فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

پیامی که به فرمانده نرسید

05 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

حیران مانده بودیم که چه کنیم؟ دیگر تقریباً به کانال رسیده بودیم. برادر زمانی به من گفت:‌ «جواد! با بچه‌ها سریع بروید و پل را داخل کانال بیندازید».
به گزارش خبرنگار حماسه و مقاومت خبرگزاری فارس، با آغاز عملیات آبی ـ خاکی خیبر، شهید همت فرمانده لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) طی چند مرحله نبرد سخت همراه گردان‌های خط شکن خود، محور طلائیه را مورد هجوم قرار داد اما هر بار با مشکلاتی روبرو می‌شد با این حال سختی‌ها و مشکلات او را از پای ننشاند.

 
با تمام تلاش‌هایی که گردان‌های لشکر 27 در محور طلائیه داشتند با دژ مستحکمی مواجه می‌شدند و پیچیدگی عملیات با موانعی که دشمن به کار برده بود، بیشتر می‌شد و همین آتش‌ها شهادت بسیاری از رزمندگان و فرماندهان را در پی داشت.

شهید «حسن زمانی» فرمانده گردان حمزه سیدالشهداء (ع) لشکر 27 محمد رسول‌الله (ص) یکی از شهدای این عملیات است؛ «جواد نوروزبیگی» رزمنده این گردان در عملیات خیبر شهادت وی را این گونه روایت می‌کند:

                                                               ***

وقتی از میدان مین عبور کردیم، برادر حسن زمانی؛ فرمانده گردان ما، دو دسته از نیروها را به دو طرف فرستاد تا آنان نیروهای دشمن را مشغول کنند و ما هم با استفاده از این موقعیت، همراه خود ایشان از روبه‌رو، پل را به کانال برسانیم. همان‌طور که داشتیم پل را حرکت می‌دادیم، یکی‌یکی بچه‌ها روی زمین می‌افتادند و شهید می‌شدند. در همین حین، بی‌سیم‌چی برادر زمانی هم شهید شد. آمدیم بی‌سیم را برداریم، که یک تیر وسط بی‌سیم خورد و آن را هم از کار انداخت.

حیران مانده بودیم که چه کنیم؟ دیگر تقریباً به کانال رسیده بودیم. برادر زمانی به من گفت:‌ جواد؛ با بچه‌ها سریع بروید و پل را داخل کانال بیندازید.

به هر مصیبتی بود، پل را روی آن کانال سی‌متری انداختیم؛ اما دیدیم پل کوتاه است و وقتی آن را داخل کانال انداختیم، تقریباً‌ روی آب شناور شد. با سرعت به عقب بازگشتم، تا برادر زمانی را در جریان امر قرار بدهم. منتها هر چه گشتم، او را پیدا نکردم.

یکی از بچه‌ها گفت: اگر دنبال برادر زمانی می‌گردی، این جاست. به طرفش رفتم و دیدم آرام خوابیده است شهید شده بود. زدم توی سرم؛ ولی خیلی زود متوجه شدم که این‌جا، جای این کارها نیست این بود که عملیات را ادامه دادیم ولی به دلیل وجود موانع زیاد، هر چه می‌زدیم به در بسته می‌خورد.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 1532
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • یا حسین(ع) (5.00)
  • کفاره گناه ( از خاطرات شهید مهدی باکری ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید عباس بنایی (5.00)
  • امتحان پدر از فرزند شهیدش (5.00)
  • شهادتت مبارک (دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس