مهریه عجیب همسر شهید چمران
به نام خدا
وقتی پای مهریه به میان آمد مصطفی یک جلد کلاما… مجید و یک لیره لبنانی را به عنوان مهریه پیشنهاد داد. من هم ضمن قبول اضافه نمودم مهریه من این است که مصطفی مرا در مسیر صراط مستقیم همراه کند تا با او به خدا نزدیک شوم.
غاده چمران پس از ازدواج با شهید چمران در تمام دوران مبارزه وی در جنوب لبنان و نیز در جریان دفاع مقدس در جبهههای جنوب و غرب کشور، همراه و همگام با این شهید بزرگوار بود. با این که اهل لبنان است و لهجه عربی دارد ولی زبان فارسی را به راحتی صحبت میکند.
سالها از آرام گرفتن دکتر چمران میگذرد، روزهای تکاپو و از پشت صخرهای به صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن. و روزهای جنگهای سرنوشتساز پایان یافتند. و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام «غاده چمران» با لحنی شکسته باز از چمران میگوید.
بعد از گذشت سالها از شهادت شهید چمران، چه ارتباطی بین شما و ایشان هست؟
بعد از گذشت 30 سال از شهادت همسرم احساس میکنم که چقدر جای ایشان و شهدا خالی است. شهدا حق بزرگی بر گردن ما دارند و به اعتقاد من آنها واقعا زنده و آگاه و ناظر بر اعمال ما هستند. ما نباید هیچوقت گذشت و فداکاری و کار بزرگی که آنان انجام دادهاند را از یاد ببریم. فراموش نکنیم این امنیت و نعمتی که خداوند به این کشور عطا فرموده به برکت خون شهدا است.
نحوه آشنایی و ازدواج شما با شهید چمران چگونه بود؟
وقتی مصطفی به جنوب لبنان آمد موسسه یتیمان «جبل عامل» را به همراه عدهای تشکیل داد که حدود 450 نفر را تحت پوشش داشت. در آنجا زمینه آشنایی من و ایشان فراهم شد. خانواده به دلایلی با ازدواج ما مخالف بودند ولی من که مصطفی را به خوبی شناخته و به ایمان، دیانت و حقجویی او پی برده بودم سرانجام خانوادهام را متقاعد نمودم. وقتی پای مهریه به میان آمد مصطفی یک جلد کلاما… مجید و یک لیره لبنانی را به عنوان مهریه پیشنهاد داد. من هم ضمن قبول اضافه نمودم مهریه من این است که مصطفی مرا در مسیر صراط مستقیم همراه کند تا با او به خدا نزدیک شوم.
وقتی مصطفی به جنوب لبنان آمد موسسه یتیمان «جبل عامل» را به همراه عدهای تشکیل داد که حدود 450 نفر را تحت پوشش داشت. در آنجا زمینه آشنایی من و ایشان فراهم شد. خانواده به دلایلی با ازدواج ما مخالف بودند ولی من که مصطفی را به خوبی شناخته و به ایمان، دیانت و حقجویی او پی برده بودم سرانجام خانوادهام را متقاعد نمودم
در مورد خودتان و فعالیتهایتان بگویید.
من فارغالتحصیل رشته فیزیک بودم ولی طی زندگی با شهید چمران که روحی مواج و خروشان و خداجو داشت به فلسفه علاقهمند شدم و در ایران به تحصیل این رشته پرداختم و بعد هم به تدریس فلسفه مشغول شدم. اکنون به علت کسالت قادر به تدریس نیستم ولی منزل خودم در شهر صور لبنان را با توجه به علاقه شهید چمران به ایجاد مراکز علمی، فرهنگی و دینی، به موسسه خیریه و حسینیه با نام مبارک حضرت زهرا (سلاما…علیها) تبدیل نموده و آن را وقف کردهام و برنامههای مختلف مذهبی و اجتماعی در آنجا برای بانوان لبنانی به اجرا درمیآوریم.
شهید چمران
چه مواقعی به ایران میآیید؟
معمولا در طول سال چند بار به ایران میآیم. در ایران حال و هوای دفاع مقدس برایم تداعی میشود. همچنین فرصت زیارت بارگاه امام رضا (علیهالسلام) را از دست نمیدهم، چراکه به نظرم ما هرچه داریم از پشتیبانی و برکت آن امام بزرگوار میباشد.
شما به عنوان یک همسر وفادار چه توصیهای به زنان ایرانی دارید؟
من دو توصیه به خانمهای محترم دارم. اول این که همیشه و در همه حال خدا را در نظر داشته باشند و از یاد او غافل نشوند. قرار گرفتن در راه حق و مسیر رسول خدا (صلواتا…علیه) و ائمهاطهار (علیهالسلام) اولین شرط موفقیت است. مسئله دوم اطاعت زن از شوهر و تفاهم و یکدلی آنان میباشد. چراکه شوهر سرپرست خانواده است. وقتی که زن این را بپذیرد و پایبند باشد، این زندگی با محبت توأم خواهد بود. در چنین خانوادهای منت و خودخواهی جایی نخواهد داشت. در این صورت خداوند کمک کرده و عشق، محبت و برکت به خانه خواهد آمد. نباید توقعات زیاد و بیش از اندازه باشد. اگر انسان در زرق و برق دنیا و مادیات غرق شود، پیشرفتی در معنویات حاصل نخواهد شد و چنین انسانی به تعالی نمیرسد و نمیتواند قدمهای بزرگ و سرنوشتساز بردارد.
لطفا خاطرهای از شهید چمران برایمان نقل کنید.
یادم میآید مادرم به سختی مریض و در بیمارستان بستری بود. به اصرار مصطفی تا آخرین روز در کنار مادرم و در بیمارستان ماندم. او هر روز برای عیادت به بیمارستان میآمد. مادرم میگفت: همسرت را به خانه ببر. ولی او قبول نمیکرد و میگفت: باید پیش شما بماند و از شما پرستاری کند. بعد از مرخص شدن مادرم از بیمارستان، وقتی مصطفی به دنبالم آمد و سوار ماشین شدم تا به خانه خودمان برویم، مصطفی دستهای مرا گرفت و بوسید و گریه کرد و گفت: از تو بسیار ممنون هستم که از مادرت مراقبت کردی. با تعجب به او گفتم: کسی که از او مراقبت کردم مادر من بود نه مادر شما… چرا تشکر میکنی؟! او در جواب گفت: این دستها که به مادر خدمت میکنند برای من مقدس است. دستی که برای مادر خیر نداشته باشد برای هیچ کس خیر ندارد و احسان به پدر و مادر دستور خداوند است.