پیرترین رزمنده در روز قدس
امسال نیز حاجی بخشی آمده بود اما این پیر انقلاب را سالی چند بار بیشتر نمیبینیم تازه اگر توفیق شود. صدایش گرفتهتر شده بود، قدمهایش خستهتر، بدون کمک دیگران نمیتوانست درست و حسابی راه برود؛ باید دستش را کسی میگرفت
جهان نیوز به نقل از وبلاگ امین آفاق نوشته بود “حاجی بخشی آمده بود، مثل همیشه” ، مطلب رو که خواندم حکایت از روز قدس سال 1390 داشت که علاوه بر هزاران پیر و جوان و کودک ، یک پیرمردی متفاوت ، با رنگ و بوی جبهه ، با لباس جبهه در راهپیمایی شرکت داشت.
او میگفت : “امروز مانند سالهای گذشته حاجی بخشی نیز آمده بود، آمده بود تا به جوانان بگوید نه گرما و نه روزه داری هیچکدام نباید باز بدارد آنها را از انجام آنچه که دشمن را دلسرد و مأیوس میکند. حاجی بخشی دقیقاً همین را در نظر دارد.
میگوید:«هیچ چیز مهمتر از روحیه در میدان جنگ نیست. به خاطر اینکه اگر در خط مقدم، روحیه نباشد، همه عقب میکشند». “
حاجی بخشی ، این پیر انقلاب امسال صدایش گرفتهتر شده بود، قدمهایش خستهتر، بدون کمک دیگران نمیتوانست درست و حسابی راه برود؛ باید دستش را کسی میگرفت.
این را از عکسها هم میتوان فهمید . ولی خواندن این مطلب مرا یاد روزهای کودکیام انداخت . یاد روزهایی از دهه هفتاد :
خیلی خوب یادم میآید آن روزهایی که حاجی بخشی در راهپیماییها سوار بر پشت یک تویوتا و با صدایی رسا فریاد میزد : ” بلند بگو ماشاالله” و مردم فریاد میزدند :"حزب الله ، حزب الله”
حاجی بخشی معروفتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد؛ محاسنی بلند و سفید و قدی که هرگز در برابر هیچ طوفانی خم نشد، مهربان، بذلهگو و جیبی که معمولاً در آن نقل و شیرینی بود و خدا میداند چند بسیجی پیش از شهادت، از دست او شیرینی و شکلات خوردهاند
همان طور که شعار میداد و مردم هم جواب میدادند برایشان از روی ماشین شکلات میریخت ولی به کودکان دوست داشت خودش با دست خودش شکلات بدهد. این پیرمرد با آن محاسن سفیدش تا کمر خم میشد تا به کودکی که راهپیمایی آمده خودش شکلات بدهد. از همین راه علاوه بر گرمای حضورش کودکان را جذب خودش کرده بود.
یادمه یه بلندگوی دستی سفید و نارنجی داشت که از آن کمک میگرفت تا رساتر فریاد کند.
پیرترین رزمنده در روز قدس /عکس
این قدر این خاطرات آن روزها برایم جالب است که الان هم اگر در بین روزمرگیهای زندگی فرصتی پیش آید و راهپیمایی بروم هنوز هم یاد آن روزها برایم زنده می شود. طی این سالها از ایشان خبری نداشتم تا این که سال پیش در ماهنامه امتداد خواندم که در ICU بیمارستان بستری شده. و اکنون شادم که در جمع مردم انقلابی ما هنوز هم حضور اوست که شوق و شادی ایجاد میکند.
شاید او با گذر زمان پیر و شکسته شده باشد ولی هدفش همچنان استوار و محکم است .
تمام اینها را گفتم تا بگویم : “آاااای افسران جنگ امروز ، بیایید و به تماشا بنشینید رزمندگان در میدان جنگ دیروز و در میدان جنگ امروز را.”
ذبیحالله بخشی زاده سال 1312 در یکی از توابع اراک متولد شد. در هفت سالگی پدرش را نیروهای متفقین، میکشند و او از آن پس مسئولیت خانواده را به عهده میگیرد. حاجی بخشی از 47 سالگی به جبهه اعزام شده و تا پایان جنگ تحمیلی در جبههها بوده است.
دو پسر و یک داماد حاج بخشی در ایام جنگ تحمیلی به شهادت رسیدند. حاجی بخشی در طول جنگ ایران و عراق در جبههها، بلندگو به دست به تقویت روحیه رزمندگان میپرداخت.
میگوید:«هیچ چیز مهمتر از روحیه در میدان جنگ نیست. به خاطر اینکه اگر در خط مقدم، روحیه نباشد، همه عقب میکشند
پیرترین رزمنده در روز قدس /عکس
حاجی بخشی را همه میشناسند، از ارتفاعات سربهفلک کشیده کردستان تا دشتهای مهران و رملهای شلمچه، از میدان مینها و اسکلههای خلیج همیشه فارس، تا رودهای چنگونه و اروند و… اصلاً نیازی به معرفی نیست او را با یک گرینوف همه میشناسند که میگویند از خود امام جایزه گرفته، قطار فشنگ به دوش و کمر، یک تویوتای از جنگ برگشته و البته بدون پلاک که هنوز جای سوراخ گلولهها روی در و پیکرش دیده میشود و یک بلندگو و شعار معروف : ماشاءالله حزبالله!
حاجی بخشی معروفتر از آن است که نیاز به معرفی داشته باشد؛ محاسنی بلند و سفید و قدی که هرگز در برابر هیچ طوفانی خم نشد، مهربان، بذلهگو و جیبی که معمولاً در آن نقل و شیرینی بود و خدا میداند چند بسیجی پیش از شهادت، از دست او شیرینی و شکلات خوردهاند…
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات