ماجرای شفا گرفتن شهید پرویز بیات از امام رضا
به نام خدا
آنشب بدون اینکه به کسی چیزی بگوییم به خانه برگشتیم و او تا منزل دوید دیگر آرام و قرار نداشت، کاملا خوب شده بود…
شهید پرویز بیات در سال 1344 در روستای علی آباد(شاهد شهر) شهریار در خانواده ای مومن و متعهد به دنیا آمد.
پس از طی دوران طفولیت و سپری نمودن دوران تحصیل ابتدایی و راهنمایی وارد مقطع دبیرستان شد.پس از گذراندن اول دبیرستان اذن شرکت در صحنه پیکار و جهاد را از خانواده گرفت.
دوران دبیرستان او مصادف با حمله ناجوانمردانه عراق به خاک ایران بود به همین خاطر عازم جبهه شد و دوران دبیرستان را در مجتمع رزمندگان در جبهه ها گذراند.
اولین اعزام ایشان بعد از طی دوران آموزشی به شهرستان بانه(استان کردستان) بود. چهار ماه و اندی پس از مراجعت چند صباحی در منزل بود و دوباره عازم جبهه ها شد. ایشان چندین بار توفیق حضور در جبهه را پیدا کرد.
در تمام دوران حضورش در جبهه همواره یک بسیجی مخلص بود و در عملیات های متعددی حضور داشت در اکثر عملیات ها تک تیرنداز معمولی بود و در اواخر حضورش به عنوان آرپی جی زن فعالیت می کرد .او فردی شجاع و نترس و دلاوری سخت کوش بود.
در عملیات والفجر 8 از ناحیه گوش و دو پا مجروح شد و بعد از گذراندن دوران نقاهت با توجه به عنایت خداوند بزرگ و لطف امام هشتم امام رضا (ع)بهبود یافت و مجددا در جبهه ها حضور یافت و در نهایت در عملیات کربلای یک در فتح پیروزمندانه مهران به لقالله پیوست.
به قول برادرش (علی بیات) که در عملیات خیبر به اتفاق شرکت نموده بودند و مسئول دسته ایشان بود، روح شجاعت و فداکاری ایشان در این عملیات جلوه خاصی پیدا کرده بود. او تک تیراندازی ماهر ،تیربارچی شجاع و خلاصه انسانی تابع ولایت بود.
پس از اتمام دوران دبیرستان در کنکور تربیت معلم در سال 1365 شرکت کرد و قبول شد که در تیر ماه همان سال در عملیات کربلای 1 در بازپس گیری شهر مهران به درجه رفیع شهادت نایل شد .
خصوصیات شهید از زبان همرزم و برادر ایشان آقای علی بیات:
اینجانب دو بار به اتفاق ایشان در یک گردان، گروهان و دسته در عملیات بدر و خیبرشرکت نمودم. روحیات بسیار بالایی از جهات رزمی و مبارزه در ایشان موج میزد.تیراندازی ماهر و زبردست و تیربارچی شجاع ونترس بود. یک بار ایشان تحت فرماندهی خود من در عملیات خیبر حضور داشت، اطاعت و فرمانبرداری ایشان به عنوان یک بسیجی با دیگر بسیجی ها هیچ تفاوتی نداشت. اگر کارهای سخت رزمی به ایشان واگذار می کردم، با کمال میل اطاعت میکرد. او فردی با ریشه های عمیق اسلامی و عامل به احکام عالیه اسلام بود.
لازم به تذکر است که با توجه به اینکه دوران بلوغ شهید و سن تکلیف ایشان در دوران بعد از انقلاب بود،در دوران سخت انقلاب فعالیتی نداشت اما بعد از سن تکلیف قدم ایشان هیچگاه از صراط امامت و ولایت فقیه نلغزید و همواره شخصی متشرع و مطیع احکام اسلام عزیز بود و همین امر باعث حضور مکرر ایشان در جبهه های نبرد بود.
مرخصیها و اوقات فراغت را معمولا دربسیج میگذراند ، خلاصه بسیجی زیست و بسیجی درس خواند و بسیجی شهید شد. البته دوران دبیرستان را در جبهه گذراند و هنگام شهادتش در تربیت معلم نیز قبول شد که در تیر همان سال به شهادت رسید.
ماجرای شفا یافتن شهید و شهادتش از زبان همرزم و دوست شهید
آقای رضا تاجیک دوست و همرزم شهید و همسفر او در سفر به مشهد مقدس و شاهد شفاگرفتن شهید از امام رضا(ع)، ماجرای سفر مشهد و شفا گرفتن شهید را اینطور نقل می کند:
شهید پرویز بیات در عملیاتی در جنوب و منطقه ام الرساس ( عملیات والفجر 8) در گردان حاج علی اکبر جزو خدمه آرپی جی 21که دست ساز بچه ها بود، همراه با شهید محمود رضاپور حضور داشت .
درآن عملیات از ناحیه گوش و پاها به شدت مجروح شد مخصوصا پای راست او شدیدا دچار گرفتگی موج شد به طوری که دیگر قادر به راه رفتن نبود،پس از مجروحیت توسط اورژانس به عقب برگشتیم .
بعد از گذشت مدتی که در بیمارستان امام خمینی بستری بود پزشکان نظر به قطع کردن پایش دادند که او نپذیرفت و به دکتر دیگری مراجعه کرد، به سفارش دکتر دیگر هر شب پایش را با آب گرم ماساژ می دادیم که باز هم کار ساز نبود.او در آن مدت با عصا راه میرفت…
بعد از گذشت حدود یک ماه گفت برویم جبهه.
اسفند ماه سال 64 بود، چند روزی به عید نوروز مانده بود. به راه آهن رفتیم اما قطار پیدا نکردیم همانجا گفت که به مشهد برویم می گفت خواب دیده که امام رضا او را طلبیده است. با سختی بسیار زیادی روانه مشهد الرضا شدیم.بعد از یک روز یک اتاق قدیمی در مشهد پیدا کردیم وحدود سه روز آنجا ماندیم.
نزدیک سال تحویل خودمان را به نزدیک ترین نقطه حرم رساندیم. شب بسیار خوب و پر خاطره ای بود.چند دقیقه قبل از سال تحویل من مشغول خواندن دعای توسل برای او بودم که او به خواب رفت ، حرم خیلی شلوغ بود و گاهی مردم پایش را لگد می کردند و او از خواب می پرید.
سال تحویل شد و همه مردم برخاستند او هم به همراه همه مردم از جا برخاست عرق کرده بود و گریه می کرد،من چند دفعه تکرار کردم که عصا را بگیر اما او به حرف من توجهی نکرد؛ و از بین جمعیت به طرف صحن حرکت کرد من هم سعی کردم به دنبال او بروم اما موج جمعیت من را به عقب برگرداند ولی پرویز به هر طریقی بود رفت و ضریح را زیارت کرد و برگشت.
او بدون اینکه از کسی شنیده یا دیده باشد گفت پیرزنی بیرون حرم شفا پیدا کرده و مرا به بیرون صحن برد و دیدیم که مردم پیرزنی را روی دستها گرفته و میبرند فهمیدیم که شفا یافته است.
آنشب بدون اینکه به کسی چیزی بگوییم به خانه برگشتیم و او تا منزل دوید دیگر آرام و قرار نداشت، کاملا خوب شده بود…
من از مشهد برگشتم و به خانواده اش خبر دادم چند روز بعد خود پرویز آمد و چند روزی ماند و دوباره عازم جبهه شد.
در عملیات فکه بودیم و بعد هم به غرب رفتیم.بعد از اتمام ماموریتش تسویه کرده بود و می خواست برگردد ولی چون کسی نبود که از محوطه گردان نگهبانی کند در جبهه ماند.
آن زمان مصادف بود با عملیات کربلای یک (آزاد سازی شهر مهران) ما به سمت مهران حرکت کردیم در آنجا پرویز را دیدیم به اوگفتم شما که تسویه کرده بودی اینجا چه می کنی؟
گفت: بابا..عملیاتو بچسب….
بعد از چند روز همسنگر و دوست صمیمی او محمد پورقاسمی را دیدم واز پرویز پرسیدم که دیدم گریه می کند و فهمیدم دلاوری بسیجی و مخلص و امید آینده ایران و اسلام به غافله کربلاییان پیوسته است.
پیکر مطهرش با شرکت تمام مردم علی آباد(شاهد شهر امروزی)تشییع شد و در گلزار شهدای علی آباد در کنار دیگر دوستان شهیدش به خاک سپرده شد.
راهش پر رهرو و یادش برای همیشه گرامی باد.
مشخصات شهید
نام : پرویز
نام خانوادگی : بیات
نام پدر : ناصر
محل تولد : روستای علی آباد شهریار
تاریخ تولد : 1344
تاریخ شهادت:9/4/1365
محل شهادت : ایلام مهران
نام گلزار : شهدای شاهد شهر
منبع : سایت فاتحان