌نامه شهید حسین خادم پر

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

چرا وصیت نامه مینویسم ، زندگى و ارزش زندگى و حرف من با شما وصیت نامه اى كه من اكنون ترسیم مى كنم ,شاید به صورت یك نامه گله آمیز بیش نباشد,
چرا؟ چون من از دنیا چیزى ندارم و نه مایل هستم كه داشته باشم . این نه بدان منظور است كه من از زندگى سیر شده ام بلكه همه این مطلب را می دانید كه در درون وذات تمامى افراد حب دنیا و لذت بردن از دنیا وجود دارد و در مجموع زندگى را همه دوست دارند و من نیز مستثنى نیستم . من هم دوست دارم كه از زندگانى لذت ببرم .
ولى شما را مخاطب سوال قرار می دهم ,با وجود شهادت عزیزانى چون شهید بهشتى و شهدای محراب و عزیزانى كه خود شما با آنها نزدیك و مرتبط بوده اید, مانند حسین ها و حمیدها ,چگونه مى توانیم از پا بنشینیم ؟ و مثل این عزیزان در راه آنها نباشیم ؟ و تا هنگامى كه دشمنان راه این عزیزان هنوز پا بر جایند, چگونه مى توانیم سكوت كنیم و بیگانه از خون این همه شهید از لذایذ دنیوى بهره مند شویم ، و در عمل و جهاد و حركت تن به خوارى دهیم ولى در شعار بگوییم ( هیهات مناالذاله ) ما زیر بار ستم نمى رویم .
بارها از برادرانى كه در جبهه هاى كردستان بوده اند شنیده ایم كه چه جنایاتى را این اشرار آمریكایى ,به نام كومله و دمكرات مرتكب شده و مى شوند و چگونه چشم عزیزانى كه به دور از پدر ومادر و فرزندان و اقوام خود در جبهه هاى كردستان به حراست از انقلاب اسلامى پرداختند را بیرحمانه از حدقه در مى آورند و چگونه قلب این عزیزان را از سینه هایشان بیرون مى كشند و چگونه آنها را مثله كرده وپوست صورتشان را كنده ، دستایشان را قطع نموده و بدنشان را سوراخ سوراخ مى كنند. آیا با دیدن این مطالب و با در نظرگرفتن این مهم كه شهدا زنده اند و شاهد بر اعمال ما هستند مى شود راحت زندگى كرد و راحت به لذایذ زندگانى رسید .
پروردگارا تو خود شاهدى كه هر چه بر روى صفحه كاغذ میاورم وآنچه كه در خونم میگذرد از اعماق وجودم مى جوشد و بیرون میاید .
به خودت سوگند كه من عاجزو ناتوانم از اینكه شكر نعمتهایت را به جا آورم, تو خود به من توفیق عبادت دادى در صورتى كه لیاقتش را نداشتم . به من توفیق عطا فرمودى كه به عنوان یك پاسدار اسلام و یك پاسدار قرآن واقع گردم در صورتى كه من لایقش نبودم . به خودت سوگند اگر امر خودت نبود یك قدم در راهت بر نمى داشتم و عبادت نمى كردم و به عنوان یك پاسدار اسلام واقع نمى شدم ؛چرا كه من بنده گنه كار و روسیاه چگونه مى توانستم در راهى حركت كنم و در مقابل كسى عبادت كنم و پاسدارى از فرامین كسى را انجام دهم كه خود او تمامى گناهان و اعمال مرا مشاهده كرده و چگونه مى توانستم به خود جرات دهم كه در مقابلش سر فرود آورم, آنهم سرى كه اصلا وجود نداشت و با گناهان بى شمار از بین رفته بود .
اى معبودا ، اى الله ، اى معشوقم, اگر امرت نبود حتى یك ركعت نماز به جاى نمى آوردم چرا كه تو بزرگتر از آن هستى كه من با تو سخن بگویم و بزرگتر از آنى كه من در مقابلت سجده كنم . بارها این فكر را در اندیشه داشتم كه اصلا از ایران و از جمهورى اسلامى ایران و كشور اسلام بیرون روم ,چرا كه من لیاقت این راندارم در كشورى كه اسلام بر آن حكم فرماست و رهبریت آن را فقیهى همچون آیت الله العظمى امام خمینى به عهده دارد و صاحب اصلى آن امام زمان (عج ) مى باشد ,زندگى كنم .
پس اى الله به من توفیق بده بتوانم امر تو را اطاعت كنم و قدمهایم را استوار گردان كه بتوانم این راه را بپیمایم .
خدایا بر من مپسند كه عمرى را سپرى كنم و شاهد این باشم كه گلهائى چون بهشتى ها شهداى محراب ، رجائى ها ، با هنرها ، حسین ها و حمیدها پرپر شوند و من بنشینم و نظاره گر باشم كه عزیزانم اینچنین از میانمان بروند .
خدایا توفیق جهاد در راهت را نصیبم گردان و گرچه لیاقتش را ندارم آرزوى شهادت را كه در قلبم و روحم جا پیدا كرده و تنها خواسته من از توست بر آورده كن .
شاید واژه شهادت را نشناخته ام كه اینچنین گستاخانه طلب آنرا مى كنم و لیكن مى خواهم در راه تو بدنم قطعه قطعه شود, تمامى اجزای بدنم را تكه تكه و پیكرم را جدا از هم و قطعات جدا شده از بدنم را سوخته در راه تو ببینم, گر چه مرا شهید نخوانى كه من لیاقت شهید شدن و نام شهید به خود گرفتن را ندارم, آرزو دارم كه بد نم در زیر طوفان تیرها و خمپاره هاى دشمن قرار گیرد ,بسوزد, تكه تكه شود و گر نه توان ندارم كه فردا جوابگو ى على اكبر حسین (ع ) باشم ,توان ندارم جوابگوى حسین (ع ) باشم, توان ندارم جوابگوى شهداى كربلاى ایران باشم چه رسد جوابگویى در مقابل تو اى معبود و اى الله؛ پس توفیق مردن و كشته شدن در راهت را نصیبم گردان و مرا نا امید نكن .
اى الله به من توفیق عنایت كن كه در این نیت و در این حالت باقى بمانم و قلب و روح و دست و پا و تمام جوارحم در رفتن راه تو هماهنگ باشند .
به من توفیق عنایت فرما اگر پاهایم حركت كرد و اگر چشمهایم دید و اگر گوشهایم شنید و اگر زبانم به سخن آمد و اگر دستهایم به حركت درآمد, این حركت و این دیدن و این شنیدن و این سخن گفتن براى تو باشد و این اعمال از اعماق وجودم گرفته باشد و از اعماق وجود متوجه تو باشم و قلبم یك لحظه از یاد تو غافل نشود .
سخنى با روحانیت:
در نهج البلاغه از زبان حضرت على (ع ) در مدح اصحاب می شنویم كه بعد از جنگ جمل ایشان سخنانى ایراد می فرمایند :
انتم الانصار على الحق ، و الا خوان فى الذین ، و الجنن یوم الباس ، والبطانه دون الناس بكم اضرب المدبر ، وارجو طاعه المقبل ،فاعینونى بمنا صحه خلیه من الغش ، سلیمه من الریب ، فوالله انى لاولى الناس .
شما حق را یاوران ، و در در روز جنگ چون سپر محافظ دور كننده ضربت‏ها و خواص اصحاب دیگر و یاران من هستید, با كمك شما پشت كنندگان به حق را مى‏كوبم و به راه مى‏آورم وفرمانبر دارى پذیرنده گان دین را امیدوارم. پس مرا با خیر خواهى خاالصانه و سالم از هر گونه شك و تردید یارى كنید به خدا سوگند من به مردم از خودشان سزاوارترم.
شما هر روز شاهد هستید كه چگونه یاران امام با عشق به الله با دشمنان اسلام مى جنگند و هر روز حماسه مى آفرینند و ما پیكر مطهرشان را تشیع مى كنیم و مى بینیم كه یاران امام, این بسیجیان جان بر كف چگونه یك یك از گلستان انقلاب جدا مى شوند و به لقاء حق مى پیوندند . مطلب قابل گفتن این است كه اینان خود را تسلیم حق نموده اند, تسلیم امام نموده اند و هر فرمانى كه از طریق فرمانده شان صادر گردد آن را از امام مى دانند و بدان عمل مى كنند. همین نیروها در پشت جبهه نیز احتیاج به فرمانده و راهنما دارند كه بتواند آنها را هر چه بیشتر با مفاهیم اسلام آشنا سازد . وظیفه شما عزیزان روحانى است كه به عنوان طبیب در جامعه آنها را راهنما باشید وآنها را از خود بدانید. اگر چه علم ندارند ولیكن عمل دارند, اگر چه بى سوادند ولیكن اخلاص دارند و این بسیج را شما باید حركت بدهید شما باید ارشاد كنید. اینجاست كه به بعضى از شما عزیزان مى گویم كه :
چرا بى تفاوت به بسیج مى نگرید, شماها كه حتى در مراسم رسمى (رژه ها و سمینارها ) بعد از دعوت هم از آمدن خودداری می كنید, شما كه باید این بسیج را تقویت كنید ولیكن در بعضى اوقات كوتاهى مى كنید, آیا مى توانید جواب رسول خدا را بدهید ؟ آیا مى توانید جواب على (ع ) را بدهید ؟ آیا مى توانید در صورت اطلاع پیدا كردن امام از این موضوعات ,جواب حسین زمان خمینى كبیر را بدهید؟ آیا این همه گذشتها واین همه فداكاریها و ایثارها را نمى بینید یا فراموش كرده اید ؟
والله قسم ,به خون پاك شهدا قسم من افرادى از بچه هاى سپاه و بسیج را مى شناسم كه شاید بیش از دو یا سه سال است كه حتى یك شب هم در خانه خودشان نخوابیده اند, شب وروز براى رضاى خدا در خدمت مردم و شما هستند. افرادى را مى شناسم كه در طول مدت خدمت خود در سپاه و بسیج تمامى حقوق دریافتى خود را على وار صرف انقلاب و كمك به مردم مى كنند آیا اگر اینان را ارشاد نكنید و این بندگان مخلص خداوند به گمراهى كشیده شوند, مى توانید جواب حضرت ابا عبدالله الحسین (ع ) فاطمه زهرا (س ) وجد گرامیشان حضرت رسول (ص ) را بدهید . به خدا سوگند كه اگر كوتاهى كنید نمى توانید جوابگو باشید. در مراكز بسیج و سپاه حضور فعال داشته باشید, ارشاد كنید ,ضعفها را از بین ببرید, اینان را از خود و خود را از اسلام بدانید. البته همه ما مى دانیم كه پیروزى انقلاب اسلامى ما با رهبریت عزیزان روحانى و در راس آنها امام عزیز بود و در اکثر نقاط روحانیون زحمت كشى داریم كه بسیج وسپاه را در یافته اند و به ارشاد مشغولند. از ائمه جمعه گرفته تا ائمه جماعات در سراسر كشور لیكن سخن من با آن تعداد اندكى است كه مقدارى از این امرحساس غافلند . عرض مى كنم عزیزان روحانى ما فرزندان انقلاب كه به عنوان بسیجى و سپاهى و جهادى مشغول خدمت شده ایم, احتیاج زیادى به ارشاد داریم .
همه ویا اكثر برادران خالصانه جلو آمدند و باید توسط شما ارشاد شوند وشما باید راه را براى اینان هموار كنید .انشاءالله كه خداوند امام عزیز را تا ظهور حضرت مهدى (عج ) و انقلاب ایشان براى ما نگه دارد و به حق مقربان در گاهش ما را به وظایفمان آشنا بگرداند.
در خاتمه طول عمر یاران عزیز امام آیت الله مشكینى , آیت الله موسوى اردبیلى و رئیس جمهور حجت الاسلام خامنه ای , رئیس مجلس حجت الاسلام رفسنجانی و تمامى یاران امام را از درگاه ایزد منان خواهانم . من ا… توفیق
سخنى با رزمندگان:
به تمامى شما عزیزانم هشدار مى دهم مواظب باشید كه گرگان آمریكا , شوروى - ,فرانسه ,انگلیس وغیره در فكر واندیشه خود ,جمهورى اسلامى ما را به عنوان یك خطر جدى تلقى كرده اند و مجدانه مى كوشند تا آن را از بین ببرند. پس لازمه پدافند, پیروزى سریع كفر ستیزانمان مى باشد و به دنبال آن وحدت كلمه بین مسلمین واین یك مسئله حیاتى ماست :
وحدت ، وحدت ، وحدت
حرفم را با عزیزان پاسدار و بسیج در یك جمله خلاصه كنم وبه تمامى برادران پاسدار این را بگویم كه شكر كنید خداوند را از بابت اینكه توفیق پاسدارى ودفاع از اسلام را به ما عنایت فرمود وشكر این نعمت دفاع از انقلاب اسلامى است . تا آخرین نفس شكر كنید مقلد امام بودن را وشكر این نعمت تابع مطلق بودن در برابر اوامر حضرت است.
شكر كنید در جمهورى اسلامى زندگى كردن را وشكر این نعمت در خدمت مسلمین بودن است. شكر كنید خداوند را به خاطر این كه ما در موقعیت زمانى قرار گرفته ایم كه با دشمنان دین اسلام جهاد مى كنیم و شكر این نعمت مردانه و مثل مسلمانان صدر اسلام جنگیدن است ، مثل جعفر طیار ,مثل على اكبر حسین و مثل امام حسین (ع ) این معلم انسانیت جنگیدن است .
مطمئن باشید اگر ما در جنگ حسین وار پشتیبان حسین زمان باشیم و در مقابل كفار صهیو نیستى و بعثى عراق بجنگیم ,پیروزى قریب الوقوع را شاهد خواهیم بود .
سخنى با خانواده:
سلام بر پدر ومادر عزیزم پدرى كه با نهایت بزرگى و در كمال بزرگوارى مشكلات بى شمارى را تحمل نمود تا اینكه بتواند مرا به این درجه برساند . راستى اگر زحمات شما نبود آیا مى توانستم كه در این راه قدم بردارم. به هر حال من خودم را مدیون زحمات شما مى دانم و امید آن دارم كه مرا حلال كنید زیرا كه تا كنون نتوانستم هیچگونه كارى ویا مشكلى از مشكلات شما را حل نمایم.
مادرى كه همچون پدرم برایم زحمتهایی كشیده, از دوران كودكى تا جوانى ,از كجا بگویم, از شب نخوابیدنها, از چشم انتظار بودنها و…
از پدر و مادرم یك چیز را من سراغ دارم وآن نهایت بزرگوارى است كه هر دوى آنها دارا هستند و از شما مادر مهربانم هم مى خواهم مرا حلال كنید . پدر ومادر عزیزم من نمى توانم زحمات شایان شما را در رابطه با پرورش خودم حتى عنوان كنم تا چه رسد به اینكه بخواهم تشكرى در این رابطه از شما به عمل آورم. من در دوران نادانى و جهالتم باعث اذیت وآزار شما شدم و از شما پدر گرامیم و شما مادر مهربانم مى خواهم و این تنها تقاضاى من است شما را به خدا و شما را به جان امام و شما را به فرزند زهرا (س ) مرا حلال كنید كه اگر بخشش شما در این باب و یا در رابطه با اعمال گذشته من نباشد واى برمن .
و اما برادر عزیزم تر از جانم, تورا به اندازه اى دوست دارم كه شاید نتوان تصورش را كرد ولیكن دوستى من در ارتباط با شما باعث مى شود كه انتظارم نیز از شما بیشتر باشد امیدوارم كه در سایه خداوند متعال این پیوند جاودانه بماند وانشاءالله به نفع اسلام ومسلمین باشد . انتظارى كه از شما مى رود اینكه نگذارید سلاحم بر زمین بماند و نگذارید كه دشمن از مرگم خوشحال شود. برادرم باید جنگید. باید كوشش كرد و باید با دشمن اسلام مقابله كرد و خون داد. عاقبت خون بر شمشیر پیروز است. شاید كه مرگم مرحله اى از تحول در زندگى این خانواده باشد و در ارتباط با اینكه دوستانى كه ایشان را مى شناسم و مطمئنا مورد اذیت من بوده اند, از ایشان حلالیت بخواهید .مخصوصا از پدر و مادر حمید وحسین كه در واقع خودم را در وجود این دو شهید یافتم . آن حسینى كه مانند امامش سر از تن جدا داشت و آن حمیدى كه مانند امامش پیكرش تكه تكه شده بود ولى در مورد حمید این مطلب را فراموش نكنید كه اگر امام حسین را سر از تنش جدا كردند و نیزه بارانش نمودند در مورد حمید باید بگویم كه دستهایش را جدا كردند, بدنش را تكه تكه كردند كه این پیكر پاك مطهر ویا لااقل عكس آنرا دیده اید ,پس چگونه مى شود مسلمان اینها را ببیند سكوت كند آیا مى شود ؟
من خودم را مدیون این شهدا مى دانم و مدیون امام و انقلاب. بارها از خداوند خواسته ام كه ایكاش میلیونها جان داشتم و در راه انقلاب و اسلام و امام عزیز نثار مى كردم تا شاید دین خود را نسبت به انقلاب ادا نمایم . نمى دانم آیا دین شهدا و این انقلاب را با دادن جان خود مى توانم ادا كنیم ؟والله قسم كه نمى توانم .
پس برادرم سخت كوشش كن كه بتوانى آن دینى كه بر گردن شماست ادا كنى .
و اما شما خواهران عزیزم از شما مى خواهم كه راه زینب و زینب گونه ها را ادامه دهید و نگذارید كه خون شهدا از بین برود . دست یك یك شما را مى بوسم چرا كه با رعایت حجاب اسلامى در بین جامعه خانواده ما را رو سفید كرده اید. این بنده حقیر و گنه كار و روسیاه را نیز ببخشید و اگر احیانا شما ها را اذیت وآزار كرده ام, حلالم كنید . شما را به خدا و جان امام در مرگ من گریه نكنید و اگر لفظ مرگ را به كار مى برم به این دلیل است كه نمى توانم نام شهید را بر خودم بگذارم چرا كه این بنده گنه كار و روسیاه و شرمنده كه در دنیا نتوانستم جوابگوى گناهانم باشم ,چگونه مى توانم در قیامت در نزد امام حسین (ع ) در نزد فاطمه زهرا (س ) ودر نزد على (ع ) روسفید باشم ,پس نام شهید را هم بر من مگذارید .
من براى رضایت و خوشنودى خداوند در این راه قدم برداشتم و مى خواهم كه در این راه كشته شوم و این كشته شدن را مرگ در راه خدا میدانم و از خداوند متعال خواستارم و مكرر این موضوع را خواسته ام كه پیكر من در آتش بسوزد و تكه تكه شود و اگر خواست خودش باشد جان در بدنم باشد وسوختن را حس كنم كه شاید گناهانم بخشیده شود و خداوند قلم عفو بر گناهان بكشد .
اگر پیكرم به دست نیامد بدانید كه خداوند خواسته ی این بنده حقیر را اجابت فرموده است و نگران این موضوع نباشید چرا كه پیكر عزیزانى چون محقق ها به دست نیامد ولیكن نامشان تا ابد باقى خواهد ماند .
و باز شما خانواده عزیزم كه حق فراوانى نسبت به من دارید مى خواهم كه در مرگ من جشن بگیرید و نگذارید كه خداى ناكرده از گریه شما دشمن خوشحال شود و موقعى كه به یادم مى افتید به یاد آورید كه حسین (ع ) چگونه على اصغرش را و على اكبرش را قاسم جگر گوشه و بازمانده برادرش و 72 تن از یاران با وفایش و جان خودش را در راه خدا داد و خانواده اش یعنى زینب (س ) و سكینه (س ) و امام زین العابدین (ع ) و تمام خانواده اش نیز به اسارت برده شد .
پس در مقابل خون على اصغر و على اكبر حسین (ع ) خون فرزند شما چه ارزشى مى تواند داشته باشد و هر موقع به یاد من افتادید ,به یاد مظلومان و اسرا زندانهاى بعثى و بیاد امام موسى كاظم (ع ) آن اسیر مظلوم و بیاد بدن پاره پاره حسین (ع ) گریه كنید و باز از شما عزیزان مى خواهم كه در مرگ من اشك نریزید و خوشحال باشید .
فرصت نیست لذا در یك جمله از خواهران و برادر عزیزم كه ایشان را از صمیم قلب دوست داشته و دارم و كلیه پسر خاله هایم وآقاى حبیبى كه قبل از اینكه داماد ما باشد, به عنوان برادر بزرگتربر گردن من حق دارد و كلا از تمامى فامیل و بستگان وآشنایان و تمامى كسانى كه مرا مى شناسند عاجزانه مى خواهم كه مرا حلال كنند و از خداوند براى این حقیر كمترین طلب آمرزش نمایند .
در طول مدت عمر خواسته ام كه در راه خدا رنج و زحمتى را تحمل كرده باشم گر چه توفیق در راه او حركت كردن را نیز خداوند به من عنایت فرموده و اوست كه مرا هدایت نموده و گر نه خود میداند كه نفس با من چه مى كرد .
اعوذ بالله من شرور انفسنا ان نفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربى .
خداوند اگر ما را رحم نكند نفس اماره انسان را به طرف بدى سوق مى دهد . از آنجائیكه دوستانم در این راه مرا زیاد یارى كرده اند و وسیله هایى بودند كه خداوند توسط آنها مرا راهنمایى كرد از جمله (عسگرى - پرزاد - غفارى - مرادى و… همه عزیزان ) حلالیت مى طلبم و مى خواهم كه از خداوند براى این حقیر طلب مغفرت نمایید . هر چه فكر مى كنم جمله اى رسا كه وصف كند حالم را نمى یابم ولیكن شعرى ازا شعار علامه طباطبائى رحمه الله علیه به نظرم مى رسد و آن :
من خسى بى سر وپا یم كه به رود افتادم آنكه مى برد ، مرا هم به دل دریا برد
من اموال شخصى ندارم كه بگویم واگذار كنید یا نه ، مبلغى از سپاه به عنوان كمك هزینه به من پرداخت مى شد كه از گرفتنش خجالت مى كشیدم آن را بر داشت نكنید ، بگذارید براى صندوق بیت المال .
از آنجائیكه مدیون همسایه ها و فامیل هستم از شما مى خواهم از آنها حلالى بگیرید و از تمام عزیزانى كه در سپاه و یا بسیج مزاحم آنها بوده ام كمال شرمسارى را دارم و از این عزیزان نیز طلب مى كنم كه مرا حلال نمایند . مخصوصا مسئولین بسیج ، مخصوصا برادر غفارى .
و در نهایت در مورد مال دنیا باید بگویم كه در نزد من از زهر تلخ تر است و هر گونه علاقه اى كه باعث شود مرا از هدف اصلى ,یعنى خداوند دور كند به آن علاقه ای ندارم و از خداوند پیروزى كامل حق را بر باطل خواستارم . واین آیه شریفه نشانگر این موضوع است :
و نرید ان نمن على الذین استضعفو افى الارض و نجعلهم ائمه و نجعلهم الوارثین
یك مطلب كه لازم هم نمى دانستم نوشته شود با توجه به شناختى كه از خانواده ام دارم ولیكن به عنوان تذكر مطرح مى كنم این است كه بعد از من هیچگونه مزایائى از سپاه ویا بنیاد شهیدقبول نكنید چرا كه شما با جمهورى اسلامى معامله نكرده ایم كه بخواهیم خون بهاء بگیریم لذا هر چه مى خواهید از طرف اصلى معامله یعنى خدا بگیرد و این را بدانید كه یك عده از خدا بى خبر فقط منتظر این هستند كه مشاهده كنند شما فلان كمك را از سپاه یا بنیاد گرفته اید ,اعلام كنند خانواده شهدا سوء استفاده كرده اند. مقدار سى هزار تومان كه از مهدیه قرض گرفته ام از حقوقم پرداخت شود. دیگر حقوقى را مطالبه نكنید و اگر هم دادند نگیرید چه از سپاه و چه از بنیاد و یا هر چیز دیگر . اگر توانستید خانه را تكمیل كنید و گر نه آن را بفروشید ویك خانه كوچك براى خودتان بخرید و خودتان را براى پرداخت وام و غیره به زحمت نیندازد .
اللهم صل على محمد و اله و بلغ بایمانى اكمل الا یمان و اجعل یقینى افضل الیقین و انته بنیتى الى احسن النیات و بعملى الى احسن الاعمال .
و لا ترفعنى فى الناس درجه الا حططتنى عند نفسى مثلها و لا تحدث لى عزا ظاهرا الا احدثت لى ذله باطنه عند نفسى بقدرها . والسلام 9/6/65حسین خادم پر
درباره شهید

سردار رشيد اسلام شهيد حسين خادم پر
نام پدر : غلام
نوع عضويت : سپاه
محل تولد : همدان
تاريخ تولد :  ۰۹ / ۰۱ / ۱۳۴۰
تحصيلات : ديپلم برق
سمت : جانشين اطلاعات لشگر3 ويژه شهداء
محل شهادت : پيرانشهر
عمليات : كربلاي 2 - اصابت تركش
تاريخ شهادت :  ۱۰ / ۰۶ / ۱۳۶۵
زندگی نامه
سال ۱۳۴۰ بر صفحه تقويم نشسته بود و خانواده شهيد حسين خادم پر مشتاقانه منتظر ميلاد او بودند. قدوم مبارکش محفل گرم و صميمي آن خانواده متدين و مذهبي را روشن نمود و به فضاي نورانيشان رونق بيشتري بخشيد.
از همان اوان مهر و محبت خاندان طاهر نبوت در دلش افتاد و با همين علاقه دروني سال‌هاي کودکي و نوجواني‌اش را پشت سر گذاشت. شهيد خادم پر در هر محفلي به آراستگي روحي و خلق نيکو شهرت داشت و اين برکت را از حرمت قرآن کريم کسب نموده بود.
تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را با موفقيت پشت سرگذاشته و مشغول گذراندن مقطع متوسطه بود که مبارزات ملت انقلابي عليه رﮊيم پليد طاغوت علني گرديد و به اوج خود رسيد. او در اين موقعيت به جمع آزادي‌خواهان پيوست و پشت امام خويش به مبارزه برخاست. بعد از پيروزي انقلاب اسلامي به نهاد مقدس و مردمي بسيج ملحق شده و در کنار آن به ورزش‌هاي مورد علاقه خود از جمله کشتي ادامه داد. جنگ که برپا شد، قرار از دل شهيد خادم پر رخت بر بست و به‌سرعت عازم جبهه‌هاي حق عليه باطل گرديد. او در قالب لشگر ۳۲ انصارالحسين (ع) مدت‌هاي زيادي به جهاد و مبارزه پرداخت و در اين سال‌ها به‌عنوان فرماندهي رشيد و دلاور خدمات قابل توجهي به سازمان رزم کشور نمود. شهيد حسين خادم پر آخرين بار فرماندهي اطلاعات و عمليات لشگر را برعهده داشت که در روز دهم شهريور ۶۵ در منطقه پيرانشهر مستانه شهادت را در آغوش گرفت و به‌ديدار حق نائل گرديد.

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد ناصر احمدي پري

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بعد از من ديگر جبهه را فراموش نكنيد بلكه بايد بيشتر جبهه ها را پر كنيد كه جنگ بين اسلام و كفر است و اگر در اين مسئله يا مسائلى ديگر كم توجه اى بكنيم ضربه آنرا خواهيم خورد.
بسم الله الرحمن الرحیم


رهسپاریم با خمینى تا شهادت

حضور محترم خدمت مادر گرامیم دعا و سلام عرض می نمایم و پس از سلام و احوالپرسى سلامتى شما مادر گرامیم را از خداوند بزرگ طلب مینمایم و امیدوارم كهسلامت بوده باشى و ملالى در بین نباشد و جاى هیچگونه نگرانى در بین نباشد .خدمت برادران عزیزم همگى دعا و سلام میرسانم و امیدوارم كه حال همگى آنها خوب باشد خدمت خواهران عزیزم و بچه هایشان دعا و سلام میرسانم و سلامتى همگى آنها را از پروردگار طلب مینمایم امیدوارم كه همگى شما صحیح و سلامت باشید .

اگر از احوال اینجانب فرزند خود ناصر خواسته باشید به حمدالله سلامتى برقرار می باشد و به دعاگوئى شما مشغول می باشم .

مادرم هم اكنون كه این نامه را دارم برایتان می نویسم عازم به یك ماموریت هستیم كه در این ماموریت اگر خدا بخواهد و بعد از انجام كارمان توفیق شهادت نصیبم شد ,می خواستم چند كلمه اى با شما مادر زحمتكش و برادران باوفا و خواهران دلسوز و عزیزم صحبت كنم . در اول صحبتم ، مادرم از شما درخواست مینمایم كه مرا حلال كنى چون كه میدانم كه واقعا من براى شما و پدر مرحومم فرزند خوبى نبودم چون شما سالها زحمت كشیدید . به یاد زحمتهاى پدرم می افتم كه با چه مشكلاتى لقمه نانى براى ما درمی آورد تا كه ما شكم خودمان را سیر كنیم در صورتیكه خودش گرسنه بود. به یاد روزهائى می افتم كه پدرم با زبان روزه به دنبال كار می رفت و كار می كرد تا بتواند مخارج ما را فراهم كند. آنهم چه كار پرزحمتى كه كوه را آب می كند. به یاد دارم وقتى آن مرحوم به سر كار می رفت اگر چیزى براى خوردن براى او مى آورند كه بخورد به خود می گفت كه من این چیز را چطور بخورم در صورتیكه فرزندانم رنگ آن را ندیده و آن غذا یا هر چیز دیگر را نمی خورد و آن را براى ما می آورد. به یاد روزهائی كه برایم تعریف می كردند می افتم وقتی كه ما مریض می شدیم یا چیزى نداشتیم لباس خودش را می فروخت تا اینكه ما را خوب كند یا كه ما را سیر كند,تا نكند در بین در و همسایه ما كوچك باشیم . به یاد صحبتهاى او می افتم كه می گفت كار می كنم كه اگر از همسایگان بالاتر نیستیم ولى پائین تر نباشیم .

خلاصه با این همه مشكلات كه شما و پدر مرحوم براى بزرگ كردن ما كشیدید تا كه وقتى ما بزرگ شدیم عصاى دستتان باشیم و با بزرگ شدن ما حاصل زحمتهاى خود را به دست بیاورید ولى خوب وقتى كه من به سنى رسیدم كه می خواستم جبران زحمتهاى شما را بكنم, جنگ شروع شد و بعد از گذشت چند سال از جنگ وظیفه خود دانستم كه من باید دین خودم را به اسلام ادا نمایم و وارد سپاه شدم و اینكه در این مدت چند سال نتوانستم لااقل روزهاى بیشترى را در آغوش گرم خانواده ام باشم ولى خوب مسئله جنگ را مهمتر از اینها می دانستم. با تمام این حرفها از شما مادر زحمتكش و دلسوزم كه شما هم زحمت هاى زیادى كه نمی دانم آنها را چطور بیان كنم, از شب نخوابى هاى شما بگویم ,از نان درآوردن شما بگویم؛ خلاصه با این همه حرفها كه زدم امیدوارم كه این بنده را كه زیاد شما را اذیت كردم و این را خودم میدانم از ناقص عقلى من بوده, امیدوارم كه مرا ببخشى و حلالم كنى .

مادرم اگر خداوند من را قبول درگاهش نمود ,باید بدانى كه مسئولیتت زیاد می شود ,مردم به چشمى دیگر به تو می نگرند و تو را الگوى خود قرار می دهند چرا چون كه توانستى با این همه مشكلات فرزندت را مثل ام لیلا روانه میدان كارزار كنى.

در صحبت كردن ، در رفتارت در كردارت باید اینقدر مواظب باشى كه به گفته ی امام عزیزمان :شما خانواده هاى شهدا چشم وچراغ این ملتید. شما در میان مردم احترام پیدا می كنید. خلاصه باید مواظب باشید. بعد از من شما باید بیشتر به مسائل اهمیت بدهید خود را در فراق من ناراحت مكن چونكه باید مثل ام لیلا و زینب مقاوم باشى و تنها خواسته دیگر دیگر من به تو این است كه صبر و مقاومت را پیشه خودسازى تا اینكه خداوند شما را در آن دنیا با فاطمه محشور كند.

و اما برادرانم امیدوارم كه همیشه سلامت بوده باشید و از اینكه نتوانستم براى شما هم برادر خوبى باشم امیدوارم كه شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و خواستم حالا كه این نامه را مینویسم چند كلمه اى با شماها هم صحبت كنم, امیدوارم كه به حرفهاى این برادر كوچكتان گوش دهید. همانطور كه می دانید مملكت ما اسلامى است و ما هم باید همه كارهایمان به دستور اسلام باشد. نكند خداى نكرده كارى را بكنیم كه خلاف اسلام باشد كه فرداى قیامت شهدا جلوى شما را می گیرند و اگر خداوند مقام عظیم شهادت را نصیب من كند ,كار شما هم مشكل می شود چون شما از خانواده شهدا به حساب می آئید و همانطور كه گفتم شما در كوچه و محله الگو می شوید و باید مواظب رفتارتان باشید . اگر من شهید شدم ,نكند خداى نكرده ناراحت بشوید بلكه دست دعا به سوى آسمان بلند كنید و بگوئید خداى را سپاس كه ما هم در این زمان توانستیم براى اسلام خدمتى بكنیم .

بعد از من شما باید خدمت كردنتان به اسلام بیشتر باشد ,باید بیشتر پایبند به انقلاب و اسلام و روحانیت باشید. روحانیت كه از جانشان مایه گذاشتند و دارند براى انقلاب خدمت می كنند .نكند شما را گمراه كنند و بر علیه آنها حرفى یا خداى نكرده توهینى كرده باشید كه به گفته امام عزیزمان توهین به روحانیت ضربه به اسلام است .پشتیبان ولایت فقیه باشید تا خداوند شما را نصرت كند .

بعد از من دیگر جبهه را فراموش نكنید بلكه باید بیشتر جبهه ها را پر كنید كه جنگ بین اسلام و كفر است و اگر در این مسئله یا مسائلى دیگر كم توجه اى بكنیم ضربه آنرا خواهیم خورد. در تربیت خانواده هایتان بكوشید آنها را به مسائل اسلام آشنا كنید. مساجد را خالى نكنید كه به گفته اماممان شیاطین از مساجد می ترسند .بیشتر از همه چیز و در همه كارهایتان امام عزیز را الگوى خود قرار بدهید و به حرفهاى او گوش بدهید .

خوب همه ما امانت در این دنیا هستیم و هر وقت كه باشد همه مان باید برویم, یكى زود و یكى دیر ,یكى در بستر و یكى در سنگر و شهید . از اینكه برادرتان را در جبهه از دست دادید هیچ ناراحت نباشید بلكه به شكرانه خدا بپردازید. در فراق من خود را زیاد اذیت نكنید و دعا كنید كه خداوند این شهادت را ازبرادرتان و خانواده تان قبول نماید.

و اما خواهرانم امیدوارم كه همیشه شادكام باشید و چند كلمه اى با شما خواهران عزیزم و دلسوزم از زبان الكن این برادر كوچكتان ؛ خواهرانم این را بدانید كه شما هم بعد از من وظیفه تان سنگین می شود ,شما خواهران شهید می شوید و در بین دیگر خواهران الگو باید باشید . شما زینب زمانه می شوید و بعد از من شما باید مثل زینب امام حسین (ع)پیام رسان خون شهدا باشید و باید مثل زینب صبر پیشه خود كنید. در تربیت فرزندانتان باید كوشا باشید. فرزندانتان را با مسائل اسلامى آشنا كنید .خودتان به مسائل اسلام اهمیت بدهید. خودتان را در فراق من ناراحت نكنید و از اینكه من نتوانستم برادر آنچنانى كه می خواستم باشم و حق برادر و خواهرى را ادا نكردم, امیدوارم شما هم مرا ببخشید و حلالم كنید و این را بدانید كه من راهم را آگاهانه انتخاب كردم و آگاهانه در این راه قدم برداشتم .

اگر یك عده پشت سرم حرفى می زنند و یا چیزهائى می گویند اهمیت ندهید چون ضد انقلاب همیشه و در همه حال می خواهد ضربه بزند . انشاءالله كه در آخرت شما هم با زینب و حضرت زهرا محشور گردید.

خوب بیشتر از این صحبت نمیكنم و امیدوارم كه همگى شما این بنده فقیر و كوچك را ببخشید در آخر سلامتى امام عزیزمان و سلامتى شما خانواده عزیزم و سلامتى تمامى خانواده هاى شهدا و رزمندگان و مجروحین را از خداوند طلب می نمایم . از اینكه زیاد صحبت كردم مرا ببخشید و از همگى شما التماس دعا دارم. خدانگهدار.

خدایا خدایا تا انقلاب مهدى خمینى را نگهدار . والسلام علیكم و رحمه الله و بركاته .

ناصر احمدى پرى

 

درباره شهید

نام : ناصر
نام خانوادگی : احمدی پری
نام پدر : رضا
محل تولد : روستای پری - ملایر
تاریخ تولد : 15/01/1354
تاریخ شهادت : 09/11/1365
محل شهادت : خوزستان - خرمشهر
نام گلزار : روستای پری- پیروز

 نظر دهید »

وصيت نامه سردار شهيد محسن حاجي بابا

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

از عموم برادران تقاضامندم اين بنده عاجز را حلال نمايند و از امام امت مي خواهم که براي قبول شهادت من بدرگاه خداوند تبارک و تعالي دعا نمايد

بسم رب الشهدا و الصديقين

اين وصيت نامه بنده سر پا تقصير محسن حاجي بابا است اميد است کليه برادران و خواهران و پدران و مادران مسلمان مواردي که امام امت به عنوان اتمام حجت و شهدا براي امت بازگو مي کنند موبه مو به اجرا در آورند من آگاهانه در اين راه قدم گذاشتم و فقط براي پيروزي اسلام و قرآن در جبهه حاضر شدم از عموم برادران تقاضامندم اين بنده عاجز را حلال نمايند و از امام امت مي خواهم که براي قبول شهادت من بدرگاه خداوند تبارک و تعالي دعا نمايد .به خدا قسم من شرمنده اين همه شهيد و مجروح انقلاب و جنگ تحميلي هستم .

والسلام عليکم و رحمه الله برکاته

آمين رب العالمين

26- 9 – 60

اربعين سنه 1401 هجري قمري

درباره شهید

شهید محسن حاجی بابا در سال ۱۳۳۶در یكی از محلات تهران، در خانوادهای مذهبی ودوستدار اهل بیت عصمت و طهارت (ع) متولد شد .از همان كودكی ، الفبای تقوا را در خانواده خدا جویش آموخت . وی در سن 7 سالگی قدم در راه مدرسه و تحصیل گذاشت . محسن از همان بدو ورود به مدرسه هوش استعداد خود را با كسب نمره های عالی نشان می دهد .
او دوره ابتدایی را با موفقیت به پایان می رساند و وارد دبیرستان می شود . پیش از شروع تكلیف ، با عشق و علاقة تمام ، نسبت به انجامفرائض دینی اهتمام می ورزد . در این راه چنان پیش می رود كه در میان همسالان به تقوا و تقید ممتاز می گردد . او همزمان با تحصیل ، در جلسات مذهبی و محافل قرآن شركت می جوید . و به عنوان عضو فعال و جدی مسجد ( قدس )) كه امامت آنرا آیت الله امامی كاشانی به عهده داشت، شناخته می شود .

فعالیتهای شهید پیش از پیروزی انقلاب اسلامی:

از انجا كه او در دروة نوجوانی اهل مسجد بود ، از شروع نخستین جرقه های انقلاب اسلامی ، وارد مسائل سیاسی می شود .
وی از وجود پر بركت حضرت آیت الله امامی كاشانی بهره مند شده و با الفبای مبارزه آشنا می گردد .
در توزیع اعلامیه های حضرت امام (ره ) نقش فعال ایفا می كند و در راهپیماییها و تظاهرات ، همراه و همگام با مردم شركت می جوید .
در روزهای پیروزی انقلاب اسلامی ، محسن جزو اولین نفرات بود كه در خلع سلاح مراكز نظامی و انتظامی محل خود وارد عمل می شود و اسلحه را از كلانتریها و دگر جاها به مسجد می آورد.

فعالیتهای پس از پیروزی انقلاب :
محسن ، پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، به دستور آیت الله امامی كاشانی به انجام وظیفه می پردازد .وی در تشكیل (( كمیتة انقلاب اسلامی )) منطقه ، همراه افرادی چون (( شهید علیرضا موحدی كرمانی )) حضور جدی و فعال می یابد و دراستقرار امنیت در منطقة پیروزی ، ایفای نقش می كند و مدتی در این نهاد نوپا و انقلابی از دستاوردهای انقلاب حراست نمی نماید .

فعالیتهای شهید در دوران دفاع مقدس:

حاجی بابا در جنگ تحمیلی نیز مردانه وارد می شود و به خاطر هوش سرشار و استعداد نظامی كه داشت ، در مسیر رشد می افتد و لیاقت و كفایت و توانمندیهای نظامی خود را در عملیات گوناگون به نمایش می گذارد .

او بعداز اموزش در پادگان امام حسین (ع) مدتی به عنوان مربی و مسئول گروهان درپادگان خدمت میکند وبعد از آن در گردان 7 پادگان ولیعصر(عج) به سمت منطقه غرب اعزام میگردد.

در فتح ارتفاعات (( بازی دراز)) كاری می كند كارستان و اوج ایثار ، فداكاری و شهامت را به نمایش می گذارد .

حاجی بابا دربارة این عملیات ، طی مصاحبه ای با مجلة پیام انقلاب می گوید : برای فتح ارتفاعات بازی دراز ، به اتفاق چند تن دیگر از

فرماندهان سپاه ، طرح همه جانبه و گسترده ای تهیه كردیم كه لازمة آن ، فداكاری و ایثار در سخت ترین و كمترین امكانات بود.

در این عملیات موفق شدیم از پشت ارتفاعات ((بازی دراز )) عكس و فیلم تهیه كنیم كه به شناساییهای بعدی كمك كرد .

این عملیات از چند محور شروع شد و دلیل موفقیت نیز تا حدودی الحاق تمام محورها با یكدیگر بود كه دشمن هیچ فكر نمی كرد بتوانیم از اینارتفاعات در هم پیچیده بالا برویم .

جالب این است كه اگر به ارتفاعات دقیق نگاه كنیم ، صخره ها طوری است كه حتی كوهنوردها هم نمی توانستند ظرف مدتی كه ما رفتیم ، بالا بروند و این امر محقق نشد ، مگر به مدد غیبی الهی كه ما را به آن ارتفاعات كشاند .

این امدادهای غیبی محسوس به ، نیروهای عمل كننده روحیه می داد و حالت معنوی عملیات را به حدی بالا می برد كه در سخت ترین شرایط ، به نیایش و خواندن دعای توسل مشغول بودند .

امداد نیروهای غیبی و فرماندهی امام زمان (عج ) در عملیات كاملاً محسوس بود .
حاجی بابا در عملیات (( بیت المقدس )) ، حماسه می آفریند و جوهرة انقلابی خود را نشان می دهد.

چگونگی شهادت:

سر انجام این عاشق صادق و لایق كه سر در گرو محبوب نهاده بود ، در ۲۲ اردیبهشت1361 در جبهه سر پل ذهاب به همراه شهیدان
شوندی وبیابانی با اصابت گلوله مستقیم تانک به شهادت رسید و به آرزوی قلبی خود نایل آمد .

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محسن یزدانیان

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

اینجانب محسن یزدانیان فرزند حاجی آقا بابا که بر حسب وظیفه هر فرد مسلمان برای خودم وصیت نامه ای می نویسم.

بسم الله الرحمن الرحیم


ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون.


و حساب نکنید آنهائیکه در راه راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده اند و نزد خداوند روزی می خورند.


اینجانب محسن یزدانیان فرزند حاجی آقا بابا که بر حسب وظیفه هر فرد مسلمان برای خودم وصیت نامه ای می نویسم.


با سلام و درود بر امام زمان(عج) و با سلام و درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی امام خمینی و درود بر خانواده معظم شهدا و مفقودین و اسراء . بنده عقیده به دین اسلام و مذهب شیعه جعفری و پیرو ولایت فقیه می باشم .


و چند نکته ای به پدر و مادر و اقوام و امت حزب الله دارم : اینکه پدر گرامی و مادر مهربانم امیدوارم که هر بدی در حق شما کرده ام به بزرگواری و مهربانی تان مرا ببخشید . از برادران و خواهرانم می خواهم که همیشه در خط انقلاب باشید و انقلاب را یاری کنید و این را به شما بگویم که من با چشم باز و با بینش و آگاهی این راه را انتخاب کرده ام و هیچ زور و فشاری در کار نبوده و این را هم بگویم که هیچ موقع برای مقام و پول و امثال اینها نرفته ام بلکه فقط و فقط برای حفظ انقلاب اسلامی و میهن اسلامی به جبهه ها رفته تا وظیفه ام را انجام بدهم تا خداوند از بنده حقیر راضی بشود و از کناهانم در گذرد و رحمتش را شامل حال من گرداند .


برادان و خواهران بزرگوار امیرکلا امیدوارم که اگر بدی از من دیدید مرا ببخشید .


برادران پشتیبان این انقلاب و امام عزیز باشید و برای خدا کار کنید.


امّت شهید پرور امیرکلا از همه شما که در مراسم این حقیر شرکت نمودید تشکر می نمایم ، امیدوارم که خداوند به شما اجر دهد .خدا حافظ همه شما .


خدایا ، خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار.


محسن یزدانیان.


درباره شهید


شهید محسن یزدانیان


تاریخ تولد: 1/6/1347


تاریخ شهادت: 9/10/1365


محل شهادت: چذّابه


شهیدی از شهر امیرکلا(مازندران)

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد ابراهیم دهقانی

15 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

باز ذنوب و معاصی من مفلوک قوی و مستحکم بسته شده است پس بگشای خدایا که گشاینده تویی .

بسم الله الرحمن الرحیم

ان الله اشتری المومنین انفسهم و اموالهم بان لهم اجنه یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراه و الانجیل والقران و من اوفی بعهده من الله فاستبشر ببیعکم الذی بایعتم به و ذلک هواالفوز العظیم.(سوره توبه آیه 11)
خدا جان و مال و اهل ایمان را به بهای بهشت خریداری کرده انها در راه خدا جهاد می­کنند که دشمنان دین را بقتل برسانند و یا خود کشته شوند این وعده حقی است ازخداوند و عهدیست که در تورات و انجیل و قران یاد فرموده و از خدا با وفاترکیست؟ ای اهل ایمان شما بخود در این معامله بشارت دهید که این معامله به خدا حقیقت سعادت و فیروزی بزرگی است.

پروردگارا نمی­دانم مرا خواهی بخشید یا نه ولی واقف بر رحمت و عطوفت و مهربانی تو هستم و میدانم که وسعت رحمتت از وسعت دریاها و اقیانوس­ها متلاطم بیشتر و امواج ربوبیت تو از قعر و عمق بحار طویلتر است.

باز ذنوب و معاصی من مفلوک قوی و مستحکم بسته شده است پس بگشای خدایا که گشاینده تویی .الها شرمنده­ام ازاینکه اعمالم شایسته نیست و با کوله باری از گناه بسوی تو می­آیم ولی از تو می­خواهم اکنون که از همه چیز وارسته و تنها به تو وابسته­ام گامهایم را استوار داری و عزمم را راسخ و اراده­ام را آهنین و به من نیرودهی تا پاهایم را چون میخ به زمین بکویم و دندانهایی را از خشم بفشام و آنچنان ملحدان را از دم تیغ بگذرانم که شاید لیاقت بندگی و اطاعت تو را بیابم.اکنون که دیگر زندگی­ برایم معنا و مفهومی ندارد و اوهام و افکار تنها پرتوی از عالم ماوراء مادیات و بعدی از ابعاد عالم فوق است. دیگر نمیخواهم حتی درباره ان کلامی بنگارم یا بگویم و سعی خواهم نمود از زندگی و حیات حرفی به میان نیاورم.پدر و مادر و برادر و خواهران عزیزم از شما می­خواهم که اگر لب­های تشنه­ام از دریای رحمت الهی سیراب شد علاوه بر اینکه خودتان مرا حلال کنید حلیت مرا از دیگران نیز بطلبید.

گرمرد رهی میان خون باید رفت وز پای فتاده سرنگون باید رفت

تو پای به ره درنه و هیچ نپرس خود را بگویدت که چون باید رفت

 نظر دهید »

دری به بهشت ( خاطره ای از شهید کاظمی )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

همراه سردار رفته بودیم اصفهان ، مأموریت .

موقع بر گشتن ، بردمان تخت فولاد .

به گلزار شهدا که رسیدیم ، گفت : بچه ها ؛دوست دارین دری از درهای بهشت رو به شما نشون بدم ؟ !

گفتیم : چی از این بهتر سردار !

کفش هایش را در آورد ، وارد گلزار شد .

یکراست بردمان سر مزار شهید خرازی . گفت ، با یقین گفت : از این قبر مطهر دری به بهشت باز می شه .

نشستیم . موقع فاتحه خواندن ، حال و هوای سردار تماشایی بود .

توی آن لحظه ها هیچکدام از ما نمیدانستیم که این حال و هوا ، حال و هوای پرواز است ؛ به ده روز نکشید که

خبر آسمانی شدن خودش را هم شنیدیم .

وصیت کرده بود حتما کنار شهید خرازی دفنش کنند . دفنش هم کردند .

تازه آن روز فهمیدیم که بنا بوده از اینجا ، در دیگری هم به بهشت باز بشود !

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

آزاد کردن اسیر عراقی (خاطره ای از شهید حسین خرازی)

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

همین طور حسین را نگاه می کرد. معلوم بود باورش نشده حسین فرمانده تیپ است. من هم اول که آمده بودم، باورم نشده بود.
حسین آمد، نشست روبه رویش.
گفت: آزادت می کنم بری. به من گفت: بهش بگو.
ترجمه کردم. باز هم معلوم بود باورش نشده.
حسین گفت: بگو بره خرمشهر، به دوستاش بگه راه فراری نیست، تسلیم بشن. بگه کاری باهاشون نداریم. اذیتشون نمی کنیم .
خودش بلند شد دست های او را باز کرد.
افسر عراقی می آمد؛ پشت سرش هزار هزار عراقی با زیر پیراهن های سفید که بالای سرشان تکان می داند.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

در رکاب امام حسین (ع ) ( جمله ای زیبا از شهید مصطفی جعفری )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

جنگیدن برای آزادسازی نبل والزهرا مثل جنگیدن در رکاب امام حسین(ع)در روز عاشوراست

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

به مطالعه و پژوهش علاقه زیادى داشت.
جالب اینجاست که به دلیل تسلط بر ٢ زبان عربى و انگلیسى، حوزه مطالعاتیش شامل کتابهاى عربى و انگلیسى هم مى شد.
در کار ترجمه هم بسیار فعال بود و کتابهاى بسیار ارزشمندى رو ترجمه کرده بود.
این اواخر مى گفت؛ کتابى شامل ١٠٠٠ صفحه را از عربى به فارسى ترجمه کرده که وقت زیادى را هم از او گرفته بود.
مى گفت به خاطر ترجمه کتاب، فقط ٢ تا ٣ ساعت مى خوابید تا بالأخره کتاب ترجمه شد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 

 نظر دهید »

ترجمه عربی ( از خاطرات شهیدعلی سلطان مرادی )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

به مطالعه و پژوهش علاقه زیادى داشت.
جالب اینجاست که به دلیل تسلط بر ٢ زبان عربى و انگلیسى، حوزه مطالعاتیش شامل کتابهاى عربى و انگلیسى هم مى شد.
در کار ترجمه هم بسیار فعال بود و کتابهاى بسیار ارزشمندى رو ترجمه کرده بود.
این اواخر مى گفت؛ کتابى شامل ١٠٠٠ صفحه را از عربى به فارسى ترجمه کرده که وقت زیادى را هم از او گرفته بود.
مى گفت به خاطر ترجمه کتاب، فقط ٢ تا ٣ ساعت مى خوابید تا بالأخره کتاب ترجمه شد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید مرتضی زندیه

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

وصيتم عمل به آيات قرآن و نهج البلاغه و ديگر سخنان امامان است . … اى برادران ! پيكار كنيد در راه خدا با جان و مال . و شما مسلمانان ! اين انقلاب انقلاب خدايى است . خداوند اين انقلاب را امانت به دست شما سپرده است و اين انقلاب آنچنان ضربه اى به كفار زده است كه شبانه روز خواب ندارند و هميشه در گوشه و كنار در حال چيدن توطئه هستند. هوشيار باشيد ، آگاه باشيد و خون پاك شيهدان را دنبال كنيد و انقلاب را به رهبرى امام خمينى نگهداريد و هميشه يار ستمديدگان باشيد دست كمك به مستضعفين داشته باشيد و دلسوز زحمتكشان باشيد و از ياد خدا غافل نشويد . كتاب دعا را بخوانيد و اشك بريزيد و در درگاه خدا ناله كنيد. اگر خودتان را با خدا پيوند ندهيد نمى توانيد به آن پيروزى دست يابيد… اى مادر ! فراموش نكن كه دنيا زندانى بيش نيست ، مادر عزيز از خداوند مى خواهم ايمانمان را كامل گرداند و مقام يقينمان را برترين يقين قرار دهد و از خداوند تبارك و تعالى تقاضا دارم هر عمل فاسدى از من سرزده اصلاح كند و دعا كنيد گناهان مرا خداوند انشاءالله ببخشد و بعد از جدا شدن روحم از جسم آلوده ، با امامان محشورم گرداند . دعا كنيد كه آلوده به گناهم . اى خواهران و اى برادران از دستورات اسلام اطاعت كنيد دنباله رو رهبر خمينى كبير باشيد و از قانون اسلامى مواظبت كنيد . هر شخصى روى كار آمد بخواهيد از او كه دستورات اسلام را اجرا كند . گوش به فرمان امام و دنباله رو روحانيت مبارز و متعهد و پيرو خط امام و مخلص باشيد و اگر هر شخصى و هر فردى در مقابل روحانيت و كلمه اى برخلاف سخن امام گفت شديدا جلوى او بگيريد حتى اگر شخصى لباس روحانيت بر تن كرده بود .

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس

 

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید حسین علم الهدی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

تن وصيتنامه شهيد علم الهدي به خواهرش

خواهر عزيز، صديقه

پس از اهداء سلام و درود، رسيدن به فلاح را برايتان آرزو مي‌كنم
چون در آغاز قدم گذاشتن در سال جديد از شما دور بودم و نتوانستم خود را به اين راضي كنم كه سال نو را آغاز كنيم و در اين لحظات حساس از عمر با شما سخن نگويم ناچار براي اولين بار قلم بدست گرفتم و با شما حرف مي‌زنم
ساعتي پيش داشتم مطالعه مي‌كردم به يك جمله رسيدم. در مورد اين جمله زيبا فكر كردم و مناسب ديدم كه نتيجه اين ساعات فكر را كه در آستانه شروع سال جديد بود برايتان بنويسم .
شاندل Shandel متفكر بزرگ اروپاي قرن بيستم در مورد چگونگي زندگي انسان در قرن بيستم مي‌گويد :
«انسان اين عصر زندگي را وقف تهيه وسايل زندگي مي‌كند »
ما زندگي را در رنج مي‌گذرانيم تا راحتي و آرامش ايجاد كنيم، تمامي عمر مي‌رويم به اين اميد كه لحظاتي بنشينيم، تمام عمر زحمت مي‌كشيم تا استراحت كنيم و البته عمر مي‌گذرد و راحتي و آسايش و نشستن و آرامش را لمس نمي‌كنيم و نمي‌يابيم. زيرا مرتباً از طريق اجتماع به ما نيازهاي جديد تلقين مي‌شود .
نيازهاي كاذب و مصنوعي كه دائماً در آدم بوجود مي‌آورند بوسيله تبليغات است تلويزيون را روشن مي‌كنيد و بعد از دو ساعت خاموش مي‌كنيد به خودتان نگاه مي‌كنيد، مي‌بينيد هفت هشت احتياج خريد تازه بوجود آمده كه قبلاً لازم نداشتيد، قبلاً مثلاً با خاكستر ديگ را مي‌شستيد امروز حتماً بايد پودر… بخريد .
بوردا مي‌خريد زن روز مي‌خريد نگاه مي‌كنيد در فكر تهيه لباسها و مدل‌هاي آن مي‌افتيد استعمار فرهنگي و فرهنگ زدايي از طريق تقليد تشبه رقابت مصرف‌هاي مصنوعي و سمبليك و جلب توجه است و اينجاست كه به سخن عميق محمد(ص) كه من يتشبه يقوم فهو منه كه از كلمه شبيه استفاده شده (پي مي‌بريم) اگر زندگيمان مثل اروپايي‌ها شد اگر وضع لباسهامان مثل مدلهاي ارائه داده شده زن روز و بوردا و خانم… شد خود نيز از نظر خصوصيات انساني و درك و انتخاب راه به سوي او شدن ميل كرده‌ايم .
يكنواختي و قالبي شدن انسانها در جوامع گوناگون و مخصوصاً در ملت‌ ما كه مرتباً بوسيله برنامه‌هاي فرهنگي‌مان در سطح وسيعي از طرف مسئولان امر پياده مي‌شود همه در قالبهاي ماشينيسم بخاطر بالابردن مصرف جهاني مخصوصاً جهان سوم كه دنياي صنعتي به ما تحميل مي‌كند. غارت اصالتها، منابع معنوي و از بين رفتن خصوصيات زندگي شرقي و يا اسلامي كه عبارت از مصرف هرچه كمتر و توليد هرچه بيشتر بوسيله عوامل آموزشي دگرگون مي‌شود. چرا كه اروپاي صنعتي مي‌بايست براي توليدات اضافي خود مصرف كننده پيدا كند و چه كند كه بتواند كالاي مصرفي بدهد و مواد توليدي بگيرد و منت بگذارد و خود را هم بالاترو متمدن قلمداد كند و اگر هم سواري خواست خر خوبي تربيت كرده باشد و….
ابتدا با استعمار فرهنگي كار خود را آغاز مي‌كند و سپس از يك خصيصه پاك و اصيل خدايي كه برسم امانت به انسان داده شده استفاده مي‌كند و آن تنوع كه شكل تكامل است .
ما مي‌بينيم (همراه با درد) كه تمام فلسفه‌ها و مذهب‌ها و ايده‌آلها و عشق‌ها و خواسته‌ها و… خلاصه شده در اين : اصالت مال زندگي مادي است بنابراين وقتي زندگي مادي اصالت دارد هدف رفاه است پس براي چه بايد كار كرد؟ براي ساختن وسايل آسايش زندگي
داستان شازده كوچولو را خوانده‌ايد؟
آيا قرباني شدن آسايش زندگي براي چه؟ براي تكامل؟ براي تعالي؟ براي رفتن به حقيقت؟
براي رسيدن به ايده‌آلهاي مقدس انساني؟ براي تقرب و نزديكي به بهترين دوست و يار، او (الله)؟ نه براي بدست آوردن وسايل آسايش زندگي. زيستن براي مصرف، مصرف براي زيستن
يك دور، باطل دور حماقت كار. استراحت. خوردن. خوابيدن همين و بس!!! بهتر است كمي فكر كنيم ملاك ما براي شناختن افراد چيست، مثال مي‌زنم، آيا وقتي مثلاً به خواستگاري مي‌رويد چه مي‌پرسيد، مي‌پرسيد كه آيا شما آدم باهوشي هستيد؟ با شهامت هستيد؟ چه مقدار وقار و اصالت داريد؟
چه مقدار قرآن را درك كرده‌ايد؟ چه مقدار در تاريخ و اعتقاد و جامعه شناسي و انسان شناسي و تفسير و فهم سخنان ائمه مطالعه داريد؟ معلوماتتان چقدر است و… هرگز !
درست همانگونه مي‌انديشيم و همانگونه انتخاب مي‌كنيم كه فرهنگ مادي بورژوازي غرب به ما تحميل كرده و معيار ارزشهامان بسته‌بندي شده از غرب مي‌آيد، اما خود نمي‌دانيم و نمي‌فهميم و خيال مي‌كنيم كه انديشه و فكرمان اسلامي است در صورتيكه انديشه‌اي كه قرآن به ما مي‌خواهد بدهد درست عكس آن است و با آن در تضاد كامل است .
و اصلاً انديشه تربيتي قرآن براي از بين بردن چنين ارزشها و معيارها و طرز تفكرها و برداشتها و چنين شناختي است نسبت به زندگي حيات وسايل مادي نيازها خواستها ايده‌آلها و …
و ما تمام تلاشمان و ناراحتي‌هامان و رنج‌ها و حتي نوع احساسهامان در اينست كه بهتر زندگي كنيم بجاي انديشيدن به اينكه چگونه بايد زندگي كنيم و چرا؟ زندگي يعني چه؟ تلاش براي چه؟ اصلاً چرا زندگي مي‌كنيم؟ و به اينها توجه نداريم، چرا كه نتوانستيم خود را از لجن فرهنگ بورژوازي نجات دهيم، از لجن مصرف بدون توليد، از لجن زندگي خلاصه شده در ماديات، و تمام نيروهاي خلاق و نبوغهاي سرشار را در وسيله خلاصه كردن، درست مثل كسي كه پله گذاشته تا خود را به پشت بام برساند اما همينكه پا روي پلكان اول گذاشت آنقدر راجع به خود پله فكر كند سوراخ سمبه‌هاي آن، رنگ آن و… كه لحظه‌اي خواهد رسيد و گريبان مرگ او را فرا گرفت و هنوز در فكر اينست كه پله چوبي را تبديل به فلزي يا فلزي را تبديل به كائوچو يا طلا و يا… كند و در نتيجه عمر تمام مي‌شود و خود را به پشت بام نرسانده .
خواهش مي‌كنم اين جمله را با دقت بخوان و فكر كن تا عظمت آن را درك كني الناس نيام اذا ماتوا انتبهوا (مردم خوابند وقتي كه مردند متنبه مي‌شوند، بيدار مي‌شوند) كه حدس مي‌زنم اين جمله زيبا از فاطمه بزرگ آن الگوي نمونه شاهد اسوه در همه زمانها براي همه نسلها و همه دختران و مادران تاريخ آن چهره زنده كه جز از وقايع مرگ او از تاريخ زندگيش چيزي نمي‌دانيم و او كه بايد در لحظه‌هاي زندگي در تصميم‌ها در انتخاب در جلو چشمانمان باشد تا بياموزيم كه چگونه زندگي كنيم و چگونه بميريم .
نتايجي كه من از اين جمله گرفته‌ام به شما ارائه مي‌دهم چه بسا كه شما فكر كنيد به نتايج عميق تري دست يابيد .
مردم خوابند
۱ . خواب معمولاً در شب است و از خصوصيات شب تاريكي و سياهي و ظلمات است .
۲ . كسي كه خواب است از وقايعي كه در اطرافش اتفاق مي‌افتد بي خبر است .
۳ . كسي كه خواب است از خود نيز بي خبر است .
۴ . اگر دشمني داشته باشد به سادگي مي‌تواند او را از بين ببرد يا در دام بيندازد .
۵ . هنگامي كه خورشيد كه مظهر نور است و روشنايي، طلوع كرد انسان از خواب بيدار مي‌شود .
۶ . كلمه ناس بكار رفته به معناي توده مردم .
۷ . چه كسي متنبه مي‌شود، بيزار مي‌شود، پشيمان مي‌شود، بعد از آنكه بيدار شد؟ كسي كه مي‌فهمد استعدادها و نيروهاي بسيار در وجود داشته سرمايه‌هاي عظيمي خدا به او عطا كرده و آنها را راكد در عالم خواب و ناآگاهي قرار داده همانند آب راكدي كه مي‌گندد و بوي بد مي‌دهد .
و در ثاني كار از كار گذشته و مرگ فرا رسيده و راه بازگشتي نيست .
هدف او (الله) از آفرينش انسان تكامل بسوي اوست و سرمايه‌هاي مادي را در اختيار انسان گذارده تا در خدمت آن هدف بكار بريم، اما… چگونه بدست خود استعدادها و نبوغهايمان را دفن مي‌كنيم و در گورستان فراموشي رها مي‌كنيم و به قول قرآن زندگي‌مان كافرانه مي‌شود .
زيّن للذين كفروا الحيوه الدنيا و يسخرون من الذين آمنوا والذين اتقوا فوقهم يوم القيامه .
كسانيكه كفر ورزيدند و حيات دنيا براي آنان زينت داده شده، ايمان آورندگان را مسخره مي‌كنند. ولي كسانيكه تقوي پيشه كردند روز قيامت و حيات اخروي برايشان بسيار برتر و مهمتر است .
در آيه۱۴ سوره آل عمران مراجعه كنيد و دريابيد كه در اين آيه نقش زن در تعيين جهت فكري و مسير زندگي مرد و اجتماع چگونه مطرح شد .
الدنيا مزرعه الاخره
يونس )هرچه كه نداشتيم از خدا مي‌خواهيم و هنگاميكه خدا آن را به ما داد او را فراموش مي‌كنيم پس جزو مسرفين هستيم ).
زيرا آنچه را از نعمتها كه خدا به ما داده تا در راه رسيدن به او بكار بريم و اگر بكار نگرفتيم مسرفيم. كذلك زين للمسرفين ما كانوا يعملون. ان الله لايحب القوم المسرفين .
اعراف) اين آيه بسيار عميق و زيبا و رسا است ).
خطاب به بني اسرائيل (همان قومي كه پيامبر ما را به آنها تشبيه مي‌كند) متاع و زينت دنيا را حرام نكرديم بر مردم بلكه اينها وسيله‌ايست براي مردم با ايمان و اينها فقط در دنياست و البته و البته در آخرت بهتر از اينها را به مردم با ايمان خواهيم داد .
به سوره كهف آيه ۷- سوره اعراف آيه ۳۱- سوره حديد۲۰ - سوره كهف ۲۸ سوره قصص ۷۸ و۷۹. سوره احزاب ۲۸. سوره توبه ۳۸. سوره نساء ۷۷ . سوره آل عمران ۱۸۵. سوره نحل ۱۱۷. سوره يونس ۲۳و۷۰ سوره رعد ۲۷ قصص ۶۰و۶۱ . سوره غافر۳۹. سوره شوري ۳۶. سوره زخرف ۳۵. مراجعه كنيد با دقت به سخن خدا گوش كنيد تا چگونگي زندگي و راه و هدف و نوع نيازها و خواسته‌هايمان را از فرهنگ و ايدئولوژي قرآن بگيريم و به جهانيان ثابت كنيم كه قرآن براي همه زمانهاست و عمل كردن آن براي همه نسلها

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

احترام به حضرت آقا ( از خاطرات شهید مسلم خیزاب )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

کار همیشگی اش بود لباس نظامی اش را که می پوشید دست به سینه می گذاشت و سلام به امام حسین(علیه السلام) می داد بعد هم رو به عکس حضرت آقا می ایستاد..

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 نظر دهید »

عکس آخر ( از خاطرات شهید ابوالقاسم جعفری )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

موقعی که حجله شهادت ابوالقاسم را زده بودیم دیدم فردی به عکس او خیره شده بود.
برایم ناآشنا آمد رفتم نزدیکش و سوال کردم آیا شما برادرم را می شناختی؟
گفت: بله ابوالقاسم به عکاسی من آمده بود (عکاسی همایون )
و به من گفت یک عکس قشنگ از او بگیرم زیرا این آخرین عکس من می باشد.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

مهریه عجیب (خاطره ای از شهید مصطفی چمران )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

مهریه‌ام قرآن کریم بود و تعهد از داماد که مرا در راه تکامل و اهل بیت (ع) و اسلام هدایت کند

اولین عقد در صور بود که عروس چنین مهریه‌ای داشت

یعنی در واقع هیچ وجهی در مهریه‌اش نداشت برای فامیلم، برای مردم عجیب بود این‌ها.

اولین باری که امام موسی مرا بعد از ازدواج با مصطفی در لبنان دید،

خواست تنها با من صحبت کند. گفت: غاده! شما می‌دانید با چه کسی ازدواج کرده‌اید؟

شما با مردی خیلی بزرگ ازدواج کرده‌اید. خدا به شما بزرگ‌ترین چیز را در عالم داده، باید قدرش را بدانید.

من از حرف آقای صدر تعجب کردم. گفتم: من قدرش را می‌دانم و شروع کردم از اخلاق مصطفی گفتن.

آقای صدر حرف من را قطع کرد و یک جمله به من گفت: این خلق و خوی مصطفی که شما می‌بینید،

تراوش باطن او است و نشستن حقیقت سیر و سلوک در کانون دلش

این همه معاشرت و رفت و آمد مصطفی با ما و دیگران تنازل از مقام معنوی اوست به عالم صورت و اعتبار

و خیلی افسوس می‌خورد کسانی که اطراف ما هستند درک نمی‌کنند

 بسم الله الرحمن الرحیم

تواضع مصطفی را از ناتوانیش می‌دانند و فقیر و بی‌کس بودنش. امام موسی می‌گفت: من انتظار دارم شما این مسائل را درک کنید.

گاهی فکر می‌کرد به همین خاطر خدا بیش تر از همه از او حساب می‌کشد، چون او با مصطفی زندگی کرد با نسخه کوچکی از امام علی (علیه السلام)

همیشه به مصطفی می‌گفت: «تو حضرت علی نیستی. کسی نمی‌تواند او باشد فقط حضرت امیر آن طور زندگی کرد و تمام شد».

مصطفی هم چنان که صورت آفتاب خورده‌اش باز می‌شد و چشم هایش نم‌دار:

«نه درست نیست! با این حرف دارید راه تکامل در اسلام را می‌بندید. راه باز است.

پیامبر می‌گوید هرجا من پا گذاشتم امتم می‌تواند. هر کس به اندازه سعه‌اش»

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهیده نسرین افضل

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…»
شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان میتواند به آن برسد وبا خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش.

«یا ایتها النفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدخلی فی عبادی وادخلی جنتّی.
ای نفس قدسی ودل آرام (بیاد خدا). امروز بحضور پروردگارت بازآی که توخشنود ( به نعمتهای ابدی او ) واو راضی او تواست. باز آی ودرصف بندگان خاص من درآی. ودربهشت من داخل شو.

پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکها و ظلم رهانید وبا ایجاد وحدت درمیان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی رادر این سرزمین مقدس بنا نهاد.

خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار.
بارخدایا، به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم.
ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار.
الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار.
بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان.
بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند.

خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار.
کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.
همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم.

از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهیده

 نظر دهید »

وصیت نامه شهیدحیدر ابراهیم خانی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

با آیه شریفه 111 سوه توبه آغاز می کنم و آن به این شرح است که خداوند از مومنان جان و مالشان را به بهای اینکه بهشت برای انان باشد خریده است. به اینگونه که در راه خدا می جنگند می کشند و کشته می شوند. خداوند کریم همیشه به من نظر لطف و محبت داشتند و به واسطه امام عزیزی که کریم اهل بیت است دعاهای مرا مستجاب نمودند و با جرات می گویم که هر خواسته ای که داشتم برآورده شده مگر آنکه بر خیر و برکت نبود.
من کوچکتر از آن هستم که بخواهم کسی را نصیحت و یا راهنمایی کنم اما چیزی که مرا در این دو سه ماه گذشته بسیار اذیت کرده این بود که بسیاری از مردم و حتی دوستان و همکاران و آشنایان می گفتند:
که این رزمنده ها که به سوریه میروند برای پول و ارزشهای مادی است,برای اعراب می جنگند ,این جنگ چه ربطی به ما دارد ,مگر به کشور ما حمله کرده اند این را به همه شما می گویم عزیزان به فرموده حضرت آیت الله امام خامنه ای اگر ما الان در سوریه نمی جنگیدیم باید در کرمانشاه و همدان با این خدانشناس ها می جنگیدیم از شماخواهش میکنم این حرف هارا نزنید چون دل امام زمان عج را به درد میاورد
برایم طلب مغفرت کنید من این سفر را با میل و اراده خودم رفتم و هیچ گونه دستور و اجباری در این زمینه نبوده. من با عشقی که به سید علی دارم و حاضر هستم بارها جانم را فدای ایشان کنم این ماموریت را با تمام وجود می روم و امیدوارم که حضرت زینب(س) مرا به لطف خدا یاری دهد تا بتوانم خدمتی به این مملکت و مردم نموده و همچنین رو سفید در پیش شهدا باشم.
شهدایی که با شهادت خود خوش درخشیدند تا ما به اینجا برسیم
همسر عزیز و مادر مهربانم از شما خواهش می کنم که در مراسم تشییع من بلند گریه نکنید و این را هم به بقیه زن های فامیل بگویید از حضرت زینب(س) الگو بگیرید البته این درخواست بسیار بزرگی است ولی شما را به جان امام حسن مجتبی(ع) این درخواست مرا انجام دهید اگر روزی به دیدار حضرت آقا(آقا سید علی خامنه ای) رفتید به ایشان بفرمایید از نور دو چشمانم بیشتر دوستشان دارم.
یا زینب(س)
یا رقیه(س)
تاریخ۲۲اسفند۹۴
حیدر ابراهیم خانی

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

نماینده امام آمد! ( از خاطرات حاج آقا ابوترابی)

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

آن روز عراقی‌ها بدجوری کتمان زدند. بدتر از همیشه.
گوشه اردوگاه سرم را گذاشته بودم روی زانویم انگار خوابم برد.
توی خواب دیدم بانوی محجبه‌ای آمد جلو گفت: «ناراحت نباش فردا پسرم علی‌اکبر می‌آید»
چند تا اسیر تازه آوردند گفتند نماینده امام بین آنهاست.
از یکی‌شان پرسیدم: «اسم شما چیه؟»
گفت: «علی‌اکبر آقا جان».

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

ایران را ارزان فروختی ؟( از خاطرات شهید سید حسن مدرس )

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

روزی، وثوق‌الدّوله پس از تنظیم قرارداد معروف خود با انگلیس به خانه‌ی مدرّس آمد و گفت:
آقا! شنیده‌ام شما با قرارداد تنظیمی بین ما و دولت انگلیس مخالفت کرده‌اید.
مدرّس: بلی،
وثوق‌الدّوله: آیا قرارداد را خوانده‌اید؟
مدرّس: نه
وثوق‌الدّوله: پس به چه دلیل مخالفید؟
مدرّس: قسمتی از آن قرارداد را برای من خوانده‌اند. جمله‌ی اوّلش که نوشته بودید دولت انگلیس حق استقلال ما را به رسمیّت شناخته است. انگلیس کیست که استقلال ما را به رسمیّت بشناسد؟آقای وثوق! چرا شما این قدر ضعیف هستید؟
وثوق‌الدّوله: آقا! به ما پول هم داده‌اند.
مدرّس: آقای وثوق اشتباه کردید، ایران را ارزان فروختی

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

میلاد حضرت معصومه برشما مبارک

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

عکس

 1 نظر

وصیت نامه شهید محمود حسینی نوه

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خداوند را شکر می نمایم که توانستم باری دیگر به صف پویندگان راه حق بپیوندم و در جمع رزمندگان اسلام قرار بگیرم و سرانجام بتوانم به لقاءالله برسم.


بسم الله الرحمن الرحیم
به نام الله و به یاد خدا و یاری خدا وصیت نامه خود را آغاز می کنم.
به نام الله پاسدار حرمت خون شهیدان، به نام خدا نگه دارنده ابراهیم از آتش، به نام خدا نگه دارنده یوسف در چاه، به نام خدا درهم کوبنده ظالمین.
با درود و سلام بی کران بر منجی عالم بشریت حضرت ولی عصر (عج) و نائب بر حقش روح خدا خمینی بت شکن، و با درود و سلام بر رزمندگان کفرستیز جبهه های جهاد فی سبیل الله که امر امام را که همانان فرمان خداست لبیک گفتند و با نبرد با مزدوران بعثی در راه اعتلای پرچم توحید در خون خود غلطیدند و به لقاءالله رسیدند و با صلوات و رحمت بی پایان الهی بر شهیدان همیشه زنده انقلاب اسلامی که برتری سلاح ایمان را بر تکنیک شیاطین شرق و غرب به اثبات رساندند.
خداوند را شکر می نمایم که توانستم باری دیگر به صف پویندگان راه حق بپیوندم و در جمع رزمندگان اسلام قرار بگیرم و سرانجام بتوانم به لقاءالله برسم.خداوند را شکر و ستایش مینمایم که توانستم جزء کالایی باشم که خداوند خریدار آن باشد و خداوند را هزاران مرتبه حمد می نمایم که خداوند خریدار آن شد و سپاس پروردگار جهانیان که ابتدای کار ما را سعادت و پایان کار ما را شهادت قرار داد.
ای مردم: ای جوانها: نکند در رختخواب ذلت بمیرید که حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد.ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که علی در محراب عبادت شهید شد. مبادا در حین بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر در راه حسین (ع) با هدف شهید شد. ای مادران مبادا از رفتن فرزندانتان به جبهه های جهاد فی سبیل الله جلوگیری کنید که فردای قیامت در محضر خدا نمی توانید جواب زینب (س) را که تحمل 72 شهید کرد بدهید.
ای جوانها نکند یک موقعی گول منافقین بخورید. هرگز بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد جدا کنند که اگر چنین کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتها - جشن ظالمین - شما خواهان است.
درود خدا بر پاسداران و بسیجیان عزیز که با حضور خود در جبهه های حق علیه باطل نگه داشته اند. سلام گرم خالص خود را به رزمندگان عزیز و فداکار پاسداران انقلاب اسلامی عرض نموده و از آنها خواستارم که در راه خدمت به اسلام و تداوم انقلاب کماکان کمال خدمت را داشته باشند و اسلام عزیز را به نحو اکمل و اتم پاسداری نموده آن طوری که تاکنون نموده اند.
ای مردم متعهد و عبدالله، خدا را چنان عبادت کنید که او را ببینید و اگر شما او را نمی بینید او شما را می بیند و قدم اول عبادت و بندگی آفریدگار ؟؟ اوست و در دنیا چون غریبان یا رهگذران باشید و دخود را همواره از خفتگان در گور بدانید و نکند به هنگام مرگ ذلت گریبانتان را بگیرد.
ای مردم زبانتان را نگه دارید و اگر گناهی انجام داده اید از گنجشکی که گرفتار قفس شده مضطبت و پر هیجانتر باشید.
ای امت! خوشا به حال زاهدان در دنیا و راغبان به آخرت. آنان که زمین را نشیمن و خاک را بستر و آب را نوشابه خود ساختند و کتاب خدا را شعار و دعا را کار خود قرار داده و دنیا را از خود قیچی کردند و خود را از دنیا جدا ساختند و به سوی بهشت و قرب خدا پیش گرفتند. پس بترسید از اینکه مرگ شما را دریابد و شما در حال گناه باشید.این مصیبت ها و سختی ها زودگذر و تمام شدنی است ولی به پاداش این جانفشانی ها و فداکاریها به نعمت های ابدی و بی پایان خداوند خواهید رسید. و به سریر کرامت و بزرگ تکیه خواهید زد. ؟؟ در مقام و عظمت شما خللی وارد نماید. هیچگاه زبان به شکایت نگشایید. که از قدر ومنزلت الهی شما را می کاهد ؟؟ بیاورید.بندگان خودتان را برای تحمل رنجها، ناروایی ها آماده سازید و دل قوی دارید ، قادر یکتا پشتیبان و نگهبان شماست که عاقبت شما را به خیر می گرداند و شما را به انواع عذابها و شکستها دور بگرداند.
پیش از اینکه به حسابتان برسند خود به حسابتان رسیدگی کنید که برای فردایتان بهتر است. اعمالتان را بسنجید و برای روز حساب بزرگ آماده کنید. سگهای فریاد کننده و درندگان و این تفاله های جهانی نمی دانند عاشقان حق نه تنها از شهادت نمی هراسند بلکه با آغوش باز به استقبالش می روند.
و عرض نمایم به پدر و مادر و خواهران و برادران و بستگانم که در شهادت من گریه نکنید چون که عزا بهر شهیدان ننگ است و از امت شهید پروری که مرا تشییع می نمایند می خواهم که پدر و مادر ، خواهران ، برادران و دوستان و وابستگانم رادر دیدن جنازه ام آزاد بگذارید تا در نزد امام حسین (ع) اجر بیشتری ببرید و همچنین از معراج شهداء می خواهم که روی تابوتم پارچه قرمز بزنند (البته در صورت امکان) و در پایان از امت شهیدپرور و مبارز انار می خواهم که در تشییع جنازه من شرکت کرده اند که حسین زمان را تنها نگذارید و بین خود اتحاد به وجود بیاورند. و اگر بر گردن من حقی دارند مرا شفاعت نمایند و برای اینکه با شهیدان پیمان ببندید شعار وحدت را با هم قرائت نمایید.
خدایا به همه مسلمانان چشم بینا، گوشی شنوا و قلبی مومن و پیروی از احکامت عنایت فرما.
پروردگارا مرزهای کشور اسلام را از حمله دشمنان در پناه خود مصون و محفوظ بدار. خدایا به رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما. خدایا به آنها درس تقوی و پرهیز بیاموز.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ جُنْدِکَ فَإِنَّ جُنْدَکَ هُمُ الْغَالِبُونَ
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِی مِنْ اَولِیائِک فَإِنَّ اَولِیائِک عَلَیهِم وَ لا هُم یَحزَنوُن.
اللَّهُمَّ اَنصُر جُیُوش المُسلِمین وَ عَساکر المُؤمِنین . الهی آمین یارب.

درباره شهید

شهید محمود حسینی نوه
تاریخ تولد: 1348
تاریخ شهادت: 1365/10/21
محل عروج: شلمچه
مزار: انار، امامزاده محمد صالح

 

 

منبع > سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت‌نامه شهید محمد تورجی زاده

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید. 

محمد قبل از آخرین سفر وصیت‌نامه‌اش را آماده کرد، محل آن را هم گفت و رفت.

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمدالله رب‌العالمین، شهادت می‌دهم که معبودی جز الله نیست و برای رشد انسان‌ها پیامبرانی فرستاده که نبی اکرم محمد ابن عبدالله خاتم آنان است.

او نیز برای استمرار راه صحیح این امت و عدم انحراف از مبانی عالیه اسلام حضرت علی (علیه السلام) را به عنوان ولی و وصی بعد از خود معرفی نمود.

شهادت می‌دهم قیامت حق است و میزانی برای سنجش اعمال وجود دارد. بهشت و دوزخ حق است و اجر و جزایی در پی اعمال است.

امشب که قلم بر کاغذ می‌رانم، انشا الله هدفی جز رضای دوست و انجام وظیفه ندارم؛ در راه وظایفی که بر عهده‌ام گذاشته شده از ایثار جان و … هیچ دریغی ندارم.

زمانی که قدم اول را در این راه برداشتم به نیت لقای خدا و شهادت بود، امروز بعد از گذشت این مدت راغب‌تر شده‌ام که این دنیا محلی نیست که دلی هوای ماندن در آن را بنماید.

خدایا شاهدی که لباس مقدس سپاه را به این عشق و نیت به تن کردم که برای من کفنی باشد آغشته به خون.

خدایا همیشه نگران بودم که عاملی باشم برای ریخته شدن اشک چشم امام عزیز.

اگر در این مدت بر این نعمت بزرگ شکری درخور نکردم و یا از اوامرش تمردی نمودم بر من ببخش.

خدایا معیار سنجش اعمال خلوص است. من می‌دانم اخلاصم کم است، اما اگر مخلص نیستم امیدوارم.

اگر گناه و معصیت کورم کرده، بینای رحمتم. با لطف و کرم خود مرا دریاب که با لیاقت فرسنگ‌ها راه است.

هم رزمانم، سخنی با شما دارم. همیشه گفته‌ام :

بسیجی‌ها، سپاهی‌ها … این لباسی که بر تن کرده‌اید خلعتی است از جانب فرزند حضرت زهرا (سلام الله علیها) پس لیاقت خود را به اثبات برسانید.

نظم در امور را سرلوحه خود قرار دهید. روز به روز بر معنویت و صفای روح خود بیفزایید، نماز شب را وظیفه خود بدانید، حافظی بر حدود الهی باشید، در اعمال خود دقت کنید که جبهه حرم خداست؛ در این حرم باید از ناپاکی‌ها به دور بود.

عزیزانم، امام را همچون خورشیدی در بر بگیرید، به دورش بچرخید، از مدارش خارج نشوید که نابودیتان حتمی است.

پدر و مادرم سخن با شما بسي مشكل است ميدانم اين داغ با توجه به علاقه‌ای كه به من داشته‌اید بسيار سخت است. پدرم مبادا كمر خم كنيد. مادرم مبادا صداي گریه‌ی شما را كسي بشنود.

پدر و مادرم همان‌طور كه قبلاً مقاوم بوديد در اين فراز از زندگی‌تان نيز صبر كنيد وبا صبرتان دشمن را به ستوه آوريد، دوست دارم جنازه‌ام ملبس به لباس سپاه بوده و به دست شما در قبر گذارده شود؛ مرا از كودكي خود از محبان حسين (ع) و زهرا (س) تربيت كرديد. از طعن دشمنان نهراسيد.

نهايت و اوج محبت فاني شدن در راه معشوق است و من فاني في الله هستم. همه بايد برويم كه انالله و اناالیه راجعون. فقط نحوه‌ی رفتن مهم است وبا چه توشه‌ای رفتن.

برادر و خواهرانم :

در زندگی خود، جز رضای حق را در نظر نگیرید، هرچه می‌کنید و هر چه می‌گویید با رضای او بسنجید؛ به خاطر یک شهید خود را میراث خوار انقلاب ندانید.

اگر نتوانستم حق فرزندی و برادری را برای شما ادا کنم حلالم کنید. من همه را بخشیدم، اگر غیبت و تهمت و … بوده بخشیدم؛ امیدوارم شما هم مرا عفو نمایید.

ببخشیدم تا خدا هم مرا ببخشد.

اگر جنازه‌ای از من آوردند دوست دارم روی سنگ قبرم بنویسید :

یا زهرا (علیها السلام).

از طرف من از همه فامیل حلالیت بطلبید.

خدایا سختی جان کندن را بر ما آسان فرما.

در آخرین لحظات چشمان ما را به جمال یوسف زهرا (علیهاالسلام) منور فرما.

خدایا کلام آخر ما را یا مهدی و یا زهرا قرار بده.

خدایا در قبر مونسم باش که چراغ و فرش و مونسی به همراه ندارم.

خدایا ما را از سلک شهیدان واقعی که در جوار خودت در عرش الهی در کنار مولا حسین (علیه السلام) هستند قرار بده.

والسلام _ محمد رضا تورجی زاده


درباره شهید

نام: محمد تورجی زاده
تولد : ۲۳ تیر ماه ۱۳۴۳
فرزند: حسن
شهادت: ۵ اردیبهشت ۱۳۶۶
محل شهادت: بانه _ منطقه عملیاتی کربلای ۱۰ 

 

 

 

منبع < سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید ناصر کاظمی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت‌نامه‌ای از خود برجای گذارد. البته تا آنجا که یادم هست تاکنون چندین وصیت‌نامه نوشتم که متأسفانه به علّت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است و این وصیت‌نامه جدیدم است.

بسم الله الرحمن الرحیم

«و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون»

در مکتب اسلام هر مسلمان موظف است وصیت‌نامه‌ای از خود برجای گذارد. البته تا آنجا که یادم هست تاکنون چندین وصیت‌نامه نوشتم که متأسفانه به علّت اینکه سعادت شهادت نداشتم آنها قدیمی شده است و این وصیت‌نامه جدیدم است. البته اینجانب معتقدم هر که هر کاری کرد و هر نوشته‌ای که جمع‌آوری کرده باشد، با خود به آن دنیا خواهد برد و آن پروردگار یکتا است که باید قضاوت کند. شاید بیش از دو سال است که آمادگی شهادت را، به نظر خودم دارا می‌باشم ولی نظر خودم اصلاً شرط نیست نظر خداوند تبارک و تعالی شرط است.

وصایایم را به ترتیب ذیل ذکر می‌نمایم امید است که تمام دوستان مومن و معتقد در آخرت شفاعت ما را بنمایند.

1- تنها مکتب رهایی بخش مستضعفین از دست مستکبرین، مکتب انقلابی اسلام می‌باشد.

2- برای این که در این دنیای زودگذر گرفتار انحراف نفس نشوید، همیشه به یاد خدا باشید.

3- جهت ادامه انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی و متصل شدن به انقلاب جهانی حضرت مهدی(عج) همیشه سراپا گوش به فرمان امام و یاران صدیق و مومن امام که عملاً در خدمت انقلاب و اسلام عزیز بوده‌اند، باشید.

4- ماهی یک بار به قبرستان شهدا بروید و درس مبارزه و ایثار و گذشتن از دنیا و پیوستن به شهدای صدراسلام را فرا گیرید.

5- سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تا حد امکان از نظر عقیدتی، سیاسی و نظامی تقویت نمایید و به خصوص سپاه را در یک سازماندهی واحد و طی یک ضوابط واحد در سراسر مملکت بسط دهید.

6- از اینکه کاری اشتباه انجام داده‌اید از گفتن آن ابا نداشته باشید.

7- سیاستمداران همیشه باید از افرادی مخلص و صادق و با تقوا باشند تا بتوانند سیاست مکتب اسلام را پیاده نمایند.

8- سعی را بر جذب نیروهای جوان نه دفع آنان.

9- سعی کنید تحمل عقیده مخالف را داشته باشید مانند شهید مظلوم آیت‌الله دکتر سید محمد حسینی بهشتی.

10- از اختلافات داخلی به خاطر رضای خدا و خون شهدای انقلاب اسلامی به پرهیزید.

11- سعی شود که قانون اسلام در مورد همه بطور یکسان اجرا شود و فرقی بین یک فرد عادی و سپاهی و روحانی و دولت‌مرد نباشد و امید است که مسئله زمین بنفع مستضعفین در حکومت اسلامی حل شود و دنیا ما را در این مورد الگو قرار دهد.

12- اگر کسی مسئول شد موظف است که بر کار زیردستان خود تا حد امکان و توان نظارت نماید و گرنه باید از آن مسئولیت کنار رود.

13- سعی شود که در سه وزارتخانه، آموزش و پرورش وزارت کشور و وزارت امور امورخارجه بهترین و مکتبی‌ترین افراد وارد شوند و اگر چنانچه در این سه وزارتخانه مسامحه شود مسئولین در پیشگاه خدا و امت، مسئول خواهند بود.

14- زندان جمهوری اسلامی باید دانشگاه باشد و سعی شود اصلاً ساختمان‌هایی که جدیداً جهت احداث زندان ساخته می‌شود با معیار کاملاً اسلامی باشد و بهترین و مکتبی‌ترین افراد بازجو و زندانیان باشند.

15- برای موفقیت در کردستان باید صفوف ضد انقلاب از مردم جدا شود با ضدانقلاب با قاطعیت و با مردم محروم و مستضعف کرد با مهربانی هرچه تمام‌تر رفتار شود.

16- از تهمت ‌زدن بدون علم و آگاهی به دیگران شدیداً پرهیز کنیم.

17- اگر چنانچه جنازه‌ام پیدا شد در بهشت‌زهرا خاک نمایید.

18- تمام اموالم به بی‌بضاعت‌های واقعی طی تشخیص همسرم و خواهرم و برادرم تقسیم شود.

در پایان این نکاتی را که تذکر دادم هر کسی در رابطه با مسئولیتش جهت رضای خدا اگر درست است اجرا نماید و گرنه اجرا ننماید . در آخر خودم به این نتیجه رسیده‌ام که تمام اعضاء خانواده‌‌ام کاملاً آماده شهادتند بخصوص همسرم و خواهرم و مادرم و برادرانم و پدرم دارا می‌باشند.
امید است که همگی مرا حلال بنمایند.
ناصر کاظمی

9/3/1361


درباره شهید

نام : ناصر کاظمی
فرزند : درویش
محل تولد : تهران
سال تولد : 12 خرداد ۱۳۳۵
محل شهادت : پیرانشهر
تاریخ شهادت : 6 شهریور ۱۳۶۱
مزار شهید : تهران ، گلزار شهداي بهشت زهرا ( س ) ، قطعه 24 رديف 76 شماره 2

زندگینامه

ناصر كاظمي در 12 خردادماه 1335 در خانواده‌اي معتقد و اهل تقوا در تهران ديده به جهان گشود و از همان ابتداي زندگي، با قشر محروم جامعه ،‌آشنا و همراه شد.

ناصر دوره ابتدايي را با نمره‌هاي خوب پشت سر گذاشت تا وارد دبيرستان شد او در اين سنين ، با شور و علاقه به مطالعه كتابهاي ديني پرداخت تا بنيادهاي اعتقادي و اخلاقي خود را با معارف اسلامي استوار سازد.

وي پس از پايان دوره متوسطه، با شركت در كنكور، در رشته ها « پيراپزشكي و تربيت بدني» پذيرفته شد و بنا به علاقه‌اي كه داشت تحصيلاتش را در تربيت بدني ادامه داد ناصر همزمان با تحصيل ، به كار معلمي و تدريس در مدارس جنوب شهر تهران همت گماشت و بخش مهمي از حقوق معلمي خود را صرف خريدن كتابهاي ديني براي شاگردانش كرد. كاظمي در اين كلاسها با طرح مباحث ديني، اجتماعي و سياسي دانش آموزانش را نسبت به مشكلات روز و نيازهاي قشر جوان آْگاه كرد.

او در روند همين مطالعات و فعاليتهاي اجتماعي خود، به ماهيت وابسته و فاسد رژيم شاه پي برد و از سال 1365 به مبارزات سياسي خود شدت و وسعت بخشيد. در همين سال شكنجه در ژاندارمري ، به دادگستري منتقل و از آن پس ،‌در « زندان قصر»‌محبوس شد.

شهيد ناصر كاظمي با اوج گيري مبارزات مردم مسلمان ايران عليه رژيم ستمشاهي ، همراه جمعي از زندانيان سياسي،‌از زندان آزد گرديد و جدي تر از گذشته به مبارزه پرداخت و تا پيروزي انقلاب اسلامي،لحظه اي آرام نگرفت. ناصر كاظمي ، در خردادماه 1358 به عضويت سپاه پاسداران انقلاب اسلامي در آمد تا تجربيات خود را در اين نهاد مقدس به كار بندد.

پس از گذرانيدن دوره كوتاه آموزش نظامي ، براي خدمت در استان« سيستان و بلوچستان» راهي آن منطقه شد و حدود چهار ماه در شهرستان « زابل » به مردم محروم و مستضعف ناحيه خدمت كرد.

به دنبال غائله« خلق عرب در خوزستان» به اين استان رفته و به مقابله با توطئه گران برخاست و تا آخر غائله در خرمشهر ماند.

كاظمي هنوز از اين توطئه نياسوده بود كه براي مبارزه با گروهكهاي ضد انقلاب كردستان، راهي اين خطه از ميهن اسلامي شد و به پيشنهاد شهيد« محمد بروجردي» ، فرمانده وقت سپاه كردستان، همراه چند نفر، در 10 دي ماه 1358 به «پاوه » رفت. ناصر فعاليت خود را در پاوه، با سمت « فرماندار» آغاز كرد. وي كه در اين مسووليت شايستگي لياقت و كارداني خود را نشان داده بود بزودي علاوه بر مسووليت فرمانداري، به فرماندهي سپاه پاوه نيز منصوب گرديد. او بيشتر جلسات خود را با مسوولان شهر، پس از فعاليت طاقت فرساي روزانه و در نيمه هاي شب مي‌گذاشت و در تمام مدت مسووليت خود براي حل مشكلات مردم شهر، از هيچ كوششن دريغ نمي‌كرد.

ناصر كاظمي از راه ايجاد وحدت بين سپاه و ارتش و به كارگيري نيروهاي مردمي و طراحي چند عمليات ، موفق مي‌شود تمام مناطق تحت اشغال ضد انقلاب را از چنگ آنها خارج كند و آْرامش را به منطقه برگرداند. او معتقد بود كه مناطق كردنشين ،‌ هاي پاكسازي ، از مردم بومي استفاده مي كرد كه اين اعتقاد او سبب برقراري ارتباط عاطفي ميان او و مردم شد و موجبات آزادي و پاكسازي منطقه « نوربان» و قشلاق»‌در راه پاوه را فراهم كرد. خبر اين پيروزيها در منطقه مي‌پيچيد و رعب و وحشت زيادي در دل ضدانقلاب مي‌افكند.

آزاد سازي و پاكسازي « باينگان» ،‌« نودشه»، « نيسانه» ،‌« نروي »‌،‌«‌نوسود» ،‌كله چناره»‌،‌«‌و شمشي »‌،‌از ديگر فعاليتهاي اين شهيد بزرگوار است. وي همچنين براي مقابله با گروههاي مسلح ضد انقلاب در كردستان« تيپ ويژه شهدا» را تشكيل داد و فرماندهي آن را به عهده گرفت.

ناصر پس از يك سال و نيم خدمات ارزشمند در پاوه ، به سنندج رفت و به عنوان « مسوول سپاه پاسداران كردستان» منصوب گرديد. پاكسازي مناطق حساسي همچون جاده«‌بانه- سردشت» ، « كامياران»،«‌مريوان»،« تكاب»،‌« صائين دژ»،‌«‌بوكان»،« سد بوكان»، از جمله اقدامات متهورانه او به شمار مي‌رود.

شهيد كاظمي با تمام عشق ، در خدمت مردم محروم بود. در كردستان، درخشيد و چنان شخصيت والايي از خود بروز داد كه مردم ، دل در گرو محبت او سپردند و حتي نام« ناصر» را بر كودكانشان برگزيدند و بر اين نام مباهات كردند.

هوشمندي ، بصيرت، شجاعت و قاطعيت ، از ويژگيهاي بارز شهيد ناصر كاظمي بود. كردستان به وجود او مباهات مي‌كرد و در كنار او ،‌احساس تنهايي و غربت نداشت .

اين ميداندار بزرگ جهاد سر انجام در تاريخ 6 شهريور1361،‌در حين پاكسازي محور« پيرانشهر- سردشت»‌، در يكي از روستاها ، بر براق شهادت نشست و كردستان را در سوگ خود نشاند.

 

 


منابع:

پايگاه اطلاع‌رساني فرهنگ ايثار و شهادت- نوید شاهد
خبرگزاری فارس

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید رضا ملکیان

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

اي جنايتكاران شرق و غرب! بدانيد كه ما از خون دادن و فدا شدن در راه آرمان‌ها، اسلام و قرآن نمي‌هراسيم؛ زيرا، اين شيوه‌ي رهروان راه حسين بن علي عليه‌السلام است.

بسم الله الرحمن الرحیم

خدايا! از شهر و ديار خود دور شدم، از پدر و مادرم دور شدم، از اين دنيا دل كندم، آمدم تا جان ناقابلم را در طبق اخلاص ارزاني راهت كه همان رسيدن به سعادت و كمال است كنم. آمده‌ام كه با خون سرخم چراغ خطري باشم براي جنايتكاران و راهنمايي باشم براي نجات انسانيت از ظلمت و فساد به سمت حقّانيت.

اي جنايتكاران شرق و غرب! بدانيد كه ما از خون دادن و فدا شدن در راه آرمان‌ها، اسلام و قرآن نمي‌هراسيم؛ زيرا، اين شيوه‌ي رهروان راه حسين بن علي عليه‌السلام است.

اي برادر و اي خواهر مسلمان كه در تشييع جنازه‌ام حضور داري، مبادا گريه كني و بگويي چرا اين‌قدر جوان كشته مي‌شود. براي اين كه پرچم اسلام به اهتزار در آيد و ما مستضعفان سراسر جهان حاكميت داشته باشيم، بايد خون بدهيم.

رضا ملکیان

درباره شهید
اوّلين فرزند خانواده ملکیان در سال1336 در دامغان به دنيا آمد و رضا نام گرفت. تحصيلاتش را تا ديپلم طبيعي ادامه داد. از كودكي رنج و زحمت پدر را که مي‌ديد، براي ياري او در هر كاري شركت مي‌کرد؛ كارگري ساختمان، كانال كني، كار در مرغداري و… در زمان انقلاب براي پخش اعلاميه حضرت امام خميني‌رحمت‌الله عليه به شهرهاي مختلف مثل ساري، گرگان و مشهد سفر مي‌كرد.

در سوم دي هزار و سيصد و پنجاه و هفت از طريق ژاندارمري دامغان به سربازي رفت. سيزدهم مهر هزار و سيصد و پنجاه و نه وارد سپاه شد. هنوز جنگ شروع نشده بود كه به همراه دوستش حسين مجد براي پاكسازي مناطق غرب كشور از وجود ضد انقلاب وارد كرمانشاه شدند. با شروع جنگ به جبهه رفت. در مناطق عملياتي پاوه، نوسود، جوانرود و اورامانات و… حضور پيدا كرده و در عمليات‌ها شركت داشت.

حدود يازده ماه و بيست روز در جبهه‌ها فعاليت داشت و به نترس و دلير بودن شهرت داشت. به او لقب ببر دلير كردستان داده بودند. هر كاري که از دستش برمي‌آمد، انجام مي‌داد. با موتور كار مي‌كرد. تخريب‌چي بود. كار فرماندهي را انجام مي‌داد و حتي كار تداركات را هم به عهده مي‌گرفت. هفتم شهريور هزار و سيصد و شصت و يك در جاده پيرانشهربه همراه شهید ناصر کاظمی به شهادت رسيد. آن موقع او فرمانده گردان امام حسین (ع) از تیپ ویژه شهدا بود. بدنش در گلزار شهداي دامغان دفن شده است.

 

 

 

منبع < سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد صادق(عباس) قندی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شما ای پدر و مادر وشما ای برادر وخواهر و شما ای اقوام و افرادی که نتوانستید در این مناطق با دشمن در ستیز باشید، لا اقل در هر جایی که هستید چه اوقات بیکاری و چه در سر نماز لحظه ای آرام ننشینید و از خدا و از امام زمان بخواهید که به رهبر عزیزمان امام خمینی(ره)طول عمر و سلامتی کامل و همچنین به تمام نیروهای مسلحی که برای حفظ اسلام و قرآن دفاع می کنند همه وهمه را در پناه خودش محفوظ داشته و دشمنانشان را نابود گرداند

آخرین نامه شهید قندی که در تاریخ8/8/59 برای خانواده نوشت و روز بعد شهید شد که گویا وصیت نامه او باشد:
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام بر شهیدان،سلام بر پدر و مادری که زحمات زیادی برایم کشیده و حق فراوانی بر گردنم دارند، از آن روزی که من به اتفاق چند نفر دیگر که از بابل حرکت کردیم، چند روز در تهران وبعد به کرمانشاه رفتیم از کرمانشاه به گیلانغرب و تا بعد از عید قربان درآنجا بودیم،از آنجا با بچه های سپاه نطنز به خوزستان عازم شدیم و چند روزی دراهواز و از آنجا به آبادان و الان چند روزی است که در سنگرهای آبادان و خونین شهر هستم و وضع سنگرهای این منطقه خوب است و سربازان بعثی عراق همیشه تصمیم به تصرف کردن شهر را دارند که نقشه های آنان نقش بر آب می شود، وبه ناچار از بصره توپهای دور زن آنها در آنجا مستقر میباشد،توپ خمسه خمسه و توپهای دیگر را به طرف شهر آتش میکشد و بر اثر زدن این توپها چند نفر زخمی و شهید میشوند و به امید خدا تا چند روز دیگر این مناطق به طور کلی از نیرو های بعثی پاکسازی میشود و حتی تا قلب عراق هم پیش خواهیم رفت انقلاب عراق را هم به پیروزی برسانیم و ماندن در این مناطق جنگی آنقدر برای روحیه خوب است که دیگر حد ندارد و همچنین ایمان کامل تر می گردد.
شما ای پدر و مادر وشما ای برادر وخواهر و شما ای اقوام و افرادی که نتوانستید در این مناطق با دشمن در ستیز باشید، لا اقل در هر جایی که هستید چه اوقات بیکاری و چه در سر نماز لحظه ای آرام ننشینید و از خدا و از امام زمان بخواهید که به رهبر عزیزمان امام خمینی(ره)طول عمر و سلامتی کامل و همچنین به تمام نیروهای مسلحی که برای حفظ اسلام و قرآن دفاع می کنند همه وهمه را در پناه خودش محفوظ داشته و دشمنانشان را نابود گرداند و بالاخره من قصد دارم که تا پیروزی نهایی این منطقه و تا نگرفتن عراق و نرفتن به زیارت مرقد ائمه اطهار ،مخصوصا زیارت امام حسین(ع)در کربلا تا آنجا که خدا مرا یاری کند برنگردم و از نیامدنم ناراحت نباشید،هر وقت به فکر من افتادید خود را به جای پدران و مادرانی که چند جوان که من خیلی از آنها پایین تر بودم از دست داده اند بیفتید تا ممکن است خیالتان کمی راحت بشود.
دیگر عرضی ندارم بجز سلامتی تمام اهل خانواده و همچنین سلامتی رهبر عزیزمان امام خمینی (ره)
به امید پیروزی اسلام و تمام مسلمین جهان
مرگ بر صدام یزید کافر

عباس قندی 8/8/59

درباره شهید
تاریخ ولادت: 1339/3/20
تاریخ شهادت: 1359/8/9
عملیات و محل شهادت: کوی ذوالفقاری آبادان

 

 

منبع > سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

سلام به کسانی‌که این نوشته‌ها را می‌خوانند و می‌شنوند، بنا داشتم که چیزی به عنوان وصیت بنویسم 

…چون نه برای دنیا کار کرده‌ام نه برای آخرت توشه‌ای دارم و نه ارثی به جا گذاشته‌ام ولی چون قبلا هم یک یادداشتی نوشته بودم اگر به دستتان رسیده بنا به صلاحدید مادرم عمل کنید.

مادرم را از تمام جهات وصی خود قرار می‌دهم برای یادآوری تا حد توان مراسم مرا ساده برگزار کنید مادر و خواهر مهربانم مثل زینب باشید و پیام‌رسان شهدا، پدر عزیزم تو نیز حسین‌وار مقاوم باش صبر کن که خدا با صابران است، برادر بزرگوارم امیدوارم مرا ببخشی و حلال کنی و مانند امام سجاد(ع) پیام شهادت را به مردم برسانی. بدانید که خدا هر چه بخواهد آن خواهد شد و بس.
حمید احدی

 

 

منبع > سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید علی طلعتی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

اینجانب علی طلعتی فرزند محمد جعفر طلعتی ساکن دهستان مرکزی اشکنان چون عزم سفر به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل دارم مصلحت را دراین می بینم که سخنی چند داشته باشم با امت حزب ا… ایران بویژه امت شهید پرور اشکنان. 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیا عند ربهم یرزقون

گمان مبرید آنهایی که در راه خدا کشته می شوند مرده اند بلکه زنده هستند و نزد خدای خویش روزی می گیرند.

با سلام و درود فراوان به امام زمان (عج) و سلام بر امام امت این اسطوره تقوا و مقاومت و سلام بر سرور شهیدان حسین (ع) و سلام بر تمامی شهدای به خون خفته صدر اسلام تا کنون بخصوص شهیدان جنگ تحمیلی، اینجانب علی طلعتی فرزند محمد جعفر طلعتی ساکن دهستان مرکزی اشکنان چون عزم سفر به سوی جبهه های نبرد حق علیه باطل دارم مصلحت را دراین می بینم که سخنی چند داشته باشم با امت حزب ا… ایران بویژه امت شهید پرور اشکنان. قبل از هر چیز خدای را سپاسگذارم که به من توفیق خدمت نمودن به اسلام آن هم جهاد با کافران به من عطا نمود آری این دنیای بی وفا که به گفته مولا علی (ع) بی ارزش است و فقط زرق و برگ آن انسانها را به طرف خود می کشد من در این موقعیت حساس و سرنوشت ساز این دنیا را طلاق می دهم و بسوی شهدا می روم و با رزمندگان همدوش و به سوی کربلای معلا رهسپار می گردم پیامم به امت حزب ا… ایران بخصوص امت شهید پرور اشکنان این است که امروز وقت امتحان است و باید این امتحان بزرگ الهی را پشت سر گذاشت، مبادا حسین زمانتان ، پیر جماران را تنها بگذارید گوش به فرمان او باشید و به طرف میادین نبرد رهسپار گردید . دنباله رو خون شهیدان باشید و بدانید که مسئولیت بزرگی بر گردن شما دارند . امروز دگر بار عاشقان عزم سفر می کنند و دل بر خدا می بندند و در معراج خونین به نماز می ایستند و در نماز با معشوق عاشقانه سخن می گویند . مردم حزب ا… و شهید پرور اشکنان گر چه من دورانی از عمر کوتاهم را در زندان سپری کردم ولی چهره ام دگرگون شد و سینه ام مالامال عشق به خدا . پدر و مادر و برادران و خواهران که در ایام زندگی من رنج بسیار کشیدید و سختیها تحمل کردید و باید به بزرگی خودتان مرا ببخشید و حلال کنید که من نتوانستم که لا اقل شمه ای از زحمات شما بخصوص مادر پیرم را جبران کنم ، امیدوارم فردای قیامت بتوانم از شما قدردانی نمایم.

پدر عزیز و مادر پیرم و خواهر و برادرانم برای من خودتان را افسرده و ناراحت نکنید و به یاد مصیبتها و دوران پر ماجرای کربلا و بیاد حسین (ع) این بزرگ مرد تاریخ گریه کنید. که با لب تشنه سر از بدنش جدا کردند مادر و خواهرانم زینب وار باشید و صابر که خداوند با صبرکنندگان است و بدانید که این دنیا جای ماندن نیست و همه باید از اینجا بروند و بسوی آخرت هجرت نمایند.

پدر و مادر و برادر و خواهرانم چنانچه کسانی بودند که برای من حرفی زدند و چیزی گفتند به آنها چیزی نگویید و بگذارید هر چه می خواهند بگویند چون من راضی نیستم کسی از من ناراحت شود . من شهادت و مرگ سرخ و جان دادن در راه خدا را با آغوش باز پذیرفته ام و برای من نعمتی است که در آخرت از آن بهرمند خواهم شد . آنهایی که تا به حال به جبهه نیامده اند برخیزند و به این دانشگاه بزرگ الهی رهسپار گردند و خدا را ، مومنان خدا را در جبهه با چشم دل ببینم از خواب غفلت به در آیید که ناگهان پشیمان خواهید شد. بیایید به میدان نبرد و چون علی (ع) و حسین(ع) پیکار کنید و یزیدان را به زباله دان تاریخ بسپارید . که اسلام و منافع مسلمین در خطر است از نماز دست برندارید و سنگر های عبادی سیاسی نماز جمعه را پر کنید و از اختلافات و دو دستگی دور شوید و قدر یکدیگر را بدانید که این دنیا به شما وفا نخواهد کرد . مرا در گلزار شهدا اشکنان در کنار و نزدیکی قبر شهید عزیز عیسی طلعتی دفن نمایید . از کسانی که در مراسم تشییع جنازه و سومین روز و هفتمین روز و چهلمین روز من شرکت می کنند کمال تشکر و قدردانی را دارم .

والسلام

ارادتمند یک یک شما

علی طلعتی


درباره شهید

شهيد علي طلعتي
تاريخ تولد :19/12/1345
نام پدر :محمد
تاریخ شهادت : 6/3/1367
محل تولد :فارس /اشكنان /
طول مدت حیات :22
محل شهادت :فاو

علي در روز نوزدهم اسفندماه سال 1345 در شهر اشکنان در خانواده‌اي عاشق اهل‌بيت عصمت و طهارت تولد يافت. فضاي مذهبي شهر و حضور در مجالس ديني سبب پايبندي وي به شعاير اسلامي شد. در جريان پيروزي انقلاب به صفوف متّحد مردم پيوست و در خلع‌سلاح پاسگاه ژاندارمري محل فعالانه شرکت کرد. تحصيلات ابتدايي و راهنمايي را در زادگاهش ادامه داد. در جنگ تحميلي عراق عليه ايران، شهادت مظلومانه‌ي پسر عمويش “عيسي طلعتي"، او را بسيار متأثر کرد. اندکي بعد به خدمت مقدس سربازي رفت و در حالي که برادرش در جبهه شلمچه مشغول پيکار با دشمن بود، او نيز در فاو به جنگ با دشمن پرداخت. سرانجام پس از حماسه آفريني هاي فراوان، بر اثر بمباران شيميايي دشمن، در فاو در تاريخ 6/3/1367 در سن 22 سالگي شربت شهادت نوشيد و به جمع شهيدان پيوست.

پیکر مطهر این شهید تاکنون به عنوان جاویدوالاثر به شمار می آمد. بدن پاک او که در زمان شهادتش 22 ساله بوده، پس از گذشت 25 سال از شهادتش با تلاش گروه های تفحص در منطقه فاو (عراق)مورد شناسایی قرار گرفته است.

 

پدر این شهید سال‌ها پیش دارفانی را وداع گفت، اما انگار  چشمان مادر رنج کشیده اش حاضر نبود بدون دیدن حداقل خبر یا آثاری از جوانش بسته شود. امروز این انتظار 25 ساله به پایان و قهرمان فاو، به آغوش خانواده اش بازگشته است.

سرهنگ محمد زایری نژاد فرماندهی ناحیه مقاومت بسیج سپاه لامرد گفت: پیکر پاک شهید علی طلعتی هم اکنون در معراج الشهدای تهران است که عصر پنجشنبه وارد شیراز می‌شود و پس از عبور و استقبال در شهرستانهای مختلف استان، عصر روز شنبه وارد اشکنان می‌شود. و پس از آن شب یکشنبه 6 مهرماه1392  مراسم وداع با شهید با مداحی “حاج مجتبی رمضانی” در اشکنان برگزار و صبح روز یکشنبه 7 مهرماه نیز پیکر پاک شهید بر دستان مردم شهیدپرور اشکنان تشییع و در گلزار شهدای اشکنان به خاک سپرده می شود.

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید مهندس مصطفی ابراهیمی مجد

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت.
بسمه تعالی

استغفرالله …

(متن عربی دعای مشلول)

من مصطفی ابراهیمی مجد دعای فوق را که در زیارت حضرت صاحب الامر آمده تا به انتها جزو اعتقاد خود دانسته و این زیارت را به این جهت بیشتر متذکر شدم چون در انتهای دعا امام عصر(عج) را شاهد و گواه بر شهادتین خود می گیرم و از شما می خواهم که دعای فوق را خوانده و در آنجا من شهادتین را بطور کامل پذیرفته ام و علت ذکر نکردن فقط به خاطر طولانی شدن وصیت نامه است .

اشهدک یا مولای انی اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک له و ان محمد عبده و رسوله لا حبیب الا هو و اهله و اشهدک یا مولای ان علیا امیرالمومنین حجه و الحسن حجه و علی بن الحسین حجه و محمد بن علی حجه و جعفر بن محمد حجه و موسی بن جعفر حجه و محمد بن علی حجه و الحسن بن علی حجه فاشهدانک حجه الله انتم الاول و الاخر .

الی آخر و سپس سلام بر نائب الامام الخمینی بزرگ و سلام بر شما همه بندگان پاکباز خدا و سلام بر شما شهیدان راستین اسلام .

برادران و خواهران در این زمان رحمت خدا به تمامی بر ما نازل گشته و در این روزها خداوند بزرگترین لطف را بر ملت ما کرده است و اسباب و مرگ لقاء خود را برای ما فراهم ساخته است و مبادا که غافل باشید . خدایا تو را شکر می کنم که عشق حضرت مهدی ( عج ) را در دل من جای دادی و خدایا تو را شکر می کنم که مرا به زیور ایمان آراستی و قبل از هر چیز لازم است از آنان که واسطه کسب معارف الهی من بوده اند از خدا برای این بزرگواران طلب اجر و علو مقام کنم و اینان بودند که قلب مرا روشن ساختند تا توانستم کلام پاک و گوهر بار امام امت خمینی بزرگ را با تمام وجود دریابم که چه بسا دیگران را در درک کلام او عاجز میدانم. خدایا این بزرگوار را برای مردم شیعه نگهدار باش .

بگذارید بعد از مرگم بدانند که همانطور که اساتید بزرگمان می گفتند نوکر محال است صاحبش را نبیند من نیز صاحبم را ، محبوبم را دیدار کردم اما افسوس که تا این لحظه که این وصیت را می نویسم، دیدار مجدد او نصیبم نگشت. بدانید که امام زمانمان حی و حاضر است و او پشتیبان همه شیعیان می باشد. از یاد او غافل نگردید. دیگر در این مورد گریه مجالم نمی دهد بیشتر بنویسم و تا این زمان دیدار او را برای هیچکس نگفتم مبادا که ریا شود و فقط که دیگر می گویم که از آن دیدار به بعد چون دیگر تا این لحظه او را ندیده ام تمام جگرم سوخته است . و اکنون به جبهه می روم تا پیروزی اسلام را نزدیک سازم و راه را جهت ظهور آن حضرتش باز سازم و امیدوارم که آن حضرت حکومتش را در زمان حیاتم ببینم ( وان حال بینی و بینه الموت ) و خدایا اگر مرگ بین من و او حائل شد مرا از قبر خارج ساز، هنگامیکه ظهور آن حضرت انجام گرفت در حالیکه کفن بر تن دارم و …

 
( دعا [ی مشلول] را در ابتدا نوشته ام ) .

 


باری برادران می روم برای پیروزی و اگر در این راه شهادت بالهایش را گشود و مرا همراه خود به پرواز درآورد چه خوب و نیکوست . و مادر با تو می گویم مادر : از اینکه فرزندی را به پیشگاه خدا تقدیم داشتی رنجور و غمین مباش بلکه شاد و سراپا سرور باش مادر تو بر گردن من حقهایی داشتی و نیز تو پدر متاسفم از اینکه حقوق شما را آن چنانکه خدا بر من فرار داده بود نتوانستم انجام دهم مرا ببخشید و از خدا بر من طلب عفو کنید و نیز بخواهید که هر کس که بر گردن من حقی داشته که نتوانسته ام ادا کنم مرا ببخشید و اما مادر بر گردن تو حقی را می گذارم و آن این است که اگر من شهید شدم که خود را لایق شهادت نمی دانم بلکه باید بگویم مرگ یا اجری به سراغ من آمد مادر چون تو روزی آرزو داشتی که من ازدواج کنم و امر خدایی را انجام اهم ولی تاکنون اینطور نشده بعد از مرگم به جای آنکه گریه و زاری کنی کارت عروسی تهیه کن در یک طرف اسم و در یک طرف دیگر نام شهادت را بنویس و مانند دیگر کارتهای عروسی و کاملا شبیه به آنها با کلمات سرور و شادی زینت بده و برای آشنایان و دوستان بفرست و آنها در جشن این موهبت الهی که نصیب من و تو شده دعوت کن و با شیرینی و شربت از آنها پذیرایی کن .
مادر اشک را برچشم تو هیچکس نباید ببیند زیرا هر قطره اشک ما چون دشمن اسلام را شادمان می کند پس گریستن در این مورد امری است ناشایست . مادرم از اینکه شیر پاکت را حلالم کردی متشکرم و از اینکه چنین فرزندی داشتی سرافراز باش و لباس سرور به تن کن .
شما برادران و خواهرانم : فرزندانتان را به عشق مهدی ( عج ) آشنا سازید و آنان را برای جهاد در راه آن حضرت همیشه آماده نگهدارید .

والسلام.

درباره شهید

شهید مهندس «مصطفی ابراهیمی مجد»، فرزند احمد در سال 29/7/1333 در تهران دیده به جهان گشود. وی در سال 26/6/1360در منطقه عملیاتی دارخوین به شهادت رسید. پیکر مطهر این شهید در گلزار شهدای بهشت زهرا ( س ) تهران در قطعه 24ردیف 95شماره 24 به خاک سپرده شد. نکته ای که این شهید را از سایر همسایگانش در بهشت زهرا متمایز می نماید جمله ای است که بر سنگ مزار او حک شده است:«اینجا خانه شهیدی است که به انتظار قیام مولایش آرام گرفته است.»

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد عليرضا زارع زاده

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

هرکسی اين راه برود اين راه برای خداست وخدا می خواهد مارا امتحان کند.

بسم الله الرحمن الرحيم

سلام ودرود به رهبر کبير انقلاب و سلام ودرود بر شهيدان راه انقلاب و سلام ودرود برملت شهيد پرور ايران. اينجانب وصيت نامه خودرا شروع می کنم.
هرکسی اين راه برود اين راه برای خداست وخدا می خواهد مارا امتحان کند. ما بايد امتحان را درست بدهيم. ما نبايد گول مال دنيا بخوريم مابايد فکر آخرت باشيم واگر گول مال دنيا بخوريم ديگر آخرت نداريم وديگرآنجاپول بدرد نمی خورد، فقط ايمان بدرد می خورد. خوش بحال آن کسی که ايمان دارد، نه پدر نه مادر نه فرزند بدرد نمی خورد، فقط ايمان بدرد می خورد پس بايد بخود بياييم تا خدا ما را ببخشد. دنيا بدردمان نمی خورد . واما مادرعزيزم شما رنجها و زحمتها برای من کشيده ای، اين را از شما می خواهم که از من راضی باشيد وپدر عزيزم بخاطر من ناراحتيهای زيادی کشيده ايد که اميدوارم از من راضی باشيد .وای مادرم نسبت به شما خيلی بی احترامی کر ده ام که بايد حتماُ مرا ببخشيد واز برادران وخواهرانم که به آنها بی احترامی کرده ام بايد از من راضی شوند. خدا نگهدار شما باشد . مادرم گريه نکن پدرم گريه نکن افتخار کن

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید سید خلیل موسوی بیوکی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ان الله خلقتنی من دون ان شاورانی خداوند وقتی مرا خلق کرد با پدر ومادرم در اين مورد مشورتی نکرد. پس من هم برای آنکه به سوی او بروم وبه فرمانش گردن بگذارم و عبادتش کنم نيازی به مشورت با کسی ندارم 

پدر ومادر ارجمندم اميد ديدار من نباشيد.ديگر نامه و تلفن نميکنم ،چون که۴/۵/۶۳روز پنجشنبه شب در خواب ديدم امام زمان خود را ومرا دعوت کرد که فردا مهمان ما هستی و من صبح جمعه ۵/۵/۶۳ با رفقا در ميان گذاشتم .رفقا گفتند امروز مرو در تخريب .گفتم امروز روز من است وفردائی ندارد.پدر جان و مادر جان سيد جليل هم پيش مااست وخبرميدهد. هرچه شما کرديد امام را تنهانگذاريدواز سيد جليل جلو گيری نکنيدوسنگر مرا خالی نگذاريد.از من چيزی نماده که وصيت کنم. خودم همه را در راه خدا دادم.سلام مرا به تمام اقوام برسانيد. دائی حاجی شيخ محمدرضای ناصری را سلام برسانيد . هر چه شما کرديد دعای امام و رزمندگان در جبهه. والسلام شهيد سيد خليل موسوی .                                                                                                  ۵/۵/۶۳

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید محمد رحیم مسعودی

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خداوندا ، خدایا بارالها ، ایزدا ، پروردگارا با قلبی مالامال از عشق بتو و عشق به احکام انسان ساز تو بر آنم که همواره با یاد تو و به امید یاری تو مجری باخلاص احکام تو باشم.
بسم رب الشهداء
راضیم که مرا با زنجیر آهنین سخت ببندند و در میان کوه و دشت بر سنگ و خاک بکشانند ولی هرگز راضی نیستم از کردار من آزرده و خاطری پریشان گردد.
((از سخنان حضرت علی علیه السلام))
ملتی که شهادت را سعادت میداند پیروز است.
((امام خمینی))

خداوندا ، خدایا بارالها ، ایزدا ، پروردگارا با قلبی مالامال از عشق بتو و عشق به احکام انسان ساز تو بر آنم که همواره با یاد تو و به امید یاری تو مجری باخلاص احکام تو باشم. اینک بار دیگر نیز که لبیک به ندای پاک و بلندت را وجهه همت قرار داده ام و در پی تحقق یکی دیگر از فرامینت یعنی مبارزه با کافران و استقرار حاکمین الله در جهان بر آمده ام از تو می خواهم در این راه مرا یاری کنی تا آنکه بر اساس خواست تو و در مسیر قوانین و سنن تو گام نهم و این مسئولیت خطیری که بر دوش من سنگینی میکند بمقصد برسانم. برادران و خواهران عزیز ، ما مسلمانان که در مسیر الله حرکت می کنیم اکنون در حال مبارزه با کافران و مخالفان اسلام و قرآن روبرو هستیم فرد فرد ما وظیفه داریم که در این نبرد شرکت کنیم اگر شرکت نکنیم مسئولیم. اگر در خط اول جبهه نبودیم در پشت جبهه تبلیغات مذهبی داشته باشیم. اسلام و قرآن را به مردم بشناسانیم اگر در خط اول جبهه هستیم حسین گونه و ابراهیم وار مبارزه کنیم و به رهبری و فرماندهی امام خمینی کافران بعثی و مزدوران آمریکایی را یکی پس از دیگری نابود کنیم و پرچم لا اله الا الله را در سراسر جهان به احتزاز در آوریم و به آمریکای مزدور و شوروی و اعمال خارجی و داخلی ایشان ثابت خواهیم کرد که حاکمیت مخصوص الله است و تنها الله باید بر مردم حکومت کند نه شخص ، و قانون هم باید قانون الهی یعنی قرآن باشد. برادران و خواهران عزیز، من در راه هدفم که استقرار حاکمیت الله در جهان و برای حفظ امانتی که مسئولیتی به گردن یکایک ما مسلمانان است یعنی پاسداری از اسلام و قرآن و وطن و ناموس میجنگیم.
الهی
هر کس که تورا شناخت جان را چه کند فرزند و عیال و خانمان را چه کند
دیوانه کنی هردو جهانش بخشی دیوانه تو هردو جهان را چه کند

درود فراوان به رهبر انقلاب اسلامی ایران و درود به امت شهید پرور ایران و درود به رزمندگانی که در جبهه های حق علیه باطل در حال نبرد میباشند.
سلامتی امام عزیزمان و برادران و خواهران مسلمان هموطنم را در پیشگاه ایزد یکتا و تعالی خواهانم.

به امید پیروزی هرچه زود تر لشگر اسلام بر لشگر کفار صدام آمریکایی.

برادر حقیرتان شهید محمد رحیم مسعودی
والسلام علیکم و رحمت اله و برکاته

 

 

درباره شهید
نام: محمدرحيم
نام خانوادگی: مسعودي گزي
نام پدر: عبدالحسين
تاریخ تولد: 14/5/1337
تاریخ شهادت: 29/12/1360
محل شهادت: خوزستان - شوش (جبهه رقابیه)
استان: گلستان
شهرستان: بندرگز
بخش/شهر: مركزي
دهستان: انزان غربي
روستای: گزغربي

 

 

 

 

 

 


ارسالی از علی مسعودی (برادر زاده شهید)

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید سید علی اکبر صابری اناری

14 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به دورکعت نماز نافله صبح که معمولاً بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح است زیاد تأکیده شده است آنگاه هفت بار می گوییم «هذا مقام العائذ بک من النار»

بسم الله الرحمن الرحیم

به نام خدا پاسدار حرمت خون شهیدان و سلام به امام زمان.

استغفرالله ربی و اتوب الیه.
از پروردگار خود طلب آمرزش و مغفرت می کنم و به سویش بازگشت می نمایم. به دورکعت نماز نافله صبح که معمولاً بعد از نماز شب و قبل از اذان صبح است زیاد تأکیده شده است آنگاه هفت بار می گوییم «هذا مقام العائذ بک من النار» این است مقام کسی که از آتش قیامت به تو پناه می برد و بعد 300 مرتبه می کنیم العفو العفو العفو و به دنبال آن می گوییم : رب اغفرلی و ارحمنی واتب علی انک انت التواب الغفور الرحیم. سزاوار است که این نماز را با توبه بیشتری به جا آوریم و تمام افکار خود را متوجه خدا و نعمات بیکران او کنیم و مرگ و عالم پس از مرگ و تاریکی و تنهایی قبر و روز رستاخیز مناظر هول انگیز قیامت و آتش دوزخ را پیش خود مجسم کرده به یاد آوریم که خواه دیر یا زود باید این راه را طی کنیم .
خدمت پدر و مادر و برادرانم و خواهرانم و عیالم و ملت مهربان ایران سلام عرض می کنم و به ملت ایران می گویم که تا آخرین قطره خون برای اسلام خدمت کنیدو به امام عزیز لبیک بگویید و در جبهه های حق علیه کفار بجنگیم تا اسلام به پیروزی نهایی برسد و به همین زودی در جبهه عملیاتی هست و به امید خدا پیروز خواهیم شد به یاری خدا و من به پدرو مادر و برادر و خواهر و عیالم و تمام قومها می گویم اگر من شهید شدم شما برای من هیچ گریه نکنید و اگر خواستی گریه کنید برای سر بریده شهیدان سیدالشهداء گریه کنید و به جوانان عزیز می گویم که جبهه ها را فراموش نکنید و جبهه ها را یاری کنید و سنگرها را خالی نکنید و جوانان به جبهه ها بروید و به سپاه و بسیج بروید و دعا برای امام فراموش نکنید و باری امام دعا کنید. و من از شهادت باکی ندارم و به شهادت افتخار می کنم و اول پیروزی اسلام و بعد به شهادت برسم.
باری به ملت ایران می گویم که به حرفهای امام عزیزمان گوش فرا دهند و از دشمنان اسلام گول نزنند دشمن خیلی تلاش می کند که عزیزان ما به فساد بکشند و باز آخر از پدر و مادر و خانواده شان که تابه حال زحمت مرا کشیدن می خواهم مرا ببخشند و ملت عزیز ایران هم می خواهم که راه شهدا را ادامه بدهند بار آخر از خانواده خودم می خواهم که مرا ببخشند و راه مرا ادامه بدن و مسلمه زینب زندگی کنند و از برادرانم و برادرهای عیالم ود وستان عزیزم می خواهم راه شهیدان راه ادامه بدهند و سنگرها را خالی نکنند و سنگر نماز جمعه را هم خالی نکنند و نمازهای جمعه را فراموش نکنند و امام جمعه ها را خوب نگهداری کنند و باری همین جاه با شما خداحافظی می کنم خداحافظی می کنم خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار. پاسدار سپاه پاسداران انقلاب اسلامی کرمان - برادر سیدعلی اکبر صابری اناری
وصیت نامه
عزیزان ننگ است در این زمان در بستر بمیرید. جوانان قدر جوانی خود را بدانید و هرچه می توانید قرآن بخوانید به شما تأکید می کنم که خیلی قرآن بخوانید که هرچه ما داریم از همین قرآن است. گفتنی زیاد است اما چه کنم که وقت کم است و صدای زنگ قافله به گوش می رسدو باید رهسپار وعده گاه شویم و لحظه موعود خیلی نزدیک است و از شادی قلم در دستم می لرزد و شور و هیجانی در برادران بوجود آمده. امیدوارم که شما ملت عزیز خودتان آنچه را که در قلبم وجود دارد از این جملات کوتاه و ناقص دریابید و به آن عمل کنید. ای امت مسلمان هرگز فریب منافقین را نخورید و همواره پیرو ولایت فقیه باشید و در صفوف بهم فشرده نماز جمعه و جماعات شرکت کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم (به نام خداوند بخشاینده مهربان)
ان الذین امنوا و الذین هاجرو و جاهدوا فی سبیل الله اولئک یرجون رحمت الله و الله غفور رحیم (به درستی که آن کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد در راه خداوند نمودند آنها. امیدوارند و به رحمت خداوند و خداست آمرزنده و مهربان ((سوره بقره آیه 218)).
ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله امواتا بل احیاء و لکن لاتشعرون ( و آن کسی را که در راه خدا کشته شد مرده نپندارید بلکه او زنده ابدیست و لیکن همه شما این حقیقت را درک نمی کنید ((سوره بقره آیه 154)).
الدنیا سجن المومن و جنه الکافر . دنیا زندان مؤمن و بهشت کافر است (امام علی (ع) ).
جهاد النفس افضل جهاد. بالاترین جهاد در راه خدا جهاد با نفس است. (امام علی (ع) ).
من قل کلامه قلت اثامه. هر که کم حرف است گناهش هم کم است . (امام علی (ع) ).
ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیله صقاً کانهم بنیان مرصوص. خدا آن مؤمنان را که در صف جهاد کافران مانند سد آ]نین همدست و پایدارند بسیار دوست مید ارد.
آنقدربه جبهه میرم و می جنگم تا شهید شوم و ن فقط تنها هدفم شهید شدن نیست در راه خدا می جنگم اگر شهید شدم افتخار می کنم و از شهاغدت و مرگ هراسی ندارم. اول پیروزی و جهاد در راه خدا و بعد از پیرزوی شهادت هم افتخار می کنم.
ای جوانان نکند در رختخواب ذلت بمیرید که امام حسین (ع) در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در غفلت بمیرید که امام علی در محراب عبادت شهید شد… و مبادا در حال بی تفاوتی بمیرید که علی اکبر حسین در راه امام حسین (ع) و با هدف شهید شد. ای مادران مبادا ازرفتن فرزندانتان به جبهه جلوگیری کنید که فردا در محضر خدا نمی توانید جواب زینب را بدهید که تحمل 72 شهید را نمود همه مثل خاندان وهب جوانانتان را به جبهه های نبرد بفرستید و حتی جسد او را تحویل نگیرید…
زیرا مادر وهب فرمود سری را که در راه خدا داده ام پس نمی گیرم…
برادران استغفار و دعا را از یاد نبرید که بهترین درمانها برای تسکین دردهاست و همیشه به یاد خدا باشید و در راه خدا قدم بردراید و هرگز دشمنان بین شما تفرقه نیاندازند و شما را از روحانیت متعهد برنگردانند که اگر چینن کردند روز بدبختی مسلمانان و روز جشن ابرقدرتهاست. حضورتان را در جبهه های حق بر علیه باطل ثابت نگه دارید…
در بیشتر دقایق سعی کنید عظمت او را بیابید و خود را تسلیم او سازید و صداقت و اخلاص خود را همچنان حفظ کنید…
اگر فیض شهادت نصیبم گشت آنان که پیرو خط سرخ امام خمینی نیستند و به ولایت او اعتقاد ندارند وبر من نگریند و بر جنازه من حاضر نشوند اما باشد که دماء شهدا آنان را نیز متحول سازد و به رحمت الهی نزدیکشان کند. سلام مرا به رهبر عزیزم برسانید و بگویید تا آخرین قطره خونم سنگر اسلام را ترک نخواهم کرد. با خداوند پیمان می بندم که در تمام عاشوراها و در تمام کربلاها با حسین (ع) همراه باشم و سنگر او را خالی نکنم تا هنگامی که همه احکام اسلام در زیر پرچم امام زمان (عج) به اجرا درآید…
با سلام و درود بر پیامبران از حضرت آدم تا حضرت خاتم حضرت محمدبن عبدالله (ص) با سلام و درود بر بی بی دو عالم مادر سادات زهرای پهلو شکسته و با سلام و درود بر امام از حضرت علی (ع) تا حضرت مهدی (عج) و با سلام و درود بر نایب برحقش این کوه استوار خمینی هوشیار . با سلام و درود بر شهدای گلگون کفن اسلام و با سلام و درود بر خانواده های شهدا و با سلام و درود بر تمام خدمتگزاران جمهوری اسلامی ایران و با سلام و درود بر رزمندگان که با جان عزیز خود را نثار این اسلام و قرآن و ناموس خود کردند . با خدایا تو را شکر می کنم که مرا در این برهه از زمان آفریده ای که در چنین زمانی چنین رهبری که مانند جدش پیامبر (ص) مردم را از تاریکی به نور کشانید بار خدایا مرا از سربازان واقعی بقیه الله اعظم (عج) قرار بده. بار پروردگارا این شهادت مرا قبول کن…
باری خدمت پدر و مادرم و برادران و خواهرانم سلام عرض می کنم. پس از تقدیم عرض سلام، سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم. امیدوارم حالتان خوب اشد و در پناه امام زمان محفوظ باشید و مرا ببخشیدو مرا حلال کنید.
و باری خدمت پدر و مادرو برادر و خواهرهای زنم سلام عرض می کنم پس از تقدیم عرض سلام سلامتی شما را از درگاه خداوند متعال خواهانم و امیدوارم حالتان خوب باشد و در پناه امام زمان (عج) محفوظ باشید و مرا ببخشید و حلال کنید و همیشه در خدمت اسلام و قرآن باشید.
ای مادرم که تا به حال زحمت مرا کشیدید مرا ببخشید و مرا حلال کنید. ای مادرجان همسر مرا فراموش نکنید. که اگر شهید شدم از خدا طلب کنید که خدا شهادت مرا قبول کند و همسر عزیزم فاطمه جان خدا را شکر کن و خدای نکرده از خدا ناراضی نشوید که خدا اجر شما را قبول نمی کند و خدا را شکر کن که در درگاه خداوند اجری داشته باشید. و از خدا کمک بخواهید چون همه کارها به دست خداست و اگر انشاءالله خداوند فرزندی نصیب من و شما کرد خوب تربیت کن نه اینکه بگوید گور پدرت فلان این جوری نباشد و اگر من شهید شدم خیلی مواظب خودت شوید که فرزندت سالم بماند و در راه خدا بتواند راه مرا ادامه بدهد و یا بهتر از من برای اسلام کار کند و همسر عزیزم خیال نکنید که من می خواهم شهید شوم که از زحمت های دنیا راحت شوم خیر این جوری نیست من خیلی دلم می خواهد زنده باشم و برای اسلام قدمی بردارم و کاری برای اسلام انجام بدهم و در همین حال که برای خدا و در راه خدا جهاد می کنم اگر شهید هم شدم شما ناراحت نباشید. شهادت بهترین شهادت است برای انسان در راه خداوند بزرگ. و همسر عزیزم اگر بعد از شهادت من توانستی خودت بیشتر از پیش برای اسلام خدمت کن و بیشتر به نماز جمعه و دعای کمیل و دعای توسل بروید و با خدای خود مناجات کن که خدا تو را هم سرباز امام زمان (عج) و اسلام قبول کند هرچند همین تحمل شما بعد از شهادت من خدمت بسیار زیادی برای اسلام است. و همسر عزیزم خدا را فراموش نکن و مادر مرا دلداری بدهید و به آن هم بگویید مرگ به دست خدا است و مرگ هر جایی که رسید انسان خواهد مرد و می میرد… .

 

درباره شهید
شهید سید علی اکبر صابری فرزند محمود در روستای بشرآباد از توابع انار در خانواده ای مذهبی چشم به جهان گشود. پس ازطی دوران کودکی در دامان خانواده ای از سلاله پاک آل یاسین (ع) به همراه پدر مشغول به کار کشاورزی شد و از رفتن به مدرسه محروم ماند. ولی با این حال به دلیل علاقه ای که به کسب علم و دانش داشت در سن بزرگسالی تحصیلات ابتدایی را در کلاسه ای نهضت فراگرفت و در سال 61 ازدواج نمود و ثمره این پیوند 2 فرزند می باشد . پس از اتمام خدمت سربازی باز هم جبهه جنگ را رها نکرد و حدود 3 سال درمناطق مختلف جنگی حضور داشت. در این مدت 3 مرتبه مجروح شد. سرانجام عاشق پاکباز لباس عشق پوشید و در مورخه 65/10/29 تا عرش عروج کرد.

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید قاسم میر حسینی

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

والدین عزیزم، ایدکم ا…تعالی
بار خدایا به یگانگی ات و اینکه شریک و همتایی برایت نیست و معبود واقعی هستی شهادت می دهم .

بار خدا یا به پیامبر خاتمت حضرت محمد (ص)که فرستاده و رسول توست شهادت می دهم و به اینکه حضرت علی (ع)پیشوا و امام اول شیعیان است و اینکه قیامت و محشر روز رستا خیز حق است شهادت می دهم .

بار خدایا به اینکه نظام جمهوری اسلامی به رهبری امام عزیز حق است و جنگ عراق علیه ایران به ما تحمیل شده و امروز فرزندان برومند ملت ما ایثار گرانه از تمامیت ارضی ،اسلامی،عقیدتی و مکتبی خود دفاع می کنند شهادت می دهم .


شاید مشیت حضرت داور براین باشد که توفیق شهادت پیدا کنم.مع ذالک بد نیست این جملاتی که برگرفته از عقایدم می باشد بر روی کاغذ مکتوب کنم .

به هر حال به خداوند و فضل و رحمتش چشم امید دوخته ام نه به بضاعت و توشه خویش .خدا گواه است توشه ای ندارم .

مدتی در جنگ بودم که شاید بهار عمرم محسوب شود و در کنار وارسته ترین فرزندان این امت، قسمتی از عمرم را سپری کردم که نعمت بسیار بزرگی بود .بسیجیانی که جز خدا


نمی دیدند و جز طریقت خدایی نمی پویند و آن خالصانی که با تکیه برحقیقت توحید و معاد و عقاید و اخلاق ،اعمال و حالات خود را از آلودگیها شسته اند و جان و اعضا و جوارح خویش را به نور واقعیت تزیین کرده اند .آن کسانی که به نص کلام مولا علی (ع)دنیا را سه طلاقه کردند .


پدر و مادرم !معذرت می خواهم که نتوانستم فرزند لایق و شایسته ای باشم و حق پدر فرزندی را اداکنم .هرگز زحمات و مشقات شما را در مراحل مختلف زندگی فراموش نخواهم کرد .

من در پیشگاه خداوند از شما تشکر و قدر دانی می کنم .


تکلیف حسینی اقتضا کرد که در جبهه حضور پیدا کنم .اگر چه از دست دادن جوان سخت است اما چون رضایت خدا بالاتر از هر چیزی است شما هم باید رضا باشید به رضای خدا .فرزندتان امانتی بیش نبود ،خدا امانتش را از شما گرفت ،مع ذالک اندوه معنی پیدا نمی کند . من شر منده ام وقتی به سنی رسیده ام که خود را یافتم در کنار شما نبودم تا قس

متی از خدمات بی شمار و زحمات زیادی که در جهت رشد و پرورش من تحمل شده اید ادا کنم .

از تشکر و عذر خواهی کردن از زحمت ارزنده تان زبانم عاجز است و قلم قاصر .از شما می خواهم برایم دعا کنید خدا گناهانم را ببخشد .

چون ما ادامه دهندگان راه امام حسین(ع) هستیم .یزیدیان بر ما خورده گیری کرده اند و سپس قتل عاماممان نموده اند و همچون حیوانات درنده به ما حمله کردند .پیران و کودکان مارا کشتند .جوانان را تکه پاره و به زنان کهنسال و دختران خرد سال تجاوز کردند .یتیمان را سر بریدند. خانه ها را سوزاندند و شهر ها را پس از غارت به ویرانه تبدیل کردند ،یا ابا عبدالله …یاوران تو را دست بریدند ؛پا قطع کردند ؛سر جدا کردند ؛با مواد شیمیایی بدنشان را کباب کردند .


چون از شما پدر و مادر مهربانم در کودکی آموخته ام وقتی داستان حماسه آفرینی های کربلای حسین (ع) را برایم تعریف می کردید .تصمیم گرفتم با امام حسین بیعت کنم که :یا ابا عبدالله ….انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم .


پدرم !الگوی تو حضرت ابراهیم است .ابراهیم خود فرزندش را به قربانگاه عشق برد .تو خود مرا به جبهه روانه کردی .

صبر داشته باش که خدا صابران را دوست دارد .مادرم الگوی تو حضرت هاجر است ،حضرت هاجر خودش چشمان فرزندش را برای قربانی در راه خدا سرمه کشید و تو مرا از زیر


قر آن برای رفتن به جبهه عبور دادی .الحق که به تمام معنی مادر بودی .خداوند با کسانی است که در زندگی بردبار باشند و تو هاجر وار مرا به جبهه روانه کردی .


از برادران عزیزم که همیشه مرا هادی و راهنما بودند تشکر می کنم و عذر می خواهم که با بی ادبی و بد اخلاقی با آنها حرف زدم و آنطور که شایسته مقام برادری بود نتوانستم ادای تکلیف کنم .

اگر توانستید برایم روزه بگیرید و نماز بخوانید .به برادرانم توصیه می کنم که در هر مجلس و محفلی از جنگ وانقلاب سخن بگویید .از مظلومیت ما در برابر ستمگران بگویید از رهبری و ولایت فقیه سخن بگویید .

یادتان نرود امام، ما را از اسفل السافلین به طرف اعلی علیین اوج داد .از خواهران بسیار عزیز و زحمت کشیده ام نهایت سپاسگذاری و تشکر را دارم و امید وارم مرا عفو کنند و زحمات خود را برمن حلال کنند .


خواهرم الگوی تو حضرت زینب است .حضرت زینب پیامبر کربلای خونین امام حسین (ع)بود. یادت باشد زینب با یک عده یتیم وزن و کودک اسیر دشمن شد اما از هدفش باز نماند و همچنان فریاد می زد .

خونسرد باشید و مرا دشمن شاد نکنید .فرزندان شما باید انتقام شهدا را بگیرند .به فرزندانتان انتقام را بیاموزید .

از پدر و مادر و خواهرانم تمنا می کنم در مراسم عزاداریم شربت و شیرینی پخش کنند و غمگین نباشند. به سرو صورت نزنند و جامه پاره نکنند .از حضرت زینب باید درس بگیرید ،حضرت زینب با آن همه مشکلات و آنهمه جنازه ای که در روز عاشورا شاهد بود، چنان متین وصبور بود که دشمنان را تکان می داد و سر افکنده می کرد .

شما خودتان می شنوید در سرتا سر دنیا به مظلومین و مستضعفین رحم نمی کنند و در همه جا مسلمین و محرومین را سر می برند ،بنا بر این خودتان را آماده کنید که اگر در مرز سراغ آنها نروید ،خود سراغتان خواهند آمد .


از عموها و مومنین که با آنها رابطه داشته ام برایم طلب مغفرت کنید .اگر در حق هر کدامتان قصوری از جانب حقیر بوده است امیدوارم مرا عفو کنید .


سخنی با برادران عزیزم ،همرزم ها و همسنگرهای قدیمی، مخصوصا حاج قاسم سلیمانی ،شاید مصلحت و مشیت حق بر این باشد که توفیق شهادت پیدا کنم و در این دار فانی همدیگر را وداع کنیم .لازم دیدم چند جمله به عنوان درد دل و ره آورد چندین ساله جنگ و درسهایی که حقیر گرفتم و بعضی ها را توفیق پیدا کردم به کار بندم و بعضی ها را دیر متوجه شدم یادآور شوم .


1-در جنگ هستید هیچ برنامه ای از پیامد های زندگی شما را در امر جنگ و برنامه ریزی های آن سست و کم مقاومت نکند .


2-علت عمده بریدن از جنگ و فشار ناشی از آن را باید در مسئل عقیدتی و روحی پیدا کرد. نه در کمبود های آموزشی – کادری و تجهیزاتی ،برای مثال اگر به قیامت – معاد – محشر و روز رستا خیز معتقد باشیم و باور کنیم همه هست و برحق هم هست ،هر گز از مرگ فرار نمی کنیم و هر گز دل به دنیا نخواهیم بست و لی چون روح ملکوتی نسبت به باور های حضرت حق رشد کافی نکرده است و فنای در گاه عبودیت حق نگردیده است و قدرت کافی در برابر فشار های مادی را ندارد .همیشه دل زدگی ،کدورت ،نیش زبان ،زخم زبان زدن و بعضا بریدن از جنگ را فراهم می آورد .


3-هیچ چیزی را به دل راه ندهید به حدی که الله شود و جای الله اصلی را بگیرد که حضرت حق سریعا از آن دل ،رخت بر می بندد .


4-راحتی های جنگ را سر همدیگر تقسیم کنید و مشکلات و سختیها را نیز چنین کنید .


5-رده های پایین همیشه قوت قلب رده های بالا باشند و بالایی ها پدر و برادر بزرگ پایینها .


6-در پیشگاه خداوند شهادت می دهم بسیجی ها اسوه ها و سنبل رزمندگان زمان انبیا و اولیا هستند و نباید با بودن چند نفر غیر بسیجی در لباس مقدس آنان ،همه را به یک چشم دید .


7-امت حزب الله، خانواده های معظم شهدا، مفقود الا ثر ها و اسرا و جانبازان و سایر اقشار که ذیحق انقلاب اسلامی می باشند به حق همراه امام و مقاوم با امام حرکت کردند و باید برادران جنگ به عنوان پیشتازان این حرکت گرمی و نشاط و حرارت و سرعت بیشتر از بقیه داشته باشند .


8-من حقی بر گردن هیچ کدام از شما ندارم و انتظار دارم مرا عفو کنید و از سایر برادران آشنا برایم حلالیت و عفو طلب کنید و من اگر حقی داشته باشم همه را می بخشم .در پایان صحبتم ،سخنی با مسئولین رده با لاها از لشگر مخصوصا برادر شمخانی دارم که بنا به صحبت حضرت امام ؛منتظر نباشید تا قدرت بگیرید بلکه حرکت کنید تا قدرت بگیرید .انتظار می رود با توجه به نیاز استان سیستان و بلوچستان و ارزش استراتژیکی آن با بودن کادر موجود در لشگر سرمایه گذاری شود و آنجا در قالب یگان مستقل ولی تحت امرلشگر ثارالله یا هر یگانی صلاح دیدند در جنگ خدمت کند و در راستای ارتش بیست میلیونی گامی بلند برداشته شود .


همسرم شرمنده ام که با سیاه کردن کاغذی سفید قلب صاف و پاکت را تسلی می دهم .شاید لحظه موعود فرا رسد و از همدیگر در این دنیا جدا شویم .مواردی را که ذکر می کنم خوب به خاطر بسپاری .تا زنده بودم نتوانستم حقی را که به گردنم داشتی آن طور که شایسته است ادا کنم و همچون
سایر ین زندگی عادی و معمولی و پر از عاطفه را کنار هم سپری کنیم و شاید هم این نوع زندگی میراث انبیاء الهی و اولیای عظام و کرام باشد که برایمان ارث مانده است. مع ذالک میراث گرانبهایی است که باید قدر آن را دانست .

همسرم ،اینک که سفر نهایی در پیش است همچون گذشته تو را به خدای متعال می سپارم زیرا او بهترین نگه دارنده و پاسدار واقعی است .همسرم در همه امور بر خدا توکل کن .از تنهایی های دنیا یی به او پناه برده در
نا امیدی ها از خداوند امید جوی در مصائب و بلاها و مشکلات زندگی که گردش معمول دنیاست از صبر توشه گیر و در طریقت حضرت حق تلاشی مستمر داشته باش .به احکام خوب عمل کن. همه وقت به یاد معبود اصلی باش .

همیشه منتظر باش دست عنایت غیبی خداوند بر تو سایه افکن شود .دنیای فانی به هیچ کس وفایی نداشته است و نهایت کمال و غایت بلندی آن فناست .فنا در خدا و رسیدن به لقای پروردگار .


مرگ همه را در کام خود می بلعد و چون مرگ حتمی است ،معقول است مرگ ،مرگ حسینی باشد و زندگی در جهان هستی ،زمینه سازندگی و حیاط اخروی باشد و بهتر است با مرگ شرافتمندانه در پیشگاه انبیاء و اولیا و شهدا
سر افکنده و خجل نباشیم .

همسرم وقتی خبر شهادتم را به تو دادند استوار و ثابت قدم ،زینب گونه باش و همچون او به دور از جزع و فزع پیام رسان خون شهیدان باش، شاید بعد از شهادتم احساس تنهایی و آوارگی کنی و دنیا را بر خود تیره و تار تجسم کنی در آن موقع لازم است بیشتر نماز بخوانی و او قات فراغت را با قر آن و خود را به کار های خانه مشغول کن در رفت و آمد های زندگی و حفظ صله رحم مواظب باشی به دینت لطمه و آسیب نرسد بلکه بر ایمانت افزوده گردد و بدان کسانی که از صابران جمهوری اسلامی و گردانندگان واقعی آن انتقاد کنند با هر لحن و زبانی که باشد مطمئن باش که اینان دشمن واقعی و خطرناک اسلام و انقلاب اسلامی و رهبری و امام عزیز می باشند و یا این که ممکن است دوست کم عقل و نا آگاه باشند. در هر صورت از آنها برهذر باش و در دین و عاقبت زندگی خود خوف داشته باش .

همسرم وصیت می کنم اگر فرزندم پسر بود اسمش را حسین بگذارید زیرا مسئولیت حسینی دارد و باید بار حسینیان را بردوش کشد، حسین وار زندگی کند و حسین وار بمیرد و اگر دختر بود اسمش را زینب بگذارید ،زینب گونه فریاد بزند و زینب گونه بمیرد و از حضرت زینب و مظلومیت شهدای کربلای امام حسین (علیه السلام) و ایران برایش لالایی بگو، برایش بگو حضرت زینب(س) خود شهدای کربلا را دفن می کرد، یتیمان و کودکان را خود
سر پرستی می کرد و خود شعار پیروزی خون بر شمشیر را فریاد زد . بگو پیامبر کربلای خونین و عاشورای سرخ گون امام حسین (ع )حضرت زینب(س) بود که بعد از شهدای کربلا ی امام حسین (ع) بنای کاخ های ظلم و جور یزیدیان را فروریخت .
مسائل ذیل را توصیه می کنم:


- از همه برایم طلب عفو کن و بالاخص اقوام نزدیک که با آنهاخیلی رفت و آمد داشته ایم .


- نماز و روزه قضا قریب به 5ماه و شاید بیشتر باشد .


- مخارج مراسم را از اموال شخصی ام برداشت کنید.


- در قبرستان جزینک دفنم کنید و بر روی سنگ قبرم چیز اضافی غیر از اسم و عرف معمولی چیزی ننویسید .


- تشریفات ساده باشد از کسی تسلیت قبول نکنید و با روحیه باشید .


- فقط برایم چهلم بگیرید .


- وسایل نظامی اگر خانه باشد تحویل سپاه دهید تا برادرانم در جنگ به کار ببرند .


- سکه ها را هر طور سلاح می دانی خرج کن (سکه های عیدی )


- مبلغ دوازده هزار تومان به لشگر و سی هزار تومان به سپاه و کمتر از پنجاه هزار تومان به صندوق قرض الحسنه بقیه الله کرمان بدهکارم .


- کتبم از آن برادرانم است . هر طور صلاح می دانند استفاده کنند .


-وصیت نامه معتبر و قابل استفاده است .


«حقیر الی ا…همسرت قاسم »

منبع:سایت ابروباد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 

 3 نظر

وصیت نامه شهید مهدی خندان

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

آرزوی زیارت کسی را بعد از امام زمان(عج) و ائمه معصومین(ع) ندارم، مگر امام عزیزم را، که جانم فدایش باد، و اما شما پدر و مادر عزیزم، شما خواهران و برادران و شما اقوام نزدیک و آشنایان، ‌شما که وصیتنامه مرا می‌خوانید،
بدانید که خمینی حجت و دست هدایت خداست، پس وای بر ما اگر اطاعتش نکنیم
مرا حلال کنید و از آزارهایم درگذرید که از روی جهل شما را بسیار آزار دادم
در ساختن خود و محل خودتان کوشا باشید، هر قدر که می‌توانید قرآن و دعا زیاد بخوانید و از نمازتان مراقبت نمایید
شما باید شمع باشید، بسوزید و دیگران از روشنی شما استفاده کنند، برای رضای خدا
و به قول امام عزیز نگویید انقلاب برای ما چه کرده،‌ شما برای انقلاب چه کرده‌اید
بار پروردگارا! مرا ببخش از این‌که غفلت داشتم و نتوانستم‌ برای انقلاب اسلامی کاری انجام بدهم. و تو همسرم صابر باش و شاکر، و راضی باش به رضای خدا و از یاد خدا غافل مباش. از نمازت بسیار مراقبت کن و راه هدایت پیش‌گیر. در امر تزکیه نفس نهایت سعی را کن، که جز این کار عبس است و بهترین کار توکل به سوی خداست و وسیله این کار ائمه معصومین هستند، پس توسل بر آنان جو که بهترینند
بسیار دوست می‌دارم که زینب‌گونه زندگی کنی، و الگوی خودت را زهرا(س) و زینب کبری(س) قرار بده
و من آرزوی خوشی دنیا و آخرت را برای تو و خانواده‌ات را دارم
پیرو بی‌چون و چرای امام باشید و جنگ را فراموش نکنید.
سلام مرا به امام برسانید، بگویید تنها آرزویم، یک‌بار دیگر زیارت آن صورت ملکوتی شما بود. و از امام عزیز تقاضا دارم برای قبول شهادتم دعا کند…
مهدی خندان
۱۳۶۲/۸/۱۰

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

زیارت قبول ( از خاطرات شهید مرتضی خدادادی )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

پارسال همه رفتن کربلا شهیدمرتضی بخاطرکارش مشغله کاری زیاد نتونست مسافر کربلا باشه خیلی غصه میخورد براش شده بود یک اندوه شده بود یه غصه …همیشه سر زبانش همین بود خدایا ازقافله حسین (ع)جاموندم تا برج 6 امسال وقتی اعزام شد سوریه به خانوادش گفت امسال صددرصد میرویم کربلا تودلم افتاده امسال کربلایی میشم من میروم سوریه انشاالله اربعین برگشتم آمادگی داشته باشید همینکه برگشتم برویم کربلا …روزیکه قراربود اعزام بشن صبحش تعریف میکرد که فقط برام دعا کنید اسیر نشم چون خواب دیدم این دفعه شهید میشم همسرش ناراحتی کرد پس من اجازه نمیدم توبری سوریه… مادرش گفت من دوست ندارم بری سوریه چند وقته رفتی جهاد کردی بسه !!!!اگه بحث جهاد باشه بنظرم کافیه توجهادتو کردی با حرف مادرش آقا مرتضی خیلی ناراحت شد بعد به جواب مادرش گفت شما چطور دلتون راضی میشه سرباز بی بی زینبو مانع رفتنش بشید با این حرفش مادرش بغض کردو اشک ازچشماش جاری شد اون روز مادرش راهی شیراز بود بااین حرف شهیدمرتضی اون روزمادرش که هم ذوق کرده بود هم بغض بخداوندی خدا مادرش ازتهران تا شیراز گرسنه وتشنه رفت یک مادر پیرفقط با صبحانه ای که ساعت 8 میل کرده بود راهی شدتا صبح فردای اون روز …بعد رفتن شهید مرتضی به سوریه چندوقتی گذشت تا اینکه یکروزتماس گرفت به خانوادش گفت که من دارم میام حاضر باشیدبریم کربلا خواب دیدم رفتم کربلا انشاالله رسیدم سریع میرویم هممون کربلا… یک هفته به اومدنش مونده بود که گوشیش خاموش شد تا 10روز خانواده چشم انتظار ازدنیا بیخبر که یک روزرفیقش کوله پشتی و وسایلاشو آوردخبر شهادتش را به خانواده داد!!!دوستان وهمرزمانش تعریف کردن که اونروزیکه شهید شربت شهادتو نوشیدن صبح ازخواب بلند شده موقع صبحانه برای دوستانش تعریف کرده که امشب خوابی دیدم منو حلالم کنید فک میکنم امروز نوبت منه بچه ها زدن زیر خنده به شوخی گرفتن بعد صبحانه سریع رفت دوش گرفت لباسای تمیز پوشید بعد لباس مخصوصشو پوشید رفت دنبال کارای روزانش هیچ وقت کسی متوجه نشد مرتضی چطوری رفت چطوری شهید شد همان روز شهیدمرتضی با چندتا ازدوستان عزیزش راهی کربلا شدو با کاروان (اباعبدلله الحسین کاروان شامودمشق) همسفرشدن… سوم وهفتم شهید عزیز با اربعین سروروسالار شهیدا یکی شد !!!!!!خودش به تنهایی بدون خانوادش رفت کربلا..

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس

 نظر دهید »

زندگینامه شهید علی اکبر درویشی

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید علی اکبر درویشی : فرمانده گردان حضرت ابوالفضل) ع) لشگر25 کربلا(سپاه پاسداران انقلاب اسلامی)


در سال 1336 در روستای “ولشکلا” از توابع شهرستان “ساری” متولد شد. قبل از تولد علی اکبر در حين شکار، تيری به سر پدرش خورد و مصدوم شد. بعد از اين حادثه به کشاورزی روی آورد اما پس از مدتی در اثر همان تير از دنيا رفت و مادرش اداره زندگی را به عهده گرفت. علی اکبر تحصيلات ابتدايی و راهنمايی را در مدارس قاديکلا و ولشکلا سپری کرد. در دوره راهنمايی برای امرار معاش مجبور شد روزها در قالی شويي رفوگری کند و شبها در يک درسه راهنمايی به تحصيل بپردازد. مدتی بعد از ادامه تحصيل باز ماند و تصميم به فراگيری علوم دينی گرفت. به مدت سه سال در مسجد مصطفی خان ساری به فراگيری علوم دينی مشغول بود اما نتوانست دروس حوزه را نيز ادامه دهد. سه ماه پس از ترک تحصيل علوم دينی در تاريخ 16 آبان 1355 برای انجام خدمت سربازی، خود را به حوزه نظام وظيفه ساری معرفی کرد و پس از اعزام تا تاريخ 16 آبان 1357 در اهواز خدمت سربازی را انجام داد. در طول مدت تحصيل در ساری يا دوره سربازی در اوقات فراغت و مرخصی در کارهای کشاورزی به خانواده کمک می کرد . پايان خدمت سربازی او با اوجگيری مبارزات مردم شهرهای کشور عليه حکومت پهلوی همزمان بود. پس از اتمام سربازی به راهپيمايی مردمی عليه حکومت مرکزی در شهر ساری پيوست و در راهپيمايی خونين ميدان شهدا اين شهر حضور داشت. با بازگشت به زادگاهش برگزاری جلسات آموزش قرآن برای خردسالان و نوجوانان روستای ولشکلا را از سر گرفت. در شب 10 محرم سال 1357 که در بيشتر شهرها و روستاهای کشور به دعوت رهبر انقلاب و آيت اللّه طالقانی راهپيمايی و تظاهرات بر پا بود، درگيری شديدی در روستای ولشکلا ميان عوامل رژيم و مردم در رفت و علی اکبر در اين درگيری مورد ضربت و شتم عمال دولتی قرار گرفت.
در اين روز پس از مراسم نماز در مسجد روستا بيست و پنج نفر از مخالفان حکومت پهلوی از جمله حسن پور، احمد بهرامی، رمضانپور و درويشی به اعتصاب غذا دست زدند و در مسجد محل به بست نشستند. سپس در ساعت يک بعد ازظهر به طرف روستای مجاور راهپيمايی کردند و نسبت به برنامه ها و عملکرد های دولت اعتراض کردند. آنها پس از تجمع در آن روستا و سخنرانی حجت الاسلام بهاری به ولشکلا بازگشتند.
با پيروزی انقلاب اسلامی، درويش به عضويت کميته انقلاب اسلامی در آمد. با گذشت پنج ماه از پيروزی انقلاب اسلامی در 16 تير 1358 به استخدام رسمی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در آمد. پس از عضويت در سپاه مسئوليت اسلحه خانه سپاه را به عهده گرفت و تا 28 مرداد با شرکت در آموزش نظامی با فنون نظامی آشنا شد. سپس دوره آموزش تکاوری را در مريوان در شهريور 58 گذراند. پس از اتمام آموزش در واحد عمليات ساری به خدمت مشغول شد. در همين سال با خانم “زبيده حسينی” ازدواج کرد. چند روز پس از ازدواج با شروع درگيری عوامل ضد انقلاب در گنبد به اين منطقه اعزام شد و يک هفته در آنجا بود. پس از بازگشت به ساری در واحد عمليات سپاه ساری مشغول به کار شد. در نخستين مأموريت يک ماهه که با ماه رمضان مقارن بود در شهرهای مهاباد، سقز و اروميه برای سرکوبی ضد انقلابيون به فعاليت پرداخت. فرماندهی گروه مزبور را که دويست و پنجاه و پنج نفر بودند دکتر مصطفی چمران به عهده داشت که در پاوه در محاصره ضد انقلاب قرار گرفتند. درگيری پاوه با پيام حضرت امام خمينی و حمايت نيروهای نظامی با پيروزی نيروهای انقلاب در تابستان 1358 خاتمه يافت. علی اکبر درويشی پس از اتمام مأموريت به ساری بازگشت و چندی بعد مسئوليت روابط عمومی سپاه پاسداران سورک را به عهده گرفت و حدود شش ماه در اين مسئوليت باقی مانده. پس از آن دوباره به ساری برگشت و مسئوليت واحد آموزش نظامی سپاه ساری را به مدت يک ماه به عهده گرفت و به آموزش نظامی نيروهای بسيج و ديگر گروههای مقاومت در پادگان شهيد يداللّه زاده گهرباران پرداخت. در اين مدت پنج ماهه کلاسهای آموزش قرآن و اسلحه شناسی مختلف تشکيل می داد. در اين زمان عناصر ضد انقلاب در شهرها و مناطق گوناگون کشور، دست به اقدامات ضد انقلابی می زدند. بنابراين علی اکبر درويشی در بيشتر اين درگيريها در مناطق شمال کشور شرکت می کرد از جمله در درگيری مجدد شهر گنبد و قائمشهر در زمستان 1358 حضور داشت. همچنين به مدت يک هفته به همراه شهيد تورانی به عنوان يکی از محافظان محمدعلی رجايی رئيس جمهور وقت مشغول بود. سپس به مدت يک ماه در چالوس به آموزش نيروهای بسيجی پرداخت و در اوايل نيمه دوم سال 1360 به منطقة جنوب کشور اعزام شد. در جاده آبادان ـ ماهشهر مأموريت يافت و در عمليات ثامن الائمه مدت سه ماه در اين منطقه بود و عملاً فرماندهی تيپ تازه تأسيس کربلا را به عهده داشت.
با پايان يافتن مأموريت در مناطق عملياتی جنوب، به ساری مراجعت کرد و از آنجا عازم مريوان شد و فرماندهی نُهصد نفر از نيروهای نظامی را به مدت دو ماه به عهده گرفت. در اين زمان همسر و فرزند درويشی با مشکلات اقتصادی مواجه بودند و در منزلی استيجاری در ساری سکونت داشتند. همسرش بنا به توصيه علی اکبر برخی مواقع به روستا رفته و در کارهای منزل و کشاورزی به مادرش کمک می کرد. او انگيزه خود از رفتن به جبهه را کسب رضای خدا، نابودی ابر قدرتهای جهان و حفاظت از ناموس ملت عنوان می کرد. در روزهايی که به مرخصی می آمد، علاوه بر تشکيل کلاس آموزش اسلحه، تعدادی از بانوان را نيز برای امدادگری با خود به کردستان می برد. تنها فرزندش حسين در سال 1360 به دنيا آمد.
دربارة او به همسرش گفته بود : بايد فرزند ما در خط امام باشد، دوست دارم در کف دست او بنويسم پيرو خط امام شو تا وقتی که بزرگ شد خودش اين نوشته را بخواند. همچنين وصيت کرده بود بعد از من، حسين را به حوزه بفرستيد تا تحصيل علوم اسلامی کرده و مبلغ اسلام شود.
علی اکبر دوست داشت به تحصيل علوم دينی بپردازد و به تلاوت قرآن و مطالعه نهج البلاغه اهميت می داد. علاقه زيادی به ديدار امام خمينی داشت و در آخرين مرخصی که به ساری آمده بود به اتفاق همسرش با امام خمينی (ره) ديدار کردند. با اعلام اعزام نيرو برای کمک به رزمندگان لبنانی، آمادگی خود را اعلام و ثبت نام کرد. از استانهای گيلان و مازندران از ميان داوطلبان با تقاضای علی اکبر درويشی و حسن پور موافقت شد. اما پس از فرمان امام مبنی بر اينکه راه قدس از کربلا می گذرد. اعزام نيرو به لبنان منتفی شد و آن دو نيز از اعزام به لبنان منصرف شدند. درويشی سپس داوطلبانه رهسپار اهواز گرديد و پس از نوزده روز حضور در يک منطقة عملياتی شناسايی که همرزمش حسن پور در آن به شهادت رسيد، جانشينی فرماندهی تيپ تازه تاسيس کربلا را به مدت يک ماه به دوش گرفت. سپس از 10 اسفند 1360 تا 10 خرداد 1361 جانشين فرمانده تيپ مزبور بود. پس از بازگشت از منطقه عملياتی به عنوان مسئول بسيج سپاه ساری مشغول به کار شد اما در تاريخ پنجم تيرماه 1361 بار ديگر به اهواز رفت و فرماندهی يکی از گردانهای تيپ کربلا را به عهده گرفت. در عمليات رمضان در منطقه شلمچه نامه ای نوشت و روی سينه دوست شهيدش گذاشت و سپس به برادر خانم خود ـ علی اکبر حسينی ـ گفت : «اگر شهيد شدم جسمم را به عقب برگردان. من در اين عمليات دو الی سه روز ديگر شهيد می شوم.» سرانجام طبق پيش بينی، علی اکبر در 23 تير ماه 1361 که مصادف با روز بيست و سوم ماه مبارک رمضان بود در حالی که فرماندهی یک گردان از نيروهای تيپ کربلا را به عهده داشت بر اثر اصابت ترکش کاتيوشا در شلمچه به شهادت رسيد. جنازه علی اکبر پس از تشييع در زادگاهش ولشکلا به خاک سپرده شد. از شهيد علی اکبر درويشی پسری به نام “حسين” به يادگار مانده است.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

آب ( خاطره ای از شهید ردانی پور و همرزمانش )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

بچه ها یکی یکی شهید می شدند.
کار مصطفی شده بود سینه خیز رفتن میان مجروحان. آب می خواستند، آب نبود.
با یک کلمن آب برگشت میان بچه ها، به شوق آب رساندن.
صدای یاران بلند بود.
یا اباصالح المهدی ادرکنی
آب مانده بود دست مصطفی. همه شهید، همه چاک چاک.
علی نوری، منصور موحدی، محمود پهلوان نژاد، همه تک تیرانداز، هر کدام برای خود یک گردان، یک لشکر.
ساعت 2 بعد از ظهر، اخبار به مردم گفت که عملیات فرمانده ی کل قوا با انهدام نیروهای عراقی در شمال آبادن، موفق بوده است.
مردم خوشحال بودند از این پیروزی……
ما گریه می کردیم …….
شصت نفر از یاران ما مانده بودند زیر آفتاب داغ داغ.
همه شهید. همه چاک چاک

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

شبیه حضرت عباس ( از خاطرات شهید شاپور برزگر )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

یه دستش قطع شده بود اما دست بردار جبهه نبود.
بهش گفتند:«با یک دست که نمی تونی بجنگی برو عقب.»
می گفت: «مگه حضرت ابوالفضل با یک دست نجنگید؟
مگه نفرمود: «والله ان قطعتمو یمینی، انی احامی ابدا عن دینی».

عملیات والفجر 4 مسؤول محور بود.
حمید باکری بهش مأموریت داده بود گردان حضرت ابوالفضل رو از محاصره دشمن نجات بده با عده ای از نیروهاش رفت به سمت منطقه مأموریت.
لحظه های آخر که قمقمه را آوردن نزدیک لبای خشکش گفته بود:« مگه مولایم امام حسین عليه السلام در لحظه شهادت آب آشامید که من بیاشامم.»

شهید که شد هم تشنه لب بود هم بی دست……
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

قانون قد و وزن ( خاطره ای از شهید احمدی روشن )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

خواستگاری که آمد، نه سربازی رفته بود، نه کار داشت. خانواده ام قبول نکردند.

گفتند«سربازیت را که رفتی و کار پیدا کردی ، بیا حرف بزنیم

دو سال آن قدر رفت و آمد و با پدر و مادرم صحبت کرد تا راضی شان کرد

کمی بعد از ازدواج، با قانون قد و وزن معاف شد؛ بس که لاغر بود و قد بلند

توی سازمان انرژی اتمی هم مشغول شد. مهریه را خانواده ها گذاشتند؛ پانصد تا سکه

ولی قرار بین من و مصطفی چهارده تا سکه بود. بعد از ازدواج هم همه ی سکه ها را به م داد

مراسم عقد و عروسی را خانه ی خودمان گرفتیم ؛ خیلی ساده.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 

 نظر دهید »

دام آموزشی ( خاطره ای از شهید مسعود علیمحمدی )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن ارحیم

خلاصه کلاسمون خیلی شلوغ بود. بین صندلی‌های کلاس تا ته کلاس صندلی تک نفره آهنی خیلی داغون هم چیده می‌شد.
دکتر مثل همیشه کلاسور زرد رنگش را در می‌آورد و درس هر جلسه را جدا می‌کرد و پای تخته می‌رفت.
گاهی از گوشه تخته شروع به نوشتن می‌کرد. می‌نوشت و توضیح می‌داد و جلو می‌رفت.
گرم درس گفتن می‌شد تا اینکه چندبار نزدیک بود از روی سکوی تخته سقوط آزاد کند!
هر وقت این اتفاق می‌افتاد دکتر می‌خندید و می‌گفت ” این کلاس دام آموزشی داره!
آدم گرم درس دادن می‌شه، تختش 50 متر از سکوش جلوتره وقتی که داری می‌نویسی یه دفعه زیر پات خالی میشه". (یکی از دانشجویان)

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 نظر دهید »

راه گم کردی ! چه عجب از این طرف ها (خاطره ای از شهید مجید شهریاری )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

یسم الله الرحمن الرحیم

خیلی وقت‌ها که بر اثر فشار فعالیت‌ها شب دیر به منزل می‌آمد، به شوخی می‌گفتم:
«راه گم کردی! چه عجب از این طرف ها!» متواضعانه می‌گفت شرمنده ام.
رعایت اهل منزل را زیاد می‌کرد. خیلی مقید بود که در مناسبت‌ها حتماً هدیه‌ای برای اعضای خانواده بگیرد؛
حتی اگر یک شاخه گل بود.
با بچه‌ها بسیار دوست بود. دوستی صمیمی و واقعی و تا حد امکان زمانی را به آنها اختصاص می‌داد.
بچه‌ها به این وقت شبانه عادت کرده بودند. وقتی ساعت مقرر می‌رسید، دخترم بهانه حضورش را می‌گرفت.
با پسرم محسن بازی‌هاي مردانه می‌کرد؛ بدون این که ملاحظه بچگی یا توان جسمی او را بکند.
به جد کشتی می‌گرفت و این مایه غرور محسن بود. /همسر شهيد

منبع:.ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

ساخت سوخت موشک در ماهی تابه (خاطره ای از شهید احمدی روشن)

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

ورودی سال 77 رشته مهندسی شیمی دانشگاه صنعتی شریف بود. علاوه بر درس، در کانون نهج‌البلاغه و بسیج دانشجویی نیز فعالیت می‌کرد. از سال سوم به دنبال فعالیت‌های پژوهشی بود. یک روز آمده بود توی اتاق و گفت “پاشو بریم یه چیزی نشونت بدم".

یک ماهی‌تابه برداشت و رفتیم توی حیاط خوابگاه. دست کرد توی جیبش و یک پاکت آورد بیرون. ماده خمیری مانند سفیدی را انداخت توی ماهی‌تابه. کبریت بهش زد و گفت «در رو!».

دویدیم پشت درخت‌ها. چند ثانیه بعد یک دفعه ماهی‌تابه گَر گرفت. مثل فشفشه این طرف و آن طرف می‌رفت. آتش که تمام شد، رفتیم سر وقت قابلمه. قدر یک کف دست سوراخ شده بود. مصطفی از اینترنت یک جور سوخت موشک را پیدا کرده بود؛ داشت درصد مواد را آزمایش می‌کرد.

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس

 نظر دهید »

ناموس (خاطره ای از شهید علی خلیلی )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته


بسم الله الرحمن الرحیم

وقتی ضارب علی را با چاقو زد
ما پیکر غرق خونش را به کناری کشیدیم
پیرمردی آمد وگفت :
خوب شد؟همین و می خواستی؟
به توچه ربطی داشت؟چرا دخالت کردی؟
علی باصدای ضعیفی گفت:
حاج آقا فکر کردم دختر شماست،من از ناموس شما دفاع کردم…

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس

 

 نظر دهید »

گریه بر بی غیرتی و بی عفتی

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

عکس

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

يكي از دوستان و آشنايان شهيد ابراهيم امير عباسي مي گويد:

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 برسم الله الرحمن الرحیم

پسرم الان 28 سالش هست. آن روز كه با هم ابراهيم را ديديم، سال 1361 بود و پسرم هفت سال داشت. سوار ماشين بوديم كه من ابراهيم را در پياده رو ديدم. آخرين باري كه ديده بودمش بود. شنيده بودم ازدواج كرده است. سريع از ماشين پياده شديم. رفتم جلو و خيلي گرم شروع به احوال پرسي كردم. پسرم هم با ابراهيم دست داد و حالش را پرسيد. چند جمله اي بيشتر ردوبدل نكرده بوديم كه يك دفعه ديدم صورت ابراهيم سرخ شد. انگار از چيزي ناراحت شده باشد، رويش را برگرداند به طرفي ديگر. برگشتم يك نگاهي انداختم، ديدم زني بدحجاب و لاابالي، با سر و وضع ناجوري جلوي يك كيوسك تلفن ايستاده است. صداي ابراهيم مرا به خود آورد. داشت با ناراحتي مي گفت: «غيرت شوهرش كجا رفته؟ غيرت پدرش كجاست؟ غيرت برادرش كجا؟» بعد هم رو كرد به آسمان و با حال عجيبي گفت: «خدايا ! تو شاهد باش كه ما حاضر نيستيم چنين صحنه هايي را در اين مملكت ببينيم. مبادا به خاطر اينها به ما هم غضب كني و بلا بفرستي روي سرمان».
[حالا] 21 سال از آن روز مي گذرد. پسر من هنوز جمله به جمله آن حرف ها را به خاطر دارد و هنوز هم تحت تأثير همان يك برخورد با ابراهيم است»

منبع ، كليد فتح بستان، مشهد، كاتبان، 1382، چ 1، ص 24.

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 

 

 نظر دهید »

مقنعه ( خاطره ای از شهید حمید باکری )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

حمید به این چیزها خیلی حساس بود.

به من می‌گفت« فاطمه ! این چیه که زن‌ها می‌پوشند ؟ »

می‌گفتم « مقنعه را می‌گویی ؟ »

می‌گفت : « نمی‌دانم اسمش چیه .

فقط می‌دانم هر چی که هست برای تو که بچه بغل می‌گیری و

روسری و چادر سرت می‌کنی بهتر از روسری‌ست .

دوست دارم یکی از همین‌ها بخری سرت کنی راحت‌تر باشی . »

گفتم « من راحت باشم یا تو خیالت راحت باشد ؟

خندید گفت « هر دوش »

از همان روز من مقنعه پوشیدم و دیگر هرگز از خودم جداش نکردم ،

تا یادش باشم ، تا یادم نرود او کی بوده ، کجا رفته ، چطور رفته ، به کجا رسیده .

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید رضا حاجی زاده

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

«و اما خاف مقام ربه و نهی النفس عن الهوی فان الجنه هی الماوی» آیات 40 و 41 سوره مبارکه النازعات

«و اما آن کس که از مقام و مرتبه پروردگارش ترسیده و خود را از هوا و هوس بازداشته است، به یقین بهشت جایگاه اوست».

با سلام و صلوات به محضر منجی عالم بشریت حضرت صاحب‌الزمان(عج) و نائب بر حقش امام خامنه‌ای و شهدای اسلام و ایران، به خصوص شهدای مدافع حرم.

اینجانب رضا حاجی‌زاده فرزند رجبعلی در صحت و سلامت کامل عقلی وصیت‌نامه خود را می‌نویسم، من نمی‌خواهم که عمرم بی‌ثمر باشد و مرگم یک مرگ عادی، مرگی می‌خواهم که در راه اسلام و ایران اسلامی باشد.

من به‌خاطر منطق خویش برای دفاع از اسلام و حریم اهل بیت(ع) وارد جنگ با دشمنان اسلام شدم و با عشق و علاقه و رضایت کامل جان خویش را فدای این راه می‌نمایم و می‌روم تا انتقام سیلی حضرت زهرا(س) را بگیرم.

من از مردم ایران می‌خواهم تفرقه‌اندازی نکنید، با هم متحد باشید، دین اسلام را سربلند نگه دارید، به دوستان و آشنایان توصیه می‌کنم نماز اول وقت و با حضور قلب بخوانید.

پدر و مادر را گرامی و محترم بدارید، از طهارت و معصومیت خود شدیداً حراست و پاسداری کنید، پیوند به ائمه اطهار(ع) و به‌خصوص امام هشتم را مستحکم کنید و خدای متعال و مهربان را در همه حال به‌یاد داشته باشید.

خدمت پدر و مادر عزیز و گرامی!

موفقیت من در مراحل گوناگون زندگی مرهون زحمات و دعای خیرتان بوده است، امیدوارم کوتاهی و قصورم را در رسیدگی به اوضاع و احوال‌تان بخشنده باشید و حلالم کنید و این را بدانید تا آنجا که در توان داشتم در حد بضاعتم تلاش کردم تا رضایت شما را در زندگی خود داشته باشم.

هر پدر و مادری عاقبت به خیری فرزندشان را خواهانند و این را بدانید که بنده عاقبت به خیر شدم و این عاقبت به خیری را مدیون زحمات دیروز شما هستم.

داداش جان!

در نبود من پدر و مادر را فراموش نکن و همواره تابع بی چون و چرای ولایت باش، دشمن همواره از دینداری و ولایت‌پذیری تو هراس دارد، پس کاری کن که دشمن همواره از تو و امثال تو بترسد.

همسر مهربان و صبورم!

می‌دانم که بعد از رفتن من تمام سختی‌های این زندگی بر دوش توست، من برای شهادت نمی‌روم، من جوانی و زندگی با شما را دوست دارم و می‌خواهم با شما باشم، ولی این تکلیف ماست که از حریم اسلام و اهل بیت(ع) دفاع کنیم و راضی هستیم به رضای خدا ولی این ‌بار سنگین بر دوش توست و از تو می‌خواهم صبر زینب‌گونه پیشه کنی و در برابر تمام سختی‌ها و مشکلات یاد خدا را فراموش نکنی و در تمام مراحل از خدا کمک بگیری.

از تو می‌خواهم که فرزندانم را طوری تربیت کنی که در مسیر اسلام و ولایت ادامه‌دهنده را شهدا باشند و بابت تمام کمبودها و نبودهایم از تو می‌خواهم حلالم کنی.

فاطمه‌حلما جان!

دِتِر (دختر) بابا، دوستت دارم، دوستت دارم، بدان که بابا رفته است که تا تو و امثال تو در امنیت و آرامش در خاک خود قدم بگذارید و بدان که ناموس شیعه در واقع ناموس خودمان است، تکلیف ما این است که از ناموس شیعه دفاع کنیم و جان خود را در این راه بدهیم و از تو می‌خواهم که در سنگر خود که همان چادر توست، بمانی و بایستی و مقابله کنی تا پرچم اسلام و تشیع همیشه پیروز و سرافراز بماند.

محمدطه جان!

مرد خانه بابا، تو دیگر ستون خانه‌ای، از تو می‌خواهم که دینت را حفظ کنی و در خط ولایت فقیه باشی و گوش به فرمان رهبر عزیزمان باشی، دعا می‌کنم که در رکاب امام زمان (عج) ادامه‌دهنده راه شهدا باشی و در زندگی‌ات طوری باشی که موضع اسلام و مسلمین به خطر نیفتد.

از همه دوستان و آشنایان و همکارانم می‌خواهم که مرا حلال کنند و قصورم را ببخشند و اگر دینی از کسی برگردنم مانده است، برای تسویه به خانواده‌ام مراجعه نمایند که خداوند می‌فرمایند هر گناهی از شما بخشیده می‌شود، غیر از حق‌الناس.

ومن‌الله التوفیق

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهید

 نظر دهید »

موضوع انشاء( از خاطرات شهید مهدی حیدری )

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

من می خواهم در آینده شهیــد بشوم. برای این که….”
معلم که خنــــده اش گرفته بود ، پریـــد وسط حرف محمد مهدی و گفت : “
ببین محمد مهدی جان ! موضوع انشا این بود که در آینده می خواهید چه کاره
بشید. باید درمورد یه شغل یا یه کار توضیح می دادی.
مثلاَ ، پدر خودت چه کاره س…….”
آقا اجازه! شهیــد شده..

منبع :ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

عکس شهیدان

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد سيد جمال دربان فلك

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم
اي امت حزب اللهي! اسلام مكتب انسان سازي است و انقلاب اسلامي با رهنمودها و رهبري صحيح امام امت (خميني بت شكن) مي رود تا جهاني شود و تمامي ابرقدرت ها را نابود كند و انقلاب را به صاحب اصلي اش امام زمان (عج) تحويل دهد پس بر همه شما وظيفه شرعي است كه در هركجا كه باشيد از اسلام و جمهوري اسلامي دفاع كنيد….. از ولايت فقيه و روحانيت مبارز اطاعت و پشتيباني كنيد كه هردو ضامن پيروزي و پشتوانه اسلام هستند".

منبع:سایت ابروباد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

وصيت نامه شهيد حسين برهاني

04 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم
- اي ملت بدانيد امروز مسئوليتتان بزرگ و بارتان سنگين است و بايد رسالتتان را كه پاسداري از خون شهيدان است انجام دهيد و تنها با اطاعت ازروحانيت متعهد و مسئول كه در راس آن ولايت فقيه مي باشد و امروز سمبل آن امام بزرگوار امت قادريد اين راه را ادامه دهيد.
- خواهرانم! در تربيت فرزندانتان بكوشيد و حجاب را رعايت كنيد، زهراگونه زندگي كنيد…..
- سفارشم اين است، مردم! به ياد خدا و روز جزا باشيد پيرو ائمه اطهار باشيد، كه …..
- مردم! امام زمان (عج) را فراموش نكنيد. مردم! دنباله رو روحانيت باشيد كه چراغ راه هدايتند…..
از امام اطاعت كنيد كه عصاره اسلام است، او را تنها نگذاريد كه نماينده حجه بن الحسن (ع) است

منبع:سایت ابرو باد

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 

 نظر دهید »

عدالت در کلام شهدا

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

این برایم ناراحت کننده نیست که کشته شوم و نگرانی من از عدالت خداوند است که بر تمام اعمالم نظر داشته، دارد و خواهد داشت، زیرا زیباست که انسان در راه آن‌کس که دوستش دارد خود را فنا کند، همه چیز را بدهد حتی جان را، من که چیزی از خود ندارم هرچه دارم از اوست.در نگاه امام علی(ع)، عدالت، رأس و هستة اصلی و به مثابه شیره  ایمان و سرچشمه  همه  خوبی‌هاست. «العدل رأس الایمان و جماع الاحسان.»خوانساری، ج 2، ص 30

 

فرازی از وصیت نامه های شهدای لرستان که درباره عدالت سخن گفته اند:

شهید فرهاد سربندی1:

 این برایم ناراحت کننده نیست که کشته شوم و نگرانی من از عدالت خداوند است که بر تمام اعمالم نظر داشته، دارد و خواهد داشت، زیرا زیباست که انسان در راه آن‌کس که دوستش دارد خود را فنا کند، همه چیز را بدهد حتی جان را، من که چیزی از خود ندارم هرچه دارم از اوست.

شهید اسد آزادبخت 2:

 اکنون با وقوع انقلاب اسلامی و تحقق حکومت اسلامی می‌رود که وعده‌های حق متحقق شود و البته این مقدمه‌ای برای ظهور منتظر قائم مهدی موعود(عج) و گسترش حکومت عدالت اسلامی آن حضرت در فراخنای جهان، به امید پیروزی حق و زوال باطل و تحقق عدالت اسلامی در جهان.

شهید ارسلان گودرزی3:

 با دورود بر تمامی عدالت‌خواهان جنگجو و رزمنده تاریخ اسلام که احکام الهی توسط پیامبران و انبیا برای عدالت در برابر جباران بوده و نشان داده شده که حیله‌گران و موزیان منافق رو در روی این خط عدالت وارد شده اند و با نیرنگ‌ها و حیله‌ها در صدد شکست اسلام الهی و محمدی هستند.

شهید علی گودرزی 4:

بدانید پیروزی ازآن مسلمین و اسلام عزیز می‌باشد پس جهت استقرار حکومت عدل الهی در سراسر جهان همواره کوشا باشید.

شهید علی حسن چکانی5 :

 هر روز بهترین یاران روح‌الله به خاک و خون کشیده می‌شوند.

 اینان به چه جرمی کشته می‌شوند به جز این‌که می‌خواهند حق و حقیقت و عدالت را در جامعه‌های کفر و شرک که نشان دهنده بدبختی و دیکتاتوری بر سر ملل مستضعف دنیاست پیاده کند.

شهید ناصر جمشیدی 6:

باید بدانید که خانواده‌های شهید اولیاء خدا هستند چون بهترین عزیزان خود را در راه خدا تقدیم نمودند و برای به اثبات رساندن حکومت عدل الهی مجاهدت نمودند و تا آخرین لحظه و آخرین قطره خونی که در بدن داشته‌اند تسلیم به هیچ فرمانی و غیرفرمان خدا نشده‌اند.

 پی نوشت:

شهید فرهاد سربندی/نام پدر:محمد حسین/تاریخ و محل تولد:1344/11/1شهرستان آبادان/تاریخ و محل شهادت:1359/9/25فیاضیه آبادان
شهید اسد آزادبخت/ نام پدر:مراد/تاریخ و محل تولد:27/3/1341شهرستان کوهدشت/تاریخ و محل شهادت:1361/1/7 دشت عباس
شهید ارسلان گودرزی/ نام پدر:غلام عباس/تاریخ و محل تولد:18/4/1339شهرستان الیگودرز/تاریخ و محل شهادت:19/12/1361 خرمشهر
شهید علی گودرزی/ نام پدر:علاء/تاریخ و محل تولد:3/1/1337شهرستان بروجرد/تاریخ و محل شهادت:17/1/1363 بمباران هوایی خرم آباد
شهید علی حسن چکانی/ نام پدر:پاپی نبی/تاریخ و محل تولد:7/8/1342شهرستان الیگودرز/تاریخ و محل شهادت:2/3/1365 حاج عمران
شهید ناصر جمشیدی/نام پدر:امیر/تاریخ و محل تولد: 1/1/1336شهرستان الیگودرز/تاریخ و محل مجروحیت/:2/12/1362 / تاریخ و محل شهادت:12/4/1368
با همکاری بنیاد شهید و ایثارگران استان لرستان/اسنادماندگار

 نظر دهید »

حجاب در کلام شهدای لرستان

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خواهرانم! حجاب شما سنگری است که از خون شهدا پاسداری می‌کندو باید با حجاب خود، مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بکوبید.آیه 59 سوره احزاب است:« یا ایهاالنبی قل لازواجک و بناتک و نساءالمومنین یدنین علیهن من جلابیبهن ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین و کان الله غفورا رحیما»

ای پیامبر، به زنان و دخترانت و نیز به زنان مومنین بگو خود را بپوشانند تا شناخته نشوند و مورد اذیت قرار نگیرند. و خداوند بخشنده مهربان است.

فرازی از وصیت نامه شهدای لرستان درباره حجاب:

شهید محمد لک1:خواهران عزیزم! حجاب کوبنده‌تر از خون من است. در حفظ حجاب خود کوشا باشید.

  شهید جواد دلفان2 : از خواهرانم می‌خواهم که با حجاب در سنگر مدرسه راه ما را ادامه دهند. 

شهید محمدحسین سوزنی3 :

 خواهرم! حجاب خود را حفظ کن، زیرا دشمن از حجاب تو آنقدر می‌ترسد که از مسلسل پاسداران خواهد ترسید.

   شهید ماشاء‌الله حیدری4 :

 درود به خواهرانی که حجاب اسلامی، آن ارزنده‌ترین زینت زن را به طور کامل رعایت می‌کنند و با این حرکت شان مشت محکمی بر دهان وابسته‌های آمریکا و روسیه می‌زنند.

شهید محمدحسین ساریخانی5:

خواهرانم! حجاب شما سنگری است که از خون شهدا پاسداری می‌کندو باید با حجاب خود، مشت محکمی بر دهان دشمنان اسلام بکوبید.

  شهید سعید مرادی مطلق6 :

 وصیتم به خواهرانم: از شما می‌خواهم حجاب خویش را رعایت نموده، زیرا شما زمانی ارزش دارید که حجاب خویش را رعایت کنید.

  شهید کریم توکلی7 :

 ای خواهرانم! می‌خواهم در سنگر حجاب، پشتیبان ولایت فقیه باشید و این را بدانید خواهرم، حجاب تو کوبنده‌تر از خون من است. خونم که بر زمین بریزد تو می‌دانی با حجاب خود، آن را حفاظت کنی که خدایی ناکرده خون من پایمال نشود.

  شهید امیدعلی درویشی8 :

 خواهرانم! اول از هر چیز مانند همیشه حجاب خویش را حفظ کنید، زیرا با حجاب خود ضربه سنگینی بر دشمن خواهید زد. این دشمن خوار از بی‌حجابی لذت می‌برد و باعث فریب جوانان عزیز انقلاب می‌شود، پس حجاب خود را حفظ کنید.

  شهید منصورعلی رستم‌پور9:

 تو ای مادر و خواهر گرامی و دیگر خواهران، این را بدانید که حجاب شما وقار شماست و وقار شما افتخار ماست. ابرقدرت‌های کثیف از سیاهی چادر شما می‌ترسند، پس بر شماست که حجاب‌تان را حافظ باشید.

  شهید محمدرضا گودرزی10:

 خواهران مسلمان! امیدوارم که در حفظ حجاب کوشا باشید. جنگ ما به‌خاطر اسلام است به‌خاطر حجاب است. استکبار جهانی جنگ را به کشور ما تحمیل کرد که باید از طریق نیروی انسانی و مالی و تبلیغی همراه با داشتن ایمانی الهی و قوی جلوی آن‌ها را گرفت.

  پی نوشت ها:

1.  شهید محمد لک | نام پدر: پالانی|تاریخ ومحل تولد:2/3/1342شهرستان خرمشهر |تاریخ و محل شهادت: 4/7/1359خرمشهر

2. شهید جواد دلفان  | نام پدر:حاج علی|تاریخ ومحل تولد: 16/5/1342بدرآباد خرم آباد|تاریخ و محل شهادت:20/2/1361خرمشهر

3. شهید محمدحسین سوزنی| نام پدر:ابراهیم|تاریخ ومحل تولد:30/6/1337|تاریخ و محل شهادت:12/2/1361خرمشهر

4. شهید ماشاء‌الله حیدری | نام پدر:محمدحسین|تاریخ ومحل تولد: 17/4/1339شهرستان خرمشهر|تاریخ و محل شهادت: 9/5/1362شیب نیسان

5. شهید محمدحسین ساریخانی| نام پدر:محمدهاشم|تاریخ ومحل تولد:12/1/1347بروجرد|تاریخ و محل شهادت:4/12/1362تنگه چزابه

6. شهید سعید مرادی مطلق | نام پدر:کرم علی|تاریخ ومحل تولد:1/6/1345خرم آباد|تاریخ و محل شهادت:27/6/1364زبیدات

7. شهید کریم توکلی| نام پدر:علی|تاریخ ومحل تولد:1/3/1342الیگودرز|تاریخ و محل شهادت:11/1/1365سلیمانه عراق

8. شهید امیدعلی درویشی| نام پدر:محمدعلی|تاریخ ومحل تولد:2/3/1346روتای چغازال ازنا|تاریخ و محل شهادت:15/11/1365شلمچه

9.  شهید منصورعلی رستم‌پور | نام پدر:موسی|تاریخ ومحل تولد:1/7/1342 کوهدشت |تاریخ و محل شهادت:11/1/1365سلیمانیه عراق

10. شهید محمدرضا گودرزی | نام پدر:اسماعیل|تاریخ ومحل تولد:3/7/1344بروجرد|تاریخ و محل شهادت:2/3/1365حاج عمران

برگرفته از اسنادماندگار1/بنیاد شهید استان لرستان

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیت چهار فرمانده شهید «اطلاعات‌-عملیات»

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، از این رو شاید شهدای گران‌قدر دوران هشت سال دفاع مقدس که در یگان اطلاعات و عملیات فعال بوده‌اند نمی توانستند آشکار در میان جامعه سخن بگویند. 
عناصر جامعه اطلاعاتی در عرصه‌های متفاوت عملیاتی، نظامی، شهروندی و امنیت اجتماعی داری ویژگی و شاخصه‌های اخلاقی، رفتاری و اعتقادی متفاوتی نسبت به دیگر آحاد جامعه هستند. از آنجایی که ذات کارهای اطلاعاتی با گمنامی و کم‌گویی پیوند خورده است، این ضرورت احساس می‌شود تا به توصیه‌های معرفتی و بینشی این شهدا که در وصیت نامه‌هایشان به آن‌ها اشاره داشته‌اند،بپردازیم.

 

در همین راستا پاسدار شهید «مصطفی یوسفی»در وصیت‌نامه‌اش نوشته است:«درود بر رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران خمینی کبیر و درود بر شهیدانی که به خاطر اسلام و میهن مقدس‌شان جان خویش را ایثار کردند و اجازه ندادند که قدرت‌های خارجی بر خاک پاک میهن‌مان تجاوز کنند.

 

 

شهید یوسفی
من از مردم ایران می‌خواهم که اگر همه کشته شدند بجز یک نفر، آن یک نفر هم تسلیم دشمن نشود. تسلیم در برابر خدا و ملت باید فقط متکی به خدا و قوانین خداوند اسلام باشد.»

 

شهید یوسفی در مدت حضور در جبهه پنج بار مجروح شد اما این جراحت‌ها کمترین خللی را در اراده‌اش ایجاد نکرد. سرانجام او در جریان عملیات «خیبر» در حالی که «مسئولیت اطلاعات محور2 لشکر17علی ابن ابی طالب(ع)» را برعهده داشت، در روز شانزدهم اسفند سال 1362 به شهادت رسید.

 

همچنین شهید «حاج رحیم دلفان»، «فرمانده اطلاعات و عملیات لشکر ۵۷ حضرت ابوالفضل (ع)» در وصیت نامه‌اش آورده است:«… ای دلباختگان حق و ای رزمندگان جبهه‌های حق بدانید که پیشقراولان و پرچمداران لشکر اسلام می‌روند و پرچم را به دست شما می‌سپارند مبادا در نگهداری آن تعلل و مسامحه بورزید که در آن صورت به خون شهیدان خیانت کرده‌اید. ای خواهران و برادران و این جوانمردان و پیرمردان، هیچ‌وقت و در هیچ حال امام را تنها نگذارید و همواره پشتیبان ولی فقیه و روحانیت اصیل باشید و از زحمات خود نسبت به آنان دریغ نورزید و راه شهدا و هدف آنان را هیچگاه از یاد مبرید که راه و هدف اینان همان راه و هدف حسین (ع) و اولیای خداست.»

 

 

شهید دلفان سمت راست تصویر
این فرمانده سرانجام بعد از سال‌ها مقاومت در جبهه و شکستن خطوط دشمن و بارها مجروحیت و زیر دید داشتن نیروهای دشمن در صبح چهارشنبه ساعت10:30 دقیقه روز شازدهم دی ماه سال 1366 در زمانی که فقط دو ماه از شهادت برادرش گذشته بود به مقام شهادت نائل آمد.

 

«شهید هاشم شیخی» هم در وصیت نامه‌اش نوشته است:« سلام بر تو ای رهبر بزرگ اسلام و سلام بر شما که اینگونه فرزندان خود را در دامن پاک خویش پرورانده‌اید و او را به خدای تقدیم کرده‌اید. آری بدانید که آزادانه و آگاهانه و تنها هدفم گام نهادن در راه خدا بوده است. به همه این پیام را می‌دهم که از این انقلاب و امام که هدایی خداوند به این ملت است تا آخرین قطره خون خود پاسداری نمایید. و هیچ‌گاه از فکر خدا غافل نشوید و همیشه دوستدار و رهرو روحانیت خط امام این حافظان اسلام باشید.»

 

 

شهید شیخی
شهید شیخی در مقام «معاون اطلاعات و عملیات لشکر 19 فجر» روز هشتم فروردین ماه سال 1366 در منطقه عملیاتی «مجنون» در مصاف با دشمن بعثی عراق به فیض شهادت رسید.

 

شهید «سیداحمد رحیمی» روز سوم فروردین ۱۳۳۸ در شهر بیرجند متولد شد. در آغاز کودکی روانه مکتب خانه شد و قرآن را فرا گرفت تحصیلات ابتدایی را در دبستان حکیم نزاری، راهنمایی را در مدرسه راهنمایی شهید مطهری و دبیرستان را در دبیرستان طالقانی بیرجند به اتمام رساند و در سال ۱۳۵۶ پس از شرکت در آزمون سراسری در دانشکده پزشکی تهران پذیرفته و مشغول تحصیل شد. او که از قبول شدگان سال 56 دانشکده پزشکی دانشگاه تهران بود،‌ در سیزده آبان 58 به همراه تعداد دیگری از دانشجویان پیرو خط امام، لانه جاسوسی آمریکا را به تصرف درآورد.

 

شهید رحیمی روز بیست و چهارم فروردین‌ماه سال 1362 در جریان عملیات والفجر مقدکاتی در حالی که فرمانده سپاه بیرجند بود در منطقه «شرهانی» به شهادت رسید.

 

 

شهید رحیمی و فرزندش
این فرمانده در وصیت‌نامه‌اش می گوید:« نَ المُؤمِنینَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیهِ فَمِنهُم مَن قَضیٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن یَنتَظِرُ وَما بَدَّلوا تَبدیلاً. و اما سخنی با همه آنان که مرا می‌شناسند و آن اینکه دنیا با همه بلندی‌هایش کوتاه و با همه زیبایی‌هایش زشت و کریه است. تقوای خدا را پیشه کنید و خانه دل را برای او خلوت کنید. وقتی دل از یاد خدا غافل شد، آنگاه خانه شیطان می‌گردد و شما را تباه می‌کند. از معصیت بپرهیزید که خود حقیقت تقوا است. معصیت انسان را ذلیل و پست و بی‌مقدار و ناتوان می‌سازد. در صورت توفیق توبه، آثار تکوینی گناه، انسان را از طی کردن بسیاری از مراحل محروم می‌سازد.

 

مطالعه دو کتاب ارزشمند گناهان کبیره و قلب سلیم را به جوانان پیشنهاد می‌کنم، امیدوارم از آن غافل نشوید. سفارش می‌کنم شما را به تبعیت دقیق از امام امت، مرجع عالیقدر جهان تشیع حضرت آیت‌الله العظمی خمینی که به راستی محبتی آشکار از سوی خداست بر همه جهانیان. اگر تمسک به فرمایشات ایشان در جامعه رو به تحلیل نرود یقینا این مملکت شکست نخواهد خورد.»


 ایسنا

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید حسین بیدخ

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند با همان دلیل نیز می‌میرند.
کل نفس ذائقة الموت هر نفسی مزه مرگ را خواهد چشید.

آنان که به هزاران دلیل زندگی می‌کنند نمی‌توانند به یک دلیل بمیرند و آنان که به یک دلیل زندگی می‌کنند با همان دلیل نیز می‌میرند.

بعد از یک عمر گناه حال باید در آزمایش الهی آماده سفر مرگ بشوی، بعد از یک عمر معصیت حال باید افسوس یک عمر خطا را بخوری، بعد از یک عمر خنده حال باید نشست و بر یک عمر اشتباه رفتن و نفهمیدن گریست، دیگر جای خنده نیست آخر دلیلی بر خندیدن نیست، آخر در کجای دنیا انسانی که بین بهشت و جهنم در رفت و آمد است خود را به خندیدن خوشحال می‌کند.

هر نفسی مزه ی مرگ را خواهد چشید، برای عده ای مرگ گلو بند زیبایی است بر گلوی دختران و برای عده ای مرگ خاری است در گلو که هرگز پایین نمی‌رود. عجیب است حال انسانهایی که می‌دانند می‌میرند و می‌دانند در پای میز محاکمه به بند کشیده خواهند شد اما باز نشسته‌اند و دست بر روی دست، می‌خورند و می‌خوابند آسوده و بی خیال، چه عجیب است داستان آدمی که می داند بعد از مرگ، او را باز خواست می کنند اما بی خیال از یک زندگی آسوده روز را به معصیت می‌گذراند و شب آسوده همراه شیفتگان رؤیاها به خواب می‌رود.

بعد از یک عمر حساب نکردن حال باید حساب پس داد، حاسِبوا قَبْلَ اَنْ تُحاسَبوا دیگر چاره‌ای نیست جز گریه، گریه به حال خویش و گذشته‌هایی که هرگز به عقب بر نمی‌گردد. گناهانی که تا ابد وسیله شکنجه روح تو شده، دیگر هیچ چاره‌ای نیست جز دعا که خداوندا، با عدلت با من رفتار نکن که جز آتش جهنم نصیبم نیست، با عفوت از من گذر که بجز عفو تو امیدی نیست.

خدایا، گناهکارم، خطا از من است، می‌دانم همیشه مغلوب نفسم شده‌ام خدایا از من درگذر که جز گذشت تو منزلگاه من جز دوزخ چیزی نیست. خدایا ای مهربان‌ترین مهربانها، ای عزیزترین عزیزانم، ای زیباترین زیبا رویان در نزدم، ای پاکترین پاکان، ای نوید دهنده، ای برپا کننده،ای همیشه زنده، ای میراننده، ای سریع الرضا، ای کاشف البلاء، ای گذرنده، به هر نحو می‌خواهی بکشیم، بکشم. به هر گونه می‌خواهی ببریم، ببرم. اگر یک بار به مرگم راضی نیستی هر بار بکشم، زنده‌ام کن باز بکشم، حاضرم، راضیم فقط یک چیز از تو می‌خواهم: ای عزیز از من بگذر، گناهانم را محو کن، آتش جهنم را یار من مکن.

خدایا، بار الها، معبودا، ایزدا، ای یار صالحان، ای دشمن کافران، ای همراه متقیان، ای عدو ظالمین، ای با مؤمنین یار و با مشرکین خصم، جز به تو امید نیست ای خالق، ای حاکم، با عدلت با من حکم مکن.

ای همیشه زنده، زندگی آن دنیا را برایم در دوزخ مخواه، ای میراننده‌، مرگ مرا زندگی برای دیگران ساز، برای ملتم، دینم و امتم. برای آن سیاه دربند، برای آن سفید بی چیز، برای فقیر غمین، برای آنان که جز اشک سلاحی ندارند و جز ذکر تو دوایی.

برادرم، خواهرم، مادرم، ای پرورش دهنده روحم، پدرم ما را فراری از مرگ نیست و با مردن نیز فراری از حکم خدا نیست، خوشا بحال آنان که جز راه خدا راهی ندارند و جز ذکر خدا یادی ندارند. پدرم، مادرم، برادرم و خواهرم از اینان باشید. به لحظه مرگ زندگی جز افسوس چیزی نیست خویشتن را بیابید. به لحظه وداع گناهان معذب روح اند، زندگی را دریابید به هنگام مردن از مرگ فراری نیست، خدایی زندگی کنید چنان باشید که به قول امام علی(ع): برای هر لحظه مردن آماده باشید.

دوربین فیلم برداری خدا را که هیچگاه ندیدم، حالا دیدم گویی فرشتگان مأمور در حال گرفتن فیلم از مایند. برادرم چنان زندگی کن که همیشه دوربین خدا را در حال گرفتن فیلم از خود ببینی.

زیاد مخواب که فردا باید سالها در زیر خاک بخوابی، زیاد مخور که برای خوردن وقت هاست، زیاد مخند که دلیلی بر خندیدن نیست، به هر کجا می روی بدان سرانجام دیدار آن دنیاست.

مرگ را همیشه ببین، با گذشت باش که خدا نیز از تو بگذرد، پدرم، مادرم اگر در نزدتان عزیز نبودم و وجودم برایتان جز رنج هدیه ای نبود خوشحال باشید که رفتم و اگر در نزدتان عزیز و گرامی بودم بدانید که خدا سفارش فرموده است از آنچه دوست دارید انفاق کنید. مرا انفاق در راه خدا فرض کنید، بهترین انفاقتان.

خواهرم حجاب تو سنگری است آغشته به خون من، می دانم بالاتر از آنی که سفارش به پوشش و حجاب تو را کنم ولی بدان تفنگی که در دست من است چادری است که بر سر توست اگر میل به حفظ سلاحم داری چادرت را سلاحم بدان.

برادرم زندگی چند صباحی بیش نیست، نیامده می گذرد، آنچنان سریع می‌گذرد که رود به دریا می پیوندد. چنان زندگی کن که فردا برای رفتنت وحشتی نداشته باشی.

برادر، کوچکتر از آنم که به تو چیزی یاد دهم اما می‌خواهم بگویم داستان قیامت داستان حقیقی است اگر نمی‌دانی سعی کن بدانی و اگر می‌دانی سعی کن ببینی و اگر می‌بینی سعی کن عمل کنی، فردا دفترچه ی‌ اعمالت را جلویت باز می‌کنند و تو چیزی نداری، جوابی نداری جز یک کار، افسوس، افسوس، افسوس بر عمری که گذشت. در کودکی بازی، در جوانی مستی، در پیری سستی، پس کی خدا پرستی؟

برادرم می خواهم با زبان عاجزم و با قلم ناتوانم برایت سفارش کنم، وصیتی نمایم، پیامی دهم، می خواهم بگویم برادر، روحانیتی که اکنون پرچمدار این انقلاب است، پیشرو این اسلام است, حفظش کن. هر چه به تو گفته اند دروغ است. به خدا آنها را دیده ام بر منبرها و در سنگرها, با زبانشان و با سلاحشان, دیده ام در جبهه ها, جایی که ما را توان و شهامت رفتن نبود آنها رفته اند، به آنها احترام بگذار، البته نه آنهایی که از روحانیت تنها چیزی که دارند عبا و عمامه‌ای است.

برادر امام را تنها نگذارید که فردا باید به غم این اشتباه افسوس‌ها بخورید. فقط این را بدانید که اگر او نبود ما هنوز می بایست سر صف سینما‌ها به سر و کول هم بزنیم، در سالن های قمار به دعوا بپردازیم، حس حقارت و کوچکی ما را عذاب دهد.

بخدا من او را افتخار دینم و ملتم می‌دانم و باعث افتخار خودم. با جانم با ذره ذره ی وجودم در خوابم، در زندگی ام، در شلیکم، در نمازم، به هنگام نیازم، به هر زمان، در هر کجا با هر زبان او را دعا می‌کنم، تو نیز او را دعا کن. اگر او نبود هنوز ما می‌بایست ذلت پذیرش ظلم را به خاطر مصلحتی پوچ بپذیریم، اگر او نبود ما از مسلمان بودن خویش هیچ نداشتیم جز نمازی که نماز نبود و جز روزه ای که جز گرسنه بودن فایده‌ای در بر نداشت.

نمی‌دانم تو او را چه می‌دانی، من او را مسلمانی مجاهد، مجاهدی مؤمن، مؤمنی عابد، عابدی سرکش، سرکشی متواضع، متواضعی پیروز، پیروزی ساکت، ساکتی خروشان و خروشانی ساکت می‌دانم. او را دعا می‌کنم تو نیز او را دعا کن.

برادر، وکیلت می‌کنم از جانب خودم تا بعد از مرگم و شهادتم راهم را ادامه دهی.

آمریکا را همیشه دشمن بدار، سعی کن همیشه بمبی باشی تا هر کجا خواستی ضامن آن را بکشی و هزاران کثیف را از زندگی که برای آنها چیزی جز نفس کشیدن نیست راحت کنی.

برادر، خون شهدا را همیشه عزیز دار «پیمان مقدس ما خون من است.»

از یادم مبر که محتاج بیاد توام، برادر هر شب جمعه بر سر قبرم، منزلگاه ابدیم حاضر شو برایم دعا کن که خدا از من بگذرد.

از کسی کینه‌ای ندارم جز دشمنان خدا، آمریکا، شوروی و ابرقدرتهایی که حاضرند هزاران نفر بمیرند تا خود بر مسندی که مسند نیست تکیه زنند. به همه مهر می‌ورزم جز دشمنان دینم، ملتم، مذهبم، مکتبم و راهم.

برادر اگر امانتی نزدم داری از خانواده‌ام بگیر یا در راه خدا گذر کن. هر امانتی نزدت دارم یا در راه خدا برایم انفاق کن و یا به تو بخشیده می‌شود. همه را به خدا می‌سپارم، از همه شما طلب عفو و گذشت دارم.

خدایا به حال کسی که جز اشک سلاحی ندارد و جز یاد تو دوایی, رحم کن که محتاج یک راحمم.

حسین بیدخ ـ پادگان دو کوهه

درباره شهید

نام: حسین بیدخ

تاریخ ولادت: ۱۳۴۲

تاریخ شهادت: ۲/۱/۱۳۶۱

محل شهادت: تپه چشمه

عملیات : فتح المبین (یا زهرا )

محل دفن: شهید آباد

مسجد حجت بن الحسن (عج)

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

مروری برزندگی شهید علی بیگی

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

از حضور پرشور در راهپیمایی ها تا شهادت در آوزین


سردار شهید علی بیگی از مبارزات و راهپیمایی های قبل از انقلاب تا زمان جنگ و شرکت در جبهه های حق علیه باطل حضوری چشمگیر و اثر گزار داشت.
به نقل از  مطلع الفجر ،سردار شهید حشمت اله علی بیگی از جمله رزمندگان جسور و بی ادعایی بود  که در اول شهریور ۱۳۳۷ در شهرستان گیلانغرب در یک خانواده مستضعف، متدین و معتقد به اسلام متولد شد و از همان اوان کودکی از هوش و ذکاوتی خاص برخوردار بود که تعجب و تحسین اعضای خانواده را برانگیخت.

این شهید والامقام در سن ۷ سالگی برای کسب علم ودانش پا به عرصه ی تحصیل گذاشت و دوران تحصیلاتش تا اخذ دیپلم را در دیارش گذراند. خمیر مایه پاک الهی، اعتقادی و احساس مسئولیتش در قبال مکتب اسلام  باعث شد تا قبل از انقلاب در صفوف منسجم امت مسلمان گیلانغرب، سنگر مسجد را حفظ کند و حضوری مستمر در نمازهای جمعه و جماعت و فعالیتهای فرهنگی داشته باشد و در هر جا آوای ملکوتی قرآن طنین افکن می شد سراسیمه به آنسو می شتافت تا کویر روحش را از معرفت زلال اسلام ناب محمدی (ص )سیراب نماید.

او در بر پایی مجالس قرآن که در منازل افرادی که به صورت داوطلب خواستار برگزاری این گونه مجالس بودند، نقشی فعال و محوری داشت و از بنیان گزاران این حرکت فرهنگی بود و از این طریق ضمن رابطه دوستانه با جوان ها آنها را به طرف مسجد ترغیب و جذب می کرد و به عضویت گروه مذهبی که تشکیل داده بود در آورد و برنامه های متنوع: ورزشی، تفریحی و کتاب خوانی برای اعضای گروه اجرا می کرد.

 

حشمت می گفت: «قرآن فلسفه ی زندگی است، قرآن پند است، قرآن نصیحت است» وی معتقد بود هرکس با قرآن ارتباط داشته باشد، رستگار می شود.       

 

علی بیگی در مبارزۀ با تفکرکمونیستی که آن روزها توسط یکی از معلمان انتقالی از یکی از استانهای دیگر به آموزش و پرورش گیلانغرب که در حال ترویج  عقاید کمونیستی بود و چند نفر از معلمان و دانش آموزان بومی هم فریب این تفکر غلط را خورده بودند پیشتاز بود یکی از کارهای ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیت‍های فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که در آگاه ساختن جوانان و ایجاد شور انقلابی تأثیر بسزایی داشت.

 

او تلاش می کرد تا فریب خوردگان متأثر از القائات انحرافی را از کج روی برگرداند و به همین منظور با آنها وارد بحث می شد و گاه گاهی مباحثه آنها از حد اعتدال می گذشت و خیلی داغ می شد و هراز گاهی که کمونیستها در برابر منطق و استدلال او کم می آوردند با وی درگیر می شدند ولی حشمت هیچ وقت در مقابل آنها کم نیاورد و از مباحثه و مقابله با آنها دست نکشید و برای هدایت جوانان فریب خورده تلاش و کوشش مضاعف نمود و خون دل می خورد و در دلش همواره دغدغه این بود تا آنها را از اشتباهشان آگاه سازد و به آغوش مکتب اسلام برگرداند.

 

سال دوم  تحصیلات دبیرستان حشمت مصادف با اوج گیری نهضت اسلامی ایران به رهبری امام خمینی(ص) بود و در این مقطع با هم کاری دوستانش به صورت مخفیانه اعلامیه های مربوط به انقلاب  اسلامی و عکس های امام  را از شهرهای هم جوار تهیه و در گیلا نغرب پخش می کرد، از دیگر فعالیت هایش می توان به، نوشتن شعارهای انقلابی علیه رژیم طاغوت اشاره کرد.

 

 

 

بعد از تشکیل سپاه یکی از جوانانی بود که بصورت داوطلب، همکاری نزدیک و تنگاتنگی با این نهاد انقلابی و جوشیده از متن مردم برقرار کردودر مأموریت های محوله سپاه برای دفاع از انقلاب نوپای اسلامی شرکت می نمود.

 

خرداد ۱۳۵۹ موفق به اخذ دیپلم در رشته ی فرهنگ و ادب شد و در تیر ماه همین سال به عضویت رسمی سپاه پاسداران درآمد و برای مقابله و پیکار با معارضین و حراست از مرزهای میهن اسلامیمان عازم شهرهای مرزی قصر شیرین، نفت شهر وسومار و در آن گرمای سوزان نوار مرزی زحمات قابل توجهی متحمل شد.

 

در حملۀ متجاوزین عراقی به شهر گیلانغرب درچهارم مهر ۱۳۵۹یکی از مدافعین اصلی بود که جانانه با پایمردی تمام در مقابل لشکر بعثیون ایستادگی کرد تا متجاوزین در پشت دروازه ی غربی شهر متوقف شوند واولین طعم تلخ شکست را بچشند  واین حماسه ی ماندگار به عنوان برگ زرین وجاودانه ای در تاریخ انقلاب و دفاع مقدس به یادگار ماند.

 

 

 

حشمت مجاهدی نستوه و خستگی ناپذیر و انسانی متدین، متقی، وارسته، اهل مسجد، اهل مطالعه و روشنفکروواقع بین، عاشق و مطیع امام خمینی (ره) دوستدار ضعیفان و مستمندان، دارای اراد ه محکم و استوار و ثابت قدم در اعتقادات دینی و مذهبی و عارفی دل باخته و… بود.

 

مادرش می گوید: « در هنگام اوج گیری انقلاب که مردم گیلان غرب، علیه طاغوت به خیابان ها ریختند و به  تظاهرات پرداختند، حشمت در صف اول تظاهر کنندگان قرار می گرفت، حضور او در راه پیمایی ها، آن هم در صف اول مرا خیلی نگران می کرد و ناراحتی من به خاطر بی رحمی و سنگ دلی عوامل رژیم بود که بدون هیچ واهمه ای به مردم شلیک می کردند و جوانها را به خاک وخون می کشیدند لذا خیلی تلاش کردم تا مانع رفتن او شوم ولی موفق نشدم »

 

مادرش در خصوص حضور حشمت در دفاع مقدس می گوید:«هنگامی که ارتش عراق در ۳۱شهریور ۱۳۵۹به میهن عزیزمان تجاوز همه جانبه ای شروع کرد، فرزندم برای رفتن به جبهه، آرام وقرار نداشت، گویی چیزی آرامش او را ربوده بود، جریانی در درونش موج می زد ودریای وجودش را متلاطم کرده بود، پسرم دل بزرگی داشت وبه ندرت کم طاقت می شد ومن از این وضع او می فهمیدم ،آن چه اورا بی تاب کرده ، حادثه ی بزرگی است .

 

بعداز هجوم لشکریان بعثی به شهر گیلان غرب وزمین گیر شدن در پشت دروازه های شهر وشکست مفتضحانه ای که ازپاسداران بومی خوردند یقین حاصل کردم، که پسرم ،چرا آن روز در پوست خود نمی گنجید واین قدر پریشان حال بود ونگرانی او برای دفاع از انقلاب اسلامی و مردم کشور و شهرش بوده است».

 

 

 

سر انجام در شب یازدهم خرداد ۱۳۶۰ حشمت برای انجام مأموریتی از جبهه ی آوزین با یک دستگاه جیب به صورت چراغ خاموش (جبهه ی خودی فاصله ی کمی با عراقیها داشت ولازم بود رزمندگان اسلام مسائل امنیتی را رعایت نمایند) در حرکت بود که با یک دستگاه  تویوتای ارتش که با همین شرایط به طرف جبهه در حال حرکت بود ، رخ به رخ برخورد کردند و حشمت از ناحیه ی جمجمه ضربه مغزی شد  وبادلی آرام وقلبی مطمئن به سوی ملکوت اعلی پرواز کرد وبه آرزوی همیشگی وگمشده اش که شهادت بود رسید.

 نظر دهید »

آزادی در کلام شهدای لرستان

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

امیدوارم که تمام ملت قهرمان ایران در پیروی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی این فرزند اسلام، نور هدایت آیت حق و در صدور انقلاب اسلامی که می‌رود تا تمامی رزمندگان راه الله را به سعادت و تمامی مستضعفان جهان را نجات بدهد و آزادی در چارچوپ اسلام را در کالبد بشر مستقر سازد، کوتاهی نکنند. آزادی در اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری: آزادی را یک امر ضروری و در شمار حقوق طبیعی و اولیه بشری می‌دانند که ازسوی دولت‌ها به شهروندان اعطا نشده است؛ بلکه نعمتی از طرف خداوند است.

شهید رحیم عباسی 1:

«برای آزادی و استقلال ملت مسلمان ایران در مقابل مزدوران شرق و غرب به گفته امام امت ایستادگی خواهم کرد». 

علی‌حسین جهانگیری2:

«هزاران هزار زن و مرد مسلمان که علیه ظلم و استبداد ظلم‌پیشگان و بر شب ظلمانی که امپریالیست‌ها برای چپاول مردم مستضعف به‌وجود آورده‌اند همچو نور می‌تازند، اندیشه آزاد را در ذهن من و تمام افرادی که شیرازه های آزادی در ذهن آن‌ها و در متن وجودشان زنده است به‌وجود می‌آورد که آن‌ها نیز راه آزادگان را بپیمایند و دلیرانه بر تاریکی شب بتازند». 

 شهید سیدکاظم موسوی 3:

«امیدوارم که تمام ملت قهرمان ایران در پیروی از رهبر کبیر انقلاب اسلامی این فرزند اسلام، نور هدایت آیت حق و در صدور انقلاب اسلامی که می‌رود تا تمامی رزمندگان راه الله را به سعادت و تمامی مستضعفان جهان را نجات بدهد و آزادی در چارچوپ اسلام را در کالبد بشر مستقر سازد، کوتاهی نکنند». 

شهید حسن فاضلی4:

«انسان آزاد است ولی آزادی معنی دارد، انسان آزاد است در راه سعادت و در راه گناه در فسق و فجور و در این‌که هر سمی را بخورد اما آزادی که با ایمان تؤام باشد چیزی که منتخب ایمان انسان باشد. انسان در جایی آزاد است که ایمانش در آن‌جا آزاد باشد». 

شهید محمدحسین گودرزی 5:

«به‌خاطر آزادی، همه مردم با شاه جنگیدند. پس من کوچک‌ترین کاری است که می‌توانم با رفتن به جبهه انجام دهم و امیدوارم که کشورم همیشه پیروز و سربلند باقی بماند». 

شهید عبدالله خاکی6 :

«خداوند انسان را مختار و آزاده  آفریده و او در ضمن این کار، دو راه جلوی او نهاده که انسان خودش باید راه درست را تشخیص دهد:

الف-راه راست

ب-راه کج یا انحراف

و بعد برای این‌که این آدم خاکی به اشتباه مطلق نیفتد پیامبرانی را مبعوث کرده تا بهترین راه را به انسان معرفی نمایند.

شهید احمد قاسم‌زاده7 :

«انسان وقتی‌که به حد کمال می‌رسد، این دنیا برای او تنگ می‌شود. به مانند قفس که برای یک پرنده است. آنجاست که تمام کوشش‌ها جز برای آزادی نیست». 

 پی نوشت ها:

1.  شهید رحیم عباسی | نام پدر: ناظر|تاریخ ومحل تولد: 1337/3/10 خرم آباد|تاریخ و محل شهادت: 1362/1/23 فکه

2. شهیدعلی‌حسین جهانگیری | نام پدر:سوخته زار |تاریخ ومحل تولد: 1344/12/1روستای چکان الیگودرز|تاریخ و محل شهادت: 1361/4/28شلمچه

3.  شهید سیدکاظم موسوی| نام پدر: سیدحبیب الله|تاریخ ومحل تولد:1342/1/3روستای سنج الیگودرز |تاریخ و محل شهادت: 1361/4/23کوشک

4. شهید حسن فاضلی| نام پدر: علی محمد|تاریخ ومحل تولد: 1347/6/1روستای زلیوا دلفان|تاریخ و محل شهادت: 1362/12/5جزیره مجنون

5. شهید محمدحسین گودرزی| نام پدر:اسماعیل |تاریخ ومحل تولد: 1336/8/28 الیگودرز|تاریخ و محل شهادت: 1365/2/30حاج عمران

6. شهید عبدالله خاکی | نام پدر: ابوالقاسم|تاریخ ومحل تولد: 1347/12/1بروجرد|تاریخ و محل شهادت: 1367/4/31مهران

7. شهید احمد قاسم‌زاده| نام پدر: نورمراد|تاریخ ومحل تولد:1342/8/2خرم آباد |تاریخ و محل شهادت: 1367/5/11اسلام آباد غرب

برگرفته از اسنادماندگار1/بنیاد شهید استان لرستان

انتهای پیام/

 نظر دهید »

امام خمینی(ره) در کلام شهدا

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه  بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند  موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام .امام خمینی (ره)) فرموده اند: ما از خدا هستيم همه ،همۀ عالم از خداست، جلوۀ خداست؛ و همه عالم به سوي او بر خواهد گشت.پس چه  بهتر كه برگشتش اختياري باشد و انتخابي، و انسان انتخاب كند شهادت را در راه خدا ،و انسان اختيار كند  موت را براي خدا، و شهادت را براي اسلام .

شهید علی‌احمد معظمی‌گودرزی1:

«به همه ملت می‌گویم که امام این پشتوانه الهی را تنها نگذارید او برای رضای خدا و رهایی ملت از استبداد قیام کرده است و هرکس او را تنها بگذارد به عذاب الهی مبتلا خواهد شد».

شهید صیدعسگر مروتی2:

«حسین زمان ما هم خمینی است.او را یاری کنید که خدا را یاری کرده‌اید.امت حزب‌الله! ای پویندگان راه اسلام حسینی! هرگز امام خمینی(ره) را تنها نگذارید».

شهید رحمت‌الله دهقان3 :

«راه امام خمینی کبیر را که راه حسین(ع) و انبیا و صراط مستقیم است پیش گیریم و تا آخرین قطره خون‌مان از هیچ کوششی دریغ ننمایم».

 شهید مسعود یاراحمدی 4:

«به خدا اگر در زیر تانک‌ها و توپ‌ها و خمپاره‌ها و رگبار مسلسل‌ها و در روی مین‌ها قطعه قطعه شوم و بعد بر اثر مرور زمان تکه‌های بدنم به پودر و به ذرات تبدیل شود و در فضای لایتناهی به پرواز درآیند و اگر هزاران بار زنده شوم و باز کشته گردم و به ذرات تبدیل شوم به خدا تمام ذرات بدنم با تمام قدرتشان خواهند گفت قسم به تربت پاک حسینی که جدا نگردم از خمینی».

شهید جلال سلیمانی5:

«حضرت امام امت، این ابراهیم زمان، سالار و پرچم‌دار شهدای انقلاب اسلامی است.امام امت با رهبریت قاطع و سازش‌ناپذیری خود اسلام را زنده کرده، شرف و حیثیت و انسانیت و چه‌طور زیستن را به ملت محروم مستضعف ایران آموخته است».

 پی نوشت ها:

1.  شهید علی‌احمد معظمی‌گودرزی | نام پدر:علی محمد |تاریخ ومحل تولد: 1331/9/1بروجرد|تاریخ و محل شهادت:1360/05/16دشت عباس

2. شهید صیدعسگر مروتی  | نام پدر:قاسم |تاریخ ومحل تولد:1341/5/2الشتر |تاریخ و محل شهادت:1361/2/20خرمشهر

3.  شهید  رحمت‌الله دهقان  | نام پدر:نعمت الله |تاریخ ومحل تولد: 1335/2/1ازنا|تاریخ و محل شهادت:1362/12/13تنگه چزابه

4. شهید مسعود یاراحمدی | نام پدر: رحم خدا|تاریخ ومحل تولد:1337/10/10بروجرد |تاریخ و محل شهادت:1363/9/29زبیدات

5. شهید  جلال سلیمانی| نام پدر:پیرولی |تاریخ ومحل تولد: 1351/3/10کوهدشت|تاریخ و محل شهادت:1367/5/30بوکان

برگرفته از اسنادماندگار1/بنیاد شهید استان لرستان

انتهای پیام/

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید عبدالعلی پارسا

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

از کلیه مسلمانان آزاده جهان بویژه امت شهید پرور ایران تقاضا دارم که در هر لباس و مکان و موقعیت هستند نسبت به شناختن و شناساندن حقایق قرآنی و روائی و مسئله ولایت بخصوص ولایت فقیه که استوانه پایدار اسلام می باشد از هیچ کوششی دریغ ننمایند.

بسم الله الرحمن الرحیم

“ان الله یحب الذین یقاتلون فی سبیل الله صفا کانهم بنیان مرصوص”

قال الحسین علیه السلام: ان کان دین محمد لم یستقم الا بقتلی فیا سیوف خذینی
اگر جز به کشتنم نشود دین حق بلند پس ای شمشیر ها بیایید در پیکرم فرود

در این لحظات پر شکوه و با عظمت که آماده حرکت برای ستیز و نبرد بی امان و تعیین کننده با سرمداران کفر جهانی و عوامل دست دوم آنها یعنی رژیم بعثی صهیونیستی عراق شده ام در کمال سلامت عقل و تن و روان چند جمله ای به عنوان وصیتنامه به پیشگاه با عظمت امت شهید پرور و آزاده ایران و کلیه مسلمانان جهان و اقوام و خویشان و خانواده ام عرض می کنم:
۱- از کلیه مسلمانان آزاده جهان بویژه امت شهید پرور ایران تقاضا دارم که در هر لباس و مکان و موقعیت هستند نسبت به شناختن و شناساندن حقایق قرآنی و روائی و مسئله ولایت بخصوص ولایت فقیه که استوانه پایدار اسلام می باشد از هیچ کوششی دریغ ننمایند.
۲- رهبری بلامنازع و جوشیده از بطن قرآن و حدیث رهبر کبیر انقلاب و بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران بر احدی پوشیده نیست از امت بیدار و همیشه در صحنه ایران استدعا دارم تا هر چه بیشتر در گسترش این رهبری در سطح جهان و بویژه ممالک اسلامی تلاش کنند.
۳- به برادران متعهد و همکار مسلمان بخصوص برادران انجمن اسلامی توصیه می کنم که این فرمایش امام صادق (ع) را سرلوحه کار خویش قرار دهند: کونوا دعاه الناس بغیر السنتکم. مردم ناباغیر از زبانهایتان به اسلام در راه درست دعوت کنید.
از برادران مسلمان و متعهدی که عضو انجمن اسلامی نیستید می خواهم که بنا به فرمایش امام امت و رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی همگام با پشیتبانی و حمایت بر افکار و عملکرد و خصوصیات اعضاء انجمن اسلامی نظارت دقیق داشته باشند تا خدا نکرده عناصر غیر شایسته وی مسئولیت در انجمن اسلامی نفوذ ننمایند و در صورت مشاهده بر هر مسلمان فرض و واجب است که از راههای اسلامی و شرعی در صورت امکان و در غیر آن به مقامات صالحه مراجعه کنند. برادران انجمن اسلامی به این فرمایش امام صادق (ع) توجه داشته باشند که: من عمل بغیر علم کان یفسد فیها اکثر من نفعها: هر که در راه اسلام کار کند ولی آگاهی و علم نداشته باشد همانا فسادی که از کار او بر می خیزد بیش از منفعت آن است.
بنابراین سعی کنید حداقل روزی یک الی دو ساعت چه در قالب کلاس و یا بهره گیری از امکانات دیگر به فراگیری علوم اسلامی اختصاص دهید.
۴- همان گونه که امید امام امت، فقیه مجاهد و خستگی ناپذیر، حضرت آیت الله منتظری توصیه فرمودند: که جوانان همگام با سایر فعالیت های خود از فراگیری علوم اسلامی غافل نگردند و یکی از آرزویهای پدرمان این بود که یکی از فرزندانش درس علوم اسلامی بخواند به برادرم مهدی توصیه می کنم که فراگیری علوم اسلامی را ادامه دهد.
۵- همسرم بدان و آگاه باش زمانیکه تو مشغول خواندن این سطور هستی شوهرت انشاءالله به لقای محبوب شتافته و گریه و شیون تو هیچ تاثیری در سرنوشت او و تو ندارد بنابر این می خواهم زینب گونه صبر را پیشه کنی همانگونه که نیز صحبت کردیم یکی از وارد شوندگان به بهشت از درب مخصوص صابران باشی. کسانیکه در مراسم ختم من شرکت می کنند با روی گشاده و اراده شکست ناپذیر برخورد نمایند و به خداوند توکل کنند و تا می توانند قرآن بخوانند.
۶- خدمت مادر عزیزم که رنجها کشیده و سختی ها بر خود هموار نمود و مرا تربیت اسلامی کرد تا سعادت شهادت نصیبم شد سلام عرض می کنم و عاجزانه می خواهم از گناهانم در گذرد و مرا ببخشد من نیز همان قولی را که به برادر شهیدم عبدلرزاق به مادرم داده بود می دهم.
ای مادر و ای همسرم عزیز بدانید که هر جا که باشم با شما خواهم بود.
۷- از پسرم روح الله می خواهم که در حد توان خویش در یادگیری علوم اسلامی بکوشد و از دخترانم شبنم و مریم می خواهم که در کمال خضوع و مهربانی با مادرشان رفتار نمایند و بدون چون و چرا از مادرشان اطاعت کنند.
والسلام علیکم و علی عباد اله صالحین
عبدالعلی پارسا ۲۹/۵/۱۳۶۱





منبع:کنگره شهدای شهرستان فردوس

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید حسینعلی صیادی

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

هدفم از آمدن به جبهه ؛اولاً؛ احساس وظيفه ی مذهبي، در شرايطي كه جامعه ی اسلامي ايران مورد تهاجم كفار جهاني قرار گرفته و امام عزيز نيز فرمان دفاع از اسلام را داده‌اند.ثانياً؛ اگر لطف الهي بيشتر شامل شود و لياقت حاصل شود، در راه حسين اش حركتي داشته باشيم و اگر توفيق حاصل شود از شهادت اين نعمت عُظمي بي‌بهره نباشم؛ مخصوصاً كه شهيد بخشوده از كل غفلت ها و گناهان است.
الله ربّي و محمد«صلي‌الله‌‌عليه‌و‌اله‌وسلم» نبيّي والقُرآن كتابِي و عَلي و حَسن و حُسين و تسعةُ المََعصومِين مِن وُلْد الحسينِ امامِي و الخُميني رُوح اللهِ مَرجعي و وليِّ فَقيهي.

 هدفم از آمدن به جبهه ؛
اولاً؛ احساس وظيفه ی مذهبي، در شرايطي كه جامعه ی اسلامي ايران مورد تهاجم كفار جهاني قرار گرفته و امام عزيز نيز فرمان دفاع از اسلام را داده‌اند.

ثانياً؛ اگر لطف الهي بيشتر شامل شود و لياقت حاصل شود، در راه حسين اش حركتي داشته باشيم و اگر توفيق حاصل شود از شهادت اين نعمت عُظمي بي‌بهره نباشم؛ مخصوصاً كه شهيد بخشوده از كل غفلت ها و گناهان است.

 پدر و مادر گرامي ­ام!

هر چه دارم؛ اگر مثبت باشد, از تدين و زحمات و سفارشات شما است؛ اگرچه در دنيا توفيق خدمتگزاري لازم را پيدا نكردم ولي با اين‌ حال تقاضاي عفو و پوزش دارم.

سرورانم!

انتظار دارم كه همسرم را هم چون گذشته مثل دخترتان مورد محبت خود قرار دهيد كه او نيازمند بيش تر به محبت هاي آشكار شما است، تا بتواند با روحيه ی كافي به تربيت فرزندانم و خدمت به شما بپردازد.

 برادران و خواهر عزيزم!

عزيزانم!

الحمدلله آشنا به مذهب و علاقمند به ارزش ها و روش هاي آن هستيد.

سعي كنيد درجات بالاتري از آن را كسب كنيد تا به وظايف فردي، خانوادگي و اجتماعي خود بيش تر آشنا باشيد ، گرچه اين حقير از مسايل مذكور بي‌بهره بودم ولي به شما مفتخر بودم.

عزيزانم!

سعي كنيد به جايي برسيد كه ديگران و خانواده به شما اعتماد داشته باشند و به اطاعت ناشي از احترام اكتفا نكنيد؛ مخصوصاً كه بايد به تربيت زير دستان بپردازيد و در خدمت پدر , مادر و اسلام باشيد.

عزيزانم!

در رشد و تربيت فرزندانم انتظار دارم مجراي توفيقات الهي در اين رابطه باشيد؛ و در سفارشات قبلي­ ام همواره گفتم كه تنها دلهره‌ام، نوع ارزش هايي است كه در آينده بر خانواده‌ام حاكم خواهد شد.

 همسر گرامي­ ام!

همراه خوبي در حركت هاي مذهبي­ ام بودي و هيچ گونه مانعي نتراشيدي و مرا همواره دلگرم و اميدوار مي‌كردي، لذا مسلماً توفيقات حاصله را تو شريك هستي.

عزيزم!

فرزندان بالاخره غذا و مسكن تهيه مي‌كنند و همه هم سر آخر مي‌ميرند و در زندگي هم به چيزها و كساني علاقمند و از يك عده‌اي هم متنفر مي‌شوند؛

ولي مهم اين است كه نوع غذا حلال خواهد بود يا نه ؟ نسبت به چه چيزهايي علاقمند مي‌شوند و در چه راهي مي‌ميرند؟

لازم است حوصله ی كافي به خرج دهي و در آداب و پرورش آن ها از برادران مومن محل مثل ميرنياها و آقا عبدالله و اصغر بيكي راهنمايي و كمك لازم را بگيري.

عزيزم!

مبادا بين شما و پدر و مادرم سر مسايل دنيوي كدورتي حاصل شود. بايد عوض من به آن ها احترام و خدمت علاقمندانه بكني و هم چون گذشته ، گذشت لازم را داشته باشي.

مبادا منزلم و امكاناتم صرف روش هاي حرام و محل گناه و غفلت بشود.

اگر فرزندانم به سن ازدواج رسيدند در انتخاب شريك زندگي­شان بايد دقت كافي را داشته باشي و صرفاً به افراد خوب از خانواده‌هاي مومن مشخص، رضايت بدهي.

 پسر عزيزم عباس!

پسر خوبي تاكنون بودي و انتظار دارم كه در آينده بيش تر بتواني به كمالات انساني برسي.

عزيزم!

سعي كن، قلبت جز ارزش هاي الهي را، به خود جذب نكند. همه ی ارزش هاي غير الهي پوچ اند، فريب اند، مجازند؛ صرفاً خدا و كمالات و جمالاتش اصل اند.

از نعمت عقل بهره بگير و آن را به هدر نده؛ ولي بايد به نيروي عشق به خدا مجهز شوي. ما فطرتاً و ذاتاً مايل به خدا خلق شده‌ايم، بايد بكوشيم اين ميل و علاقه و عشق را به تجلي در بياوريم.

عزيزم!

نام تو مقتضاي نام حضرت عباس«سلام الله عليه»  اين اسوه ی وفا به امامت گذارده شد.

پسرم عباس جان!

سعي كن در رابطه با روحانيون متعهد باشي

تا در مقابل امواج حوادث و آزمايشات الهي مقاوم وسالم باشي.

در كسب آگاهي و شناخت ابعاد عرفاني، اجتماعي و اقتصادي اسلام همت كن تا مراحل مختلف واقعيات اجتماعي و نارسايي ها، تو را مردد نكند.

 
فاطمه جان، دختر خوبم!

هم نام فاطمه ی زهرا«سلام‌الله‌عليها» هستي.

فقط او را بشناس و به او تأسي كن.

الآن در سنين پايين هستي و نمي‌توانم بيان رسايي داشته باشم

ولي در سنين بالاتر فضاي مذهبي منزل را محافظت كن.

حجاب كامل را در پوشش، گفتار و رفتار حفظ كن و در انتخاب دوست و شريك زندگي، سخت مواظب باش و زحمات اندك ما را به هدر نده.

الحمدلله فعليت همه ی شما به سمت كمال و نيكي هاست؛ فقط ادامه دهيد.

 
حسن جان،
كوچولوي شيرين زبانم!

به مقتضاي شهادت شهيد حسن رزاقي نام گذاري شده‌اي؛

البـته هــم نام امام دوم«عليه‌السلام» هستي. إن‌شاء‌الله از آن ها تأسّي مي‌كني.
 

برادران انجمن اسلامي و بسيج محل!

إن‌شاءالله به زحمات خود ادامه مي‌دهيد و وحدت اسلامي خود را حفظ مي‌كنيد و سعة صدر لازم را ضمن هوشياري در مقابل وساوس شياطين فريبكارِ خوش­ روش براي گسترش دامنه حزب‌الله داريد.

 

عزيزان!

گرچه حقير لايق همراهي شما نبودم و نيستم, ولي به شما افتخار مي‌كردم.

عزيزانم!

حتماً با روحانيون متعهد، رابطه تنگاتنگ داشته باشيد.

برنامه‌هاي شناختي خود را بيش تر كنيد

و به برنامه‌هاي عبادي و عرفاني خود بيافزاييد

و از نعمت وجود آقا عبدالله‌ها و اصغر بيكي‌ها و ميرنيا‌ها بهره ی كافي بگيريد.

جريانات افراطي و تفريطي شما را نفريبد.

نارسايي هاي مقطعي مأيوستان نكند.

سعي كنيد سرويس اياب و ذهاب نماز جمعه را تنظيم كنيد.

امور تبليغي را بر امور مالي و خدماتي محل ترجيح دهيد

و اين حقير را از دعا فراموش نكنيد و خطاهايم را عفو نماييد.

سعي كنيد فضايي فراهم بياوريد كه دل ها معشوق خود را بيابند

و توجيه‌هاي عقلي روشن فكر مآبانه، ميدان را در دست نگيرد.

 
برادران همكار اداري‌ام ـ «بندپي‌» ـ

اولاً؛ خطاهايم را ببخشيد.

ثانياً؛ با عرض معذرت خواستم بگويم الآن زمان سعة صدر است.

الحمدلله عموم همكاران از گروه حزب‌الله هستند، فقط درجه ی عقل و عشق متفاوت است و به اضافه متفاوت بودن شناخت مسايل مبتلابه؛ كه تفاوت جغرافيايي زيستي بركانال هاي اطلاعات افراد نيز موثر است.

 
عزيزانم!

مبادا با مسلمان مسؤولی در پست های اداری صرفا به دليل اين که مورد تمايل شما نبود، يا به ظن شما بهترين فرد نيست ترک همکاری کنيد.

مبادا به جاي تكميل به تضعيف همديگر بپردازيد.

مبادا برنامه‌هاي حاكميت يا سياسي، شما را از برنامه‌هاي پرورشي و آموزشي غافل سازد.

آيا بعد از هفت سال از انقلاب، هنوز وقت آن نشده است كه به خود آئيم و آموزش و پرورش و انقلاب فرهنگي را فداي سليقه‌هاي محلي و دسته‌اي نكنيم؟

به اطاعت ها و هماهنگي‌هاي ناشي از احترام اكتفا نكنيد.

سعي كنيد اعتماد مردم را جذب كنيد.

پيامبر اكرم «صلي‌الله‌‌عليه‌واله‌وسلم» مقامات و منصب‌ها را از افراد نمي‌گرفت، برنامه‌هاي آن ها را اصلاح مي‌كرد.

عزيزان!

هم سو كردن مصالح فردي، محلي و جامعه ی اسلامي«دولت» مشكل است؛ ولي در مقايسه، اصل نبايد فداي فرع شود.

الحمدلله كه جامعة فرهنگيان بندپي، جامعه‌اي مومن و متعهد مشاهده مي‌شوند؛ فقط كمي سعه ی صدر مي‌خواهد تا كمالات آن ها بيش تر مشهود شود تا اعتمادها بيش تر و انسجام آن محكم‌تر و نتايج آن درخشان‌تر گردد.

خداحافظ شما!  

خدايا!

ما را به امامت و امام، آشنا و عاشق و وفادار و فداكار فرما.

رهبر عزيز- امام خميني- بت شكن تاريخ، عارف عرفان، محور علايق و وحدت امت را تا ظهور مهديت براي حفظ وحدت و عشق امت و ايثار امت، محفوظ بفرما.

 
 حسينعلی صيادی 01 / 10 /  1365

 درباره شهید

شهید دانشجو حسینعلی صیادی
تاریخ تولد:1333
محل تولد:هریکنده-بابل
رشته تحصیلی:علوم اقتصاد،دانشگاه مازندران
تلریخ شهادت:1365
عملیات کربلای5

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید علیرضا بنکدار

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی  و نگذاری از قافله شهادت عقب افتم. امام این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون خامنه‌ای‌ها را حفظ بفرما و این انقلاب را به حکومت امام زمان ملحق نمایی. 

بسمه تعالی

ربنا افرغ علینا صبرا وثبت اقدامنا وانصرنا علی القوم الکافرین

خداوندا در این مبارزه پایداری را بر ما فرو ریز و گام‌‌هایمان را استوار ساز و بر گروه کافران پیروزمان گردان.

ما عاشقیم، عاشق صبح، در بلندی معراج زندگی به صخره‌ها خورده‌ایم و کف نبودیم تا بمانیم منجلات شویم، ما شیفتیه‌ایم، شیفته رنگی به سرخی گل سرخ، رهسپاریم رهسپار نور تا بوی یاس گیریم ما خوانده‌ایم سرود شهادت را که بسپاریم تن را به گلوله و بگریزیم از زیستن به نابودی دنیا،‌ ما مانده‌ایم که ببینیم که این لحظه‌ها را که ببینیم چگونه تیر خصم یاران را می‌گیرد و به هنگام غروب ما را می‌برد.

ما روسیه از دنیاییم که نگران نشسته‌ایم. خدای من! فردای قیامت که میان بندگانت داوری می‌فرمایی مرا به دیدارت شاد گردان،‌ خدای من! چنان کن سرانجام کار من را که در صحرای محشر روی آن داشته باشم که سرفراز آرم و جلال و جبروت تو را بنگرم. خدای من! در آن روز چنان به عفو و بخشش خود امیدوارم گردان که بتوانم دیده به دست جود و کرم تو بدوزم و سر به آستان فضل تو بسپارم.

خدمت پدر و مادر عزیزم و خواهرانم و برادرم و همسر و فرزندانم! همانطور که می‌دانید هر انسانی سرنوشت خود را با اعمالش انجام می‌دهد. آینده خود را رقم زده و خود را پیدا می‌کند. اگر پیرو راه باشیم که به مقصود رسیده‌ایم وگرنه خویشتن خویش را به وادی برهوت برده‌ایم. خوشحالم از اینکه خداوند این توفیق را به من داد که در نبرد با کفر شرکت کنم و امید آن دارم که بتوانیم ما نیز چون علی(ع) که در محراب عشق به شهادت رسید در این راه به شهادت برسیم و با خون خود تبلیغی باشیم برای بازماندگان. زیرا که مسئله شهید و شهادت شاهدی است بر واقعیت. امید آن دارم که بازماندگان ما بتوانند این انقلاب الهی را که سرانجام پرچم پرافتخارش به‌دست مولایمان حضرت مهدی(عج) است که مهمترین بخش سازنده این انقلاب خون شهیدان است به ثمر برسانند.

پس از شما بازماندگان و تمام دوستانم که در همه جا با من بودید انتظار دارم که با صبر و بردباری الگو باشید و مبلغی باشید که تبلیغ یا جهاد می‌کند. ای عزیزان! امیدوارم مرا حلال کرده باشید و خواهرانم چون زینب(س) و برادرم چون علی(ع) و همسرم نیز فاطمه(س) گونه باشند.

امید آن دارم که پیکرم بازنگردد، امیدوارم که همچون فرزندان مفقودالاثر مادرم فاطمه(س) باشم که از روی هزاران شهیدی که بی هیچ تشییع جانشان را در راه خداوند و انقلاب فدا کرده‌اند شرمنده نشوم و می‌خواهم همچون شهدای گمنام باقی بمانم. در آخر از شما عزیزان خواستارم نگذارید پرچم پرافتخار اسلام بر زمین بماند که منافقان و از خدا بی‌خبرهای کوردل، بی خبران روزگار بتوانند آزادی ملت ما را سلب کرده و خون آنان را لگدمال نمایند و بر این پرچم ارزش بنهند.

خدایا از تو می‌خواهم که مرا ببخشی و آمرزیده گردانی  و نگذاری از قافله شهادت عقب افتم. امام این قلب امت را سالم و هر کس بر او دشمن روا می‌دارد نابودش سازی. یاران امام را همچون خامنه‌ای‌ها را حفظ بفرما و این انقلاب را به حکومت امام زمان ملحق نمایی.

از همسر و خواهران و برادرم و عزیزان و دوستان و یاران و بستگان می‌خواهم که با دوری از وابستگی دنیوی با تلاش در نماز و دعا و نیایش زبان سخن با او را بیاموزید و نگذارید بند اسارت به جانمان بزند. خدایا خط‌های ضد ولایت فقیه و هر آن کس را که مخالف حق است نابودش ساز و در آخر آرزو دارم همچون بانوی پاک حضرت فاطمه(س) مفقود الاثر گردم که دست نامحرمان بر من نخورد شاید خداوند پذیرای وجود من گردد.

« اللهی کفی بی عزا، ان اکون لک عبدا، و کفی بی‌فخر ان تکون‌لی.»

«خداوندا برای من همین عزت کافیست که بنده تو باشم و همین افتخار مرا بس که پروردگار من باشی.»

والسلام علی من اتبع الهدی

علیرضا بنکدار

 نظر دهید »

معراج سرخ

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شقایق دشت سرخ عشق، دانش آموز بسیجی، شهید والامقام حسن حسنوند در خانواده ای مومن و معتقد به احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد.شقایق دشت سرخ عشق، دانش آموز بسیجی، شهید والامقام حسن حسنوند در خانواده ای مومن و معتقد به احکام والای اسلام در شهرستان خرم آباد پا به عرصه گیتی نهاد. در دامن پاک مادری مهربان و فداکار پرورش یافت و تحت توجهات پدری بزرگوار و با تقوی تربیت صحیح اسلامی و انسانی را به نیکی فراگرفت.

تحصیلات خود را تا سطح سوم دبیرستان با تلاش و کوشش به عنوان دانش آموزی با خلق و خوی حسنه طی کرد. وی در بین خانه و اطرافیان به داشتن ایمان راسخ، تقوی الهی، پرهیزگاری و پاک دامنی شهرت داشت و دوستانی را برای خویش برگزیده بود که، دارای خصوصیات والای اخلاقی و رفتاری بودند.

دل و جانش آکنده از عشق خالصانه نسبت به انقلاب اسلامی و رهبر و مرادش حضرت امام خمینی(ره) بود و گوش به فرمان آن مجاهد اعظم در همه صحنه های مذهبی، سیاسی و اجتماعی انقلاب فعالانه حضور می افت.

با شروع جنگ تحمیلی و حمله دشمنانه دشمن متجاوز به خاک میهن اسلامی این جوان وارسته ندای حسین(ع) حضرت امام(ره) را عارفانه لبیک گفت و پس از کسب آمادگی لازم دفاعی و نظامی در خیل لشکریان مخلص بسیجی عاشق و مشتاق به سوی جبهه های نور علیه ظلمت رهسپار گردید.

و مدتی را دلیرانه و جان برکف در سنگرهای آغشته به عطر و بوی کفر ستیزان و شهیدان عاشق از دین و خاک وطن اسلامی خویش دفاع کرد و سرانجام در منطقه عملیاتی زلیجان(در عملیات والفجر مقدماتی) در سن 17 سالگی معراج سرخ را انتخاب و باده نوش جام شهادت گردید.

درود و رحمت بیکران الهی نثار روح پاکش و راهش مستدام باد. آمین یا رب العالمین…

 منبع: کتاب رمز و راز جلد

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید احمد علی نیری

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می‌کنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب.

پس از عرض سلام و تحیت به پیشگاه ارواح مقدس انبیا وائمه معصومین(ع) بالاخص حضرت بقیة الله (ارواحنا له الفدا).

شکر پروردگار عالمیان که ما را برانگیخت و ما را لایق دانست و هدایت کرد.

و رسولان متعددی بلاخص رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین(ع) را بر ما ارزانی داشت تا بتوانیم ره گشای خوبی در این جهان باشیم در مقابل شیاطین.

خوشا به حال کسانی که شناختند وجود خویشتن را در این دنیا و عمل می‌کنند به وظایف خود به امید تزکیه نفس و ترفیع درجه و لذت عبادت و خشوع قلب.

قرآن قرآن را فراموش نکنید. بدانید که بهترین وسیله برای نظارت بر اعمالتان قرآن است.

اسلام را در تمام شئوناتش حفظ کنید.

رهبری و ولایت فقیهی که در این زمان از اهم واجبات است یاری کند.

انشاءالله خداوند عزوجل جزای خیر به شما عنایت فرماید!

والسلام علیکم و علی عباد الله الصالحین



درباره شهید

«شهید احمد علی نیری» در تابستان 1345 در روستای آینه ورزان دماوند چشم به جهان گشود. از همان زمان کودکی به حق الناس و نماز اول وقت بسیار حساس بود. در مقابل معصیت و گناه واکنش نشان می‌داد. همه می‌دانستند که اگر در مقابل او غیبت کسی را بکنند با آن‌ها برخورد سختی خواهد کرد. او در تاریخ 27 بهمن ماه سال 64 و در سن 19 سالگی طی عملیات والفجر8 به آرزوی دیرینه‌اش یعنی شهادت رسید. احمدعلی یکی از شاگردان خاص آیت الله حق شناس بود. امروز 27 بهمن ماه سال 93 بیست و نهمین سالگرد شهادت شهید نیری است.

یکی از دوستان شهید از تقوا و سیر و سلوک شهید خاطره‌ای نقل می کند. این خاطره در کتاب «عارفانه» کاری از «گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی» نقل شده است که در ادامه می‌آید:

زندگی او مانند یک انسان عادی ادامه داشت، اما اگر مدتی با او رفاقت داشتی، متوجه می‌شدی که او یکی از بندگان خالص درگاه خداست. یک بار برنامه بسیج تا ساعت سه بامداد ادامه داشت. بعد احمد آهسته به شبستان مسجد رفت و مشغول نماز شب شد. من از دور او را نگاه می‌کردم. حالت او تغییر کرده بود.گویی خداوند در مقابلش ایستاده و او مانند یک بنده ضعیف مشغول تکلم با پروردگار است. عبادت عاشقانه او بسیار عجیب بود. آنچه که ما از نماز بزرگان شنیده بودیم در وجود احمد آقا می‌دیدیم. قنوت نماز او طولانی شد آن قدر که برای من سوال ایجاد کرد. یعنی چه شده؟! بعد از نماز به سراغش رفتم و از او پرسیدم: احمد آقا تو قنوت نماز چیزی شده بود؟ احمد همیشه در جواب‌هایش فکر می‌کرد. برای همین کمی مکث کرد و گفت: نه چیز خاصی نبود. آنقدر اصرار کردم که مجبور شد حرف بزند: «در قنوت نماز بودم که گویی از فضای مسجد خارج شدم. نمی‌دانی چه خبر بود! آنچه که از زیبایی‌های بهشت وعذاب‌های جهنم گفته شده همه را دیدم! انبیا را دیدم که در کنار هم بودند و…»

یکی از دوستانش که شاهد لحظات  قبل از شهادت ایشان در عملیات والفجر8 بود چنین نقل می‌کند:

در لحظه شهادت ترکشی به پهلوش اصابت کرد. وقتی به زمین افتاد از ما خواست که او را بلند کنیم وقتی روی پاهایش ایستاد رو به سمت کربلا دستش را به سینه نهاد و آخرین کلام را بر زبان جاری کرد«السلام علیک یا ابا عبدالله». احمد علی موقع خاکسپاری با اینکه 6 روز از شهادتش می‌گذشت ولی دستش هنوز به نشانه ادب بر سینه اش قرار داشت.

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید کاظم نجفی رستگار

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

راه امام(ره) را انتخاب کردم تا زمان جاهلیتم را جبران کنم 

بسم رب الشهدا و الصدیقین

«من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فانادیته»

راه ِخمینی(ره) ما را به راه ِ مستقیم الله آورد

با سلام و درود بر محمد(صلی‌الله‌علیه و آله) و امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و نایب بر حقش امام خمینی رهبر بزرگ تمامی مسلمین و مستضعفین جهان، رهبری که تمامی ما را از منجلاب خواری و ذلت بیرون کشیده و به راه راست هدایتمان کرد و نوری شد در تاریکی راه که بتوانیم حرکت خودمان را از تمام راههای انحرافی بازداریم و در راه مستقیم که همان «الله» می‌باشد، حرکت خود را ادامه دهیم و با این راهنمایی امام عزیزمان بود که راه خود را پیدا و انتخاب کردم تا بتوانم جبران زمان جاهلیت خود را بکنم.

خونم به حسین(ع) گواهی می‌دهد که من مثل مردم کوفه نیستم

خدایا شاهد باش که از تمامی مظاهر مادی دنیا بریدم تا بیشتر به تو نزدیک شوم و به تو بپیوندم. خدایا من خواهان شهادتم، نه به این معنی که از زندگی کردن در این دنیا خسته شده‌ام و یا خواسته باشم خود را از دست این سختی‌ها و نابسامانی‌های دنیوی خلاص سازم، بلکه می‌خواهم گناهان زیادی را که انجام داده‌ام به وسیله رنج کشیدن در راه تو و دادن چند قطره خون ناقابلم به خاطر تو پاک گردد. می‌خواهم شهید شوم تا اگر زنده‌ام، موجودی نباشم که جلوگیری از رشد دیگران شوم تا شاید خونم بتواند این موضوع را جبران نماید و نهال کوچکی از جنگل انبوه انقلاب را آبیاری کند. می‌خواهم شهید شوم تا خونم به سرور شهیدان حسین(علیه‌السلام) گواهی دهد که من مانند مردم کوفه نیستم و رهرو راهش بوده‌ام.

ای بهتر از همه دوست‌ها و یارها! مرا دریاب. ای معشوقم! مرا نزد خویش بخوان، من انسانی گنهکار و روسیاه هستم، مرا فراخوان که دیگر نمی‌توانم صبر کنم و صبرم به پایان رسیده است. و چه سخت و ناگوار است بین دوستان صمیمی جدایی می‌افتد و چه سخت است آن زمانی که یک رهرو به مقصدش برسد و دیگری مثل من به مقصد خویش نرسد. بارالها خودت این سختی‌ها را از دوش من بردار.

پدر عزیز و مادر مهربانم! در شهادتم بی‌صبری و گریه نکنید

پدر عزیزم مرا ببخش که فرزند خوبی برایت نبودم و از من راضی باش تا خدا هم از من خشنود گردد و مرا بیامرزد. امیدوارم بتوانم با تقدیم خون ناچیز و جسم ضعیف خود به اسلام و قرآن رضایت خدا و شما را فراهم کنم. صبور باش و مبادا بی‌صبری و گریه کنی و تو مادر مهربانم در شهادتم گریه نکن. افتخار کن و شجاع باش و به دیگر مادران شهدا بیشتر سربزن و به آنها دلداری بده و اگر خواستی گریه هم بکنی بر سیدالشهدا حسین بن علی(علیه‌السلام) گریه کن نه بر من.

مریم را طوری تربیت کن که در آینده زنی متعهد و لایق برای اسلام باشد

همسر خوبم می‌دانم که همسر خوبی برایت نبودم و از روز اول ازدواج پیش شما نتوانستم بمانم و حتی شاید بگویم هنوز نتوانستیم درست همدیگر را بشناسیم. به هر حال شما مرا حلال کن و امیدوارم بتوانی در مقابل تمام سختی‌ها چون کوهی استوار و مقاوم باشی و استاد خوبی برای تنها دخترم مریم که هنوز هم پدر خود را به خوبی نمی‌شناسد. مریم را طوری بزرگ و تربیت کن که در آینده زنی مسلمان و متعهد و لایق برای اسلام و جامعه اسلامی باشد.

برادر عزیزم مرا ببخش که برادر خوب و لایقی برایت نبودم و باعث سرافکندگی تو بودم ولی مرا حلال کن و امیدوارم همیشه در راه رسیدن به اهداف اسلام و قرآن موفق باشی و شما خواهران مهربانم، زینب‌گونه باشید و مانند زینب پیام شهدا و برادر کوچک خود را به همه جا برسانید و مبادا گریه کنید که دشمن از این گریه کردن‌ها خوشحال خواهد شد و حجاب اسلامی داشته باشید و آن را به همه گوشزد نمایید.

خود را با سختی‌ها وفق دهید و همیشه پشتیبان امام(ره) باشید

اما پیامی به تمام دوستان و برادران و آشنایان؛ روی مسائل اسلامی بیشتر تأکید کنید و همیشه در فکر رشد دیگران و خود باشید و سعی همگی بر این باشد که بیشتر به یاد خدا باشیم و رابطه خودمان را با او نزدیک‌تر کنیم. نفس خود را تحت فشار قرار دهیم و خودمان را با سختی‌های جامعه وفق دهیم، دوستی‌های این دنیا مبادا موجب غفلت‌مان گردد و در صف غافلین قرار گیریم. در خط امام که همان خط قرآن است حرکت کنیم و خارج نشویم و همیشه پشتیبان امام عزیزمان باشیم.

در آخر از تمام برادران و آشنایان برایم حلالیت بطلبید تا گناهانم کمتر شود. ضمناً از پول ماشین مبلغ 45 هزار تومان به حساب جنگ بریزید و مبلغ 10 هزار تومان بابت روزه و نماز قضا بدهید تا ادا شود. ضمناً مرا در امامزاده محمد کرج دفن نمایید. ضمناً خمس دارایی مرا که مبلغ 6300 تومان می‌باشد بپردازید، بعداً خرج نمایید. پول ماشین نیز پیش احمد خیری در کرج می‌باشد و درست نمی‌دانم مبلغی به جابر و … بدهکار هستم، خودش می‌داند، بپردازید.

التماس دعا

یداله کلهر
62/1/18

خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار


درباره شهید

شهید حاج «یدالله کلهر» که به علمدار لشکر 10 سیدالشهدا علیه السلام شهرت داشت، متولد سال 1333 در روستای باباسلمان از توابع شهریار بود. او سال 1353 به خدمت سربازی رفت و در نخستین طلیعه حرکت‌های انقلابی، به صف انقلابیون پیوست و با گروهی از جوانان در تصرف پادگان «باغشاه» سابق مشارکت کرد. یک بار نیز در جریان مبارزات انقلاب، هدف اصابت گلوله قرار گرفت و مجروح شد. مردانگی و شجاعتش زبانزد بود. پس از پیروزی انقلاب در تشکیل پایگاه‌های دفاعی و کمیته‌ها در مساجد برای حراست از دستاوردهای انقلاب در محل سکونت خود، نقش رهبری داشت.

شهید کلهر در شهریور 1358 با تشکیل سپاه کرج به عضویت این نهاد درآمد و در نخستین گروه اعزامی از سپاه کرج به کردستان، سرپرستی گروه را بر عهده گرفت؛ او در آزادسازی شهر سنندج به فرماندهی عملیات شهر تکاب منصوب شد. در همان روزهای نخست جنگ، جبهه «فیاضیه» در آبادان را تشکیل داد و مدتها به عنوان فرمانده محور جبهه فیاضیه مشغول خدمت شد. در عملیات «طریق‌القدس» با سمت فرمانده گردان وارد عمل شد و سپس جانشین تیپ «‌المهدی» شد. در عملیات فتح‌المبین، بیت‌المقدس و رمضان، به عنوان فرمانده لشکر 27، مسئول محور و در والفجر مقدماتی، جانشین تیپ نبی‌اکرم(ص) بود. شهید کلهر در عملیات «کربلای 5»، قائم‌مقام لشکر 10 سیدالشهدا‌(ع) بود و در اول بهمن‌ماه سال 1365 به درجه رفیع شهادت رسید. شهید یدالله کلهر علمدار رشید لشکر بود، عمرش در جهاد فی‌ سبیل الله گذشته بود، ضربت‌ها را به جان خرید تا انقلاب آسیب نبیند.

 

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید رضا قنبری

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسالله الرحمن الرحیم

فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم.
بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید.

بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان (عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.

مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند.

بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما تجاوز کند.

قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است. بیایید فکر کنید و ببینید که هستید، از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 1 نظر

وصیتنامه شهید رضا قنبری

03 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسالله الرحمن الرحیم

فرازهایی از وصیتنامه شهید رضا قنبری:
اگر تکه تکه هم بشوم دست از دین اسلام بر نمی دارم.
بخدا قسم از من حقیر بشنوید مال این دنیا هیچ ارزشی ندارد و هیچ بهانه و دلیلی برای شرکت نکردن در جنگ را ندارید. ولی حب دنیا و سستی ایمان نمی گذارد شما بسوی خدای خود بشتابید.

بترسید از اینکه هر هفته نامه اعمال ما دو مرتبه پیش امام زمان (عج) باز می شود. نکند خدای ناکرده امام زمان (عج) از دست ما ناراحت و شرمنده شود.

مگر خون شما از خون امام حسین (ع) و یارانش رنگین تر است و یا از آنان معصوم ترید. در راه اسلام شهید شدند تا این آزادی را برای شما بدست آورند.

بیایید لااقل اگر ایمان ندارید آزاد مرد باشید. نگذارید که دشمن به خاک و ناموس شما تجاوز کند.

قرآن می فرماید: هر کس خود را شناخت خدای خود را شناخته است. بیایید فکر کنید و ببینید که هستید، از کجا آمده اید و به کجا خواهید رفت.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

عکس روی کمپوت ها را نکنند ( خاطره ای از شهید رضا قنبری )

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

ﻣﺼﺎﺣﺒﻪﮔﺮ: ﺗﺮﮐﺶ ﺧﻤﭙﺎﺭﻩ سینه‌اش ﺭُﻭ ﭼﺎﮎ ﺩﺍﺩﻩ ﺑﻮﺩ.

ﺭﻭی ﺯﻣﻴﻦ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﻭ ﺯﻣﺰﻣﻪ می‌کرﺩ.


ﺩﻭﺭﺑﻴﻦ ﺭُﻭ ﺑﺮﺩﺍﺷﺘﻢ ﻭ ﺭﻓﺘﻢ ﺑﺎﻻی ﺳﺮﺵ.

ﺩﺍﺷﺖ آﺧﺮﻳﻦ ﻧﻔﺴﺎﺷﻮ می‌زﺩ.

ﺍﺯﺵ ﭘﺮﺳﻴﺪﻡ ﺍﻳﻦ ﻟﺤﻈﺎﺕ آﺧﺮ ﭼﻪ ﺣﺮفی ﺑﺮﺍی ﻣﺮﺩﻡ ﺩﺍﺭی.

ﺑﺎ ﻟﺒﺨﻨﺪ ﮔﻔﺖ: ﺍﺯ ﻣﺮﺩﻡ ﮐﺸﻮﺭﻡ ﻣﻴ‌‌ﺨﻮﺍﻡ ﻭﻗتی ﺑﺮﺍی ﺧﻂ مقدم ﮐُﻤﭙُﻮﺕ می‌فرستن،

ﻋﮑﺲ ﺭُﻭی ﮐﻤﭙﻮﺕﻫﺎ ﺭﻭ ﻧَﮑﻨﻦ!

ﮔﻔﺘﻢ ﺩﺍﺭﻩ ﺿﺒﻂ ﻣﻴﺸﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ، ﻳﻪ ﺣﺮﻑِ ﺑﻬﺘﺮی ﺑﮕﻮ.

ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﻃﻨﺎﺯی ﮔﻔﺖ: آﺧﻪ ﻧﻤﻴﺪﻭنی، ﺳﻪ ﺑﺎﺭ ﺑﻬﻢ، ﺭُﺏ ﮔﻮﺟﻪ ﺍﻓتاده…!

و لحظاتی بعد چشمانش را بست، لبخندی زد و شهید شد…………”

شهید رضا قنبری، معروف به “شهید خندان"تهران سال 1364

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید حمید باکری

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

در اين لحظات آخر عمر سر تا پا گناه و پشيماني وصيت خود را مي نويسم و علم كامل دارم
كه در اين ماموريت شهادت ، جان به پروردگار بزرگ بايد تسليم نمايم انشاالله كه خداوند متعال با رحمت و بزرگواري خود گناهان بيشمار اين بنده خطاكار را ببخشند.

وصيت به احسان و آسيه عزيز

۱) انشاالله وقتي به سني رسيديد كه توانستيد اين وصايا را درك نمائيد هر چند روز يكبار اين وصيتنامه را بخوانيد.

2) شناخت كامل در حد استطاعت خود از خداوند متعال پيدا نمائيد در پي اصول اعتقادي تحقيق و مطالعه نمائيد و تفكر زياد نمائيد تا به اصول اعتقادي يقين كامل داشته باشيد.

3) احكام اسلامي را (فروع دين) با تعبد كامل و بطور دقيق و با معني بجا آوريد.

4) آشنايي كامل با قرآن كريم كه عزت‌بخش شما در اين دنياي سر تا پا گناه خواهد بود داشته و در آيات آن تفكر زياد بنمائيد و با صوت خواندن قرآن را فرا گيريد.

5) از راحت طلبي و بدست آوردن روزي بطور ساده دوري نمائيد. دائم بايد فردي پرتلاش و خستگي ناپذير باشيد.

6)‌ يقين بدانيد تنها اعمال شما كه مورد رضايت خداوند متعال قرار خواهد گرفت اعمالي است كه تحت ولايت الهي و رسولش و امامش باشد بنابراين در هر زمان و هر موقعيت همت به اعمالي بگماريد كه مورد تائيد رهبري و امامت باشد.

7) به كسب علم و آگاهي و شناخت در تاريخ اسلام و تاريخ انقلابات اسلامي اهميت زياد قائل شويد.

8) قدر اين انقلاب اسلامي را بدانيد و مدام در جهت تحكيم مباني جمهوري اسلامي كوشا باشيد و زندگي خودرا صرف تحكيم پايه هاي اين جمهوري قرار دهيد.

9) به اخلاقيات اسلام اهميت زياد قائل شده و آن را كسب و عمل نمائيد.

10) در جماعات و مراسم به خصوص نماز جمعه ، دعاي كميل و توسل و مجالس بزرگداشت شهداء مرتب شركت نمائيد.

11) رساله امام را دقيق خوانده و مو به مو عمل نمائيد.

12) حق مادرتان را نگهداريد و قدرش را بدانيد و احترام و احسان به مادرتان را به عنوان تكليف دانسته و خود را عصاي دست ايشان نمائيد.

13) در زندگيتان همواره آزاده باشيد و هيچ چيز غير از خدا و آنچه خدائي است دل نبنديد و بدانيد كه دنيا زودگذر و فاني است ، فريب زرق و برق دنيا را نخوريد.

14) برحذر باشيد از وسوسه هاي نفس و مدام به ياد خدا باشيد تا از شر نفس و شيطان در امان باشيد.

وصيّت به فاطمه :

1) مي دانم در حق شما مدام ظلم كرده ام و وظيفه ام را بجا نياورده ام ولي يقين بدان كه خود را بنده اي قاصر و كم كاري ميدانم و اميد دارم كه حلالم نمائيد.

2) احسان و آسيه امانت هايي هستند در دست تو و مدام در در تربيت اسلامي آنها بايد همت گماريد و توجيه و كنترل مواردي كه به آنها وصيت نموده‌ام به عهده شماست.

3) از كوچكي آنها را با قرآن آشنا كرده و به كلاس قرائت قرآن برويد.

4) از كوچكي آنها را در مجالس و مجامع خصوصا نماز جمعه ، دعاي كميل و يادبود شهداء شركت بدهيد.

5) درآمد يا پولي نداشته و ندارم كه مهريه تان را بدهم انشا ا… كه حلال خواهيد كرد.

6) مقداري به مهدي مقروضم به شكلي كه برايتان مقدور باشد پرداخت نمائيد منتهي فشار مادي بيش از حد به خودتان در اين مورد وارد نكنيد.

7) انشاءالله كه شما و عموم فاميل در يادبود من به ياد شهداي كربلا و امام حسين گريه و عزاداري نمائيد و مرتب بياد بياوريد كه هستي دهنده اوست و بايد شكر به مصلحت الهي گفت.

متاسفانه به علت نبودن وقت نتوانستم وصيتم را تمام نمايم از عموم آشنايان و فاميل حلاليت مي‌خواهم انشاءالله همه خدمتگزار اسلام خواهند بود .

حميد باكري منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهیده نسرین افضل

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله…»
شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان میتواند به آن برسد وبا خونش پیامی میدهد به بازماندگان راهش.

«یا ایتها النفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدخلی فی عبادی وادخلی جنتّی.
ای نفس قدسی ودل آرام (بیاد خدا). امروز بحضور پروردگارت بازآی که توخشنود ( به نعمتهای ابدی او ) واو راضی او تواست. باز آی ودرصف بندگان خاص من درآی. ودربهشت من داخل شو.

پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکها و ظلم رهانید وبا ایجاد وحدت درمیان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی رادر این سرزمین مقدس بنا نهاد.

خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار.
بارخدایا، به ما یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم.
ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار.
الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار.
بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان.
بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند.

خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار.
کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.
همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم.

از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهیده

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید مهدی زین الدین

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسمه تعالی

اولین شرط لازم برای پاسداری از اسلام، اعتقاد داشتن به امام حسین(ع) است. هیچ کس نمی‌تواند پاسداری از اسلام کند در حالی که ایمان و یقین به اباعبدالله‌الحسین(ع) نداشته باشد. اگر امروز ما در صحنه‌های پیکار می‌رزمیم و اگر امروز ما پاسدار انقلابمان هستیم و اگر امروز پاسدار خون شهدا هستیم و اگر مشیت الهی بر این قرار گرفته که به دست شما رزمندگان و ملت ایران، اسلام در جهان پیاده شود و زمینه ظهور حضرت امام زمان(عج) فراهم گردد، به واسطه عشق، علاقه و محبت به امام حسین(ع) است. من تکلیف می‌کنم شما «رزمندگان» را به وظیفه عمل کردن و حسین‌وار زندگی کردن.
در زمان غیبت کبری به کسی «منتظر» گفته می‌شود و کسی می‌تواند زندگی کند که منتظر باشد، منتظر شهادت، منتظر ظهور امام زمان(عج). خداوند امروز از ما همت، اراده و شهادت‌طلبی می‌خواهد. در این وصیت نامه فقط مقدار بدهکاریها و بستانکاریها را جهت مشخص شدن برای بازماندگان و پیگیری آنها می نویسم،به انضمام مسائل شرعی دیگر.

1- مسائل شرعی:

الف)نماز: به نظرم نمی آید بدهکار باشم.ولی مواقعی از اوان ممکن است صحیح نخوانده باشم،لذا یکسال نماز ضروری است خوانده شود.
ب)روزه: تعداد190روزه قرض دام وتنوانستم بگیرم.
ج)خمس:سی و پنج هزار ریال به دفتر آیت الله پسندیده بدهکار هست.
د)حق الناس:وای از آتش جهنم و عالم برزخ،خداوند عالم بصیراست.

2- مادیات

الف:بدهکاریها:

1- مبلغ شش هزار تومان معادل شصت هزار ریال به طرح و عملیات ستاد مرکزی بدهکارم،البته قبض دویست هزار ریال است،ولی ازاین مبلغ شصت هزار ریال بدهی بنده است.
2- وام یک میلیون ریالی از ستاد منطقه 1گرفته ام که ماهانه بیشتر ازهزار ریال باید بدهم، از این مبلغ هزار و هفتصد و پنجاه تومان حق مسکن را سپاه می دهد و دویست و پنجاه تومان از حقوقم کسر نمایند.
3- پنجهزار ریال به آقای مهجور (ستاد لشگر) پول نقد بدهکارم و پرداخت شد توسط در گاهی.

ب – بستانکاریها:

1-مبلغ هفتاد و پنجهزار ریال رهن منزل که به آقای رحمانی توفیقی جهت منزل مسکونه داده بودم و طلبکارم.این منزل را بمدت یکسال اجاره نمودم. باتفاق های رحمان توفیقی که ما در طبقه بالا و رحمان در طبقه پایین زندگی می کردند و ظاهرا شهیدحسن باقری از طریق آقای استادان منزل را از شخصی بنام معاضدی(صاحب اصلی خونه)اجاره کرده بودند،ولی نامبرده یکسال است که مبلغ فوق را مستردننموده است.

2- مقداری پول هم که مبلغ آن را نمیدانم (یادم نیست)نزد پدرم داشته‌ام و مقداری هم مجددا اگر به پدرم داده‌ام جهت بدهی‌ها
پدرم برای خانه‌ای که خریده بود تا با آن زندگی کنیم ولی خانه متعلق به پدرم می‌باشد و من فقط مبلغ فوق ویکصد هزار تومان وام مندرج در بند2. بدهکاریها ره از مبلغ نهصد و سی هزار تومان وجه بابت خانه مسکونی که پدرم خریده بوده است را داده‌ام که در صورت مرگ من و فروش خانه مستدعی است.باقیمانده وام را به سپاه برگردانده و طلبکاری من از پدرم رابه همسر و فرزندم بدهید و باقیمانده پول خانه هم طبیعتا به پدرم میرسد.مطلب دیگری به ذهنم نمی‌رسد و اگر کسی مراجعه کرد با توجه به وصییت من اقدام نمایید.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

وصیت نامه شهید احمد کاظمی

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

الله اکبر
اشهد ان لا اله الا الله اشهد ان محمد رسول الله اشهید ان علیاً ولی الله

خداوندا فقط می‌خواهم شهید شوم شهید در راه تو، خدایا مرا بپذیر و در جمع شهدا قرار بده. خداوندا روزی شهادت می‌خواهم که از همه چیز خبری هست الا شهادت، ولی خداوندا تو صاحب همه چیز و همه کس هستی و قادر توانایی، ای خداوند کریم و رحیم و بخشنده، تو کرمی کن، لطفی بفرما، مرا شهید راه خودت قرار ده. با تمام وجود درک کردم عشق واقعی تویی و عشق شهادت بهترین راه برای دست یافتن به این عشق.

نمی‌دانم چه باید کرد، فقط می‌دانم زندگی در این دنیا بسیار سخت می‌باشد. واقعاً جایی برای خودم نمی‌یابم هر موقع آماده می‌شوم چند کلمه‌ای بنویسم، آنقدر حرف دارم که نمی‌دانم کدام را بنویسم، از درد دنیا، از دوری شهدا، از سختی زندگی دنیایی، از درد دست خالی بودن برای فردای آن دنیا، هزاران هزار حرف دیگر، که در یک کلام، اگر نبود امید به حضرت حق، واقعاً چه باید می‌کردیم. اگر سخت است، خدا را داریم اگر در سپاه هستیم، خدا را داریم اگر درد دوری از شهدای عزیز را داریم، خدا داریم.

ای خدای شهدا، ای خدای حسین، ای خدای فاطمه زهرا(س)، بندگی خود را عطا بفرما و در راه خودت شهیدم کن، ای خدا یا رب العالمین.

راستی چه بگویم، سینه‌ام از دوری دوستان سفر کرده از درد دیگر تحمل ندارد. خداوندا تو کمک کن. چه کنم فقط و فقط به امید و لطف حضرت تو امیدوار هستم. خداوندا خود می‌دانم بد بودم و چه کردم که از کاروان دوستان شهیدم عقب مانده‌ام و دوران سخت را باید تحمل کنم. ای خدای کریم، ای خدای عزیز و ای رحیم و کریم، تو کمک کن به جمع دوستان شهیدم بپیوندم.

گرچه بدم ولی خدا تو رحم کن و کمک کن. بدی مرا می‌بینی، دوست دارم بنده باشم، بندگی‌ام را ببین. ای خدای بزرگ، رب من، اگر بدم و اگر خطا می‌کنم، از روی سرکشی نیست. بلکه از روی نادانی می‌باشد. خداوندا من بسیار در سختی هستم، چون هر چه فکر می‌کنم، می‌بینم چه چیز خوب و چه رحمت بزرگی از دست دادم. ولی خدای کریم، باز امید به لطف و بزرگی تو دارم. خداوندا تو توانایی. ای حضرت حق، خودت دستم را بگیر، نجاتم بده از دوری شهدا، کار خوب نکردن، بنده خوب نبود،… دیگر…
حضرت حق، امید تو اگر نبود پس چه؟ آیا من هم در آن صف بودم. ولی چه روزهای خوشی بود وقتی به عکس نگاه می‌کنم. از درد سختی که تمام وجودم را می‌گیرد دیگر تحمل دیدن را ندارم. دوران لطف بی‌منتهای حضرت حق، وای من بودم نفهمیدم، وای من هستم که باید سختی دوران را طی کنم. الله اکبر خداوندا خودت کمک کن خداوندا تو را به خون شهدای عزیز و همه بندگان خوبت قسم می‌دهم، شهادت را در همین دوران نصیب بفرمایید و توفیق‌ام بده هر چه زودتر به دوستان شهیدم برسم،

انشاء الله تعالی.

منزل ظهر جمعه ۶/۴/۸۲

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

زندگینامه شهید مرتضی زندیه

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

شهید مرتضی زندیه در سال 1338 در خانواده ای متدین در محله یافت آباد تهران چشم به جهان گشود . او از همان دوران کودکی دارای روحی پرخروش بود و در مقابل افراد زورگو سر تعظیم فرود نمی آورد و سرسختانه در مقابل آنان ایستادگی می کرد. خصوصیات و اخلاق پسندیده شهید زبانزد خاص و عام بود . نخستین حرکتهای انقلابی خود را در محله در راستای برخورد با قاچاقچیان ، محتکران ، شراب خواران و اشرار آغاز کرد و در این راه سختی ها و رنجهای بسیاری متحمل شد و چندین بار از جانب آنان بسختی آسیب دید اما نه تنها از پای ننشست بلکه مقاوم تر و مصمم تر از گذشته در مقابل آنان ایستادگی کرد. پیش از پیروزی انقلاب اسلامی در تظاهرات مردمی بر ضد رژیم شاه شرکت می جست و پس از پیروزی انقلاب نیز به فعالیتهای خود در جهت حفظ و تبلیغ ارزشهای نظام اسلامی ادامه داد. پس از آغاز جنگ تحمیلی عراق بر ضد کشورمان تصمیم گرفت به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بپیوندد . وی از این طریق به جبهه رفت و در منطقه غرب کشور به مبارزه با دشمن متجاوز بعثی پرداخت. شهید زندیه رابطه نزدیکی با خدای خود داشت . شبها را با نیایش به درگاه حق تعالی سپری می کرد و هیچ وقت این ارتباط مستحکم را با خدای خویش ترک نکرد . از خدا میخواست به درجه شهادت نائل آید چرا که تنها راه سعادت را کشته شدن در راه خالق خود می دانست. این شهید والامقام سرانجام در تاریخ 23/11/59 در جبهه مهران در یک مبارزه سرسختانه با بعثیون متجاوز به مقام شهادت نائل گردید و به لقاءالله پیوست

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 1 نظر

وصیت نامه شهید مرتضی زندیه

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

وصيتم عمل به آيات قرآن و نهج البلاغه و ديگر سخنان امامان است . … اى برادران ! پيكار كنيد در راه خدا با جان و مال . و شما مسلمانان ! اين انقلاب انقلاب خدايى است . خداوند اين انقلاب را امانت به دست شما سپرده است و اين انقلاب آنچنان ضربه اى به كفار زده است كه شبانه روز خواب ندارند و هميشه در گوشه و كنار در حال چيدن توطئه هستند. هوشيار باشيد ، آگاه باشيد و خون پاك شيهدان را دنبال كنيد و انقلاب را به رهبرى امام خمينى نگهداريد و هميشه يار ستمديدگان باشيد دست كمك به مستضعفين داشته باشيد و دلسوز زحمتكشان باشيد و از ياد خدا غافل نشويد . كتاب دعا را بخوانيد و اشك بريزيد و در درگاه خدا ناله كنيد. اگر خودتان را با خدا پيوند ندهيد نمى توانيد به آن پيروزى دست يابيد… اى مادر ! فراموش نكن كه دنيا زندانى بيش نيست ، مادر عزيز از خداوند مى خواهم ايمانمان را كامل گرداند و مقام يقينمان را برترين يقين قرار دهد و از خداوند تبارك و تعالى تقاضا دارم هر عمل فاسدى از من سرزده اصلاح كند و دعا كنيد گناهان مرا خداوند انشاءالله ببخشد و بعد از جدا شدن روحم از جسم آلوده ، با امامان محشورم گرداند . دعا كنيد كه آلوده به گناهم . اى خواهران و اى برادران از دستورات اسلام اطاعت كنيد دنباله رو رهبر خمينى كبير باشيد و از قانون اسلامى مواظبت كنيد . هر شخصى روى كار آمد بخواهيد از او كه دستورات اسلام را اجرا كند . گوش به فرمان امام و دنباله رو روحانيت مبارز و متعهد و پيرو خط امام و مخلص باشيد و اگر هر شخصى و هر فردى در مقابل روحانيت و كلمه اى برخلاف سخن امام گفت شديدا جلوى او بگيريد حتى اگر شخصى لباس روحانيت بر تن كرده بود .

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

هذا محب الحسین ( از خاطرات شهید مرتضی زندیه )

02 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

 بسم الله الرحمن الرحیم

گریه کن امام حسین عليه السلام بود.از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد.
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین عليه السلام برسه.
هر جا روضه بود می دیدیش.
زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار.
همیشه هم می گفت: «من توی بغل تو شهید می شم.»
حرف اون شد.
تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده.
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: هذا محب الحسین عليه السلام .

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

عکس شهید

 نظر دهید »

عاشقی ( جمله ای از شهید رضا اسماعیلی )

01 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته

عاشقی ک سن و سال نمیشناسد
تمام آنچه که دارم و در توانم هست
رامیگذارم تا حرم پابرجا بماند

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

برای شادی روح شهیدان صلوات


عکس شهید

 1 نظر
  • 1
  • ...
  • 15
  • 16
  • 17
  • ...
  • 18
  • ...
  • 19
  • 20
  • 21
  • ...
  • 22
  • ...
  • 23
  • 24
  • 25
  • 26
 << < آبان 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • یا زهرا
  • avije danesh

آمار

  • امروز: 1
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1274
  • 1 ماه قبل: 4350
  • کل بازدیدها: 286998

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمدجعفر دشتستانی (5.00)
  • مجموعه از خاطرات شهید همت (5.00)
  • ماجرای اقدام شهید «نخبه زعیم» که منجر به خلق پیروزی کربلای ۵ شد (5.00)
  • فرا رسیدن حلول ماه محرم را به شما تسلیت عرض می نمایم (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس