زندگی
در كردستان شاهد لشگركشي عراق در مرز بوديم اردوگاهها و كمپ نظامي ارتش عراق در مرز به صورت آشكار برپا مي شد مانورهاي مختلفي انجام مي دادند كم كم در بعضي پاسگاه ها درگيري مرزي پيش آمد از شواهد و قرائن اين گونه مي شد فهميد كه عراق قصد يك لشگركشي بزرگ را دارد اين موضوع را در گزارشهاي خود دائم گوشزد مي كرديم مسئولان را هم دعوت كرديم بيايند منطقه تا از نزديك شاهد آثار حملات عراق به پاسگاه هاي ما باشند
در كردستان شاهد لشگركشي عراق در مرز بوديم اردوگاهها و كمپ نظامي ارتش عراق در مرز به صورت آشكار برپا مي شد مانورهاي مختلفي انجام مي دادند كم كم در بعضي پاسگاه ها درگيري مرزي پيش آمد
از شواهد و قرائن اين گونه مي شد فهميد كه عراق قصد يك لشگركشي بزرگ را دارد اين موضوع را در گزارشهاي خود دائم گوشزد مي كرديم مسئولان را هم دعوت كرديم بيايند منطقه تا از نزديك شاهد آثار حملات عراق به پاسگاه هاي ما باشند
آقاي بني صدر با هيئتي به منطقه آمد پس از جلسه اي ، قرار شد به قصر شيرين برويم و پاسگاههاي مورد حمله واقع شده را ببينند نزديك عصر بود كه بني صدر گفت هلي كوپترها بيايند برويم به قصر شيرين
گفتم برگشتني به شب بر مي خوريم چون خلبان آماده براي شب نداريم ، نمي توانيم با هلي كوپتر برگرديم
نظر من مورد قبول آنان قرار نگرفت يك فروند هلي كوپتر 214 براي سوار كردن اعضاي هيئت و دو فروند هلي كوپتر جنگي كبري براي حفاظت آمدند سوار شديم و رفتيم به قصر شيرين از آنجا با ماشين رفتيم نزديك ترين پاسگاه مورد هدف قرار گرفته را ديديم بني صدر كه باورش نمي شد عراقي ها به ايران حمله كنند ، با ديدن آن خيلي تعجب كرد
از آنجا كه برگشتيم ، مردم قصر شيرين در فرمانداري جمع شده بودند تا رئيس جمهور برايشان سخنراني كند تا سخنراني او تمام شود ساعت هشت شب شد براي برگشتن هم ماشين بود و هم هلي كوپتر گفتم بفرماييد سوار ماشين شويد
بني صدر گفت مگر نمي شود با هلي كوپتر برگرديم ؟
گفتم نمي شود
اما خلبان كه لابد احساساتي شده بود ، با جسارت خارج از منطق گفت نه خير مي شود من مي توانم در شب پرواز كنم
همه سوار هلي كوپتر شديم رئيس جمهوري ، تيمسار ظهيرنژاد فرمانده نيروي زميني ارتش ، استاندار كرمانشاه ، مشاور اطلاعاتي رئيس جمهور ، مرتضي رضايي فرمانده وقت سپاه و چند نفر ديگر يادم هست كه براي شهيدمحمد بروجردي جا نشد و او ماند
بلند شديم هلي كوپتر كبري هم اسكورتمان مي كرد بعد از بيست دقيقه پرواز كه در نزديكي سر پل ذهاب بوديم احساس كردم سه تا از آمپرهاي خطر روشن شده است بس كه دراين مدت با هلي كوپتر رفت و آمد كرده بودم ، در اين باره تجربياتي داشتم
روشن شدن اين آمپرها نشان دهنده اين بود كه هلي كوپتر دچار نقص فني شده و خطر جدي است بايد هرچه زودتر در جايي مي نشستيم و رفع نقص مي شد
به مرتضي رضايي گفتم مثل اين كه دچار مشكل شده ايم
در كوهستان هاي اطراف دالاهو بوديم كه جايي براي فرود آمدن به چشم نمي خورد نزديك شدن به زمين هم خطر داشت ، چون هر آن امكان داشت در تاريكي به كوه ها و تپه ها برخورد كنيم
طبق عادت دعاي فرج امام زمان عج را خواندم تا از هر خطري در امان باشيم كم كم هلي كوپتر از كنترل خلبان خارج مي شد سيستم داخل هلي كوپتر خاموش شد و همراهان متوجه خطر شدند كنترل كننده بين خلبان ها نيز قطع شده بود و در گوش يكديگر فرياد مي زدند تا صداي هم را بشنوند آنان بدجوري ترسيده بودند
يكي از آنها داد زد من بايد آنجا بنشينم
به جايي كه اشاره مي كرد ، نگاه كردم سوسوي چراغي ديده مي شد منطقه آلوده به ضد انقلاب بود گفتم اگر فرود بياييم ، در پايين گير ضد انقلاب مي افتيم
خلبان گفت چاره اي ندارم
گفتم با اين حساب ، پس بنشين
تا آنجا كه ممكن بود ، هلي كوپتر را به زمين نزديك كرد معلوم بود تجربه پرواز در شب را ندارد اگر هم داشت ، در اين لحظه همه چيز را فراموش كرده بود وضعيتي كه داشت خطرناك بود به قول خودشان ورتيكو شده بود
هلي كوپتر به روي يك روستا رسيد خلبان به نظرش رسيد كه در آن پايين آب هست و نمي تواند بنشيند
داشتم خودم را آماده مي كردم همين كه هلي كوپتر به زمين اصابت كرد ، در را باز كنم و بپرم بيرون ناگهان هلي كوپتر با ضربه سختي به زمين خورد بر اثر شدت برخورد در كنده شد و من در حالي كه سرم شكافته بود ، تندي به بيرون پريدم و سعي كردم از آن جا فاصله بگيرم هر لحظه ، انتظار داشتم هلي كوپتر منفجر بشود دقايقي گذشت و خبري نشد از كساني هم كه درآن بودند ، خبري نشد و كسي بيرون نيامد فكر كردم بي هوش شده اند
وقتي برگشتم ، ديدم همه خشكشان زده و گيج شده اند همه را بيرون كشيدم و ديدم الحمدلله سالمند و كسي آسيب جدي نديده است
دقايقي در كنار هلي كوپتر روي زمين ولو شديم نمي دانستيم در كجا هستيم نگران بودم كه مبادا در منطقه ضد انقلاب باشيم هلي كوپتر كبري با مهارت تمام در كنارمان به زمين نشست گفتم هرچه زودتر به پادگان اسلام آباد غرب خبر بدهد تا نيروي كمكي بيايد
در انتظار كمك بوديم كه ديدم تعدادي از افراد سر و كله شان پيدا شد نگران شدم كه نكند ضد انقلاب باشند مسئله كم اهميتي نبود ؛ افرادي كه در آن تاريكي شب درآنجا درمانده و بي دفاع نشسته بودند ، افراد مهمي بودند كه يكي از آنها رئيس جمهور بود
معلوم شد ضد انقلاب نيستند و مي خواهند به ما كمك كنند بايد هرچه زودتر از آنجا دور مي شديم پرسيدم وسيله نقليه داريد ؟
گفتند يك تراكتور و يك جيپ داريم ؛ البته اگر روشن شوند !
به لطف خدا هر دو ماشين به راه افتاد و ما سوار شديم پس از طي بيست كيلومتر به پاسگاه روستاي گهواره رسيديم در آنجا متوجه شديم تمام اين بيست كيلومتر را در منطقه آلوده به ضد انقلاب پيموده ايم !
در پاسگاه ، سرم كه شكافته بود و يكي ، دو نفر ديگري كه مجروح شده بودند ، پانسمان شديم از روستايياني كه كمكمان كرده بودند ، تشكر و خداحافظي كرديم با يك دستگاه پيكان به شهرستان اسلام آباد غرب رفتيم در راه ، يك گردان پياده مكانيزه ديديم كه براي كمك مي آمدند
فرداي آن روز يعني روز 25 مرداد 1359 امام خميني به همين مناسبت به رئيس جمهور پيام فرستاد ايشان در بخشي از پيام خطاب به ما نجات يافتگان حادثه نوشته بودند شما به شكرانه اين نعمت بزرگ ، زندگي ثانوي خود را بيش از پيش وقف خدمت به اسلام و كشور اسلامي نماييد
از اين واقعه به بعد ، بني صدر به من بيشتر علاقمند شد و بعد از آن خيلي مورد تفقد قرار داد البته من توجهي به اين مسائل نداشتم و سعي مي كردم كار خودم را انجام بدهم و كار را پيش ببرم