درخواست رزمنده نوجوانی که در باتلاق مانده بود
بسم الله الرحمن الرحیم
بسیجی ۱۶ ـ ۱۵ سالهای را دیدم در منطقه باتلاقی نشسته بود و تکان نمیخورد؛ ابتدا فکر کردم پای او در باتلاق گیر کرده لذا کمک کردم تا از باتلاق بیرون بیاید.
سردار محمدرضا یزدی جانشین گردان عمار لشکر 27 محمد رسول الله(ص) در عملیات «خیبر» بود که اکنون مسئولیت معاونت حقوقی و امور مجلس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را بر عهده دارد. در ادامه روایت وی را از عملیات خیبر میخوانیم.
بعد از عملیات «والفجر 4» که در غرب کشور انجام دادیم و منطقه شیلر و ارتفاعات غرب کشور آزاد شد، عملیات «خیبر» به عنوان نخستین عملیات آبی ـ خاکی بود که در شرایط بسیار سخت در منطقه جنوب اجرا کردیم. در این عملیات رزمندهها باید شبهای بسیار سرد خوزستان و شرایط کمبود تجهیزات و غذا و سایر مسائل را تحمل میکردند. از طرفی دشمن آب را در منطقه رها کرده بود تا نتوانیم از منطقه عبور کنیم. عمق این آبها در مساحتی به 2 ـ 3 متر میرسد و در بخشهای دیگری کم عمق بود و به دلیل پوشش خاک رس در منطقه، تبدیل به باتلاق شده بود.
با توجه به شرایط باتلاقی، امکان عبور از این منطقه محدود بود و زمانی که رزمندهها میخواستند از باتلاق عبور کنند، پاهایشان در آن فرو میرفت.
محور عملیاتی گردان عمار لشکر 27 منطقه طلائیه بود؛ در واقع کنار دژ طلائیه دشمن آب رها کرده بود؛ موانع زیادی از جمله مین و سیم خاردار روی دژ وجود داشت؛ برای رسیدن به دشمن، از روی دژ نمیتوانستیم عبور کنیم و ناگزیر بودیم که از کنار دژ عبور کنیم.
دژی هم که میگویم، شامل خاکریزی به ارتفاع 4 متر بود و عرض آن در بعضی جاها 2 متر و در جاهایی به 7 متر میرسید؛ کنار دژ آب بود؛ وقتی میخواستیم از کنار دژ عبور کنیم، پاهای بچهها در باتلاق فرو میرفت و بیرون نمیآمد، لذا خیلی از بچهها پوتینها را از پاهایشان در میآوردند و پابرهنه به راه میافتادیم؛ بعضی از بچهها چکمه داشتند، این چکمهها از پای بچهها درمیآمد؛ چسبندگی گلها به قدری زیاد بود که خیلی از رزمندههای کم سن و سال که جثه کوچکی هم داشتند، تا زانو در باتلاق میماندند و این قدرت را نداشتند که پاهایشان را از باتلاق بیرون بکشند.
شرایط گذر از باتلاق طوری بود که اگر کسی مجروح میشد، به زمین میافتاد و ناخودآگاه درون باتلاق فرو میرفت و بعد از 4 ـ 5 دقیقه این مجروح در زیر گل و لای مدفون میشد، به شهادت میرسید و پیکر مطهرش همانجا میماند.
به یاد دارم بسیجی 15 ـ 16 سالهای را دیدم که کنار دژ و در منطقه باتلاقی نشسته بود و تکان نمیخورد؛ در ابتدا فکر کردم که پای او در باتلاق گیر کرده؛ به او کمک کردم تا از باتلاق بیرون بیاید؛ بعد از گفت: «برادر بزرگترم شهید شده الان زیر گلها رفته و مدفون شده نمیدانم چه کار کنم». بچهها سعی کردند پیکر آن شهید را بیرون بیاورند. پیکر مطهر شهدای زیادی درون این گلها مدفون شده بود.
برای رسیدن به دشمن این موانع را پشت سر گذاشتیم؛ یکی از مسائل دیگر هم که با آن مواجه بودیم، این بود که عقب بردن مجروحان به دلیل این موانع، دشوار بود؛ بعد از استفاده گسترده سلاحهای شیمیایی توسط دشمن، شرایط جسمی رزمندههایی که مصدوم شیمیایی شدند، سخت بود.
رساندن آب و غذا هم به رزمندهها دشوار بود؛ در واقع بخشی از خوراکی ما همان بود که شب عملیات به همراه خود داشتیم و بخش دیگر نیز خوراکیهایی بود که از دشمن غنیمت گرفته بودیم. با تمام این احوال رزمندهها با توکل به خدا توانستند جزایر مجنون را حفظ کنند. البته بهای سنگینی پرداخت کردیم و آن هم خون مطهر شهدایمان از جمله شهید همت فرمانده لشکر 27 بود.
نکته قابل توجه این است که رزمندهها و فرماندهان با تمام خستگیهای جسمی که داشتند، میدان را خالی نمیگذاشتند؛ در این رابطه میتوان به شهید همت اشاره کرد که او در روزهای آخر قبل از شهادتش به دلیل فشار بالای کار دچار ضعف شده بود؛ به او سرم وصل کرده بودند
منبع:سایت فاتحان
برای شادی وح شهیدان صلوات