220شهید در 6 دقیقه !
به نام خدا
اواخر دی ماه سال 1365 در سنندج مثل دیگر روزهای سال مردم در میان سرمای سخت زمستان کار خود را آغاز کردند، ادارات سر ساعت مشغول خدمت رسانی به مردم شدند، صدای بچه ها در زنگ تفریح مدارس به گوش می رسید و همه چیز شهر رنگ و بوی عادی می داد.
عقربه های ساعت به 10 صبح رسیده بود که به ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد. فضای رعب و وحشت همه جا را فرا گرفت همه به گمان اینکه هواپیماهای جنگی هستند و از آسمان این شهر عبور می کنند تاحدودی بی خیال از کنار موضوع عبور کردند ولی این بار قضیه کمی فرق می کرد و پنج هواپیمای بمب افکن عراق در آسمان شهر سنندج هویدا شدند.
هیچ کس فکرش را نمی کرد که این هواپیماهای بمب افکن قصد بمباران شهر و مناطق مسکونی را دارند ولی به یکباره صدای اولین انفجار به گوش رسید و آپارتمان های میدان شهرداری سنندج به خود لرزیدند.
اولین بمب به شلوغ ترین منطقه مسکونی شهر سنندج برخورد کرد. آن روزها در این آپارتمانها که امروز نیز هنوز یادگارهای جنگ را بر پیشانی خود دارند بالغ بر 600 خانوار زندگی می کردند.
عقربه های ساعت به 10 صبح رسیده بود که به ناگاه دیوار صوتی شهر شکسته شد. فضای رعب و وحشت همه جا را فرا گرفت .
اولین بمب در یک آپارتمان مسکونی و در نزدیکی یک مدرسه ابتدایی فرود آمد و هنوز صدای انفجار اول به پایان نرسیده بود که صداهای بعدی هم شروع شد. این بار محله چهارباغ و بعد خیابان انقلاب و در نهایت خیابانهای اکباتان و میدان لشکر هدف بمب افکنهای رژیم بعث عراق قرار گرفتند.
این پایان راه نبود مثل اینکه هواپیماهای بعثی قصد داشتند سنندج را به خاک و خون بکشند زیرا به شلوغ ترین محله سنندج هم رحم نکردند و با بمباران محله “پیرمحمد” باعث خلق یکی از فجیع ترین جنایتهای بشری شدند و دست آخر هم به مجتمع مسکونی لشکر واقع در پادگان سنندج یورش برده و آنجا را با خاک یکسان کردند.
سکوت و آرامش شهر شکست و 18 نقطه سنندج در فاصله کمتر از شش دقیقه توسط پنج بمب افکن رژیم بعث عراق مورد حمله ای ناجوانمردانه قرار گرفت که هنوز هم آثار آن در کوچه پس کوچه های شهر خودنمایی می کند و هنوز هم که از کوچه های شهر عبور می کنی صدای زجه مادران و گریه کودکان به گوش می رسد.
- شهید بیژن گرامی و تعدادی از هم سن و سالانش در زمین خاکی آپارتمانهای ادب مشغول بازی بودند، او که10 روز از دعوت شدنش به تیم ملی جوانان می گذشت در فکر فراهم کردن مقدمات کار برای حضور در اردوی تیم ملی بود ولی زمانی که جنازه اش را پیدا کردند به سختی قابل شناسایی بود.
- خانواده ای شش نفره در منزل خود به خون غلطیدند و امروز تنها باقی مانده آن جمع یعنی پدرشان هنوز هم وقتی اسم 28 دی ماه به گوشش می خورد اشک از چشمانش سرازیر می شود و تنها کار زندگی اش سرزدن به بهشت محمدی سنندج و دیدار با اعضای در خاک خفته خانواده اش است.
لیلا، گلی، فاطمه، مهین، زهرا و … دانش آموزان دبیرستان جماران سنندج تازه ساعت دوم کلاسشان شروع شده بود که با برخورد بمب به مدرسه آنها همه در خون غلطیدند و به شهادت رسیدند.
وی می گفت: صبح از خانه بیرون رفتم تا مقداری نان بخرم بعد از چند دقیقه صدای انفجار آمد به سرعت خود را به منزل رساندم ولی هرچه دنبال درب خانه گشتم نبود فقط دختر چهارساله ام را دیدم که چند متر جلوتر از خانه از شدت درد به خود می پیچید دنبال بچه های دیگر می گشتم ولی هیچ کدام را پیدا نکردم و وقتی همه آوارها را برداشتیم همه شهید شده بودند.
- لیلا، گلی، فاطمه، مهین، زهرا و … دانش آموزان دبیرستان جماران سنندج تازه ساعت دوم کلاسشان شروع شده بود که با برخورد بمب به مدرسه آنها همه در خون غلطیدند و به شهادت رسیدند.
- جنازه روناک را وقتی که پیدا کردند سرش را روی قالی ای گذاشته بود که شاید تا چند روز آینده باید آن را تمام می کرد ولی با ناجوانمردی تمام شهید شد.
- فاطمه و هیوا در تدارک برگزاری مراسم عروسی خود بودند و زمانی که می خواستند برای خرید مراسم عروسی از خانه بیرون بروند در کوچه پیرمحمد شهر سنندج شهید شدند تا مراسم عروسی شان به عزا تبدیل شود.
- در آن روز افراد زیادی تمامی اعضای خانواده را از دست دادند و بسیاری دیگر از اعضای خانوده های سنندجی نیز هنوز از جراحات وارده در بستر بیماری اند.
در کمتر از چند دقیقه بیش از 220 نفر شهید و بالغ بر 123 نفر نیز به شدت مجروح شدند که تنها بیمارستان شهر سنندج نیز گنجایش و ظرفیت این همه میهمان ناخوانده را در آن روزها نداشت.
یکی از پرسنل بیمارستان توحید سنندج در شرح ماجرای آن روز می گوید: ما کار عادی خود را آغاز کرده بودیم که به ناگاه سیل افراد و مراجعان ما زیاد شد و شهدا و مصدومین فراوانی را به این بیمارستان انتقال دادند وضعیت به گونه ای بود که تمامی راهروهای بیمارستان مملو از افراد مجروحی بود که هر کدام با جراحتی در انتظار کمک بودند.
آری آن روز که دانش آموزان سنندجی به مدرسه آمدند هیچ وقت فکرش را نمی کردند که امروز روز آخر و امتحان نهایی آنها باشد و هرگز دیگر همکلاسی های خود را نمی بینند.
روز 28 دی ماه یکی از روزهای دردناک برای مردم شهری است که در زمان جنگ تحمیلی هم شهدای زیادی را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کردند اما این حادثه را باید جز فجیع ترین جنایتهای بشری نامید زیرا باعث مرگ کودکان و زنانی و جوانانی شد که بی گناه به شهادت رسیدند.
هرچند که هدف اصلی صدام حسین از بمباران مناطق مسکونی کشور به ویژه شهرهای استان کردستان ایجاد موج نارضایتی مردم علیه نظام بود ولی قضیه به کلی فرق کرد و مردم نه تنها علیه نظام جمهوری اسلامی شعار نداند بلکه چند ساعت بعد از تشییع پیکر پاک شهیدان 28 دی ماه به خیابانها ریختند و با شعارهای مرگ برآمریکا و مرگ بر صدام، بار دیگر سیاستهای جنگ طلبانه رژیمهای استعمارگر را محکوم کردند.
روز 28 دی ماه یکی از روزهای دردناک برای مردم شهری است که در زمان جنگ تحمیلی هم شهدای زیادی را تقدیم نظام مقدس جمهوری اسلامی کردند اما این حادثه را باید جز فجیع ترین جنایتهای بشری نامید زیرا باعث مرگ کودکان و زنانی و جوانانی شد که بی گناه به شهادت رسیدند.
استان کردستان در جریان جنگ هشت ساله بارها این اقدامات فجیع را به چشم دید .بمباران 15 خرداد 64 شهر بانه نیز در نوع خود یک فاجعه واقعی بود که هرگز در جریان محاکمه صدام حسین به آن اشاره ای نشد.
استان کردستان در جریان بمباران های مختلف مناطق مسکونی اش در طول هشت سال جنگ تحمیلی بالغ بر 935 شهید و بیش از 600 جانباز تقدیم انقلاب کرد.
هرچند که شاید امروز با گذشت زمان اندکی از زخمهای آن زمان التیام یافته باشد ولی هنوز کوچه پس کوچه های شهر سنندج صدای ضجه مادران و در خون غلطیدن جوانانش در روز 28 دی ماه را از یاد نبرده است.
هنوز هم وقتی که گذرت به بهشت محمدی سنندج می خورد یادگارهای بمباران 28 دی ماه این شهر در قطعه شهدا خودنمایی می کنند.
روحشان شاد .
منبع:http://8sal-eftekhar.blogfa.com
نگارنده : fatehan1