کلید موتور و ساعتم را روی یخچال نهادم
به نام خدا
زندگینامه شهید محمد فشنگ ساز به روایت مادر شهید
5 ساله بود که به بندر لنگه منتقل شدیم . تا مقطع راهنمایی ؛ پیشرفت درسی بسیار خوبی داشت ؛ طوری که وقتی در کلاس اول راهنمایی درس می خواند ، مدیر مدرسه پیشنهاد داد که سال دوم را جهشی بخواند و درکلاس سوم راهنمایی بنشیند . بعد هم مدرسه با آموزش و پرورش نامه نگاری کرد و با موافقت آموزش و پرورش ، این موضوع عملی شد . ما هم برای اینکه محمد بتواند به صورت جهشی کلاس سوم بنشیند ؛ به برازجان منتقل شدیم .
کلاس اول دبیرستان را در مدرسه ی شریعتی گذراند . شروع کلاس دوم دبیرستان او نیز مصادف شد با دوران انقلاب . در آن سال محمد دو تا تجدید آورده بود . او برای گذراندن دوره آموزشی به نیشابور رفته بود و نتوانست خودش را به امتحانات برساند . به مدرسه اش رفتم و جریان را میان گذاشتم و محمد به هر زحمتی بود ؛ آن سال را به شکل متفرقه گذراند . ایشان کلاس سوم دبیرستان را هم به همین شکل گذراند . در آن موقع عضو سپاه پاسداران شده بود و آغازی بود برای فعالیت های او به طوری که درس را کنار نهاده بود .
کم کم برنامه رفتن به جبهه را مطرح کرد . تا یک روز نهایتأ از پدرش برای رفتن به جبهه اجازه گرفت . پدرش گفت : برادرت سرباز است . اگر تو هم بروی مادرت تنها می ماند و یک مقدار برای او بهانه آورد ولی او قبول نمی کرد و مصمم برای رفتن به جبهه بود . در همان شب سوار موتور شد و با دوستانش خداحافظی کرد . یادم است ؛ آمد پیش من و گفت : « مادر اگر صبح برای نماز صبح من را صدا می زنی تا امشب خانه بمانم و گرنه می روم در پایگاه کنار دوستانم می خوابم » . به او گفتم برای نماز صدایت می زنم . اما اگر می خواهی پیش دوستانت بروی باید از پدرت اجازه بگیری . از پدرش اجازه گرفت و رفت و بازگشت .
صبح برای نماز او را بیدار کردم ؛ چای و آش هم آماده کردم برای صبحانه . بعد که دوستانش آمدند ؛ برای صبحانه آنها را تعارف کردم ولی نپذیرفتند و گفتند در راه می خوریم . بعد خداحافظی کرد و رفت . دوباره برگشت و گفت : « می دانی چه شده » ؛ گفتم : نه ؛ گفت : « از پدرم خداحافظی نزدم » . از پدرش خداحافظی زد و رفت . باز به درب حیاط که رسید دوباره برگشت و گفت : « مادر کلید موتور و ساعتم را روی یخچال نهادم اگر حسن جمعه ها آمد سفارش بده که موتور را روشن کند تا باطری آن نخوابد » . بعد خداحافظی زد و رفت .
5 محرم رفت ؛ 28 روز بعد یعنی 8 صفر شهید شد . وقتی محمد شهید شد کسی چیزی به ما نگفت . تا اینکه خبر شهادت محمد را به پدرش دادند و گفتند که جسد او مفقود است .
« شهید محمد فشنگ ساز »
شهرستان بوشهر