وقتی دشمن با ساز و دهل حمله کرد
به نام خدا
سرباز سعیدی گفت: جناب سروان، عراقیها با ساز و دهل دارند می آیند و با شنیدن این جمله سریع به فرمانده دسته گفتم برو ببین موضوع چیست؟
در بین نیروهای رزمنده افراد مختلفی حضور داشتند که علی رغم مشکلات جسمی؛ جانانه می جنگیدند و بعضا به دلیل همین مشکلات در مواقع حساس درد سر ساز بودند. خاطره زیر بیان یکی از آنهاست.
***
در جبهه شاخه رودخانه دویرج در حد فاصل بین فکه و پیچ انگیزه بودیم که رودخانه دویرج در جلوی مواضع ما در جریان بود و مسیر رودخانه به سمت فکه میرفت و سپس وارد خاک عراق میشد.
آب رودخانه دویرج در بعضی از فصول با شدت در جریان بود. در سمت راست یگان ما شاخه رودخانه دویرج قرار داشت که حدفاصل بین گردان 252 و گردان 251 تانک از تیپ 2 زنجان بود.
مسیر شاخه رودخانه به علت پوشش گیاهی مسیر مناسبی جهت اعزام گشتی نیروهای خودی و همچنین مسیر مناسبی برای مسیر گشتی دشمن بود؛ لذا به علت حساسیت آن منطقه شبها پستهای استراق سمع را به نزدیک شاخه رودخانه اعزام می نمودیم و دیدگاهی نیز بر روی ارتفاع منطقه مشرف بر رودخانه داشتیم.
دسته دوم گروهان ما در نزدیک شاخه رودخانه قرار داشت و به علت عوارض موجود در منطقه و تپه ماهور بودن آن منطقه تانکها در عقب خط مقدم و در پشت مواضع دسته دوم و یکم آرایش داده شده بود.
شیارهای متعددی در جلوی یگان بود که شبها با اعزام گشتی و پستهای استراق سمع مراقب حرکات دشمن بودند و سعی در جلوگیری از نفوذ گشتیهای عراقی داشتند.
یک شب ساعت حدود دو نیمه شب نگهبان دیدگاه مشرف به رودخانه دویرج تلفن زد. نام نگهبان سرباز سعیدی بود (که در عملیات شرهانی به شهادت رسید)
او گفت: جناب سروان، عراقیها با ساز و دهل دارند میآیند و با شنیدن این جمله سریع به فرمانده دسته گفتم برو ببین موضوع چیست؟ تا آماده باش به یگان ابلاغ شود خودم نیز آماده شدم تا به سمت دسته دوم بروم، با گروهبان دسته تماس گرفتم و گفتم نگهبانان را در سر پست هوشیاری بدهد و از او پرسیدم که نگهبانان دیدگاه شاخه رودخانه چه کسانی هستند؛ گفت سرباز سعیدی و سرباز قدیمی. سرباز سعیدی که از اهالی مشهد بود متاسفانه مقداری گوش ایشان سنگین بود و سرباز قدیمی نیز چشمش ضعیف بود و شبها مشکل دید داشت.
لذا این دو نفر را با هم در سر پست میگذاشتیم تا ضعف شنوایی سعیدی با ضعف بینایی قدیمی همدیگر را خنثی نموده و چشم سعیدی که خوب میدید و گوش قدیمی که خوب میشنید حرکات و صدای دشمن را هر کدام با حس قوی خود درک کنند.
سعیدی که در پشت تلفن به من گفت دشمن با صدای بوق و دهل دارد می آید پیش خود گفتم که این مشکل شنوایی داشت چطور شده صدای ساز و دهل دشمن را شنیده است و از طرفی گفتم آیا ما اینقدر بدبخت و بیچاره شدهایم که دشمن دارد با ساز و دهل به صورت جشن عروسی به سمت ما می آید.
لذا سریعا به سمت دسته دوم حرکت کردم و پس از ده دقیقه به دیدگاه مذکور رسیدم و دیدم که فرمانده دسته و گروهبان دسته و عناصر نگهبانی در آنجا هستند. گفتم چه شده است دیدم که سعیدی که گوشش سنگین است میگوید من شنیدم که دشمن دارد با ساز و دهل میآید و سرباز قدیمی که چشمش ضعیف بود میگفت من خودم دیدم .
به سعیدی گفتم تو که کَر هستی، چطور شنیدی؟ و به قدیمی گفتم تو که کور هستی، چطور دیدی؟ و مدتی در دیدگاه ایستادم، دیدم واقعا صدای بوق میآید. بوقها منقطع دید…. دید… دید…. دید… خوب که توجه کردیم متوجه شدیم صدا از سمت گروهان همجوار ما در آن طرف شاخه رودخانه میآید.
با دقت بیشتر متوجه شدیم که ماشین یخ یگان است که به علت گرمی هوا در روز نمیتواند یخ را تقسیم کند و شبها تقسیم میکند و نزدیک هر سنگر که ماشین توقف میکند با صدای بوق منقطع اهالی سنگر را متوجه نموده تا سهمیه یخ خود را تحویل گیرند و نگهبانان شنوا و بینای ما فکر کردند که از سمت دشمن، عراقیها با بوق و کرنا دارند میآیند و نتوانسته بودند تشخیص دهند که ماشین یخ یگان همجوار ما میباشد.
از آن شب به بعد دستور دادم که از این دو نفر در پستهای نگهبانی استفاده نکنند و آنان را به بنه زرهی گروهان منتقل نمودم تا به عنوان کمکانبار دار و اسلحهدار انجام وظیفه نمایند. گاها به یاد تلفن شهید سعیدی در آن شب میافتم که گفت جناب سروان عراقیها با بوق و کرنا دارند میآیند ناخداگاه خندهام میگیرد. خداوند رحمتش کند.
نویسنده:محمد مسعود بهمنی