فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

احترام به سادات

16 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

می خواستیم برای عملیات کربلای 5 به شلمچه بریم. چهار نفری سوار لندکروز شدیم. بین راه یه سید از کوچ نشین های عشایر رو کنار جاده دیدیم که منتظر ماشین بود. اسماعیل گفت: سید بیا جای من بشین، من میرم عقب می شینم. سید هم فوری همین کار رو کرد. بعد از اینکه سید نشست، راننده گفت آقا سید از این به بعد اگه کسی بهت تعارف کرد سریع قبول نکن و یه کم مقاومت کن. سید هم گفت اشکال نداره، اینطوری بهتره، اگه دوستتون از ته قلب این کار رو کرده باشه الان اذیت نمیشه و براش مهم نیست. اگه از ته دل نباشه هم توبه میکنه که دیگه از این تعارف های الکی نکنه.

*****

قبل عملیات کربلای 5 بود. یه شب دیدم کلی جنازه ی عراقی روی هم تلنبار کرده بودن، طوری که آدم واقعا وحشت میکرد. صبح داشتم نماز صبح میخوندم. دیدم اسماعیل اومد و شروع به نماز خوندن کرد. تو حالت سجده بود که دیدم موهاش خیلی براق شده. به سرش دست کشیدم و دیدم سرش خیس بود. تازه متوجه شدم توی اون هوا، نزدیک اون همه جنازه، با اون آب سرد، قبل نماز صبح غسل کرده بود.

از خاطرات دکتر مراد سوری

گر مرد رهی، میان خون باید رفت

من و اسماعیل همباز ی و همکلاس بودیم. در دوران بچگی بسیار فرز بود. ریزنقش بود و در بازیها کسی حریفش نمی شد.

در دوران دانشجویی و جوانی و بعد هم جبهه بسیار رشد پیدا کرده و اهل معنویت شده بود.

یکبار که تازه وارد شفیع خانی 1 شده بودیم اسماعیل رو دیدم. اونها قبل از ما اونجا بودند. من طلبه بودم وایشون دانشجوی پزشکی. اونجا نماز جماعتی برگزار می کردیم و بین نماز مغرب و عشاء بنده کمی صحبت می کردم. شهید اسماعیل هم بود. اسماعیل وقار عجیبی داشت و این وقارش آدم رو می گرفت. خیلی متواضع بود. ولی اینقدر ابهت داشت و معنویتش بالا بود که وقتی با ایشون مواجه میشدم احساس حقارت می کردم.

اون موقع که بین نماز می خواستم صحبت کنم پیش خودم می گفتم اگه هادیان نباشه من راحت صحبت می کنم. وقتی ایشون حضور داشت جلسه سنگین می شد و حرف زدن رو برای من مشکل می کرد. اون هم سرش رو پایین می انداخت ولی من سنگینی وجودش رو احساس می کردم.

زمانی رسید که می خواستند ما رو ببرندکردستان که شهر ماووت2 رو فتح کنیم. فرمانده ما سیروس لرستانی بود. اسماعیل جزو گردان ما یعنی گردان محبین نبود. روز جداییمون ما خداحافظی کردیم و رفتیم. مدتی رو در سقز بودیم . بعد به منطقه اعزام شدیم. فردای عملیات بود که شنیدیم چند تن از بچه ها شهید شدند. پرسیدیم چه کسایی شهید شدند؟ اسم بچه ها رو گفتند فهمیدیم اسماعیل هم جزء شهدا بوده.

گفتیم اسماعیل روکه توی شفیع خانی جا گذاشتیم. گفتند اسماعیل که فهمیده قراره عملیات بشه دنبال ما اومده و توی همون عملیات هم شهید شد

حجت الاسلام والمسلمین حاج رضا مبلغی

1-پادگان شهيد شفيع خاني در حوالي انديمشك محل استراحت و اردوگاه رزمندگان اسلام بوده

2-شهر ماووت عراق در جنوب غرب بانه و در20 کیلومتری مرز ایران واقع شده است.عملیات گسترده كربلای 10 در 25 فروردین سال 66 در جبهه شمالی ماووت و‌ با رمز یا صاحب‌‌الزمان (عج) آغاز شد و آزاد‌سازی 250 كیلومتر از خاك عراق و ارتفاعات نزدیك شهر ماووت از دستاوردهای عملیات كربلای 10 بود.

منبع:سایت:فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • نورفشان
  • نویسنده محمدی

آمار

  • امروز: 454
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1460
  • 1 ماه قبل: 5028
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید درویشعلی شکارچی (5.00)
  • وصیتنامه شهید محمدجعفر دشتستانی (5.00)
  • مجموعه از خاطرات شهید همت (5.00)
  • ماجرای اقدام شهید «نخبه زعیم» که منجر به خلق پیروزی کربلای ۵ شد (5.00)
  • فرا رسیدن حلول ماه محرم را به شما تسلیت عرض می نمایم (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس