وضو
شهيد على جاويدپور: ساعت پنج صبح بيدار شديم. در آن روز، يك اعزام سراسرى بود كه حدود دو هزار نفر از رزمندگان اسلام روانهى جبهه شدند. آنها را از مقابل مجلس شوراى اسلامى تا راه آهن بدرقه كرديم. در سرماى شديد و در زير برف و باران، از رزمندگان خداحافظى كرديم. على در آن روز، حال و هواى ديگرى داشت.
شهيد على جاويدپور:
ساعت پنج صبح بيدار شديم. در آن روز، يك اعزام سراسرى بود كه حدود دو هزار نفر از رزمندگان اسلام روانهى جبهه شدند. آنها را از مقابل مجلس شوراى اسلامى تا راه آهن بدرقه كرديم. در سرماى شديد و در زير برف و باران، از رزمندگان خداحافظى كرديم. على در آن روز، حال و هواى ديگرى داشت. وقتى وارد منطقهى عملياتى شده بودند، با آب فرات وضو گرفته و نماز خوانده بودند. در همان ابتداى ورود به منطقه، تيرى به دستش خورده و مجروح شده بود. فرماندهشان گفته بود كه به پشت جبهه برگردد اما او گفته بود: «من نيامدهام كه برگردم».
فرماندهشان گفته بود: «اگر حكم كنم چه مىكنى؟». او گفته بود: «اگر شما حكم كنيد برمىگردم؛ اما از شما خواهش مىكنم چنين حكمى ندهيد». سپس همان جا دستش را پانسمان كرده بودند.
هنگامى كه جسم مطهرش را در مزار مىگذاشتيم، پانسمان دستش هنوز باقى و خونين بود كه پس از آن هم يك تير قناسه به زير ابروى او اصابت كرده و او را به شهادت رسانده بود.
(مجلهى خانواده، ش 184، 1 / 2 / 79، ص 14)
راوى: مادر شهيد