خانواده ( از خاطرات شهید مهدی علیدوست )
24 مرداد 1395 توسط مادر پهلو شکسته
از گردان اومده بودیم خیلی خسته بودیم، به آقا مهدی گفتم بیا بریم یه جا خستگی در کنیم یه چیزی بخوریم بعدش می رسونمت خونه.
گفت: نه الان برسونم خونه خستگی من کنار خانواده تموم می شه.
بعد سفارش کرد که ما کارمون یه طوریه که برای خانواده وقت کم میاریم.
حتی چند دقیقه هم که وقت گیر آوردی کنار خانوادت باش .
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات