عزمی که برای اهدای قلب به امام جزم شد
پیمودن مسافت 1500 کیلومتری برای اهدای قلب به امام (ره)
وقتی مادر، پسرش را جلوی در خانه دید، با تعجب از او پرسید برای چه به کشور باز گشته ای، تو که لبنان را رها نمی کردی؟ در پاسخ به مادر گفت: آمدم تا قلبم را به امامم هدیه کنم.
خبرگزاری دفاع مقدس: شهدا رفتند و ما ماندیم. این جمله را بارها شنیده ایم. اما بی تفاوت از کنار آن رد شده ایم. بیایید لحظه ای بیندیشیم و بگوییم شهدا رفتند اما چه به یادگار گذاشتند که ما می توانیم از آن بهره بگیریم و همچون این سبکبالان عاشق، عاشقانه زندگی کنیم. گذری بر زندگی شهید “ابراهیم حاتمی کاسوایی” نشان از عشق او به مقام ولایت دارد.
اواز جمله همرزمان شهید چمران در جنگ های نامنظم بود. حدود 10 ماه از حضور فعالش در لبنان می گذشت که خبر بستری شدن امام(ره) در بیمارستان را شنید. قلبش به درد آمد و برای اهدای قلب به پیر جماران راهی تهران شد.
وقتی مادرش “سیدة لیلا نورمحمدیان ” او را جلوی در خانه دید، با تعجب از او پرسید برای چه به کشور باز گشته ای تو که لبنان را رها نمی کردی؟ در پاسخ به مادر گفت: آمدم تا قلبم را به امامم هدیه کنم.
مادر خندید و گفت: فقط میان این جمعیت قلب تو کم بود! ابراهیم به روی خود نیاورد و دست به دعا منتظر ماند تا وضعیت امام (ره) رو به بهبود رفت. آنگاه دوباره به لبنان بازگشت.
هنوز شش ماه از بازگشتش به لبنان نگذشته بود که دوباره به کشور آمد. بازهم مادر با دیدن روی فرزندش متعجب شد. سوال قبل خود را تکرار کرد و این بار ابراهیم با پرسیدن سوال مگر شما رادیو گوش نمی کنید؟ سوالش را پاسخ داد. مادر گفت: مگر اتفاق جدیدی رخ داده که من از آن بی خبرم. ابراهیم که در پوست خود نمی گنجید به مادر گفت: امامم فرمان بسیج داده است. آمده ام تا عضو بسیج شوم.
نگارنده : fatehan1