هنوزهم شهادت نامه امضا می شود!
به نام خدا
بچه های «كربلای 5» درشب شروع این عملیات، از خدا بهشت را طلب نمی كردند، شعارشان این بود:«كربلا، كربلا، ما داریم می آییم». شاید هم الان كربلا باشند شهدا، شاید هم پیش حسین. هر كجا هستند آنچه بر پاست، بساط عزاست. حتی آن سوی هستی، امروز جز این قصه نیست؛ «باز این چه شورش است كه در خلق عالم است»
از بس قشنگ می گفتند:«هركه دارد هوس كرب و بلابسم الله»، كه نمی شود از محرم نوشت و یادی از شهدا نكرد. شهدای ما شهادت نامه شان را درهمین شب های محرم، به امضای سیدالشهدا می رساندند. شهادت، حاجت شهدای ما بود از امام حسین. حاج قاسم بارها حاجت روا شده و بارها شهادت نامه اش امضا شده. حسین، بعضی ها را چند بار می برد؛ آهسته و پیوسته می برد و طولانی تر و عاشقانه تر می كند شهادت شان را.
به هرحال، ما زمینیان هم شهید و شاهد و شاهد شهیدان، می خواهیم یا نه؟! حالیا! شهدا آنقدر برای خون خدا گریه می كردند، كه اباعبدالله، ولو یك بار هم كه شده، امضا كند شهادت نامه شان را. تا این امضای سرخ را نمی گرفتند، نمی رفتند.
همین كه عطر محرم فرا می رسد، شهدا دل ما را می برند به شب های عملیات. به اشك های خداحافظی. به شانه های لرزان همسنگران. به فصل گرم حلالیت. زمانه «یا زیارت یا شهادت». محرم، بهار خون است و مگر نه آنكه شهدای ما در موسم عاشورای جبهه ها، دل به نسیم كربلا بسته بودند.
یاد زیارت عاشورایی كه می خواندند به خیر! نمی دانم جای آنها میان ما خالی است، یا جای ما میان آنها. اصلا ببینی یادی از ما می كنند؟ لااقل همین اندازه كه ما به یادشان ایم! نمی دانم آنجایی كه الان شهدا «عند ربهم یرزقون» اند، محرم فرا رسیده یا نه. یك شب با ما فاصله دارند، یا بیشتر. نزدیك اند به ما یا دور. شاید ما به آنها دور باشیم، اما آنها به ما نزدیك. شاید درعوض اینكه ما شهدا را نمی بینیم، شهدا ما را می بینند. شاید دل شان می سوزد برای ما، برای غم و غربت ما. خوشم می آید از وقت شناسی شان. به موقع پركشیدند. نمی دانم زمان برای شهدا چگونه می گذرد. اصلا آنها بر زمان می گذرند. یا زمان بر آنها. نمی دانم در مكان خاصی مستقرند، یا مكان، مستقر شهداست. روزگاری با ما بودند، اما اینك، به چه سؤالاتی كشیده كار ما!
همین كه عطر محرم فرا می رسد، شهدا دل ما را می برند به شب های عملیات. به اشك های خداحافظی. به شانه های لرزان همسنگران. به فصل گرم حلالیت. زمانه «یا زیارت یا شهادت»
حق مان است؛ ما درجایی زندگی می كنیم كه سجن مومن است، اما شهدا جمع شان جمع است دریك جای دنج. خوش به حال شان! شب های جمعه لابد می روند كربلا. اگر هم به یاد ما نباشند، حق دارند. یاد ما خراب می كند زلال خلوت شان را. ما آلوده ایم؛ دست مان به آسمان نمی رسد. شهر ما ستاره ندارد. غبارآلود است دل ما. باید با هوای نفس بجنگیم و دل مان خوش باشد كه اسمش «جهاد اكبر» است! حالا به ندرت باز می شود در باغ شهادت. گه گاه! اینك در فراق روزگار جنگ، باید با روزگار جنگید. روزگار بدون صبحگاه دو كوهه. روزگار محرم های بدون شهدا. روزگار دلتنگی برای آغوش مردان خاكی. روزگار هجران برادر با برادر. برادری كه شهید شده و برادری كه مانده. همه اش خاطره، همه اش خاطره! ببینی شهدا هم خاطرات ما را مرور می كنند؟! نكند فراموش كرده باشند ما را. نكند ما را نشناسند. نه! نه! لااقل محرم ها به یاد ما باید بیفتند.
¤¤¤
شهید
نمی دانم آن سوی هستی، خیمه عزای حسین، چگونه برپا می شود، اما می دانم كه حتما برپا می شود. از شهدای ما، مگر ممكن است حسین را، «حسین، حسین، حسین» را، سینه زدن برای حسین را بگیری؟! نه، ممكن نیست. قلب شهید، از تپش باز می ایستد، اما «حسین، حسین، حسین» گفتن شهید، بسته به قلب او نیست؛ وابسته به خون اوست. مگرخاك مجنون، هنوز هم عطر شهدا نمی دهد؟! مگر نمی جوشد همچنان خون شهید؟! شهدایی كه ما می شناختیم، چشم را جز برای اشك نمی خواستند. آنهم نه هر گریه ای! گریه فقط برای حسین. حتم دارم آن سوی هستی را نیز، شهدای ما سیاه پوش كرده اند.
اخلاق شهدا دست ماست. لابد باید تكیه قشنگی در بهشت زده باشند. پر از پرچم، بهتر از پرچم های ما. شهدای ما بعد از شهادت، لابد بیشتر عاشق سیدالشهدا شده اند. شهدایی كه ما می شناختیم، در تكیه عزای ارباب، بزرگ شده بودند. آرزو داشتند در ركاب اباعبدالله و با سر و صورت خونی، دعوت خدا را لبیك بگویند. شهادت را اگر عاشقانه دوست داشتند، فقط برای حسین بود. شهادت را برای دیدن حسین و نوشتن نام خود دركنار اصحاب سیدالشهدا می خواستند. ما كه یادمان نرفته شهدا را. گمانم هر كجا كه باشند؛ در آستانه محرم، باز هم شیدا می شوند. چه می گویم كه شهید، خود، آستانه عاشوراست. ما امروز در آستانه شهدا ایستاده ایم.
ما حسین و محرم و تاسوعا و عاشورا وكربلا را به شهدا بدهكاریم. ما شهادت را مدیون شهداییم. از قلم بگیر تا علم، ما بدهكاری داریم به شهدا. راه اشك را شهدا جلوی چشمان ما گشودند. راهی كه با خون شان باز كردند. اگر ما می گوییم «حسین»، اما شهدا برای باقی ماندن ذكر حسین در این دیار، از جان خود گذشتند. تشنه رفتند. دوست داشتند تشنگی را.
¤¤¤
حتم دارم آن سوی هستی را نیز، شهدای ما سیاه پوش كرده اند. اخلاق شهدا دست ماست. لابد باید تكیه قشنگی در بهشت زده باشند. پر از پرچم، بهتر از پرچم های ما. شهدای ما بعد از شهادت، لابد بیشتر عاشق سیدالشهدا شده اند. شهدایی كه ما می شناختیم، در تكیه عزای ارباب، بزرگ شده بودند. آرزو داشتند در ركاب اباعبدالله و با سر و صورت خونی، دعوت خدا را لبیك بگویند
برای ما اهل زمین، محرم آمده است؛ كجایید شهدا! می دانم كه جمع تان جمع است، و شمع انجمن تان، حسین! لازم نیست به ما فخر بفروشید. ما خود، به مقام والای شما واقفیم. فقط یادتان باشد محرم های این دنیا را. یادتان باشد كه روزگاری، در همین ایام، كنار ما بودید و با ما سینه می زدید. شوق بعد از عزای تان را كنار ما بودید. لااقل سربند «یا حسین» یكی تان را كه ما بسته ایم. یادتان هست؟! اینك پیش از ما بهتران، عزای شما، رنگ و بوی دیگری گرفته است. ما خود قبول داریم كه «حسین،حسین، حسین» شما شنیدنی تر است، اما شما كه شهدای خودتان نیستید، شهدای مایید. از خون و استخوان مایید. از نسل ما و از سلاله مایید.شما هق هق گریه های ما را شنیده اید. شما لرزش شانه های ما را احساس كرده اید. محرم های این دنیا را كه یادتان نرفته؟! زیارت عاشورای شب های عملیات را كه یادتان هست؟! هنوز هم حسین، شهادت نامه امضاء می كند. تا چشم ارباب، كدام مان را بگیرد، شما هوای ما را داشته باشید. برای ما هم دعا كنید كه در بستر نمیریم. دعا كنید كه قدر همسنگران شما را بدانیم. دعا كنید بدانیم قدر رزمندگانی را كه با شما تا لب چشمه شهادت آمدند، اما… اما قصه این بود كه خدا، ماه را تنها نمی خواست.
فقط یادتان باشد محرم های این دنیا را. یادتان باشد كه روزگاری، در همین ایام، كنار ما بودید و با ما سینه می زدید. شوق بعد از عزای تان را كنار ما بودید. لااقل سربند «یا حسین» یكی تان را كه ما بسته ایم. یادتان هست؟! زیارت عاشورای شب های عملیات را كه یادتان هست؟! راستی هنوز هم حسین، شهادت نامه امضاء می كند دعایمان کنید
¤¤¤
بچه های «كربلای 5» درشب شروع این عملیات، از خدا بهشت را طلب نمی كردند، شعارشان این بود:«كربلا، كربلا، ما داریم می آییم». شاید هم الان كربلا باشند شهدا، شاید هم پیش حسین. هر كجا هستند آنچه بر پاست، بساط عزاست. حتی آن سوی هستی، امروز جز این قصه نیست؛ «باز این چه شورش است كه در خلق عالم است».
نویسنده : حسین قدیانی