فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

خواهرم؛ چادرت!

26 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

خاطره ای از خانم موسوی یکی از پرستاران دوران دفاع مقدس
مجروحین در بیمارستان پر شده بودند. حال یکی خیلی بد بود. رگ هایش پاره پاره شده بود و خونریزی شدیدی داشت. وقتی دکتر این مجروح رادید به من گفت بیاورمش داخل اتاق عمل.من آن زمان چادر به سر داشتم. دکتر اشاره کرد که چادرم را در بیاورم تا راحت تر بتوانم مجروح را جابه جا کنم. مجروح که چند دقیقه ای بود به هوش آمده بود به سختی گوشه چادرم را گرفت و بریده بریده و سخت گفت: من دارم می روم که تو چادرت را در نیاوری. ما برای این چادر داریم می رویم… چادرم در مشتش بود که شهید شد. از آن به بعد در بدترین و سخت ترین شرایط هم چادرم را کنار نگذاشتم.

حیات

 نظر دهید »

روايتي از تفحص شهدا زير آب

26 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

پرنده غواصی که دوازده شهید را شناسائی کرد
غلامعلی نسائی: منطقه جفیر به لحاظ موقعیت استراتژیک خاص، در شرایط جنگی، برای دشمن بعثی از حساسیت بالائی برخوردار بود، به همین علت بعثی‌های عراقی، منطقه را آب بسته بودند تا جلوی پیشروی نیروهای پیاده بسیجی را بگیرند.

یک گروه «۱۲ نفره» از بچه‌های اطلاعات عملیات از لشکر خط شکن ۲۵ کربلا برای شناسائی با لباس غواصی و اکسیژن، به زیر آب رفته و تا نزدیکی‌های مقر دشمن جلو می‌روند. اما معلوم نمی‌شود، که دیگر چرا هرگز باز نمی‌گردند و سرنوشت آن‌ها چگونه شده است.

مدتی از این ماجرا می‌گذرد، تا اینکه یک بسیجی به نام «محمد مهدی مجیدی» اول صبح، به طور غیر محسوس برای شنا به آب می‌رود، هنگامی که به آب می‌زند، پرنده‌ای را می‌بیند، به طرفش می‌رود، بعضی از پرندگان به علت وجود پلک‌های‌شان که مانند عینک غواصی عمل می‌کنند، می‌توانند در عمق آب هم بروند، از طرفی چون مجیدی غواص بوده، یک حس غریبی با آن پرنده پیدا می‌کند، پرنده مجیدی را دنبال خود می‌کشد، سپس به عمق آب رفته، مجیدی را با خود می‌برد، پرنده در عمق آب بال بال می‌زند، مجیدی دلش برای پرنده می‌سوزد، فکر می‌کند دارد خفه می‌شود، در صورتی که دیگر خودش هم داشت نفس کم می‌آورد، اما کمی که جلو‌تر می‌رود، ناگهان شوکه می‌شود، دوازده شهید با لباس غواصی و اکسیژن، با طنابی به هم بسته شده می‌بیند، فوری بالا آمده آنقدر محو شهدا شده که دیگر پرنده را فراموش می‌کند، به سمت فرماندهی می‌رود، موضوع را به فرمانده گردان اطلاع می‌دهد. این موضوع شور حالی خاص به بچه‌ها می‌دهد.

محمد مهدی از فرمانده گردان اجازه می‌خواهد که خودش سعادت دیدار با این دوازده شهید را داشته، خودش به تنهايی این دوازده شهید را بیرون بیاورد، از طرفی منطقه زیر آتش دشمن بوده باید تا غروب آفتاب صبر کنند، محمد مهدی ساعت شش غروب لباس غواصی پوشیده و از بچه‌ها می‌خواهد که فقط با صدای بلند زیارت عاشورا بخوانند، جوری که صدای آن‌ها زیر آب هم شنیده بشود، مجیدی به آب می‌زند، هر شهیدی را که بیرون می‌آورد بچه‌ها با یک «یاحسین شهید» با صلوات و تکبیر از شهید پذیرايی می‌کنند. شب هنگام شده و مجیدی از فرصت‌های خاص زیر آب، از نور منور استفاده می‌کند و همه دوازده شهید را تا ساعت یازده شب بیرون می‌آورد.

وقتی مجیدی بیرون آمد، بچه‌ها پرسیدند واقعا تو این همه شهید را چگونه بیرون آوردی؟ گفت: طنین زیارت عاشورا زیر آب پیچیده بود، من به هر شهیدی که دست می‌زدم، شهید منتظر تماس با دست‌های من بود، من اصلا خودم هم نفهمیدم، خود شهدا روی دست‌های من حرکت می‌کردند و من را به سمت شما می‌آوردند.

«محمد مهدی مجیدی» یک ماه پس از آنکه به همراه پرنده غواص دوازده شهید را شناسائی کرده بودند، خود نیز ۲۴ بهمن سال ۶۱ در منطقه عملیاتی فاو به شهادت رسید و به آن دوازده شهید شناسايی ملحق شد.

 نظر دهید »

حمله به خوابگاه خواهران/خاطره‌ای از پروین شریعتی

26 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

ما برای آماده شدن خواهران با هرگونه خطر احتمالی به هر کاری دست می‌زدیم. یک دوره آموزش عقیدتی شش ماهه داشتیم. خوابگاه خواهران در طبقه دوم یک ساختمان در یک مکان خلوت شهر بود. به خواهران گفته بودیم که خیلی مراقب و آماده باشند چون شهر خلوت است و شب‌ها امکان دارد که دشمن به ساختمان حمله کند.
جملات بالا بخشی از خاطرات پروین شریعتی از بانوان رزمنده و ایثارگر دوران دفاع مقدس است. در ادامه این خاطره می‌خوانیم: برای این که این مساله را جدی بگیرند و باور کنند؛ برنامه‌ریزی کرده بودیم و گهگاه خودمان را به شکل سربازان عراقی درمی‌آوردیم و نیمه شب با اسلحه از پنجره پشت اتاق آن‌ها که مشرف به خیابان بود به آن‌ها حمله می‌کردیم.

یکی از شب‌ها دو نفر از خواهران لباس مخصوص پوشیدند و موهایشان را زیر یقه لباس پنهان کردند و یک کلاه روی سرشان گذاشتند و با اسلحه از پنجره پشت دیوار خوابگاه به خواهران حمله کردند و با کلمات عربی و حالت پرخاش،‌بدون اینکه به آن‌ها اجازه روشن کردن چراغ را بدهند خواهران را از خواب بیدار کردند و تا نزدیک صبح آن‌ها را وادار به سینه‌خیز و کلاغ‌پر کردند.

نزدیک‌های اذان صبح همه خواهران را در یکی از اتاق‌ها زندانی کردند و پس از قفل کردن در اتاق از محوطه دور شدند.

مدتی نگذشته بود که ما صدای تکبیر و شعار خواهران زندانی را از پشت در بسته شنیدیم و به سراغشان رفتیم. با گریه و زاری گفتند: شما کجایید؟ دیشب دو نفر عراقی به خوابگاه ما حمله کردند و با اسلحه ما را تهدید کردند که اگر صدایمان درآید همه را می‌کشند. ما که از همه چیز خبر داشتیم طوری وانمود کردیم که از همه جا بی‌خبریم.

برای اینکه ظاهر قضیه را هم حفظ کنیم. یک سرباز را آوردیم تا قفل در را باز کند. او فقط در را باز کرد و خواهران از زندانی که خودمان برای آن‌ها ساخته بودیم نجات پیدا کردند. شاید هنوز هم بعضی از آن خواهران که آن شب در خوابگاه بودند فکر کنند که حمله آن شب واقعی بوده است.

ایسنا

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 279
  • 280
  • 281
  • ...
  • 282
  • ...
  • 283
  • 284
  • 285
  • ...
  • 286
  • ...
  • 287
  • 288
  • 289
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 138
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس