رفاقتهای دوران جنگ به روایت سردار قاسم سلیمانی
به نام خدا
قاسم سلیمانی میگوید: ماشاءالله رشیدی فرمانده گروهانی به نام ذكیزاده داشت كه شهید شده بود؛ رشیدی میگفت: «من و ذكیزاده باهم عهد بستیم كه هر كدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید».
محفلی بود، فرمانده و رزمنده نداشتند؛ بچهها همسنگر بودند و در فقط در یك جبهه، آن هم جبهه حق علیه باطل؛ شب عملیات كه میشد، عجب پایكوبی در دلها به پا بود، بچهها به هم میگفتند: اگر رفتی هوای مرا هم داشته باش، منتظر باش تا من هم بیایم، شفاعت یادت نره و… عملیات آغاز میشد و گاهی دسته دسته پرواز میكردند.روایتی از رفاقتهای دوران جنگ را به نقل سردار قاسم سلیمانی میخوانیم:
رفاقتهای زمان جنگ عجیب بود؛ یك فرمانده گردان به نام «ماشاءالله رشیدی» داشتیم، او شب عملیات «كربلای 5» میخواست وارد عملیات شود؛ دم خط به سنگر من آمد؛ گردان هنوز نرسیده بود، او موضوعی تعریف كرد.
رشیدی فرمانده گروهانی به نام ذكیزاده داشت كه دو روز پیش شهید شده بود؛ رشیدی میگفت: من و ذكیزاده باهم عهد بستیم كه هر كدام از ما زودتر شهید شد، وارد بهشت نشود، تا دیگری بیاید، دیشب ذكیزاده را خواب دیدم كه به من میگفت: «ماشاءالله مرا دم در نگه داشتی چرا نمیآیی؟!».
وقتی رشیدی این موضوع را تعریف كرد، فهمیدم كه به زودی شهید میشود؛ او را نگه داشتم اما رفت و درگیر خط شد؛ بلافاصله هم شهید شد.