زیارت عاشورا
به نام خدا
سردار شهيد «على اثناعشرى» روحيات بسيار معنوى داشت و بسيار خوشاخلاق و شوخ طبع بود به طورى كه دوستان، مجذوب ايشان بودند. از خصوصيات ديگر على آقا اين بود كه در اكثر مجالس عزادارى ابى عبدالله عليهالسلام شركت مىكرد و صفاى خاصى هم در اين مجالس داشت.
سردار شهيد «على اثناعشرى» روحيات بسيار معنوى داشت و بسيار خوشاخلاق و شوخ طبع بود به طورى كه دوستان، مجذوب ايشان بودند.
از خصوصيات ديگر على آقا اين بود كه در اكثر مجالس عزادارى ابى عبدالله عليهالسلام شركت مىكرد و صفاى خاصى هم در اين مجالس داشت. آخرين روزهاى عمر ايشان بود كه به همراه برادران جهت خواندن زيارت عاشورا به منزل ايشان رفتيم، براى ما قابل تصور نبود؛ چون آن هيكل شجاع و تنومند ايشان به قدرى نحيف و لاغر شده بود كه شايد وزن ايشان به سى كيلو رسيده بود، با اين حال وقتى ايشان فهميدند كه ما قصد داريم زيارت عاشورا بخوانيم، خواست بلند شود كه ما گفتيم: «نه! شما حالتان بد است اگر بخوابيد بهتر است»؛ ولى ايشان قبول نكرد و گفت: «مرا رو به حرم ابى عبدالله عليهالسلام بنشانيد. حالا كه داريم زيارت عاشورا را مىخوانيم، من دوست دارم رو به ابى عبدالله عليهالسلام بنشينم و عزادارى كنم». و آن زيارت، آخرين زيارت و عزادارى بود كه ما در خدمتشان بوديم، خوشا به سعادتش…
راوى: پورجمشيد
سردار ايثارگر
سال 1364 در «كوه قلقله» مستقر بوديم كه به سردار شهيد «عمويى» خبر دادند كه خانوادهى ايشان از قائمشهر تماس گرفته و گفته حال دخترشان خوب نيست، ايشان خودشان را به قائمشهر برسانند؛ اما سردار عمويى هيچ توجهى نكرد تا اين كه چند بار ديگر نيز تماس گرفتند؛ لذا ايشان با اصرار رفقا راهى قائمشهر شد.
دو - سه روزى از رفتن شهيد عمويى نگذشته بود كه دوباره ايشان را در منطقه ديدم. خدمت ايشان رسيدم و گفتم: «شما چرا آمديد؟ مگر فرزندتان مريض نبود؟».
شهيد عمويى مثل اين كه هيچ مصيبتى نديده باشد گفت: «چرا، اتفاقا بيمارى شديدى هم داشت و بر اثر همين بيمارى به رحمت خدا رفت». من كه خيلى از شنيدن اين خبر ناراحت شده بودم، دوباره گفتم: «فرزندتان از دنيا رفته و دوباره به جبهه آمديد؛ چرا در شهر نمانديد تا چند روز بگذرد؟».
ايشان در جواب گفت: «خب فرزندم مريض بود و پيش خدا رفت، حالا چه علتى دارد كه من از بچهها دور باشم. من مسؤول اين بچههاى رزمنده هستم و بايد در كنار آنها باشم و از آنها مواظبت كنم».
واقعا سردار شهيد موسى عمويى، سردار ايثارگر و باگذشتى بود كه به خاطر رزمندگان، از خود و خانوادهاش مىگذشت.
راوى: محمد قلىزاده