عملیات
به نام خدا
1- خاطره مسئول محور اطلاعات وفرمانده نیروهایی که یک شب قبل از عملیات خود را به جزیره ام الرصاص رسانده بودند: 1- خاطره مسئول محور اطلاعات وفرمانده نیروهایی که یک شب قبل از عملیات خود را به جزیره ام الرصاص رسانده بودند:
«هنگام شروع عملیات بالای سنگرفرماندهی دشمن رفته ونارنجکی داخل سنگر پرتاب نمودم .به علت پبچی که در دهانه سنگر وجود داشت،به افراد داخل آن آسیبی نرسید و همگی با زیرپوش وبا خیال اینکه گلوله خمپاره بالای سنگر اصابت اصابت نموده ،از سنگر بیرون آمدند.با یک رگبار کلاش همگی از پای در آمدند،بعد از آن به سراغ دو قبضه چهارلول دشمن رفته وآنها را منهدم وتعدادی از سنگرهای دشمن را پاکسازی نمودم .دو ساعتی از شروع عملیات گذشته بود که مشاهده نمودم تعدادی از نیروهای دشمن خود را به اول جاده جزیره رسانده وعده ای از آنها نیز در حال فرار از جزیره بودند.ابتدا به سمت نیروهای کمکی دشمن تیراندازی نموده وسپس به طرف نیروهای در حال عقب نشینی شلیک می کردیم وهمین امر باعث گیجی دشمن شده واین دو نیرو با هم درگیر شدند،در این درگیری تعدادی از بین رفته وبقیه پا به فرار گذاشاتد،با ورود به محل نیروهای کمکی دشمن ،تعدادی خشاب پر برداشته وراه بازگشت را در پیش گرفتم.»
2- خاطره مسئول محور اطلاعات و فرمانده نیروهایی که یک شب قبل از عملیات خود را به جزیره ام البابی رسانده بود:
«موقعی که شب فرا رسید،از بالای درختان خرما پایین آمده وبه سوی سنگر فرماندهی که در روز شناسایی کرده بودیم،رفتیم.دو نفر ،یکی کنار نورگیر سنگر ودیگری کنار درب ورودی گذاشتم.دقایق به کندی می گذشت،نزدیک شروع عملیات بود،از نورگیر به داخل سنگر نگاه کردیم؛یک نفر عراقی که زیر پوش رکابی به تن داشت از رختخواب برخاست وبلوز نظامی خود را که درجه سرهنگی داشت،پوشید.معلوم بود خبرهایی به گوش او رسیده است.چند لحظه بعد صدای تیراندازی شنیده شد.این صدا حاکی از این بود که نیروهای خودی با دشمن درگیر شده اند؛ما نیز بلافاصله با پرتاب نارنجک وشلیک نارنجک وشلیک کلاش از سمت در ورودی و نورگیر ،کلیه افراد داخل سنگر را به درک واصل کرده وارتباط فرماندهی را با نیروهای داخل جزیره قطع نمودیم.سپس اقدام به انهدام سنگر ها و تجهیزات دشمن در داخل جزیره کردیم…»