هشت ضلعی شلمچه چگونه ساخته شد؟
به نام خدا
جنگ که تمام شد، ما به عنوان تخریب چی در مناطق عملیاتی ماندیم و زندگی زلالی را پس از جنگ با شهدا آغاز کردیم.در مناطق عملیاتی هم حضور می یافتیم، از جمله در شلمچه. همه می دانند که ما بچه های رزمنده خراسان الفتی غریب با شلمچه داریم. بیشتر همرزمان ما دراین منطقه از جبهه به شهادت رسیده اند، بخصوص در عملیات های کربلای چهار و پنج. آن سالهای پس از جنگ که من در مناطق عملیاتی بودم…
پس از پایان جنگ، نخستین یادمان مناطق عملیاتی در شلمچه از سوی رزمندگان خراسان بنا شد.
حاج ماشاء ا… درباره ساخت یادمان ابتدایی شلمچه حرفهای شنیدنی دارد. او در بیان خاطراتش می گوید:
جنگ که تمام شد، ما به عنوان تخریب چی در مناطق عملیاتی ماندیم و زندگی زلالی را پس از جنگ با شهدا آغاز کردیم.در مناطق عملیاتی هم حضور می یافتیم، از جمله در شلمچه. همه می دانند که ما بچه های رزمنده خراسان الفتی غریب با شلمچه داریم. بیشتر همرزمان ما دراین منطقه از جبهه به شهادت رسیده اند، بخصوص در عملیات های کربلای چهار و پنج.
آن سالهای پس از جنگ که من در مناطق عملیاتی بودم، هر وقت به شلمچه می رفتم، به شدت محزون و دلتنگ می شدم. دیده بودم که خیلی از شهدای ما دراین سرزمین به شهادت رسیده اند، اما کسی یادمان یا مزاری برای آنها نساخته است. نقطه ای در شلمچه وجود داشت که 400 نفر از رزمنده های خراسان آنجا قتل عام شدند و تانکهای عراقی از روی جنازه های آنها رد شدند که بعدها حتی شناسایی آنها هم ممکن نبود. برخی از آن شهدا هنوز هم گمنام اند. این منطقه بین ما بچه های رزمنده به «فلکه امام رضا(ع)» معروف شده است.
من برای اینکه قتلگاه آن 400 شهید گم نشود، چند پرچم، تعدادی آجر و کلاه آهنی را که از زمان جنگ آنجا باقی مانده بود، در این نقطه به عنوان نشانی قرار دادم. یادم هست تعداد زیادی کلاه آهنی گذاشتم تا زیادی شهدای آنجا را نشان دهم. هر چند تعداد آن شهدا از این کلاه ها خیلی بیشتر بود. بدین ترتیب اولین یادمان شهدای شلمچه شکل گرفت.
نقطه ای در شلمچه وجود داشت که 400 نفر از رزمنده های خراسان آنجا قتل عام شدند و تانکهای عراقی از روی جنازه های آنها رد شدند که بعدها حتی شناسایی آنها هم ممکن نبود. برخی از آن شهدا هنوز هم گمنام اند. این منطقه بین ما بچه های رزمنده به «فلکه امام رضا(ع)» معروف شده است.
چندی بعد در نوروز سال 71 یا 72 بود که ما با تعدادی از پدران و مادران شهدا به مناطق عملیاتی رفتیم. آن موقع هنوز اردوهای راهیان نور و بازدید از مناطق عملیاتی مرسوم نبود. قرار شد ما یکی دو روزی را هم در شلمچه باشیم. شب آخری که شلمچه بودیم وبیست ساعت بعد باید آنجا را ترک می کردیم، به همراه تعدادی از پدران و مادران شهدا تصمیم گرفتیم این یادمان اولیه را گسترش دهیم و آن را بهتر و با شکوه تر بسازیم. خودمان پولی روی هم گذاشتیم و رفتیم از خرمشهر که در نزدیکی شلمچه است، گچ و آجر و مصالح لازم را خریدیم. پدر یکی از شهدا که حالا به رحمت خدا رفته، بنا بود و به ما کمک می کرد. خلاصه، با همان امکانات کم، از ساعت هشت شب تا نزدیک صبح، بنا را کامل تر و با شکوه تر با یک هشت ضلعی فلزی که روی آن قرار می گرفت، ساختیم. بخصوص هم هشت ضلعی ساختیم. چون می خواستیم نسبت و ارتباط شلمچه به عنوان قرارگاه شهدای خراسان و بسیاری دیگر از شهدا با امام رضا(ع) حفظ شود. هنگام ساخت هم آن شب رخدادهای عجیب و غریبی افتاد و حال و هوای غیر قابل توصیفی بین ما پیش آمد که بیانش بماند برای بعد.
آن شب احساس مشترک و قانون نانوشته ای در ذهن ما و خانواده شهدا به وجود آمد و آن این بود که تصور می کردیم ممکن است مقام معظم رهبری، روزی به مقتل شلمچه تشریف بیاورند و سرانجام در سال 78 ایشان به شلمچه تشریف آوردند و بی درنگ با تدبیر ایشان، ساخت یادمان کنونی شلمچه که در حقیقت می توان آن را سومین یادمان شهدای شلمچه دانست، به همت آستان قدس رضوی شروع شد. آن هنگام، ارتش، سپاه و نیروهای تفحص در شلمچه حضور داشتند و این نقطه پر از مین، هنوز حالت جنگی داشت و اتفاق نظری هم وجود نداشت که یادمان شلمچه با این وسعت و شکوه ساخته شود.
به نظر من، ساخت این یادمان اگر به نهادی جز آستان قدس واگذار می شد، مورد مخالفت قرار می گرفت.
آن زمان مشکلات و مخالفت هایی وجود داشت که اکنون قابل بیان نیست. فقط می توان گفت با تدبیر و دوراندیشی مقام معظم رهبری، ساخت این یادمان آغاز شد و نمایندگان معظم له هم در جریان ساخت آن در شلمچه حضور می یافتند. پس از چهار سال، ساخت یادمان به پایان رسید و اردوهای راهیان نور به شکل جدی آغاز شد.
آن بنای ابتدایی که ما ساخته بودیم، اکنون درنقطه مرکزی یادمان که از سطح زمین پایین تر است و اسناد و مدارک شهدا درون محفظه شیشه ای قرار گرفته، واقع شده است. آن سازه آهنی هشت ضلعی هم در محل ایستادن رهبر معظم انقلاب قرار گرفته است.
اما ساخت یادمان کنونی شلمچه را مهندس جوانی به نام «شهرام قهرمان» بر عهده داشته است که حرفها و خاطرات او از ساخت یادمان باشکوه شلمچه در طول چهار سال شنیدنی و جالب است:
شلمچه
« آن روزهایی که پیشنهاد ساخت یادمان شلمچه را به من دادند، تازه از سوئد برگشته بودم. مهندس عمران جوانی بودم که به دنبال رؤیاهای جوانی ام می گشتم. خیلی هم نازک نارنجی و اتوکشیده بودم؛ طوری که همیشه عینک آفتابی می زدم تا یک وقت گرمازده نشوم. جنگ را هم ندیده بودم. به تعبیر خودم، وقتی رسیدم که داشتند نیزه شکسته های جنگ را جمع می کردند؛ اما چه شد که من با آن روحیات در بیابان گرم وسوزان شلمچه که خودم دمای 65 درجه آن را با دماسنج ثبت کردم، چهار سال ماندم تا یادمان شهدای شلمچه ساخته شود، به نظرم به امام رضا(ع) و فرزندان شهید آن بزرگوار در شلمچه مربوط است. همین قدر بگویم که وقتی قرار بود آخرین سنگ بنای این یادمان که یک کاشی فیروزه ای باکلمه مبارک « یا فاطمه الزهرا(س)» بود گذاشته شود معمار رفت تا آن را سر در یکی از هشت ضلع یادمان نصب کند. وقتی او بالا رفت تا این کاشی را سرجایش بگذارد، من که پایین ایستاده بودم و نگاه می کردم، از خودم پرسیدم یعنی تمام شد و من باید از شلمچه برگردم؟ طاقت نیاوردم و از معمار خواهش کردم اجازه دهد من جای او این کار را انجام دهم. خودم بالا رفتم و آن کاشی فیروه ای با اسم مبارک «حضرت فاطمه (س)» را روی قلب و چشمهایم گذاشتم، زیارتش کردم، بوسیدم و این آخرین سنگ بنا را سرجایش گذاشتم؛ تا ساخت یادمان شلمچه به پایان برسد. پایین که آمدم، به شکرانه نعمتی که خدا به من داده بود، دو رکعت نماز شکر در بیابان شلمچه خواندم و گفتم: خدایا به خاطر این چهار سال، شکر! همین.
وقتی قرار بود آخرین سنگ بنای این یادمان که یک کاشی فیروزه ای باکلمه مبارک « یا فاطمه الزهرا(س)» بود گذاشته شود معمار رفت تا آن را سر در یکی از هشت ضلع یادمان نصب کند. وقتی او بالا رفت تا این کاشی را سرجایش بگذارد، من که پایین ایستاده بودم و نگاه می کردم، از خودم پرسیدم یعنی تمام شد و من باید از شلمچه برگردم؟
صادقانه اعتراف می کنم که در ساختن یادمان شلمچه، سختی ها و مرارت های بسیاری کشیدم. روزهای خیلی سختی را بدون امکانات گذراندم، اما باز هم صادقانه اعتراف می کنم که از آن مرارت ها و روزهای سخت، چیزی شیرین تر و جذاب تر و لذت بخش تر در این دنیا وجود ندارد. من در آن چهار سال خلوت های عاشقانه ای در تنهایی هایم که گاهی هیچ کس همراهم نبود، با خدا و با شهدای شلمچه داشتم. آن چهار سال، انرژی و نیرویی به من داد که در این سال هایی که از شلمچه برگشتم، با ذخیره آن چهار سال زندگی می کنم و حالا دوباره خدا را شکر می کنم که افتخار ساخت یادمان باشکوه شلمچه را نصیب و روزی ام کرد. لحظه به لحظه مرا یاری رساند تا تجربه ای بی نظیر و لذتبخش را نه فقط در کارنامه کاری ام، بلکه در زندگی ام به ثبت برسانم تا ان شاء ا… هم در این دنیا و هم در آن دنیا به آن ببالم و افتخار کنم.»