کمتر از شهادت حقش نبود...
به نام خدا
هنوز جنگ شروع نشده بود که من برای اولین بار ایشان را به همراه دو سه نفر در ورودیه حسینیه جماران دیدم. شهید صیاد آن روز بند حمائل بسته بود و لباس کامل رزم به تن داشت و یک سرباز در میدان نبرد را نشان می داد. این اولین بار بود که ایشان را دیدم تا زمانی که وارد جنگ شدیم و تقریباً از اوایل جنگ این آشنایی به تدریج عمق پیدا کرد
گفتگو با سردار سر تیپ پاسدار علی فضلی
چگونه با شهید صیاد شیرازی آشنا شدید؟
بیش از 19 سال قبل از شهادت این شهید گرانقدر، از نزدیک به ایشان ارادت داشتم. ضایعه شهادت ایشان و جای خالی ایشان در نیروهای مسلح مشهود و روشن است. اما اگر بخواهیم در یک جمله حق ایشان را ادا کرده باشم، با شناختی که از خصوصیات این شهید دارم، چیزی کمتر از شهادت حقش نبود…
خوشا به حال شهید صیاد شیرازی که اجر و مزدش نمره قبولی 20 بود و بدا بر حال ما که توفیقش را نداشتیم. خودم را عرض می کنم. قطعاً لیاقتش را نداشتم و امیدوارم که از قافله سالار این شهدا و از قافله این شهیدان جا نمانم. از خداوند می خواهیم در انتهای گرد و خاک کاروان آنها قرار داشته باشیم. و فردای قیامت در مقابل حضرت زهرا (س) و رسول اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) شرمنده نباشیم. اینها برای اعتلای کلمه حق و جبهه حق از همه سرمایه های زندگی شان و از جان هایشان گذشتند و ما هنوز در این دنیا و حال و هوای نفسانی آن زیست می کنیم فقط به این امید که خداوند، وفاداری به خون شهدا را از ما نگیرد و در مقابل دشمنان اسلام و انقلاب، وفادار خون های مقدس شهدا، به ویژه این شهید بزگوار باشیم و با بصیرت بایستیم.
هنوز جنگ شروع نشده بود که من برای اولین بار ایشان را به همراه دو سه نفر در ورودیه حسینیه جماران دیدم. شهید صیاد آن روز بند حمائل بسته بود و لباس کامل رزم به تن داشت و یک سرباز در میدان نبرد را نشان می داد. این اولین بار بود که ایشان را دیدم تا زمانی که وارد جنگ شدیم و تقریباً از اوایل جنگ این آشنایی به تدریج عمق پیدا کرد و ادامه یافت تا آخرین بار که 48 ساعت قبل از شهادت این شهید بزرگوار در 18 فروردین بود. ما در روز 15 فروردین، در یک جلسه تاریخی، برای تبریک عید نوروز خدمت ایشان رسیدیم. سه روز بعد، یعنی در 18 فروردین در مراسم ختم مرحوم اخوی آقای علی شمخانی در وزارت دفاع هم چند دقیقه ای ایشان را زیارت کردم که این آخرین دیدار ما بود و شهادت ایشان در ساعت 8 روز 21 فروردین اتفاق افتاده بود. ترور در ساعت 6 صبح به دست یکی از منافقین کوردل انجام می شود که با پوشش یک رفتگر به خودروی ایشان نزدیک می شود و تحت پوشش درخواست عاجزانه ای که دارد، عملیات تروریستی خود را انجام می دهد ظاهراً در آن لحظه، آقا زاده این شهید بزرگوار (آقا مهدی) مشغول بستن در بوده اند که شهادت پدرشان را در مقابل چشمانشان نظاره می کنند. ما هم به محض اطلاع در ساعت 7:30 صبح با جمعی از دوستان به منزل این شهید بزرگوار رسیدیم.
به خود گفتیم: « عجب! پس در بین برادران ارتشی هم کسانی هستند که از ما سبقت گرفته اند. » و از آنجا مهر ایشان به دل ما وارد شد. به هر حال آن روز که من در جماران ایشان را زیارت کردم، آن شنیده ها با آن قامت رعنا و منظم ایشان که استوار و سینه سپر کرده و بند حمائل بسته، ایستاده بود وکاملاً هیئت یک سرباز در جنگ را داشت، کاملاً منطبق بود
بین توصیفی که از ایشان شنیده بودید و خودشان چه فرقی وجود داشت؟
آن روزها هر کسی فداکاری بیشتری در راه خدا می کرد و دانش و توانمندی و تاکتیک نظامی بهتر داشت، قاعدتاً مورد اقبال بیشتری قرار می گرفت. دانش نظامی ما بسیار ابتدائی بود. کسی که افسری است که سال ها خدمت نظامی کرده و مخیر است به شرکت در یک صحنه خطر و ماندن در حریم این شهر و با این همه داوطلب خطر می شود. توصیفی که شهید بزرگوار جنگرودی کرده بود، کاملاً صحیح بود و ما شیفته ایشان شدیم و به خود گفتیم: « عجب! پس در بین برادران ارتشی هم کسانی هستند که از ما سبقت گرفته اند. » و از آنجا مهر ایشان به دل ما وارد شد. به هر حال آن روز که من در جماران ایشان را زیارت کردم، آن شنیده ها با آن قامت رعنا و منظم ایشان که استوار و سینه سپر کرده و بند حمائل بسته، ایستاده بود وکاملاً هیئت یک سرباز در جنگ را داشت، کاملاً منطبق بود و تصویر ایشان در آن روز بسیار خوب در ذهن من جای گرفت. لذا از آنجا به بعد دلم می خواست آشنایی من با این شهید بزرگوار عمق پیدا کند. آن روز شرایط خاص خودش را داشت و ما هنوز وارد جنگ نشده بودیم و هنوز حوادث بزرگ را پیش رو داشتیم و نمی دانستیم که آزمایش های بزرگ تری در آینده در انتظارمان است؛ ولی با تحمیل جنگ به امت ما، مرد از نامرد تمیز داده شد. کسانی به جبهه جنگ آمدند و مردانه و شجاعانه و فقط برای رضای خدا جنگیدند، خصوصاً از مقطعی که مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش جمهوری اسلامی به عهده این شهید بزرگوار قرار گرفت. بعد از قضایای کردستان، فراز جدیدی در جنگ اتفاق افتاد چون ایشان در مقطع قبل از انتخابش به فرماندهی نیروی زمینی ایران، مقطعی را در کردستان بود و مورد غضب بنی صدر هم قرار گرفت.
شهید صیاد شیرازی
آن روزها بنی صدر فرماندهی کل نیروهای مسلح را عهده دار بود. بنده گاهی ایشان را زیارت می کردم، ولی توفیق امکان انجام عملیات و مأموریت مشترک، کمتر اتفاق در پیش می آمد و فقط در حد جلسات، دیدار داشتیم. با اینکه عملیات طریق القدس که عملیات مشترک ما در شب فرار بنی صدر به همراه سرکرده منافقین، مسعود رجوی که با لباس زنانه از کشور گریختند، این رابطه توسعه پیدا کرد. از همان شب اتفاقات جدید و مبارکی را شاهد هستیم که سر منشاء آن، فرمان نورانی امام (ره) است. امام به جوانان اعتماد کردند و اداره جنگ و جبهه را به آنها سپردند. اعتماد امام به جوانان چه در ارتش چه در سپاه و بسیج، در شرایطی که ما آن روز در جبهه جنگ با دشمن خارجی و ارتش رژیم بعث عراق و جبهه داخلی با معاندین و منافقین و ضد انقلاب درگیر بودیم، از موارد تاریخ سازی است که باید عمیقاً بررسی و تبیین شود.
شهید صیاد از بعد از عملیات طریق القدس عمق بیشتری پیدا کرد. در آن عملیات عزیزانی که یگان های ارتش و سپاه، تیپ 31 عاشورا، تیپ 45 کربلا، تیپ 14 امام حسین(علیه السلام) و ما که در ابتدا یک تیپ احتیاط را با کمک چند تن از دوستان همرزم سپاهی و برادر بزرگوارم سردار جعفری، تشکیل داده بودیم، شرکت داشتند و در آنجا تلفیق یگان های ارتش و سپاه اتفاق افتاد. البته در عملیات ثامن الائمه هم این اتفاق افتاده بود. اما در اینجا تسریع شد و شما شکل یگانی را به وضوع مشاهده می کنید. در اینجا تیپ 1 لشگر 16 زرهی قزوین هم مشارکت داشت و ما باید مأموریت تلفیقی را با هم انجام می دادیم. در عملیات طریق القدس، 2 گردان از برادران عزیز ژاندارمری و دو سه گردان از نیروهای جنگ های نامنظم هم که به سپاه ملحق شده بودند و نیز لشگر 31 عاشورا شرکت داشتند. جلسات و هماهنگی هایی داشتیم بین سپاه و ارتش. نحوه هماهنگی تمهید شد و این شهید بزرگوار در تلفیق عملیات های مشترک، سهم و نقش کاملاً تعیین کننده و مؤثری داشت، چون تا آن زمان، ما از نظر ساختاری و ادغام و تلفیق، هیچ ارتباط یگانی با هم نداشتیم.
البته دیگر از آنجا به بعد تلفیق نفر به نفر، دسته به دسته، گروهان به گروهان و… به صورت مشترک در چند عملیات مشترک صورت گرفت و نقش شهید صیاد شیرازی در ایجاد این وحدت و هماهنگی، بسیار کاربردی و تعیین کننده بود.
از همان شب اتفاقات جدید و مبارکی را شاهد هستیم که سر منشاء آن، فرمان نورانی امام (ره) است. امام به جوانان اعتماد کردند و اداره جنگ و جبهه را به آنها سپردند. اعتماد امام به جوانان چه در ارتش چه در سپاه و بسیج، در شرایطی که ما آن روز در جبهه جنگ با دشمن خارجی و ارتش رژیم بعث عراق و جبهه داخلی با معاندین و منافقین و ضد انقلاب درگیر بودیم، از موارد تاریخ سازی است که باید عمیقاً بررسی و تبیین شود
در آن زمان ارتش و سپاه تا مدت ها ماهیتاً با یکدیگر تفاوت داشتند. به نظر شما این تعامل چگونه به وجود آمد؟
در زمان بنی صدر به دلیل نگاه او به مسائل، امکان وحدت سپاه و ارتش بسیار کم و محدود بود. با فرار بنی صدر و مهم تر از آن، فرمان امام (ره)، این وحدت به شکل بارزی خود را نشان داد. ایشان یک انتظاراتی از نیروهای مسلح داشتند و می فرمودند: «ید واحده باشید و در میدان عمل، وحدت داشته باشید. به همین دلیل شعار آن روزها که، «ارتشی و سپاهی، دو لشگر الهی» بود، تبدیل شد به: « ارتشی و سپاهی، یک لشگر الهی. » یادم هست که در زمان فرماندهی بنی صدر، چند عملیات هم انجام شد که با شکست مواجه شد. مهمات و اسلحه سپاه بسیار کم بود. حداقل در چند ماه اول جنگ، سپاه با امکانات ابتدائی خود و همیاری مردم می جنگید. ما انتظار گرفتن آذوقه و تدارکات از ارتش نداشتیم. ولی انتظار گرفتن اسلحه و مهمات را که جزئی از ابزار جنگ بود، داشتیم و در این راه با سختی های زیادی مواجه می شدیم. آن روزها وقتی بعضی از برادران ارتشی می خواستند چیزهائی را به ما بدهند، می گفتند، باید امریه صادر شود و این خودش یک فرایندی داشت که عملا اتفاق نمی افتاد. موارد بسیاری بود که با سرقت مهمات و اسلحه خودمان و جنگ را پشتیبانی می کردیم. اینها حقایق تلخی هستند که باید بدون هیچ تحریفی منتشر شوند تا اهمیت وحدت بین ارتش و سپاه نمایان تر شود. بنی صدر می گفت این سپاهی ها و بسیجی ها دانش نظامی ندارند، اینها دست و پا گیر ارتش هستند، ولی نگاه حضرت امام این بود که باید با هم وحدت پیدا کنیم و در میدان عمل، ید واحدی باشیم که خوشبختانه این اتفاق مبارک افتاد.
شهید صیاد شیرازی
درایت و تدبیر فرمانده کل سپاه، آقای دکتر رضائی و این شهید بزرگوار، در میدان عمل این تفکر را عملیاتی کرد. در واقع تلفیقی از دانش و آموزش و تجهیزات و اخلاص و انگیزه های مجاهدت در راه خدا پدید آمد و آن ید واحده ای که امام انتظارش را داشتند اتفاق افتاد. در میدان عمل، نقش بزرگ شهید بزرگوار صیاد شیرازی، انکار ناپذیر است، به ویژه آنکه چنین الگوئی در هیچ یک از ارتش های جهان نظیر ندارد. گروه های مجاهد در راه خدا، یعنی پاسدارها و بسیجی ها آمدند و درکنار برادران ارتشی قرار گرفتند که ظاهراً هیچ تناسبی با هم نداشتند. ما در سپاه به نبرد پارتیزانی معتقد بودیم و برادران ارتشی، معتقد به جنگ منظم و کلاسیک بودند و قاعدتاً نزدیک شدن این دو نگاه، آسان و ساده نبود، اما به همت بزرگوارانی چون شهید صیاد شیرازی، این تلفیق و وحدت مبارک شکل گرفت و حاصل آن چندین عملیات غرور آفرین و موفق بود. از آن پس گرفتن اسلحه و مهمات از ارتش، بسیار روان تر شد. تهیه طرح های مشترک، خیلی راحت تر و روان تر صورت پذیرفت تا جایی که پیشنهاد انجام عملیات های گسترده طریق القدس، فتح المبین و رمضان داده شد که حاصل این وحدت خجسته بود. در اینجا جا دارد یادی کنیم از شهید بزرگوار حسن باقری که سهم و رسالت سنگینی را در تشکیل ستاد اطلاعات رزمی و نظامی داشت که شاید در آن روزها حلقه مفقوده بود، ابتکارات وی در تأمین اطلاعات از جبهه، بی نظیر بود. امروز ما می توانیم صحنه عملیات را به خوبی ترسیم کنیم. آن روزها در بیش از 1300 کیلومتر از خاک میهنمان در جنوب و جنوب غرب و غرب و شمال وغرب، با دشمن بعثی درگیر بودیم. خوزستان و ایلام و کرمانشاه و کردستان و آذربایجان درگیر جنگ بودند. جغرافیای این استان ها با هم تفاوت زیادی دارد. موقعیت های دفاعی آنها متفاوت است. دشمن در بعضی از این جاها پیشروی بسیار و شاید بیش از 25 شهر و بیش از 1500 شهرک و روستا را اشغال کرده بود. تلفیق سپاه و ارتش باعث شد که هر دو سازمان تحرک فوق العاده ای پیدا کنند و ابتکارات و خلاقیت ها در اینجا نمایان تر شوند و جایگاه و نقش خودشان را برجسته تر کنند. یادم هست جلسات مشترک عزیزان ارتشی و سپاه را یک در میان در قرارگاه های ارتش و سپاه تشکیل می دادیم. شهید باقری با تشکیل اطلاعات رزمی به واقع به پشتیبانی از عملیات های بزرگی که بعدا انجام شدند، پرداخت. ما در آنجا به شدت محتاج شناخت از دشمن بودیم. البته حالا هم به دشمن شناسی نیاز مبرم داریم. ولی آن روزها لازمه انجام هر کاری شناخت از دشمن، یگان های دشمن، توانمندی فرماندهان آنها و ابتکارات و خلاقیت های تاکتیکی آنها بود که به تدریج جایگاه خود را به خوبی در سپاه اسلام پیدا کرد و به انجام عملیات های مشترک انجامید.
در این جلسه قرآن قرائت شد و بعد شهید صیاد شیرازی آمد و گفت که این قرآن هم برای شروع جلسه بود و هم برای پایان آن، عزیزانی که از راه های دور و از جاهای مختلفی آمده بودند برایشان سئوال پیش می آید که چه شد؟ شهید صیاد می گوید: « مگر پیام امام را نشنیده اید؟ مگر غیر از این است که ما می خواهیم برای جلب رضای امام و رضای خدا قدم برداریم؟ شاید رضای خدا در این کار ما نباشد. بنابراین قرآنی که قرائت شد هم برای شروع جلسه است و هم برای خاتمه جلسه. » این قدر درایت و بصیرت داشت که در جلسه ای که این همه عزیزان از راه های دور و با ساعت ها زحمت خودشان را رسانده بودند، مبادا یک وقت هوای نفس حاکم شود
تأثیرگذاری شهید صیاد را در مسئولیت های گوناگونی که به عهده داشت، چگونه ارزیابی می کنید؟
این روند البته طولانی است و شاید نتوان خیلی هم خلاصه گفت، اما اگر بخواهیم به شکلی گذرا به آن اشاره کنیم باید بگوئیم که ایشان ابتدا در کردستان خوش درخشید و مورد اقبال بنی صدر هم قرار گرفت. اما محبوبیت ایشان حسادت بنی صدر را در پی داشت و شروع کرد در یک جاهایی با ایشان برخورد کردن، عزیزان شاخص و حزب اللهی در ارتش از طرف بنی صدر تحت فشار روانی قرار گرفتند. دوستان عزیر ارتشی برای من نقل می کردند که گروهی از فرماندهان یگان های مختلف که با این شهید بزرگوار رفاقت و برادری و انس و الفت بیشتری داشتند، قرار جلسه ای را می گذارند. بنی صدر به عنوان فرماندهی کل نیروهای مسلح، تلاش اینها را خیلی قبول نداشت. در این جلسه قرآن قرائت شد و بعد شهید صیاد شیرازی آمد و گفت که این قرآن هم برای شروع جلسه بود و هم برای پایان آن، عزیزانی که از راه های دور و از جاهای مختلفی آمده بودند برایشان سئوال پیش می آید که چه شد؟ شهید صیاد می گوید: « مگر پیام امام را نشنیده اید؟ مگر غیر از این است که ما می خواهیم برای جلب رضای امام و رضای خدا قدم برداریم؟ شاید رضای خدا در این کار ما نباشد. بنابراین قرآنی که قرائت شد هم برای شروع جلسه است و هم برای خاتمه جلسه. » این قدر درایت و بصیرت داشت که در جلسه ای که این همه عزیزان از راه های دور و با ساعت ها زحمت خودشان را رسانده بودند، مبادا یک وقت هوای نفس حاکم شود و همان جا جلسه را خاتمه داد و نگذاشت ادامه پیدا کند. این، حکایت از بصیرت این شهید بزرگوار دارد. بعد که رفته رفته عزل بنی صدر اتفاق افتاد، ایشان از مظلومیت و عزلت خارج شد و البته در این مدت هم دائماً در جبهه بود، با انتصاب ایشان به فرماندهی نیروی زمینی، فرصتی طلائی به وجود آمد و ایشان از این فرصت به خوبی بهره گرفت و در وحدت سپاه و بسیج و جهاد و ارتش محور و عنصر اصلی بود و خوشبختانه با این تلفیق، در چندین عملیات از جمله طریق القدس، بیت المقدس، ثامن الائمه و فتح المبین و رمضان توفیقات عظیمی به دست آورد. البته بعد از بیت المقدس، یک مقداری فضا تغییر کرد و این متغیر شدن بعد از فتح خرمشهر و عملیات بیت المقدس پیدا شد که بعضی ها تردید ایجاد کردند که حالا که بخشی از خاک میهن و خرمشهر آزاد شده، ادامه عملیات به صلاح نیست.
شهید صیاد شیرازی
دفاع مقدس از اینجا به بعد شرایط اختصاصی خودش را دارد و باید به صورت جداگانه ای بررسی شود. از اینجا به بعد عملیات های ما در سپاه و ارتش به شکل جداگانه ای انجام شدند. در سنوات بعد هم که ایشان فرماندهی نیروی زمینی را به عهده ندارند و برادر بزرگوار، امیر حسین سعدی عهده دار مسئولیت فرماندهی نیروی زمینی ارتش هستند. ارتباط و همکاری و هماهنگی وجود دارد، لکن با آن سیاق و نگاهی که باید به طور جداگانه مورد ارزیابی قرار گیرند. شهید صیاد شیرازی ارتباطش را همواره با سپاه و ارتش حفظ می کند و همین جور که جلوتر می رویم، شاهد حضور ایشان در عملیات های مختلف هستیم. وقتی علمیات مرصاد اتفاق افتاد، جزو اولین فرماندهانی بود که در صحنه عملیات حضور پیدا کرد و نقشی محوری داشت. سایر فرماندهان هم آمدند و هر كدام بخشی از کار را به عهده گرفتند، ولی در اینجا هم باز این شهید بزرگوار یکی از محورهای عملیات مرصاد در مقابله با منافقان می شود.
بعد از آنکه بحث قطعنامه پیش آمد، در تشکیل ستاد فرماندهی معظم کل قوا، ایشان هم جزو بنیانگزاران آن قرارگاه بود که بعداً تبدیل به ستاد کل نیروهای مسلح شد و ایشان مسئولیت معاونت بازرسی را داشت. در این مقطع، نظارت های میدانی از یگان های سپاه و ارتش و ترکیب تیم های ارتشی و سپاهی را بنیان گذاشت و همه دوستان اینکار مشترک را مرهون فکر و اندیشه و تلاش این شهید بزرگوار می دانند. بعد هم به دلیل شایستگی هایی که از این شهید بزرگوار نمایان شد، همزمان با مسئولیت معاونت بازرسی، مسئولیت جانشینی ریاست ستاد کل نیروهای مسلح را هم برای چند سالی تا زمان شهادت به عهده داشت و البته در این فرایند، همزمان مسئولیتی را در ستاد کل نیروهای مسلح از فرماندهی معظم کل قوا، مقام معظم رهبری، گرفته بود.
راه اندازی هیئت معارف جنگ نیز از ابتکارات ایشان است و خصوصاً درحوزه درگیری های کردستان و عملیات هایی که ایشان فرماندهی اش را به عهده داشت و مشترک بین سپاه و ارتش بود. در قالب این معارف جنگ، در بعضی جاها به صورت مشترک و در خیلی از موارد هم به صورت جداگانه، کارهای خوبی انجام شد. ماهیانه دو سه روز برای این کار وقت می گذاشت. حتی بعد از شهادت ایشان، عده ای از این عزیزان، بخش هایی از معارف جنگ را دنبال کردند. با این ابتکار، عزیزان دانشکده افسری امام علی (علیه السلام) و سایر نیروهای سه گانه ارتش، به صورت ترکیبی برای توجیه به مناطق جنگی در عملیات مشترک برده می شوند.
من معتقدم مهم ترین حادثه در تاریخ انقلاب، پذیرش قطعنامه 598 است. هم تلخی هایش بسیار زیاد بود و هم شیرینی هایش. از این جهت که سربازان سپاه اسلام اثبات کردند معنویت و روحانیت و حاکمیت ولی فقیه در اداره و فرماندهی جنگ، واجب الاتباع است، بسیار شیرین است
روحیه شهید صیاد و حالت ایشان بعد از پذیرش قطعنامه چطور بود؟
شرایط قطعنامه یک شرایط استثنائی است. شاید فقط یک بار در انقلاب ما چنین حادثه بزرگی اتفاق افتاده باشد. این حادثه به قدری مهم است که من معتقدم مهم ترین حادثه در تاریخ انقلاب، پذیرش قطعنامه 598 است. هم تلخی هایش بسیار زیاد بود و هم شیرینی هایش. از این جهت که سربازان سپاه اسلام اثبات کردند معنویت و روحانیت و حاکمیت ولی فقیه در اداره و فرماندهی جنگ، واجب الاتباع است، بسیار شیرین است. همه ما خودمان را با استراتژی امام که فرموده بودند: « اگر این جنگ 20 سال هم طول بکشد، ما ایستاده ایم» تطبیق داده بودیم و استراتژی ما در دفاع مقدس این بود. حالا حوادثی رخ داده بود که برای ما در جبهه بسیار شکننده و سخت بود. قاعدتاً شهید صیاد شیرازی هم همین حال را داشت و از خود می پرسید: « خدایا! ما چه کرده ایم که امام ما ناگزیر به بیان نوشیدن کاسه زهر می شوند و قطعنامه را می پذیرند؟» تلخی کار اینجاست، اما شهید صیاد شیرازی هم می دانست همان طور که روزی فرمانده معظم کل قوا به عنوان نائب آقا امام زمان (عج) امر کردند به جبهه بیائید و تکلیف ما به جبهه آمدن بود، امروز هم که همین فرمانده، فرمان پذیرش قطعنامه را می دهند، تکلیف ما اطاعت امر ولی فقیه است. این نیاز به یک کنکاش اختصاصی در آن مقطع دارد که چه می شود که این سربازهای امام که به جبهه آمدند، با دو جمله امام، انگشت ها را از روی ماشه ها برداشتند. قشنگ ترین و بحرانی ترین شرایط انقلاب، همین دوره بود که برای رضای خدا، تلخی را تحمل و از آن به راحتی عبور کردیم.
عراقی ها از این فرصت استفاده و بعضی از شهرهای ما را اشغال کردند و در بسیاری از جبهه ها شروع به پیشروی کردند، اما با مقابله به مثل و دفاع جانانه بچه ها، به عقب رانده شدند و به همان جائی که قبل از قطعنامه بود، برگشتند. نقش شهید صیاد شیرازی در این برهه هم بسیار ممتاز بود.