وصیت نامه شهيد مفقودالاثر بهروز دلاور
1- از تمام كسانيكه با من ادعاي رفاقت و دوستي مي كرده اند مي خواهم كه حتماَ براي من نماز وحشت (نماز شب اول قبر) بخوانند و براي من طلب آمرزش و مغفرت كنند.
2- جنازه مرا به نشانه اعتراض به برخورد پذيرش پايگاه شهيد بهشتي مخصوصاَ ارزيابي با برادر شهيد حجت تسكيني دوست و دوستان ديگر به آنجا نبريد و تشييع جنازه ام از مسجد جامعه نارمك تا دبيرستان كمال و خانه مان باشد. البته اگر توانستيد دانشكده هم ببريدم شايد كه موجب بيداري عده اي گردد و مرا در بهشت زهرا دفن كنيد.
3- از كليه دوستان، آشنايان و فاميل طلب حلاليت مي كنم و از شما مي خواهم كه مرا ببخشيد و برايم طلب مغفرت از خداوند تبارك و تعالي كنيد.
4- حال به پدر و مادر و خواهران و برادر عزيزم كه خبر شهادت من به شما مي رسد، دوست دارم اندكي اندوه به دل راه ندهيد زيرا كه خداست كه ما را آفريده و همه به سوي او مي رويم. گريه و زاري بيش از حد نكنيد. سعي كنيد در جلو مردم از گريه خودداري كنيد. بدانيد اگر شهيد شدم خداوند گناهان مرا بخشوده و مشمول عفو او شده ام و در سراي جاودان نزد او روزي مي خورم و حيف مي خورم كه چرا زودتر به اين ديار نرسيدم. پس بايد براي خود ناراحت باشيم و براي خود توشه آخرت فراهم آوريم.
5- هر وقت خبر شهادت عزيزي را مي شنيدم سخت متأثر مي شدم و حسرت مي خوردم كه خداوند چرا اين فيض را شامل حال ما نمي كند و اين توفيق را به ما نمي دهد و اين را مي دانستم كه شهيد مقام والايي دارد و او در چه مكاني جا دارد.
6- از برادران عزيز بسيجي مي خواهم كه همچون گذشته حضور در جبهه ها و همچنين در توده هاي مردم و در پشت جبهه را فراموش نكنند و همواره امام را ياري كنند. اگر مشكلاتي مي بينند سعي در رفع آن بكنند نه آنكه آنرا بزرگ كنند و دولت را كوچك كنند البته بعضي از دست اندركاران (به نظر من) استحقاق بعضي از مسئوليتها را ندارند و با پارتي و … به اين مقام رسيده اند. در بعضي از جاها دزدي ها آنقدر زياد شده، كه صد رحمت به دزديهاي قبل از انقلاب، قبلاَ مارك اسلامي نداشت و حالا دارد و شرعي شده. از قول من به مسئوليني كه خود را مي گيرند و فكر مي كنند كاره اي هستند . بگوئيد بابا اگر اين مردم نباشند رياست تو معنايي ندارد بلكه بواسطه پشتيباني مردم است كه تو پشت ميز نشسته اي، پس اينقدر مردم را اذيت نكنيد. از شما برادران مي خواهم عوامل ضد انقلاب كه با ظاهر اسلامي و انقلابي دست به اعمال غير اسلامي مي زنند. شناسايي كنيد و حسابشان را كف دستشان بگذاريد.(البته به مسئوليت خودتان)
7- سعي كنيد براي اموات، حتماَ قرآن بخوانيد. باشد كه ديگران هم براي شما طلب مغفرت كنند.
8- اوائل انقلاب همه دوست داشتيم دعاي كميل و توسل بخوانيم ولي حالا من مي ديدم كه بيشتر بچه ها فرار مي كردند و حوصله نداشتند. بياييد و هر كس پيش خود ريشه يابي كند و ببيند كه چرا اينگونه شده است چرا شورهاي قبلي براي خواندن ادعيه و رفتن به هيئت ها نيست.
9- هيئت ثارالله واقعاَ هيئت خوبي است زيرا به خانواده هاي شهدا سر مي زند و در واقع مراسم يادبود شهدا مي باشد حتماَ در چنين هيئتهايي شركت كنيد
10- برادران بسيج فكر نكنند كه بسيجي شدن يعني درس را كنار گذاشتن و … بلكه بسيجي كسي است كه در همه جهات مثبت رشد كند ، حتماَ درس بخوانيد زيرا مملكت به من و شما نياز دارد و آينده را ما مي سازيم.
11 - به خانواده هايي كه مفقودالاثر داده اند، بيشتر سر بزنيد( برادر آقايي، اكبري، كياني،كاظمي نسب، ماهوتچي و …) خانواده هايي كه شهيد داده اند لااقل جائي را دارند،سنگ يادبودي دارند ولي مفقودين هيچ چيز ندارند.
12 - اگر من مفقودالاثر شدم، مراسمي را در سر مزار شهداي گمنام تدارك ببينيد.
13 - اگر پول و اموالي از من باقي ماند، پدرم در هر راهي كه صلاح مي داند خرج كند.
(بهتر مي دانم كه براي يتيمان، مخصوصاَ فرزندان شهدا خرج گردد) البته مسئله اي همپيش حاج فلاح دارم نوشته ام كه مقداري از پول هايم حدود 6 هزار تومان را براي آن مسئله خرج كنيد.( براي برادر و خواهرانم در عروسي شان از جانب من چشم روشني بخريد).
14 - انشاءالله كه به كسي بدهكاري ندارم، اگر هم داشته باشم از 50 تومان كمتر است اگر كسي طلب كرد به او بدهيد. از يكي از دوستانم 4000 تومان طلب دارم.
15-انشاءالله كه روزه قضا ندارم و نماز قضا هم شايد دو هفته داشته باشم كه خودم سعي مي كنم، كه بخوانم.
16- بعضي از كتابهايم متعلق به بچه هاست كه هر كدام طلب كردند سريعاَ بدهيد و از جانب من معذرت خواهي كنيد كه خودم نتوانستم به آنها بازگردانم.
17- از برگه ها و مداركي كه مربوط به بسيج پيش من باقي مانده بوده است، به برادر حميد ياسعيد فيض الهي يا دكتر ناصر افضلي بدهيد. ( سعي شود به آقاي افضلي بدهيد)
18- دوست دارم كه مسجد جامع ختم بگيريد و اگر حاج منصور كوچك محسني بود راجع به مسائل روز و جنگ سخنراني كنيد و آقاي بنايي قرآن بخواند و تكه هايي از وصيت نامه من بوسيله آقاي افضلي خوانده شود.
19- از پدر و مادر عزيزم طلب حلاليت مي كنم و از آنها مي خواهم كه مرا ببخشند زيرا تنديبسيار كرده ام و انشاء الله كه خداوند به ايشان عمر پر بركت در سايه ولي عصر(عج) بدهد و همچنين از برادر و خواهرانم طلب عفو و بخشودگي و حلاليت دارم. انشاءالله در خط اسلام باشيد و اسلام را حراست كنيد و هميشه موفق و مؤيد باشيد.
خدايا خدايا تا انقلاب مهدي خميني را نگهدار از عمر ما بكاه و بر عمر او بيفزا
رزمندگان اسلام نصرت عطا بفرما منتظري نستوه محافظت بفرما
خلاصه زندگینامه شهید مفقودالاثر بهروز دلاور
شهيد بهروز دلاور به سحرگاه اول شهريور ماه سال ۱۳۴۶ در روحاني ترين لحظات صبح و همزمان با نداي جانبخش اذان صبح ديده به جهان گشود. سپس دوران ابتدايي و راهنمايي و دبيرستان را با موفقيت به پايان رسانيد و در تمام مقاطع تحصيلي شاگرد ممتاز بودند و از طرف مربيان و مسئولين مربوطه مورد تشويق قرار مي گرفت. در سال دوم دبيرستان رشته تجربي براي اولين بار با توجه به كمي سن وي با شور و شوق بسيار و وصف ناپذيري به جبهه اعزام شد. البته تا قبل از آن از اعضاي فعال بسيج محسوب شده و در دبيرستان مربوطه در انجمن اسلامي و اجراي برنامه دعاي كميل فعاليت مي كرد. اولين عملياتي كه وي شركت كرد والفجر۶ و خيبر بود كه منجر به آزادسازي خرمشهر گرديد. پس از مراجعت فضاي جبهه او را دگرگون كرد و ديگر رغبتي به ماندن در تهران را نشان نميداد.
در سال چهارم دبيرستان با اينكه در فعاليتهاي بسيج و برگزاري مراسم هفته جنگ و دهه فجر شركت مي نمود ولي اين مانع از پيشرفت وي در دروس نمي شد به همين دليل پس از اخذ ديپلم در سال ۶۴ در كنكور سراسري در رشته زمين شناسي دانشگاه تهران پذيرفته شد. در اين زمان نيز هنوز آن عشق و علاقه به جبهه در او وجود داشت. تا اينكه در ماه رمضان ۶۵ براي سومين بار به جبهه اعزام گرديد و مدت ۲۵ روز از روزه هاي خود را به دليل بودن در منطقه جنگي افطار نمود. پس از مراجعت از جبهه با اينكه امتحانات آخر ترم وي شروع شده بود و مي بايست هر روز از منزل تا دانشگاه را كه راه نسبتاَ طولاني بود برود ولي با اينحال تمام ۲۵ روزه را پشت سر هم گرفت و وقتي با اعتراض ما روبرو مي شد كه مايل بوديم روزه ها را يك در ميان بگيرد در پاسخ مي گفت كه مي خواهم به جبهه بروم و دوست ندارم ديني بر گردنم باشد.
سرانجام در تاریخ ۱۲/۱۲/۱۳۶۵ در منطقه شلمچه پس از درگیری مستقیم با دشمن، شربت شهادت را نوشید و به دیدار یار شتافت.
همرزم او تعریف میکند در آخرین لحظات به دلیل شدت جراحت وارده از من خواست تا دیگر رزمندگانی که اوضاع بهتری دارند را به عقب برگردانند و او را در همان مکان رها سازند. به همین خاطر پیکر او تا بحال مفقود مانده است.
منبع:سایت فاتحان
برای شاید روح شهیدان صلوات