شهید سیداحمد رحیمی در مورد ولایت فقیه چه گفت؟
برخورد احمد با منافقین و اعضا و هواداران این سازمان ارشادی بود. ساعتها وقت میگذاشت و با زندانیان بحث و مناظره میکرد. خیلی از زندانیان در همین مناظرهها میبریدند و اطلاعات خود را به احمد میدادند…
سال آخر دبیرستان درس میخواند و قرار بود طرح نظام جامع اجرا شود. یعنی کلاسهای درس مختلط میشد. احمد آن قدر به مساله محرم و نامحرم مقید بود که در سن 15 سالگی برای تدریس ریاضی به یکی از دخترهای فایلم دو شرط گذاشته بود. اول این که طرف حتما باید حجابش را رعایت کند و دوم این که مادر دختر موقع تدریش پیش آنها باشد حالا با اجرای این طرح در دبیرستان مخالف بود، برای همین هم از مدرسه اخراج شد و درخانه شروع به درس خواندن کرد. درسش به قدری خوب بود که دیپلم ریاضی را با معدل 19 گرفت و همان سال علیرغم میل خودش برای تحصیل در علوم دینی به خواست پدرش در رشته پزشکی شرکت کرد و در دانشگاه تهران قبول شد.
به گزارش سرویس فرهنگ حماسه خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، سیداحمد رحیمی، سال 1338 در شهرستان بیرجند متولد شد. دوران دبستان را در مدرسه حکیم نزاری گذراند و دیپلمش را از دبیرستان طالقانی گرفت. هم زمان به خواست پدرش در مشهد شروع به آموزش زبان انگلیسی کرد. سال 1356 در آزمون سراسری دانشگاهها در رشته پزشکی پذیرفته شد. رحیمی با مطالعه کتابهای دکتر شریعتی و شهید استاد مرتضی مطهری و نقد آثارشان و همچنین آگاهی از فعالیتها و تغییر ایدئولوژی و مارکسیست شدن اعضای سازمان مجاهدین ارتباطش را با دانشجویان مذهبی بیشتر کرد و در انجمن اسلامی دانشگاه فعال شد. گاهی اعلامیههای حضرت امام را از تهران به بیرجند میبرد و پخش میکرد.
یکبار سر یکی از کلاسهای دانشگاه، یکی از استادان حرفهایی علیه حجاب میزد که با اجازه از استادش 10 دقیقهای در دفاع از حجاب زنان صحبت میکند که دانشجویان دیگر با کف زدن احمد را تشویق میکنند و موقع خروج از کلاس همکلاسهایش احمد را بر دوش میگیرند.
در اوج مبارزات انقلاب اسلامی، دانشجویان دانشگاهها نیز با مردم کوچه و خیابان همصدا شدند. یکی از روزها که دانشجویان مقابل تالار ابن سینا تجمع کرده بودند و مراقب بودند تا شناسایی نشوند رحیمی با صدایی رسا شعار میداد: «شب تاریک ملت روز گردد، خمینی عاقبت پیروز گردد» تا آن روز کسی به این صراحت از امام(ره) در دانشگاه حرف نزده بود.
سال 58 و در سالگرد روز 13 آبان، احمد همراه با دانشجویان پیرو خط امام در تسخیر لانه جاسوسی آمریکا شرکت کرد. آن روزها برای دانشجویان کلاسهای نهج البلاغه و بررسی آثار شهید مطهری برگزار میکرد و گاهی هم بیرون از محوطه لانه جاسوسی برای مردم درباره جنایات آمریکا و اوضاع سیاسی روز صحبت میکرد.
سال 58 با دختر خالهاش در مسجدی در بیرجند ازدواج کرد که حاصل ازدواجش دختری به نام آسیه است.
مدیریت و کفایت احمد باعث شده بود تاچندین بار پیشنهاد استانداری خراسان به او داده شود ولی هر بار این پیشنهاد را رد میکرد و میگفت «فعلا سنگری که از نظر من مهم است و در تثبیت نظام کمک میکند همین لباس سبز سپاه است که با هیچ چیزی عوض نمیکنم.»
شهریورماه سال 1360 حکم مدیریت اطلاعات سپاه خراسان را پذیرفت. برخورد احمد با منافقین و اعضا و هواداران این سازمان ارشادی بود. ساعتها وقت میگذاشت و با زندانیان بحث و مناظره میکرد. خیلی از زندانیان در همین مناظرهها میبریدند و اطلاعات خود را به احمد میدادند. او چندین بار از طرف منافقین تهدید به ترور شد.
وی تاب ماندن در شهر را نداشت برای همین به همراه همسر و فرزندش در دی ماه سال 61 به دزفول مهاجرت کرد. در یکی از نوشتههایش خطاب به شهیدان چنین مینویسد: و ای شهیدان سوگند به نفسهای آخرتان و سوگند به قلوب مصفا و به حق پیوستهتان و سوگند به آن لحظه جان دادنتان که بر صراط شما خواهیم ماند و یاد شما را و راه شما را تا ابد در گوشه دل زنده نگه خواهیم داشت و انشاءالله شما را در جنت عالیه دیدار خواهیم کرد.
وی چندین بار برای شناسایی به عمق خاک عراق رفته بود. هسمرش میگوید: روی تمام بدنش اسم و فامیلی و گردان و شهرش و گروه خونیاش را نوشته بود. در جواب من هم هیچ حرفی نمیزد. فقط میگفت حکم امام این است که اگر عملیاتی لو برود و کسی چیزی بگوید در خون شهدای عملیات شریک است.
در «عملیات والفجر مقدماتی» که پایش مجروح شده بود نالهای نمیکرد. فقط میخندید و میگفت: قسمتی از پایم تطهیر شده و امیدوارم که خداوند بزرگ هم جسم مرا تطهیر کند. کمتر از 20 روز بعد و در «عملیات والفجر1»در منطقه شرهانی به تاریخ روز 23 فروردین سال 62 دعایش مستجاب شد که میگفت «خدایا از تو میخواهم که در جایی به شهادت برسم که هیچ کس مرا نشناسد و فریادم را جز تو کسی نشنود و تمامی اعضا و جوارحم در راه تو پاره پاره گردد و ترکشها از هر سو مرا فرا گیرد.
پیکر شهید رحیمی همان طور که خودش خواسته بود سوخته بود و همسرش فقط از جای ترکشی که به پایش خورده بود وی را شناسایی کرد.
پیکر پاک شهید رحیمی هفدهم اردیبهشتماه سال 62 در گلستان شهدای بیرجند به خاک سپرده شد.
شهید رحیمی خطاب به هسمرش مینویسد: همسرم جهاد من در این است که با کفار بجنگم، جهاد تو در این است که وقتی برای تو خبر آوردند صبر کنی، استقامت داشته باشی و فرزندم را زینبوار تریبت کنی.
شهید در آخرین سخنرانی خود درباره تبعیت از امام(ره) و ولایتفقیه این طور گفته است:
امروز تسلیم امامیم، خدا انشاءالله عمر امام را تا ظهور ولیعصر (عجالله تعالی فرجه الشریف) طولانی بگرداند اما فردا ولی فقیه این کشور هر کس که باشد خبرگان کشور هر کس را که انتخاب کردند،در مقابلش تسلیمیم،ولیفقیه استثنا ندارد. امام استثنا نیست. ما به این دلیل در مقابل امام تسلیمیم که امام مرجع تقلید است. امام ولایت دارد و نایب ولیعصر (عجالله تعالی فرجه الشریف) است. فردا این مسئولیت به عهده هر کس که قرار گرفت، سرتا پا گوش به فرمان او هستیم بنابراین برای پیمودن این راه، وحدت و اتحاد بر حول اسلام، بر حول ولی فقیه و تسلیم محض بودن در مقابل قوانینش و دستوراتش این رمز بقای ماست.
منبع : فاتحان