مهربان
بسم الله الرحمن الرحیم
قلب رئوف ابراهیم،بزرگترین نعمتی بود که خدا به این بنده اش داده بود.یکبار در دوران مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم.
یکی از علما هم انجا بود. ابراهیم از خاطرات جبهه می گفت:یادم هست که گفت .در یکی از عملیات ها در نیمه شب به
سمت د شمن ر فتم .ازلابه لای بوته ها ودرخت ها حسابی به دشمن نزدیک شدم.
یک سرباز عراقی روبه رویم بود.یکباره در مقابلش ظاهر شدم .کسی دیگری نبود .دستم را مشت کردم وبا خودم
گفتم :بایک مشت اورا می کشم.
اما تا در مقابلش قرار گرفتم ،یکباره دلم برایش سوخت. اسلحه روی دوشش بود وفکر نمی کرد اینقدر به او نزدیک شده
باشم.چهراش این قدر مظلومانه بود که دلم برایش سوخت .او سربازی بود که به زور به جنگ آورده بودند .به جای زدن ،
اورا در آغوش گرفتم وبا خود به عقب آوردم .
بعد اورا تحویل یکی از رفقا دادم تا به عقب منتقل شود وخودم برای ادامه عملیات جلو رفتم.
منبع:کتاب سلام برابراهیم جلد دوم صفحه 231
برای شادی روح شهیدان صلوات