خرمشهر
پس از عمليات فتح المبين روحيه خوبي بر رزمندگان ما حاكم شده بود برعكس ، عراقي ها حال و روز خوبي نداشتند و از نظر روحي و رواني ضعيف و شكست پذير شده بودند همين مسئله يكي از دلايل ما براي انجام عمليات جديدي شد كه بعدها به بيت المقدس مشهور شد
پس از عمليات فتح المبين روحيه خوبي بر رزمندگان ما حاكم شده بود برعكس ، عراقي ها حال و روز خوبي نداشتند و از نظر روحي و رواني ضعيف و شكست پذير شده بودند همين مسئله يكي از دلايل ما براي انجام عمليات جديدي شد كه بعدها به بيت المقدس مشهور شد
طرح عملياتي به وسعت 600 كيلومتر مربع ريخته شد كه بايد از سه محور اجرا مي شد براي اداره هر محور قرارگاهي تشكيل شد براي محور شمال ، قرارگاه قدس و براي دو محور شرق هم قرارگاه هاي نصر و فتح يك قرارگاه مركزي هم به نام كربلا تشكيل داديم كه من و آقاي محسن رضايي در آنجا بوديم و بر كارها نظارت داشتيم
اولين ويژگي عمليات وسعت آن بود از اين نظر ، وسيع ترين منطقه عملياتي ما در طول جنگ بود
ويژگي دوم عمليات بيت المقدس عبور از رودخانه در تمام محورها بود در جنگ ، عبور از رودخانه يكي از مشكل ترين و پيچيده ترين تاكتيك هاست ما در اين عمليات در محور شمال بايد از كرخه و در محورهاي شرق هم بايد از رود كارون مي گذشتيم براي همين تمام توانمان را كه جمع كرديم ، توانستيم پنج پل شناور براي اين كار آماده كنيم
شب دهم ارديبهشت ماه 1361 مرحله اول عمليات آغاز شد در اين شب توانستيم بيش از 40000 نيرو و حدود 2000 تانك و نفر بر را از پل ها رد كنيم و براي حمله آن سوي آب بفرستيم
قرارگاه قدس اعلام كرد حمله را متوقف كرده اند گفتند در منطقه هويزه و دب حردان آن قدر مواضع و استحكامات دشمن سخت است كه امكان گذشتن از آن نيست
قرارگاه قدس متوقف شد ولي دو قرارگاه ديگر توانستند به كار خود ادامه دهند و تا صبح بيست و پنج كيلومتر پيشروي كنند
قرار ما بر اين بود كه در مرحله دوم عمليات ، قرارگاه نصر با يك حركت چرخشي به طرف جنوب منطقه حمله كند و خرمشهر را آزاد كند با ديدن عكس هاي هوايي و خواندن گزارش نيروهاي اطلاعات و عمليات فهميديم اين كار ممكن نيست
عراق در شمال خرمشهر هفت رده پدافند گذاشته بود او مطمئن بود كه ما از شمال خرمشهر حمله مي كنيم چون از سمت شرق شهر به رودخانه منتهي مي شد و در غرب و جنوب منطقه هم نيروهاي زيادي حضور داشتند براي حفاظت از شهر ، در اين قسمت هفت رده مانع گذاشته بود كه عبور از آنها امكان نداشت اين موانع عبارت بودند از سنگر ، كانال ، آب ، سيم خاردار ، ميدان مين و موانع ديگر مانند كاشتن تيرآهن تا ما نتوانيم هلي برن كنيم
براي آزمايش يك حمله كرديم خيلي زود فهميديم عمليات از اين قسمت تلفات زياد خواهد داشت و پيشروي كم است سريع طرحمان را عوض كرديم و گفتيم قرارگاه نصر دوش به دوش قرارگاه فتح به طرف غرب پيشروي كنيد با اين طرح خواستيم تا دشمن را دور بزنيم و به طور مستقيم به سراغ خرمشهر نرويم
براي انجام مرحله دوم عمليات نيروها يك هفته پشت خاكريز ماندند دليلش هم اين بود كه تحرك زيادي از دشمن به چشم مي خورد بايد ارزيابي جديدي از منطقه مي كرديم منتظر شديم هواپيماها عكس هوايي تهيه كنند ولي بس كه گرد و غبار بود و باد و توفان ، امكان عكسبرداري هوايي وجود نداشت
عمق تكي را كه قرار شد انجام بدهيم مشخص كرديم و گفتيم حمله را تا دژ مرزي خودمان كه در دو كيلومتري دژ مرزي عراق است ادامه بدهند در شمال ، قرار شد تا ايستگاه حسينيه پيشروي كنيم و از آنجا نيروها به طرف شمال پدافند كنند تا موقعي كه قرارگاه قدس بتواند از شمال با آنان الحاق كند
مرحله بعدي عمليات شروع شد در همان شب ، نيروهاي ما موفق شدند دوازده كيلومتر ديگر به پيشروي خود ادامه بدهند و نيروهاي دشمن را كه در مسيرشان بود ، تار و مار كنند آن قدر سرعت عملشان بالا بود كه به زودي به اهداف مورد نظر رسيدند و حتي در بعضي جاها بيشتر هم رفتند دراين مرحله تعداد زيادي تانك از دشمن غنيمت گرفته شد
نيروها را در دژ عراق متوقف كرديم به قرارگاه نصر دستور داديم كه در محور بوميان به طرف شلمچه تكي از شمال به جنوب انجام بدهد تا دست دشمن را از آنجا قطع كنيم و بعد، از اين طرف شلمچه پاكسازي كنيم و به طرف خرمشهر برويم
قرار شد لشگر 14 امام حسين ع به فرماندهي شهيد حسين خرازي و لشگر 8 نجف اشرف به فرماندهي حاج احمد كاظمي از سپاه و تيپ 55 هوابرد از ارتش از دژ جلو بروند و منطقه را پاكسازي كنند
تك جالبي بود در همان شب اول نيروها با سرعت زياد توانستند خودشان را تا نزديك شلمچه برسانند مشخص بود كه تسلط دشمن به رويشان زياد است چون در هر دو طرف دشمن وجود داشت ، پيشروي در يك خط باريك در حالي كه در دو طرف دشمن بود و نيروي تازه نفس هم امكان نداشت براي آنان بفرستيم كار مشكلي بود آنها ناچار به جاي خود بازگشتند ولي نيروهاي زيادي از دشمن را منهدم كردند
نيروهاي عمل كننده اصرار داشتند باز هم جلو بروند و عمليات را ادامه بدهند يكي دو شب بعد دوباره تك انجام دادند اما اين بار تلفات زيادي دادند اولش برايمان مبهم بود كه چرا تلفات مي دهيم ولي پس از مشورت هايي كه كرديم و اطلاعاتي كه به دست آورديم ، متوجه شديم دشمن آتش سنگيني در سطح زمين به طرف نيروهاي ما اجرا مي كند عراقي ها سر تيربار 23 ميلي متري را كه مخصوص زدن هواپيما است ، رو به زمين گرفته بودند و با آن نيروهاي ما را مي زدند زمين هم كاملاً صاف و هموار بود طوري كه هيچ مانع و عارضه اي براي پناه گرفتن وجود نداشت
در همين زمان قرارگاه قدس بيسيم زد كه دشمن دارد از محور كرخه عقب نشيني مي كند
خبر برايمان عجيب بود گفتيم نيروهايشان را تعقيب كنيد ؛ البته با احتياط
گفتند هرچه به دنبالشان مي رويم به آنها نمي رسيم !
سرعت عقب نشيني دشمن زياد بود لشگر پنج پياده مكانيزه و لشگر شش زرهي عراقي كه خيلي هم ورزيده و مجرب بودند ، رو به پايين منطقه عقب نشيني كردند به منطقه كوشك و طلاييه رسيدند و در آنجا مستقر شدند اين كار باعث شد تا نيروهاي ما موفق شوند پادگان حميد را آزاد كنند و جاده اهواز به خرمشهر، به هم وصل شود
از شدت علاقه اي كه به باز شدن جاده داشتم ، با هلي كوپتر براي سركشي به منطقه رفتم در برگشت گفتم كه از محور اهواز ، بياييم با اين كه احتمال داشت عراقي ها آنجا باشند ، ولي از شدت خوشحالي به آن اهميت ندادم
ديدم در همه مناطق نيروهاي رزمنده بسيجي ، ارتشي و سپاهي دست تكان مي دهند ما راحت تا پايين محور رفتيم دشمن مدام هنگام فرار آتش مي ريخت
سرانجام الحاق قرارگاه قدس و فتح صورت گرفت و تقريباً غير از خرمشهر همه مناطقي را كه در نظر گرفته بوديم آزاد شد حالا بزرگترين مشكل ما براي رفتن به خرمشهر حضور مستحكم نيروهاي عراقي در خرمشهر و بين شلمچه بود
از پشت جبهه خبر مي رسيد كه مردم مي پرسند خرمشهر چه شد ؟ كي آزاد مي شود ؟
تا آن زمان حدود 5000 كيلومتر از خوزستان را آزاد كرده بوديم اما انگار براي مردم ، همه عمليات يك طرف بود و خرمشهر هم طرف ديگر !
آزادي خرمشهر براي ما هم مهم بود مي دانستيم اگر خرمشهر را در اين مرحله نگيريم ، دشمن همان طور كه در شمال خرمشهر آن موانع را ايجاد كرده ، در محور ارتباطي شلمچه به خرمشهر هم اقدام به كندن سنگرهاي مستحكم و سخت خواهد كرد و ديگر به سادگي نمي شود به هدف اصلي يعني فتح خرمشهر رسيد
در قرارگاه كربلا چند جلسه با فرماندهان گذاشتيم نتيجه اي نگرفتيم اوضاعي كه آنان از يگانهايشان شرح مي دادند ، نشان مي داد نيروها توان لازم را ندارند و بايد هرچه زودتر آنها را بازسازي كنيم يعني بايد كار را رها مي كرديم و مي رفتيم دنبال بازسازي و سازماندهي مجدد
من و آقاي محسن رضايي رفتيم اتاق جنگ تا يك جلسه دو نفري تشكيل دهيم به لحاظ روحي و رواني فشار عجيبي را احساس مي كرديم مانده بوديم كه چطور وضعيت اين گونه شد تمام لشگرهايي را كه در اختيار داشتيم و اسمشان لشگر بود ، از رمق افتاده بودند
يكي از بزرگترين و بالاترين امداد خدايي را كه در زندگي احساس كرده ام ، لطف عظيمي بود كه خداوند در اين جلسه نصيب ما دو نفر كرد ! در بحثي كه كرديم ، نه تنها يك ذره اختلاف نظر در صحبت هايمان نبود ، بلكه همين كه شروع به صحبت كرديم ، ناگهان ديديم هر دو به يك طرح واحد رسيده ايم اين امداد الهي به بركت اخلاص رزمندگان بود كه نصيبمان شده بود چشمان هر دويمان از خوشحالي درخشيد به قدري خوشحال شده بوديم كه انگار كار تمام شده است !
مانده بوديم چگونه اين طرح را به فرماندهان ابلاغ كنيم توقع داشتند نظرات آنان را هم در نظر بگيريم اما در طرح ما هيچ توجهي به آن نشده بود احتمال داشت وقتي طرح را بيان مي كنيم برخوردي پيش بيايد و بعضي از آنان به ما شك كنند
من قبول كردم اين كار را انجام بدهم از قرارگاه كربلا بيرون آمديم و رفتيم به طرف قرارگاه عملياتي كه در نزديكي خرمشهر بود به فرماندهان ابلاغ كرديم سريع بيايند آنجا
اين جلسه يكي از تاريخي ترين جلساتي بود كه در طول جنگ برگزار شد هرگز آن را فراموش نمي كنم مي دانستم براي ارتشي ها مشكل نيست ، هر طرحي را بدهيم اطاعت مي كنند ولي بچه هاي سپاه را كه جوانان انقلابي بودند ، بايد ملاحظه مي كرديم براي اين كه بتوانم آنان را هم كنترل كنم ، مقدمه را طوري شروع كردم كه احساس كنند فرصتي براي بحث نيست بلكه دستور كه ابلاغ مي شود ، بايد هرچه زودتر بروند براي اجرايش گفتم من مأموريت دارم كه تصميم فرماندهي قرارگاه كربلا را به شما ابلاغ كنم خواهش مي كنم خوب گوش بدهيد و اگر سئوال داشتيد بپرسيد تا برايتان روشن كنم و برويد براي اجراي مأموريت ؛ چون اصلاً وقت نداريم
مأموريت را خيلي محكم ابلاغ كردم پس از ابلاغ آن در يك لحظه ديدم همه به يكديگر نگاه مي كنند و آن حالتي را كه فكر مي كرديم ، پيش آمد اولين كسي كه صحبت كرد حاج احمد متوسليان ، فرمانده تيپ 27 حضرت رسول ص بود او در اين گونه مسائل خيلي جسور بود گفت چه جوري شد ؟ نفهميديم اين طرح از كجا آمد ؟
گفتم همين كه عرض كردم ، اين دستور است و جاي بحث ندارد
تا آمدم از او خلاص شوم ، شهيد حاج حسين خرازي و حاج احمد كاظمي گير دادند
سعي كردم يك مقداري تندتر شوم گفتم مثل اين كه شما متوجه نيستيد كه ما دستور را ابلاغ كرديم ، نه موضوع بحث كردن را !
آقاي رحيم صفوي كه در كناري نشسته بود ، اشاره كرد آرامش خودم را حفظ كنم
ولي اتفاقي افتاد كه خيلي ناراحت شدم و آن اعتراض يكي از سرهنگ هاي ستاد خودمان بود او از استادان دانشكده فرماندهي و ستاد بود در حالي كه انتظار نداشتم فرماندهان ارتش چون و چرا بياورند ، او گفت ببخشيد جناب سرهنگ ، ما براي ادامه عمليات راهكارهاي زيادي به شما داديم اما اين طرح شما هيچ يك از آنها نيست
ديدم اين طوري نمي شود خداوند در آن لحظه به زبانم آورد كه بگويم من خيلي تعجب مي كنم از شما كه استاد دانشكده فرماندهي و ستاد هستيد ، سئوالي مي كنيد كه از شما بعيد است مگر نمي دانيد فرمانده در مقابل راهكارهايي كه ستادش به او مي دهد ، يكي از اين سه را انجام مي دهد يا يكي از آنها را قبول مي كند و دستور اجرا مي دهد ، يا تلفيقي از آنها را به دست مي آورد و خودش آن را ابلاغ مي كند و يا هيچ يك از آنها را انتخاب نمي كند و خودش تصميم ميگيرد چون او بايد به خدا جوابگو باشد نه به انسان ها !
در آن لحظه فشار عجيبي روي خودم احساس مي كردم شايد مجبور مي شدم به تندي دستور اجراي طرح را بدهم ناگهان سخن خداي سبحان يك بار ديگر تحقق پيدا كرد كه فان مع العسر يسرا همه كارها به يكباره آسان شد ! فضاي جلسه چنان عوض شد كه باورم نمي شد حاج احمد متوسليان گفت من عذر مي خواهم كه اين گونه صحبت كردم و اين مطلب را گفتم ما تابع امر هستيم و الان مي رويم براي اجراي دستور شما هيچ نگران نباشيد
برادر خرازي هم همين گونه حرف زد در يك لحظه همه متفق القول شدند و شروع كردند به تقويت روحيه فرماندهي در ما گفتم حالا كه همه حاضر هستيد و دستور را گرفتيد ، سريع برويد يگان هايتان را براي عمليات آماده كنيد
با رفتن آنها ناگهان غبار غمي بر دلم نشست گفتم خدايا ، با قاطعيتي كه در ابلاغ دستور نشان داديم و با اين شرايط سختي كه پيش آمد و خودت حلش كردي ، اگر اين طرح با موفقيت پايان نپذيرد ، آن وقت چه بكنيم ؟
خلاصه طرح ما اين بود اگر قرار است خرمشهر آزاد شود ، زمان آزادي آن الان است
اما حالا كه نيروي لازم را براي آزادي خرمشهر نداريم ، بايد با همين نيرو بتوانيم با قطع كردن شلمچه به خرمشهر، شهر را محاصره كنيم شنيدن اين خبر در شهرها باعث مي شد نيروهاي تازه نفس به جبهه بيايند و ما بتوانيم يگان ها را سازماندهي و تقويت كنيم
آنچه در ذهن من آمده بود ، تصويري از آزادسازي كامل خرمشهر نبود بلكه فقط محاصره آن بود آزادسازي مرحله بعدي طرحمان بود
محوري را كه براي اين طرح انتخاب كرديم جاده اهواز به خرمشهر و شرق آن در رودخانه عرايض بود در بعضي قسمت ها بايد از رودخانه عبور مي كرديم و مي رفتيم به طرف اروندرود البته با اجراي اين طرح خرمشهر به طور كامل به محاصره در نمي آمد يك طرف شهر اروندرود و آن سوي رود هم عراق است دشمن به راحتي مي توانست از آنجا نيروهايش را پشتيباني كند و از همان جا توپخانه اش مواضع ما را بكوبد با اين همه اگر مي توانستيم اين كار را انجام دهيم ، اين يك پيروزي محسوب مي شد
زمان مقرر رسيد و در تاريكي شب فرمان حمله صادر شد نيروهاي ما از سه محور راست ، مياني و چپ به جبهه دشمن زدند در همان اوايل ساعات حمله ، محور راست به سرعت جلو رفت و شكافي ميان نيروها و مواضع دشمن ايجاد كرد آنها آنقدر جلو رفتند كه فرياد فرمانده شان حاج احمد متوسليان درآمد كه مي گفت چون نيروهاي دو محور ديگر نرسيده اند ، از چپ و راست بر ما فشار مي آيد
گفتيم حركتشان را كند كنند از دو محور ديگر خبري از پيشروي نبود هرچه راهنمايي ميكرديم به نتيجه نمي رسيدند از اين بابت نگران بوديم و اين نگراني تا صبح ادامه داشت
هنگام نماز صبح بود اكثر كساني كه در اتاق جنگ بودند ، از شدت خستگي افتاده بودند نماز را كه خواندم احساس كردم ديگر چشمانم بسته مي شود و نمي توانم پلك هايم را نگه دارم خواب بدجوري فشار آورده بود ولي دلم نمي آمد از كنار بيسيم بروم همان جا دراز كشيدم و سعي كردم چند دقيقه اي بخوابم
در عالم خواب و رويا ، ناگهان ديدم سيدي بزرگوار كه عمامه اي مشكي دارد وارد قرارگاه شد چهره اش گرفته بود و بسيار خسته به نظر مي آمد به احترامش همه ازجا برخاستيم لحظه اي بعد انگار كه ديگر كارش تمام شد و كار ديگري ندارد ، بلند شد و گفت من مي خواهم بروم آيا كسي هست من را در اين مسير كمك كند؟
من زودتر از بقيه جلو دويدم و دستش را گرفتم تا از قرارگاه خارج شود بيرون كه رفتيم ، به ذهنم رسيد حيف است اين سيد بزرگوار با اين همه خستگي پياده راه برود
بغلش كردم با تبسمي زيبا به من نگريست و اظهار محبت كرد از اين نگاه محبت
آميز او چنان به وجد آمدم كه از خوشحالي به گريه افتادم
ناگهان به صداي گريه خودم از خواب پريدم با روحيه اي كه از اين خواب گرفته بودم ، ديگر خوابم نمي آمد متوجه شدم از بيسيم صداي تكبير مي آيد فهميدم دو محوري كه كارشان گير كرده بود ، توانسته اند به اروند برسند يعني حالا هرسه محور با هم رسيده بودند به اروند رود و مشكلات ما در پيشروي حل شده بود
شهيد حسين خرازي ، با كد رمز از بيسيم گفت وضعيت ما خيلي خوب است در حال حاضر 700 نفر نيروي آماده براي ادامه كار داريماگر اجازه بدهيداز همين محور كه خط دشمن خيلي ضعيف است،بزنيم و برويم براي خرمشهر
اين كار يك ريسك بزرگ بود در اين باره،تصميم بايد در قرارگاه كربلا گرفته مي شداولا 700نفر چيزي نبود كه بخواهيم با آن وارد خرمشهر شويم ثانياً فرض مي كرديم اين كار با موفقيت هم انجام شود ، ادامه كار و نگه داشتن آن با فرمول هاي نظامي نمي خواند
با اين همه گفتم بزنيد به خط !
آنها حمله كردند درست يك ساعت بعد كه ساعت هشت صبح بود ، متوجه داد و بيداد حاج حسين خرازي از بيسيم شدم جا خوردم مي گفت ما زديم به مواضع دشمن ، كارمان هم خوب گرفت اما نيروهاي عراقي جلو ما دست هايشان را بالا گرفته اند و مي خواهند تسليم شوند تعدادشان آن قدر زياد است كه نمي توانيم بشماريم ، چكار كنيم ؟
مسئله عجيبي بود يك هلي كوپتر 214 را مأمور كرديم تا برود بالاي منطقه و اوضاع را گزارش كند هنگامي كه رفت بالاي مواضع فتح شده و بالاي شهر خرمشهر ، خلبان با شوق زياد پشت بيسيم داد مي زد تا چشم كار مي كند ، توي كوچه ها و خيابان هاي خرمشهر سرباز عراقي است كه پشت سر هم صف بسته اند و دست هايشان را بالا گرفته اند اصلاً قابل شمارش نيست !
مانده بوديم با اين اوضاع و احوال چه بكنيم به سربازان عراقي كه نمي شد بگويم برويد توي سنگرهاي خودتان ما نيرو نداريم ! اين در حالي بود كه سنگرهاي مستحكم عراقي پر از مهمات و انواع آذوقه و تداركات بود اگر ده روز هم در محاصره بودند ، مي توانستند بجنگند اما حالا بدون مقاومت پشت سر يكديگر دست ها را بالا برده بودند تا تسليم شوند
همان جا تدبيري انديشيديم از خرمشهر تا اهواز 165 كيلومتر راه بود وسيله اي نداشتيم تا اسرا را به عقب بفرستيم به نيروهايي كه در خط مقدم داشتيم ، گفتم كه به صورت دشتبان و در يك صف ، در غرب جاده خرمشهر به اهواز بايستند تا اين كه به يكديگر وصل شوند سپس اسلحه اسرا را گرفتيم و به آنان فهمانديم فعلاً بايد در جاده خرمشهر به طرف اهواز پياده حركت كنند !
انتقال اسرا تا عصر طول كشيد آماري را كه آن روز در خرمشهر به ما دادند ، حدود 14500 اسير بود در كل تعداد اسراي عراقي در عمليات بيت المقدس حدود 19370 نفر بود
با آزادي خرمشهر ، وضعيت كاملاً عوض شد صدام كه دم از فتح قادسيه مي زد ، ناگهان شروع كرد به نجواي پايان قادسيه و جنگ به نيروهايش ده روز مهلت داد تا اكثر خطوط را به خصوص در جبهه غرب ، خالي كنند و به مرزها عقب نشيني كنند
پيامي را كه امام به مناسبت آزادي خرمشهر به رزمندگان اسلام و مردم ايران دادند
خيلي جالب بود ايشان اشاره به ياري خداوند در اين عمليات فرمودند هشيار
باشيد كه پيروزي هرچند عظيم و حيرت انگيز است ، شما را از ياد خداوند كه نصر و فتح در اوست غافل نكند و غرور فتح شما را به خود جلب نكند كه اين آفتي بزرگ و دامي خطرناك است كه با وسوسه شيطان به سراغ آدم مي آيد و براي اولاد آدم تباهي مي آورد