خاطراتی از شلمچه
به نام خدا
ته صف بودم. به من آب نرسید. بغل دستیم لیوان آب را داد دستم. گفت من زیاد تشنه ام نیست. نصفش را تو بخور. فرداش شوخی شوخی به بچّه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید. دیروز نصف آب لیوانش را به من داد. یکی گفت لیوان ها همه اش نصفه بود!
نبردهای شلمچه :
شلمچه سرزمینی است میان دو شهر مهّم ایران و عراق، خرمشهر و بصره که نقطه ای استراتژیک در جنگ ایران و عراق بود. نیروهای ارتش عراق به سرزمین شلمچه که متر به مترش را با موانع نظامی پوشانده بودند؛ دژ اسطوره ای می گفتند. شلمچه پیش از شروع رسمی جنگ هم درگیر زد و خوردهای مرزی با عراق بود.
حماسه ی پل نو:
تا بهار سال 61، شلمچه دست عراقی ها بود. اواخر اردیبهشت 61 و در مرحله ی سوم و چهارم عملیات بیت المقدس؛ خط شلمچه شلوغ شد. هم عراقی ها همه ی نیروهای تازه نفسشان را جمع کرده بودند توی شلمچه تا از بصره دفاع کنند و اگر لازم شد به نیروهایشان در خرمشهر کمک کنند، هم ایرانی ها برای کامل کردن محاصره ی خرمشهر به شلمچه رفته بودند. عراق حمله ی وسیعی به سمت خرمشهر انجام داد. رزمنده های ایرانی هم، که از یگان های مختلف ادغام شده بودند؛ با عراقی ها جنگیدند. سخت ترین جنگ در پل نو بود. تا ایرانی ها پل نو را گرفتند؛ نیروهای عراقی داخل شهر، که می دانستند دیگر راهی برای عقب نشینی ندارند، گروه گروه اسیر شدند.
زمین پرمانع:
شلمچه به بصره منتهی می شد، برای همین عملیات رمضان در اطراف شلمچه انجام شد؛ محور اصلی عملیات منطقه ی زید بود در شمال شلمچه و محور دیگر شلمچه. در عملیات رمضان به هدف های عملیات نرسیدیم، چون هم عراقی ها خوب می جنگیدند(که در خاک کشورشان بود) هم زمین منطقه پر از مانع بود.
از سال 61 تا سال 65 فرماندهان جنگ عبور مستقیم از شلمچه را از طرح هایشان حذف کردند. در این سال ها عملیات هایی طراحی شد که هدف نهایی شان بصره بود؛ اما از مسیرهایی غیر از شلمچه. اما انگار گره کار تنها در شلمچه باز می شد.
عملیات های سرنوشت ساز شلمچه :
عملیات کربلای 4 در 3 دی سال 1365 آغاز شد. در محور جنوبی عملیات، عراقی ها آماده بودند و با آتش سنگین جلوی خط شکن ها را گرفتند. اما با این که در محورهای شمالی عملیات، در منطقه شلمچه خاک ریزهای پنج ضلعی داشت و زمینش به انواع موانع مسلح بود، نیروها خوب پیش رفتند و همین پیشروی مبنای طراحیِ عملیات کربلای 5 شد.
دویدم تا به فرماندهی گردان رسیدم. زیر آن همه آتش، خونسرد نشسته بود و با بی سیم صحبت می کرد. انگار در خانه شان است. گفتم: برادر علی، سمت چپ خیلی شلوغه. چند تا کمکی بدهید.آرام گفت: نداریم، برو. داد زدم: عراقی ها زیادند. نمی توانیم مقاومت کنیم. از در و دیوار می ریزند تو کانال. با خونسردی گفت: خب بکشیدشان. بعد خندید و گفت: برو به همه همین را که گفتم بگو
عملیات کربلای 5 در 19 دی سال 1365 آغاز شد و خبرنگار روزنامه ی تایمزمالی درباره ی این عملیات نوشت: من به اتفاق دو خبرنگار دیگر از کلیه ی مناطق عملیاتی, به ویژه جزیره ی بوارین در رودخانه ی شط العرب و شهر دوعیجی دیدن کردیم و اکنون تایید می کنیم جمهوری اسلامی ایران پیروزی مهمی در شرق بصره به دست آورده که نشان دهنده ی وقوع عملیاتی سرنوشت ساز در منطقه است.رزمندگان ایرانی در نقاط مختلف تا 4 خط دفاعی عراق را در هم شکسته اند که در این خطوط سیم های خاردار، میدان مین و مناطق به آب بسته شده، مشهود بود. نیروهای ایرانی از روحیه ای بالا برخوردارند.زیرا می دانند مواضعی که تصرف کرده اند خطوط دفاعی سابق عراق در شرق بصره بوده است. یک ژنرال عراق که در جبهه اسیر شده از تشتّت و هرج ومرج در صفوف ارتش عراق و روحیه ی پایین سربازان عراقی سخن می گفت.
بکشیدشان!
دویدم تا به فرماندهی گردان رسیدم. زیر آن همه آتش، خونسرد نشسته بود و با بی سیم صحبت می کرد. انگار در خانه شان است. گفتم: برادر علی، سمت چپ خیلی شلوغه. چند تا کمکی بدهید.آرام گفت: نداریم، برو. داد زدم: عراقی ها زیادند. نمی توانیم مقاومت کنیم. از در و دیوار می ریزند تو کانال. با خونسردی گفت: خب بکشیدشان. بعد خندید و گفت: برو به همه همین را که گفتم بگو.
مرگ و زندگی
سنگر عراقی ها را گرفتیم.قرآن باز کردم، سوره ی تبارک آمد و آیه هایی درباره ی مرگ و زندگی. واین که زندگی و مرگ دست خداست. قرآن را نبسته بودم گلوله ای کنارمان منفجر شد. گونی های خاک بود که بر سر و رویمان می ریخت. یکی از برادرها از حرارت موشک کمی سوخت. بقیه هیچ زخمی برنداشتند. موشک دشمن درست خورده بود زیر سنگر.
خاطراتی از شلمچه
بصره در تیررس:
عملیات رمضان اوّلین عملیات ایران بعد از آزادی خرمشهر بود که با هدف تهدید بصره در منطقه ی زید انجام شد. مارک پری محقق و نویسنده ی آمریکایی می نویسد: دولت ریگان سخت مشغول بررسی بود ببیند چه می تواند بکند که مانع شکست کامل رژیم صدام شود. مقامات سیاسی و اطلاعاتی می گفتند اقداماتی که تا کنون انجام داده ایم خیلی دیرتر از آن انجام شده است که بتواند جلوی شکست های زمستان و بهار عراق را بگیرد. اواخر بهار 1982(1361) کیسی و دستیاران عالی رتبه اش روابط رسمیشان را با عراق توسعه دادند تا با یک سلسله ارزیابی های جدید، آسیب پذیری های ارتش عراق را رفع کنند. صدام به نصایح دوستان آمریکایی اش گوش داد و در تابستان 82 نیروهای عراقی توانستند حملات ایرانی ها را که بغداد را در معرض فاجعه قرار داده بود، خنثی کنند.
مثلثی ها:
مثلثی ها خاک ریزهای بزرگ بودند که ضلع بزرگشان 2250 متر بود( روبه روی ما) و ساق هایشان 1900 متر. در هر مثلث سه مثلث دیگر بود و وسط هریک از آن مثلث ها، سه مثلث کوچک تر: جمعاً9 مثلث. عراقی ها این خاک ریزها را پیش از عملیات بیت المقدس در منطقه ی زید ساختند تا از بصره حفاظت کنند. آرایش تانک ها، نیروهای پیاده و تیربارهای عراقی، مثلثی ها را غیر قابل نفوذ کرده بود.
خاک ریزهای دو جداره:
طرح این بود که نیروهای مهندسی دو خاکریز دو جداره ی مستطیل شکل بزنند.مستطیلی که دو راس جلویی اش ابتدای قاعده ی مثلث سوم مثلثی های عراق باشد. تا هم منطقه ی مناسبی بگیریم، هم بر اساس آن عملیات بعدی را طراحی کنیم.کار را شب شروع کردند،اما صد متر از خاکریز مانده بود که هوا روشن شد. دشمن نیروها و تجهیزاتش را چند برابر کرد و می دانست اگر خاکریزکامل شود، کار برایش سخت می شود. ده تا تانک آورده بود. روبه روی یک شکاف صد متری؛ در فاصله ی یک کیلومتری شکاف. تانک ها به نوبت تیر مستقیم می زدند. توپ خانه و کاتیوشایشان هم کار می کرد.اما بالاخره جهادگرها خاکریزها را به هم وصل کردند، 9900 متر را در هشت ساعت زدند، 100 متر را در 5 ساعت. آتش آن قدر شدید بود که راس بالایی خاکریز دوم به جای مثلث سوم به مثلث چهارم وصل شد.
سنگر عراقی ها را گرفتیم.قرآن باز کردم، سوره ی تبارک آمد و آیه هایی درباره ی مرگ و زندگی. واین که زندگی و مرگ دست خداست. قرآن را نبسته بودم گلوله ای کنارمان منفجر شد. گونی های خاک بود که بر سر و رویمان می ریخت. یکی از برادرها از حرارت موشک کمی سوخت. بقیه هیچ زخمی برنداشتند. موشک دشمن درست خورده بود زیر سنگر
یادمان زید:
رمضان، عملیات سختی بود که در تابستان انجام شد و در آن بسیاری از رزمندگان لب تشنه شهید شدند. 12 شهید گمنام آن منطقه را در تقاطع جاده ی شهید شاه حسینی و دژ جمهوری به خاک سپردند و بنیاد حفظ آثار و نشرارزش های دفاع مقدس سال 85 بر مزار آن ها یادمان ساخت.
پیش به سوی بصره:
رمضان اوّلین عملیات برون مرزی ایران بود و 50 روز بعد از عملیات بزرگ بیت المقدس طراحی شد. نیروهای ایران عملیاتش را از زید و شلمچه آغاز کردند و هدفشان تهدید بصره و فشار بر حکومت صدام بود. ایرانی ها پیش بینی کرده بودند با این عملیات صدام را متزلزل می کنند و بعد مردم عراق علیه صدام متزلزل قیام می کنند واو را کنار می زنند یا حداقل به مراجع بین المللی قدرت ایران را نشان می دهند تا آن ها حقوق اوّلیه ی ایران چون تعیین متجاوز و پرداخت غرامت را بپذیرند و جنگ در شرایطی عادلانه تمام شود.
بالای 50 درجه:
گرمای شدید هوا در تیرماه خوزستان، که به بالاتر از 50 درجه هم می رسید. موانع پیچیده ای مثل خاکریزهای مثلثی، آب گرفتگی ها،ردیف میدان های مین و موانع پیدا و ناپیدا، روزهای رمضان را سخت ترین روزهای جنگ کرد.
لب هایش از تشنگی خشک شده بودند. چند تا اسیر گرفته بودیم. با قمقمه اش به یکیشان کمی آب داد. گفت مسلمان هوای اسیر را هم دارد. با قمقمه رفت سراغ اسیر بعدی، اما به ش نرسید. ترکش خمپاره سرش را پراند
جنگ داغ:
عملیات رمضان 21 تیر شروع شد. اسلحه ها طوری داغ می شدند که پوست دست را می سوزاند.آب کم بود. خدا خدا می کردیم زودتر شب شود آفتاب نسوزاندمان. در گرمای بالای 50 درجه که می جنگی تیر و ترکش لازم نیست، چند ساعت به آب نرسی کارت تمام است.
خنده های گریان:
چندساعتی بود حال و هواش عوض شده بود. خندان، گریان، خسته، آرام. انگار همه این ها را با هم داشت. لب هایش از تشنگی خشک شده بودند. چند تا اسیر گرفته بودیم. با قمقمه اش به یکیشان کمی آب داد. گفت مسلمان هوای اسیر را هم دارد. با قمقمه رفت سراغ اسیر بعدی، اما به ش نرسید. ترکش خمپاره سرش را پراند.
تشنه ی سیراب :
ته صف بودم. به من آب نرسید. بغل دستیم لیوان آب را داد دستم. گفت من زیاد تشنه ام نیست. نصفش را تو بخور. فرداش شوخی شوخی به بچّه ها گفتم از فلانی یاد بگیرید. دیروز نصف آب لیوانش را به من داد. یکی گفت لیوان ها همه اش نصفه بود!