نماز نجات
به نام خدا
در «عملیات والفجر1» ما در منطقه «پیچ انگیزه» به عنوان تلاش فرعی وارد عمل شدیم، و پس از آن که تعدادی از نیروهای عراقی را اسیر کردیم، در آنجا استقرار یافتیم. در «عملیات والفجر1» ما در منطقه «پیچ انگیزه» به عنوان تلاش فرعی وارد عمل شدیم، و پس از آن که تعدادی از نیروهای عراقی را اسیر کردیم، در آنجا استقرار یافتیم. ساعتی بعد به ما دستور دادند که به موضع اولیه برگردیم. نیروهای عراقی ما را دور زده بودند و محل استقرار ما را شدیداً با توپخانه هدف قرار می دادند. سربازی داشتیم که نماز نمی خواند و هر وقت از او می خواستیم نماز بخواند، بهانه می آورد. سرانجام، او با دیدن آن وضع وضو گرفت و دو رکعت نماز خواند. پس از نماز اول، یکان سمت راست ما معبری باز کرد و توانستیم با آن که عراقی ها تعداد زیادی گلوله توپ بر سر ما ریختند، بدون دادن تلفات به موضع اولیه برگردیم. وقتی در موضع قبلی سنگر گرفتم و از تیر رس دشمن خارج شدیم، آن سرباز به طرف من آمد و گفت :
«جناب سروان، دیدی با دو رکعت نماز همه شمارا نجات دادم.» من که نماز او را باور کرده بودم، بغلش کردم و بوسیدم. گفت : «درنماز بعدی از خدا می خواهم که جنگ با پیروزی ما تمام شود.»
در حالی که نمی دانستم برای حرف او، بخندم یا گریه کنم، گفتم : «التماس دعا!»