فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

خاطرات سبز از روزهای تفحص

03 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

نمی شد او را عقب برد.هرکس می رسید، چیزی می گفت.بعضی ها قمقمه آبشان را می گذاشتند کنارش.من هم وقتی رسیدم،قمقمه آبم را گذاشتم کنارش وگفتم:برمی گردم.دیر برگشته بودم.چند تا شقایق کندیم.رسیدیم به یک شهید.سه تا قمقمه پر از آب کنارش بود

مفقودین عزیز محور دریای بیکران خداوندی اند. فقرای ذاتی دنیای دون در حسرت مقام والایشان در حیرتند. از شهدا که نمی توان چیزی گفت ، شهدا در قهقهه مستانه شان و در شادی وصولشان عند ربهم یرزقونندو از نفوس مطمئنه ای هستند که مورد خطاب: فادخلی فی عبادی وادخلی جنتی پروردگارند. (امام خمینی(ره))

امان ازمین منور!

تو منطقه 112 فکه می رفتیم برای تفحص. اول میدان مین،یک سفیدی دیدیم.رفتیم جلو.شهیدی بود که با صورت روی زمین خوابیده بود.جلوترازاو،چند شهید دیگر را هم پیدا کردیم که البته پلاک داشتند یا کارت، که شناسایی شدند.نتوانستیم شهید اول را شناسایی کنیم؛پلاکش ذوب شده بود. استخوان های سینه اش هم سوخته بود. کنارش هم،ردیف مین های منور بود؛ امان از مین منور.
عکس امام

نه پلاک،نه کارتی، نه نامه ای. مانده بودند، استخوان هایی که پیدا کرده اند، مال بچه هاست یا عراقی ها؟ آنجایی هم که تفحص می کردند،هم عراقی بود، هم ایرانی. صدای یکی شان یک دفعه بلند شد: یا حسین! یا حسین!بچه های خودمون هستند. به سمتش رفتند،پرسیدند: از کجا فهمیدی؟ خاک رو از روی چیزی که توی دستش بود، پاک می کرد.آن را به سمت بقیه گرفت وگفت:ازعکس امام.
خیلی دیر برگشتیم

باید برمی گشتیم،دستور بود،آتش هم سنگین. کسی راخوابانده بودند روی برانکارد؛ درست زیر ارتفاع112، ولی نمی شد او را عقب برد.هرکس می رسید، چیزی می گفت.بعضی ها قمقمه آبشان را می گذاشتند کنارش.من هم وقتی رسیدم،قمقمه آبم را گذاشتم کنارش وگفتم:برمی گردم.دیر برگشته بودم.چند تا شقایق کندیم.رسیدیم به یک شهید.سه تا قمقمه پر از آب کنارش بود. درست زیرارتفاع 112 منطقه فکه. شرمنده شدم،خیلی دیر برگشته بودم.

آنجایی هم که تفحص می کردند،هم عراقی بود، هم ایرانی. صدای یکی شان یک دفعه بلند شد: یا حسین! یا حسین!بچه های خودمون هستند. به سمتش رفتند،پرسیدند: از کجا فهمیدی؟ خاک رو از روی چیزی که توی دستش بود، پاک می کرد.آن را به سمت بقیه گرفت وگفت:ازعکس امام
قبر بتونی

یک سنگربتونی، روی یک بلندی نظرمان را جلب کرد. پله های بتونی، ما را می رساندبه سنگر.اطرافش را نگاهی انداختیم. کمی ور رفتیم،تا یک شهید پیدا کردیم. سرودست شهید،زیر پله های بتونی بود. درحال جمع کردن بدن او، برخوردیم به یک پوتین دیگر،یک شهید دیگر. تصمیم گرفتیم اطراف آن سنگر را کامل بگردیم. گشتیم. پنجاه شهید،درست زیر سنگر. امکان نداشت که پنجاه نفر بالای آن بلندی شهید شده باشند.معلوم بود بعثی ها جمع شان کرده اند،رویشان چهل سانت بتون ریخته اند وسنگرساخته اند.
روایت یک تفحص

پس از خواندن نماز صبح و زیارت عاشورا، به سمت منطقه مورد نظر در تپه‌های فکه حرکت کردیم؛‌ از روز قبل، یک شیار را نشان کرده بودیم و قرار بود آن روز درون آن شیار به تفحص بپردازیم.

به محل کار که رسیدیم، بچه‌ها «بسم الله» گویان شروع کردند به کندن زمین؛ چند ساعت شیار را بالا و پایین کردیم، اما هیچ خبری نبود. نشانه‌های رنج و غصه در چهره بچه‌ها پدیدار شد، ناامید شده بودیم، می‌خواستیم به مقر برگردیم، اما احساس ناشناخته‌ای روح ما را به خود آورده بود؛ انگار یکی می‌گفت «نروید.. شهدا را تنها نگذارید…» بچه‌ها که می‌خواستند دست از کار بکشند، مجدداً خودشان شروع کردند به کار. تا دم اذان ظهر تمام شیار را زیر و رو کردند؛ درست وقت اذان ظهر بود که به نقطه‌ای که خاک نرمی داشت، برخوردیم و این نشانه خوبی بود.

لایه‌ای از خاک را کنار زدیم؛ یک لباس گرمکن آبی نمایان شد؛ به آنچه که می‌خواستیم، رسیدیم. اطراف لباس را از خاک خالی کردیم تا ترکیب بدن شهید به هم نخورد، پیکر جلویمان قرار داشت، متوجه شدیم شهید به حالت «سجده» بر زمین افتاده است

لایه‌ای از خاک را کنار زدیم؛ یک لباس گرمکن آبی نمایان شد؛ به آنچه که می‌خواستیم، رسیدیم. اطراف لباس را از خاک خالی کردیم تا ترکیب بدن شهید به هم نخورد، پیکر جلویمان قرار داشت، متوجه شدیم شهید به حالت «سجده» بر زمین افتاده است.

پیکر مطهر را بلند کرده و به کناری نهادیم و برای پیدا کردن پلاک، خاک‌های محل کشف او را «سرند» کردیم، اما از پلاک خبری نبود؛ بچه‌ها از یک سو خوشحال بودند که سرانجام شهیدی را پیدا کرده‌اند و از طرف دیگر ناراحت بودند که شهید عزیز شناسایی نشد و همچنان گمنام باقی ماند. کسی چه می‌داند، شاید آن عزیز، هنوز هم «گمنام» باقی مانده باشد.

منبع : تبیان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 1933
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس