فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

وصیتنامه شهید ابراهیم بهادری

17 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

امروز که عازم جبهه جنگ هستم و هیچگونه نگرانی در وجودم احساس نمی کنم بلکه خیلی مسرورم که این آگاهی را دریافته ام که می توانم بفهم فرمان امام بلادرنگ اجرا شدنی است و رضایت کامل مجری آن هستم.

من این مرگ را از عسل بر وجودم سزاوارتر می¬دانم. چون اطاعت از امام است و این وظیفه شرعی هر مسلمان است.
اکنون من که عازم میدان نبرد هستم شهادت را کاملا در وجودم لمس میکنم و ذره ای تردید بر من مستولی نیست و این را بدانید و آگاه باشید که من راهم را رفته¬ام، آگاهانه می روم و این را بدانید که شماها همیشه و هر وقت حق را تنها دیدید باید یاریش کنید وای بر شمایاران نیمه راه که در پیکار با دشمنان سستی میورزید و بهانه می جویید. خدا رو شکر می کنم که با اینکه که کاملا به سخنان امام جامه عمل نپوشانده ام باز راه نجات را یافته¬ام و به آن ادامه دادم که راه فی سبیل الله و شهید شدن است. از اینرو به خدای بزرگ و بی همتا توکل می¬کنم و بر چشم و دل به آفریدگار یکتا می¬ورزم و به راهی گام می¬نهم که رضای خدا در اوست و بار خدایا یا پیروزم کن، تا به کربلا برسم و یا شهادت را نصیبم کن تا به حسین بپیوندم و یقاتل فی سبیل الله فیقتل او یغلب فسوف توتیه اجر عظیما.

با درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران، قلب تپنده ملتها و این نجات دهنده قدس از چنگال صهیونیست ها.

پدر و مادر عزیزم من هم اکنون که عازم جبهه جنگ هستم دیگر خود را برای شما نمی دانم بلکه برای خدا و اسلام می دانم.

ما در آغوش اسلام جان گرفته ایم و بایستی در آغوش اسلام جان بدهیم و ببنید حسین چه می فرماید: ان کان دین محمد لا یستقیم الا یقتلی.
اگر دین جدم محمد(ص) برقرار نمی گردد، استقامت نمی یابد جز با کشته شدن من، پس ای شمشیرها مرا دریابید و اینک پدر و مادر عزیزم دین خدا و رسول خدا در خطر است و با کشته شدن من باقی می¬ماند و استقرار می¬یابد پس خوب است که ما جان خود را فدای دین راه نمائیم. و حال ای مسلسلها مرا دریابید که من هم راهم را دریافته ام و شناخته ام.

و از شما می خواهم که هنگامیکه خبر شهادت مرا شنیدید یک قطره اشک برای من نریزید زیرا در این صورت روح من از شما راضی نخواهد بود و بایستی افتخار کنید که جوان شما در راه اسلام اگر خدا قبول کند شهید شده است و شما ای خواهر و برادرانم با دعا کردن به امام عزیز مشت محکمی بر دهان این ابلهان کور دل بزنید و شما ای همرزمان و ای بسیجیان شجاع و غیورسنگرها را محکم بدارید و مساجد را رها نکنید. به امید پیروزی اسلام و مسلمین و به امید طولانی شدن عمر رهبر عزیزمان امام خمینی.

درباره شهید

نام: ابراهیم
نام خانوادگی:بهادری
نام پدر:اکبر
شماره شناسنامه: 33
تاریخ تولد: 1346/02/01
عضویت:بسیجی
تاهل:مجرد
محل شهادت:شلمچه
تاریخ شهادت:1365/10/19
محل تولد:فیروزآباد

زندگینامه شهید ابراهیم بهادری

شهيد ابراهيم بهادري در سال 1346 در شهرستان فيروزآباد ديده به جهان گشود . از همان آغاز کودکي با مشکلات و سختي هاي زندگي آشنا شده و کودکي آب ديده و با تجربه به بار آمد . از همان ابتداي کودکي به مسائل ديني و اخلاقي علاقه مند بود و هر چه بزرگتر مي شد در ميان آشنايان و به خصوص فقرا و نيازمندان محبوب تر مي شد . زيرا در کمک کردن به آن ها هميشه ثابت قدم بود و از هيچ کمکي دريغ نمي کرد . او خود با فقر بزرگ شده بود و به خوبي فقر را درک مي کرد . چون در آمد پدر خانواده کفاف زندگي را نمي داد او نيز به شغل کارگري مشغول بود و از اين راه در تأمين معاش خانواده سهيم بود . در تاريخ 1/9/1362 به خدمت مقدس سربازي رفت و در پادگان آموزشي شهيد دستغيب مشغول به خدمت شد پس از پايان دوران سربازي تصميم گرفت که به جبهه حق عليه باطل برود تا اين که در تاريخ 19/10/1365به منطقه شلمچه اعزام شد در عمليات کربلاي 5 شرکت کرد پس از رشادت هاي فراوان که از خود نشان داد بر اثر جراحات وارده شربت شهادت را نوشيد و به ديدار عاشقان رفت . روحش شاد و يادش گرامي باد . والسلام

عکس

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید سید مهدی تهامی پور زرندی

17 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است.

بسم الله الرحمن الرحیم

انالله و اناالیه راجعون

بنام خداوند رحمان ورحیم وبه نام خداوند محمد (ص)و علی (عج)و فاطمه (س)و حسنین (ع)و به نام خداوند اولیاءالله و شهیدان ورزمند گان راه حق ازاو ل پیدایش زمین تا قیا مت وبه نام خداوند خمینی این نائب امام زمان (عج)و این امیدمستضعفان و این دشمن مستکبرا ن .

باسلام سلامی به گرمی دل مومن (نه من گنهکار)برشما ،شما عز یزا ن بهتر از جا ن من پدر ،مادر،مهدی،عباس ،معصو مه ،احمد وعلی
شما که فقط خدامی داند چقدر دو ستتان دارم و بس و همچنین سلام بر شما دوستان و اشنایا ن و اقوام عزیزم.

ای پدر و ای مادر و ای خواهران وبرادران عزیزم این را از این راه دور به شما بگویم به شرافتم قسم که من ازشما مفت جدا نشدم ومجانی شما راول نکردم بلکه بابت این عمل پاداش عظیم گرفتم و آن قول بهشت رضوان ازخداوند بزرگ برای خودم وهمه شما بوده اگرصبر کنید وتقوا پیشه کنید که بدرستیکه خداوند خوب وفا کننده به وعده است.
اگربدا نید عزیزان من قصد نوشتن خطبه ونوشته های شسته و رفته ندار م بلکه من بنده گنهکار خدا میخواهم حرف دلم را که حرف دل یک رزمنده اسلا م جهاد و شهادت است برای شما بگویم به امید خدا .دیشب برادر علیرضا معا ون برادر سلیما نی فر مانده لشکر با ما بو د درمحیط گر م وصمیمی واحد تخریب از مسئولیت خطیر ومهم برادرا ن تخریب می گفت که سرنوشت حمله در دست بچه های تخریب است چه انفجار بی مو قع یک مین مسا وی است با لورفتن حمله و درنتیجه شهادت ومجروح واسیر شدن تعداد زیادی از عزیزا ن ما .امیدوارم که خدا وند به همه ما تو فیق انجام دادن جهاد و شهادت واقعی را بدهدامید وارم من دعا می کنم شما هم دعا کنید .
پدر عزیزم خواهشهایی ازشما دا رم که امیدوار م اجابت کنید و ر وسیاه را خو شحال کنید متشکر م خدا وند به شما اجربد هد .اول آنکه من می دانم همه شمارا بسیار اذ یت کردم و آزار رساندم همه شما عزیزا ن بخصوص تو پدر عزیزم وتو مادر مهربانم ونور چشما نم بنابراین از همه شما تقاضای عفو می کنم وعا جزانه حلال بود ی می طلبم و امید وار م که خداوند به همه شما اجروتو فیق صبر بد هد چون من و اقعا “ازاینکه زحما ت شما راجبران کنم عاجزم.
پدر و مادرعزیزم اجر و پاداش شما و همه پدرا ن ومادران شهدا ازاجر من وسایرشهدا در نزد خدا بیشتر است چو ن شهدا به محض شهادت در نعمت های الهی فر و می روند ولی شما ها دوری ما را تحمل می کنید وصبرمی کنید واجراین کار شما به مراتب ازاجر شهدا بیشتر است.

موضو ع بعد این بود که به نیابت ازطرف من از همه دوستان واقوا م خاله ها وشوهر خاله ها ودایی وزن دایی ،پدربزر گ و مادربزر گ وهمه و همه حلال بود بطلبید که سخت محتاجم .
موضوع بعد این بودکه درصورت امکان حجت الاسلام سید یحیی جعفری امام جمعه ونماینده محتر م امام درکرمان بر جنازه من نماز بخوا ند و درصورت امکان در مو قع تشییع و دفن من سوره تکویر ونا زعات را برای من ازروی نوار یا چیزدیگر پخش کنید وهر موقع که بیکار شدید و حال داشتید در وحله اول سو ره تکویر ودر وحله دو م نازعات رابخوانید و ثواب آن را نثار روح محتاج به د عا و قرآن من بکنید همچنین درموقع دعا درصورتیکه دلتان شکست التماس دعادارم .نمازو رو زه هر چه بیشتر بگیرید وبخوانید بهتر خدااجرتان بدهد مخصو صا ” که در این ماه حدود 21روزه قضا دارم .کلیه کتا بهای قابل استفاده من رابه کتا بخا نه مسجدقائم بد هید البته به صورت نا شناس همچنین ازتاریخ 1361/12/10تا حالاحقوق نگرفته ام …..

درباره شهید
نام شهید : سیدمهدی تهامی پور زرندی
نام پدر : سیدماشالله
تاریخ تولد: 1344
تاریخ شهادت 1364-09-01:
محل دفن شهید : قطعه 9 ردیف 2 قبر 20 گلزارشهدای کرمان

زندگی نامه

بسمه تعالی
16مهر1364آغاز شکفتن غنچه ای بود که میرفت سالیانی لبخند گرم ونگاه مهربانش هستی بخش و جود پدرو مادری ر نج دیده و چشم به راه با شد.
تولد نخستین نو زاد خا نه کو چک اما صمیمی آنها را به ر وشنا یی امید منور سا خت و با صدای گر یه زیبا یش به شادی را دا شت .اکنون سالیان درازی است که عکس تو را در آیینه دل به عینه می بینم .از آن زما ن که چشم دنیا ئیمان محر و م ازدیدارتو شد .صدا یت بسیار پر طنین ورساست و نوای قرآنت همچنان جاو دا نه در گو ش جا نمان زمزمه گر است و یاد آور لحظه های زیبا ی با تو بو دن .برادرم غر یبا نه ر فتی و مظلو مانه ماندی آنجا که هزا ران لاله سر خ معصو مانه با مظلو میتی ابدی در سا یه سیاه ظلم مفقو د شد ند .شما برادران مفقو د ،شما همه خوبا ن گمنام گلهای معطری هستید که عا شقا نه دردشت ایثار گم شد ید تا خورشید اسلا م همیشه جا و دانه پیدا بما ند .شماشهابهای آتشینی هستیدسو زا ن از عشق الهی ر وشنایی چهره های گلگو نتان دریو م د ین نورا نیت خورشید را به تمسخرمینشیند .شما راچه بنامم ؟چه بخوا نیم که که مغروق بحر سخا وت و حیرا ن نجابت و انگشت به دهان عزم پولادین و دل مهربا ن و عاشق بنما ئیم .
آنجا که جلوگاه ظهورایثار است مجالی برای حرف باقی نمی ما ندچرا که دالان تار یک الفا ظ بسیار نا توان تر از بیا ن و تجسم رشاد تهاست و قلم ارزانتر ازهمیشه برصفحا ت سفید می لغزد تاشا ید خا طرا ت به یاد مانده ات را نوازشگر دیدگانمان نما ید .
در16مهر 1343کودکی با گر یه هایش دلهایی را به وجد آو رد که 20سال نهال امید را به شو ق پرورید و در ست در همین تار یخ به با غ الهیش سپرد کو دکی گر یست و گریه های مداومش تا 2سالگی ادامه یافت و این تنها صدای مهربا ن لالایی مادر بود که گهگاه اورا آرام کر ده وبه خواب شیرینی فرو می برد.

بهتر ین سرگرمی اش شنید ن قصه وکتابهای دا ستان بو د .کم کم بزرگ می شد بر شیطنتها و شلوغ کارهایش هم افزوده می شد .برای رفتن به مدر سه بسیار عجله دا شت .6سالش تمام نشده بود که باتو جه به اصرارزیاد و اشتیاقش به در س خواندن در مدر سه ملی ثبت نام کرد و دوسال در این مدر سه درس خواند باقی دوران د بستان را نیز در مدرسه ای نزد یک مغازه پدر ادامه تحصیل داد.درطول 5سال دبستان تقر یبا” تنهابودبعدازتعطیل شد ن کلاسش به مغا زه پدررفت وبا اوداد .دود وره راهنمایی تنها سه دوست صمیمی دا شت که بایکی ازانها به کلاس قرآ ن میر فت یاد گیری در کلاس کارا ته آشناشده بو دوسو مین نفر نیز پسرهمسا یه بو دکه باهم به کلاسهای آموزش نظا می می رفتندواونیز دوسال قبل از مهدی مفقود شد .در دوران انقلاب به اقتضای سنش در پخش اعلامیه های حضر ت امام شر کت در کشیکهای شبا نه و راهپیما یی هافعالیت می کرد .درجریا ن حمله به مسجد جامع او نیز ازکتک چماق به دستان سا وا کی بی نصیب نمانده بود.گر وههایی تشکیل داده بو د از جمله گر و ه جوا نان مبارزکه متشکل ازتعدادی از د وستان وافراد فامیل بود که برای محرومین ومستضعفین پول وکمک جمع اوری میکر د .بعدا"در جریا ن جنگ کمکها بیشتر به جبهه اهدامیشد.
کتا بهای خود وتعدادی از دوستان را جمع آوری کرده کتابخا نه ای تشکیل داده بود که به بچه های محل کتاب اما نت می داد باآغاز جنگ اونیز تشنه حضور در جبهه ها شد که متاسفا نه با مخالفت و الدین روبروشد.اما او که عاشق بودوبی قرار برای ثبت نامبه بسیج رفت اما چون فاقد رضا یت نامه بود این کارانجا م نشد .

پدر بزرگوارش می گوید:زمانی که سیدمهدی در سن 15 سالگی می‌خواست به جبهه برود، گفتم تو باید زمانی بروی که بتوانی کاری انجام دهی و باید خودت را نشان بدهی و در طول چهار ماه در زمینه‌های مختلف به او کار می‌دادم و توانش را آزمایش و به او نمره می‌دادم و بعد از این مدت به او اجازه دادم به جبهه برود.

 

عکس

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »

وصیتنامه شهید مصطفی شهیدزاده

17 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود را در ورطه نابودی دیدم و تو مرا نجات دادی ولی الان با وجود اینکه خود را در ورطه می بینم ، میدانم که از آن رورطه بیرون آمدن محال است ولی فضلت و به کرمت وبه خودت امیداورم. می دانم که بنده ات راتنها نمی گذارم ولی خدایا این لیاقت را درخود نمی بینم و اگر نجات نیابم مقصر را خود می دانم که لیاقت فضل نو را نداشتم و گرنه تو بزرگ تو با فضیلتی تو رخمانی وتورحیمی ،

بسم الله الرحمن الرحیم
خدایا بر تو توکل می کنم و زندگیم را درراه تو ادامه می دهم چه خطاهایی که مرتکب شده ام …. ولی من نمی خواهم مأیوس از لطف بی پایانت شوم من امیدوارم به فضلت، به کرمت، به خودت و به اینکه بندگان را تنها نمی گذاری. خدایا چه بسیار که توبه شکستم، چه بسیار از کارهایی که منع کرده بودی، انجام دادم چه خطاهایی که نکردم و چه ستمهایی که به خلقت روا نداشتم….. خدایا روسیاه درگاه تو هستم، خدایا مرا ببخش، خدایا به بزرگی خودت مرا مورد عفو قرار بده.

رازونیازهای دکتر مصطفی شهید زاده با خدای خویش

بسم رب الشهدا والصدقین
خدایا فقط بر تو توکل می کنم و زند گیم را در راه تو ادامه می دهم . به خطاهایی که مرتکب شدم ،چه جنایتهایی که نکردم ولی من نمی خواهم مایوس از لطف بی پایانت شوم ، من امیدوارم به فضلت به کرمت به خودت و به اینکه بندگان درگاهت را تنها نمی گذاری ، خدایا من چه بسیار که تو به شکستم چه بسیار که از کارهایی که منع کرده بودی انجام دادم چه خطاهایی که نکردم و چه ستمهایی که به خلقت روا نداشتم خدایا چه وعده هایی که عمل نکردم ، خدایا روسیاه درگاهت هستم ، خدایا مرا ببخش خدایا به بزرگی خودت مرا مورد عفو خود قرار ده ، پرودگارا تو بسیار توبه پذیری گرچه گنه کار تر از خودم سراغ ندارم ، ولی خدایا عنصری زاید در اجتماعب بودم خدایا من راهنمایی نداشتم ، خدایا هر بار که بتو توسل جستم پس از مدتی خود را در ورطه نابودی دیدم و تو مرا نجات دادی ولی الان با وجود اینکه خود را در ورطه می بینم ، میدانم که از آن رورطه بیرون آمدن محال است ولی فضلت و به کرمت وبه خودت امیداورم. می دانم که بنده ات راتنها نمی گذارم ولی خدایا این لیاقت را درخود نمی بینم و اگر نجات نیابم مقصر را خود می دانم که لیاقت فضل نو را نداشتم و گرنه تو بزرگ تو با فضیلتی تو رخمانی وتورحیمی ، خدایا من اینقدر پست و زیون ، خود را می بینم که خود را شایسته عفو و فضلت نمی دانم و امیداورم که به فضل و کرمت آن شایستگی را پیدا کنم . خدایا کمکم کن تا در این لحظه و همه لحظات تو در نظرم باشی و آنی از تو غافل نباشم تا کاری خطا از من سر نزند ، خدایا دراین ساعت مرا از درگاهت نرهان ، خدایا طلب عفو می کنم ، خدایا طلب آمرزش و مغفرت می کنم ، خدایا تو وعده دادی که هر که بخواهد در راه تو باشد تو کمکش میکنی و او را هدایت می کنی ، خدایا مرا جزء توابین قرار بده خدایا مرا به عقوبات اعمالم شکنجه مکن ، خدایا تنها به آن امیدوارم که هر کار اشتباهی و خطایی از من سر زده تو از نیتم آگاه بودی و من آن قسمت کارهای خطا و ستمهایی که بر دیگران از طرف من روا شده به نیت بد نبوده ولی بهر حال روا شده و از تو واز همه آنهایی که این ستم برآنها روا شده معذرت و طلب عفو می نمایم .

درباره شهید

شهید مصطفی شهیدزاده
نام پدر: آقاجان
تاریخ تولد:1336/3/2
محل تولد:ایران-خوزستان-بهبهان
تاریخ شهادت: 2/28/ 1360
محل شهادت: دارخوین
مزار شهید: بهبهان

زندگینامه شهید مصطفی شهیدزاده

من المونین رجال صدقول ما عائدوا علیه فمنهم من قضب نحبه و منهم من ینظر و لنبونک بشی من الخوف و الجوع ونقض الاموال والانفس الثمرات و بشر الصابرین
شهید مصطفی شهید زاده در دوم خردادماه 1336 در بهبهان در خانواده ای فقیر متولد شد ودر دوران کودکی را دردامان پر مهر مادی سپری کرد .
مصطفی همواره از کودکی در دورن خود جدائی احساس میکرد و پی گمشده ای می گشت و برای تسکین دادن این عطش درونی ، ازهمان کودکی به جستجو و کنکاش و برخورد فعال با همه می پرداخت دورانهای متفاوتی را به امید یافتن گمشده اش طی نمود دوران دبستان را با سکوت و خاموشی و مظلومیت خاصی خود تا کلاش ششم با موفقیت به پایان رساند علیرغم فشار اقتصادی که مانع از ادامه تحصیلش میشد دوران دبیرستان را آغاز نمود .
و ازآن پس درافق بازتر دبیرستان با آشنایی به درد و رنج و ستمی که رژیم طی سالیان دراز براجتماع وارد کرده بود ، همواره در انشاء های دبیرستانی سر کلاس درس آنها را گوشزد می نمود . علیرغم خیلی های دیگرکه تحت پوشش طاغوتی غرق در پوچی و هرزگی بودند . این دردها و رنجها ومحرومیتهای همرزمانش که خود نیز مستثنی از آن نبود ، وی را خیلی رنج میداد در سر کلاس درس انشاء منعکس مینمود وی چند بار توسط معلمانش مورد بازخواست قرار گرفت در سال 1355 در گچساران بارتبه اول در امتحان نهائی ششم متوسطه قبول شد و در کنکور سراسری با امتیازات بالا موفق شد در اکثر دانشگاهای ایران در رشته های مختلف پذیرفته شده و علیرغم فشار فقر ( اقتصادی ) خانوادگی که همواره با آن مواجه بود در شرایط اقتصادی بسیار بدی وارد دانشگاه شیراز شد و در رشته دامپزشکی مشغول تحصیل شد ولی بعلت جو بسیار طاغوتی این دانشگاه پس از مدتی کوتاهی خود را به دانشگاه اصفهان منتقل و در رشته دندانپزشکی که از رشته ای قبول شده درآن مشغول به تحصیل شد . در این سال با ورود به دانشگاه به هیچ وجه تسلیم جو غالب زمان که همان عیاشی و هرزگی و همه جا بیخیری بود نشد و بعلت همان روح تشنه و ناآرامش که همواره در جستجو بود طیفهای مختلف حاکم بر دانشگاه را مورد مطالعه قرارداد تا اینکه سرانجام گمشده اش را پیدا نمود و روح نا آرامش با آن آرامش پیدا کرد . و آن مذهب و فعالتیهای مذهبی در دانشگاه بود . و مصطفی که خود جایگاه نفس مطمئنه اش را پیدا کرده بود دیگر لحظه ای آرام نگرفت وبا آشنائی با برادران انجمن اسلامی دانشگاه اصفهان کم کم از اعضای فعال و موثر انجمن اسلامی دانشگا اصفهان شد شرکت فعال در تظاهرات دانشگاهی درزمان حکومت نظامی اصفهان ، پخش اعلامیه و تراکت در اکثر نقاط اصفهان و ارتباط با گروهای مختلف مذهبی متشکل در اصفهان و از طرفی برنامه های خود سازی نظیر روزه گرفتن و تمرینات بدنی سخت نظیر کشتی و جودو و کوهنوردی در طی مدت قبل از انقلاب وی را فردی آبدیده و مخلص در راه انقلاب نمد خلوص وتواضع و شکست نفس او آنچنان بود که همه را مجذوب خود میکرد وکم ی از کارهای انجام داده اش میگفت ، حتی هنگامی که توسط رژیم در اصفهان در حین پخش اعلامیه دستگیر شد و در زندان زیر انواع و اقسام شکنجه ها بود کمتر کسی را در جریان این امر قرارداد و این کتک خوردنها و شکنجه دیدنها را کوچک وناقابل برای انقلابی میدانست که فردا تمام ایران و منطقه و جهان را فرا خواهد گرفت لذا هیچوقت آن گذشته هایش فخر و مباهات نمیکرد و همواره خود را مدیون ومقروض انقلاب میدانست و این مسائل بود که همواره وی را در هاله ای از تقدس و خلوص و شکست نفسی فرو برده و چهره اش را مانند قلبش نورانی میشود . در طول دانشگاه ارتباط خود را با برادران فعال مذهبی شهر قطع نمیکرد و همواره تجربیات خود را که در اصفهان عمل کرده بود ، به برداران انقلابی بهبهان منتقل میکرد .

طریقه ساختن انواع بمب های آتشزا ، سه راهی ، طریقه پخش اعلامیه به انواع مختلف ، طریقه تظاهرات بطور نامنظم و منظم همه و همه را از طریق برادران و دوستانش به هر کجا که میرفت آموزش میداد . در ضمن اینکه مبارزات خود را در طول مدت دانشگاهش از این طریق ادامه میداد ولی هیچوقت یادش از مردم محروم و فقیر نمیرفت چرا که خود طعم فقر را از کودکی با تمام معنا درهمه ابعادش از نوع سخت و طاقت فرسایش ، چشیده بود لذا به محض آموختن تخصص داندانپزشکی و در جوار آن طب عمومی را هی روستاهای اطراف اصفهان شده و آنها را مداوا مینمود و به محض پیروزی انقلاب با شرکت فعال در کمیته واقع در شهربانی مسئولیت رسیدگی به اوضاع نیروی هوائی بهبهان را بعهده گرفت و پس از آن بدستر امام مبنی بر شرکت در جهاد مقدس سازندگی ، مشتاقانه به جهاد سازندگی بهبهان رفته و با امکانات بسیار ابتدائی مسئولیت کمیته پزشکی آن را بعهده گرفت و با تشکیل اکیپ پزشکی سیار به دور افتاده ترین دهات بهبهان که برای نمونه تا قبل از آن یک مرتبه پزشک به آنجا نرفته بود . رفتنند و تمام روستاهای اطراف بهبهان را زیر پوشش درمانی خود در آوردند و به علت اخلاق خوب و گیرائیش همواره در بین دوستان و برادران جهادی دعوا سر این بود که کی همراه دکتر به روستا برود ، راننده ماشین تا امداد گرو روستائی همه و همه مجذوب اخلاق پسندیده ایشان بودند همواره این مسئله او رارنج میداد که اینهمه دکتر که با پول همین مردم بدبخت به این مقام رسیده اند چرا با ویزیتهای گران را هرا بر این مردم محروم می بندند وهیچوقت به فکر این نمی فتند که حداقل یک روز مجانی این بدبختان حاصل 2500 ساله ستم شاهنشاهی را مداوا کنند یا اینکه خود مسقیما به درون دهات رفته وآنان را درمان کنند ، آخر این روستائیان محروم وبدبخت چقدر داغ عزیزان و فرزندان خود را در اثر نداشتن دارو و پزشک ، برجگرشان تحمل نمایند ؟ و تا کی باید اینها از نعمت بهداشت و تندرستی محروم بمانند ودر فقر و بدبختی و مذلت در گوشه دور افتاده این اجتماع بسر برند ؟ و خودمشتاقانه ودلسوزانه در این راه گام برمیداشت و با تنظیم برنامه برای دکترهای نسبتا انقلابی شهر بهبهان آنها را بهروستاهای محروم می فرستاد و دیگر کمتر روستائی بود که دست مهربان آقای دکتر به آنجا نرسیده و کودکان زرد و نحیف آنان را نوازش نکرده باشد و دلهای زخم و پریشان انها را مرحم نباشد ولی برای روح نا آرام او بهبهان خیلی تنگ بود و به پیشنهاد جهاد استان و جهاد بهبهان مسئولیت کمیته پزشکی جهاد استان خوزستان را که فقط اسمی از آن وجود داشت به عهده شان واگذار کردند . اینبار وی در مقابل زجری بزرگتر قرارگرفت و رنج محرومیتها ی عربهای کنار مرز وسایر محرومین استان خوزستان که با تلاش پی گیر و شبانه روزی با برنامه ریزی دقیق و با امکانات بسیار ضعیفی به انجام این مهم پرداخت .

خصوصیات مصطفی از زبان همکارش برادر حیدری
ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل ا… امواتا
عیب زندگی : ** که ما زنده ایم و باید بنشینیم برای دوستانی که الگوی عشق و ایثار بودند گریه و زاری کنیم کسانی که راهشان را عاشقان ادامه دادند چون آرزویشان شهادت وبده و سرانجام به لقاء الله پیوستند برادر مصطفی که از هر گونه و ظاهر سازی دور بود چگونه میتوان خصوصیات او را بازگو نمود هر لحظه ایشان به کتاب بود او سرچشمه تقوا و ایثار و فداکاری بود از رشادتهای او چه در پیش وچه داند از جنگ وخدمات شایان ایشان خاطراتم خلاصه وار چنین است بیش از یکسال و چندماه فعالیتش میگذرد از همان روز اول کمیته پزشکی واداشتن نیروها دچار سردر گیرد بود و بعد از معرفی برادرمان از طرف شورای جهاد استان ابتدا بعد از شناخت اخلاق و رفتار ایشان و بعد از دیدن تواضع او سردرگمی کمیته رفع و از مسئولیت پزشکی کمیته بعنوان دوست و برادر اعضاء کمیته درآمد پیش از شروع جنگ تحمیلی در راه اندازی بیمارستانها و مراکز درمان استان در رابطه با مسئله حجاب و اخراج پرسنل غیر مذهبی و جلوگیری از تعطیل مراکز درمان سهم بسزایی داشت و با شروع جنگ تحمیلی نهایت فعالیتش را شروع کرد ستاد امداد را ایجاد نمود تمام بیمارستانهای خرمشهر را تخریب آماده نمود ( بیمارستان نظام ما فی شرکت نفت و مصدق آبادان ) حماسه های او در بیمارستانهای خرمشهر و آبادان و بالخصوص بیمارستان طالقانی آپادانا و ایجاد بیمارستان صحرائی و اعزام کاروان بیمارستان صحرائی به آبادان او جزو آخرین نفراتی بود که بعد از سقوط سوسنگرد از شهر خارج شد وسپس از طریق پاداگن حمید به کمک مجروحین شتافت و بالاخره هر جا خطری بود بی هیچ منتی به استقبال خطر میرفت زمانی که بیمارستان شوش ( نظام مافی ) خراب شد باز مصطفی بود که مسئله را پیگیری و جهت ترمیم اقدام نمود و

بالاخره مسئولیتهای بارز مصطفی چنین بود .
1- مسئول کمیته پزشکی جهد سازندگی استان خوزستان
2- عضو فعال ستاد امداد پزشکی خوزستان
3- مسئول امداد پزشکی جبهه ها
4- عضو شورای پزشکی جنگ زدگان
5- مسئول ستادهای امداد پزشکی درسطح شهر اهواز به همراهی واحد بسیح سپاه پاسداران
6- احداث بیمارستان صحرائی در آبادان
7- راه اندازی بیمارستانهای زیر توپ و تانک دشمن
8- عضو شورای کمیسیون پزشکی استان خوزستان
9- عامل بنیان گذاری واحد پزشک سپاه خوزستان
او خالص بود ومتقی علاقه شدید او به مکتب و مذهب و بطور کلی ایمان و عملش بود که او در چنین روزی نیمه شعبان روز امید فجر مستضعفین جهان روز تولد امام حجت ، قائم منتظر مهدی موعود به لقا ء الله پیوست و شهید شد تحمل از دست

عکس

 

 

 

منبع : سایت فاتحان

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 1087
  • 1088
  • 1089
  • ...
  • 1090
  • ...
  • 1091
  • 1092
  • 1093
  • ...
  • 1094
  • ...
  • 1095
  • 1096
  • 1097
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1659
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمدجعفر دشتستانی (5.00)
  • مجموعه از خاطرات شهید همت (5.00)
  • ماجرای اقدام شهید «نخبه زعیم» که منجر به خلق پیروزی کربلای ۵ شد (5.00)
  • فرا رسیدن حلول ماه محرم را به شما تسلیت عرض می نمایم (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس