فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

یخ زدگی در شب عملیات

22 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

 

مجید با گریه و التماس فرماندهان را راضی کرد که در عملیات بیت‌المقدس 3 شرکت کند. در پایان عملیات، تمام بدنش یخ زده بود که با کوشش و تلاش فراوان، در داخل چادرهای عراقی، او را به حالت اول برگردانده بودند.
مناطق کوهستانی کردستان به دلیل سرمای طاقت فرسای خود؛ باعث صدمات زیادی به رزمندگان در طول جنگ می شد که یکی از این خاطرات را با هم می خوانیم.

***

چند شب مانده به عملیات، قرار شد ما که جزو نیروهای عملیاتی از گردان نصرالله لشگر 5 نصر بودیم؛ از شهر بانه به طرف محل عملیات که یکی از قله‌های شهر ماووت عراق بود، حرکت کنیم.

ماشین‌هایی که قرار بود ما را به خط مقدم جبهه ببرند؛ ولووهای باری بودند. حرکت با این کامیون‌ها بسیار زجرآور بود؛ مخصوصاً با جاده‌های سنگلاخی و بسیار ناهموار. بالاخره به مقر آخر و نزدیک محل عملیات رسیدیم.

دو روز در آنجا بودیم. یک شب، ناگهان به ما خبر دادند که باید حرکت کنیم. این در زمانی بود که فقط 5 روز به آغاز سال جدید، یعنی فروردین 1366 مانده بود. هیچ‌کدام از رزمندگان از شوق عملیات، سال نو یادشان نمی‌آمد.

بالاخره، به محلی رسیدیم که باید بعد از گذشتن از رودخانه، به بالای قله می‌رفتیم و به دشمن حمله می‌کردیم. در حالی که از محل مشخص شده از عرض رودخانه می‌گذشتیم، مجید زنده دل که از دوستان بسیار نزدیک من بود، سُر خورد و داخل آب افتاد.

با وجودی که بچه‌ها به سرعت بیرونش کشیدند، ولی بدنش کاملاً خیس شد. تصور کنید اسفند ماه، آب سرد رودخانه، کوه‌های پر از برف کردستان. با این همه سردی، فکر می‌کنید آن رزمنده در یک قدمی عملیات چه می‌کند.

فرمانده‌ گردان آقای رجب محمدزاده، و فرمانده‌ گروهان حاج آقای احمدی، از او خواستند فوری به عقب برگردد، چرا که روی کوه را یک یا دو متر برف پوشانده بود. اگر او می‌خواست جلوتر برود؛ حتماً یخ می‌زد. ولی مجید که تصمیم خودش را گرفته بود، با گریه و التماس فرماندهان را راضی کرد که در عملیات بیت‌المقدس 3 شرکت کند. البته در پایان عملیات، تمام بندش یخ زده بود که با کوشش و تلاش فراوان، در داخل چادرهای عراقی، او را به حالت اول برگردانده بودند.

وقتی صبح روز بعد از عملیات چهره‌ی خندانش را دیدم که آماده بود خودش خبر سلامتی‌اش را به ما بدهد؛ انگار دنیا را به ما داده بودند و سختی شب عملیات را از تنمان بیرون آورد.

راوی:محمد حسن قارداش پور

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < شهریور 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
1 2 3 4 5 6 7
8 9 10 11 12 13 14
15 16 17 18 19 20 21
22 23 24 25 26 27 28
29 30 31        

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • متین
  • نورفشان
  • نویسنده محمدی
  • خادم المهدی

آمار

  • امروز: 117
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 1460
  • 1 ماه قبل: 5028
  • کل بازدیدها: 259535

مطالب با رتبه بالا

  • از واردات قاچاقی قایق تا انگشت قطع شده در آب و نمک (5.00)
  • پهلوانی که نتوانست غارت خرمشهر را ببینید (5.00)
  • هفته دولت گرامی باد (5.00)
  • شوخی با رزمنده ها (5.00)
  • مادرم غم دوری مرا با گریه برای زینب(س) تسکین ده (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس