زن رزمنده ای که پیش از جنگ آموزش های نظامی دیده بود
به نام خدا
شریفه آل ناصرˈ از زنان رزمنده ای است که پیش از آغاز جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آموزش های نظامی و دوره مربیگری را آموخته بود.
آل ناصر مانند دهها زن دیگر که در کنار همسران و فرزندان خود سنگری دیگر را ساخته بودند تا در آن با تمام توان به رزمندگان خدمت رسانی کنند، در سالهای آغازین جنگ و زمانی که بهترین دوران جوانی را پشت سر می گذراند، توانست خدمات ارزنده ای را در پشت جبهه به انجام رساند؛ خدمات این زنان در کسب پیروزی های رزمندگان اسلام نقشی تاثیر گذار و انکارناپذیر داشت.
وی پس از پیروزی انقلاب در کنار سایر دانشجویان در فعالیت های مذهبی، اجتماعی و سیاسی انجمن اسلامی شرکت داشت و پس از تشکیل بسیج مستضعفین در اواخر سال 58و فراخوان مسئولین سپاه و بسیج برای تربیت مربی نظامی، سیاسی به این دعوت پاسخ داد.
آل ناصر که استخدام رسمی آموزش و پرورش بود در دوره آموزشی که سپاه پاسداران برنامه ریزی کرده بود از اردیبهشت سال 59 تا اواخر شهریور همان سال دوره های عقیدتی، نظامی را گذراند.
پس از گذشت تقریبا یک ماه از دوره آموزش، دانش آموزان دبیرستانی طی برنامه ریزی های صورت پذیرفته به محل اردوگاه در حوالی شهر اهواز می آمدند و توسط مربیان خانم آموزش نظامی می دیدند.
وی به همراه دیگر خانم ها به تدریس آموزش های نظامی به دانش آموزان مشغول بود و پس از آن دوره آموزش تکمیلی مربیگری را پشت سر گذاشت.
در این اثنا جنگ آغاز می شود و بسیج خواهران هم به حالت آماده باش درمی آید.
وی تا سال 64 به خدمات نظامی، فرهنگی و پشتیبانی در پشت جبهه مشغول می شود.
آل ناصر درباره یکی از خاطرات خود که مربوط به سال 60 در اهواز است، می گوید: یک بار در مرکز بسیج خواهران بودیم که شمخانی(فرمانده سپاه خوزستان در آن زمان)پشت مقر خواهران آمد، او آن روز تصمیم می گیرد، آمادگی و هوشیاری نیروهای بسیجی و سپاهی را آزمایش کند. او بدون اینکه خود را معرفی کند، مقرهای مختلف را سرکشی می کرد.
پشت در مقر خواهران آمد و گفت: در را باز کنید می خواهم ببینم چند نفر هستید.
آن زمان منافقان و ستون پنجم فعال شده بودند و حتی یکی از برادران مسئول ناحیه مقاومت (برادر پژوهنده)را شهید کرده بودند، خواهران از پشت در سؤال کردند، شما چه کسی هستید و چه می خواهید، شمخانی از دادن جواب طفره رفت و فقط گفت: آشنا! وی وانمود می کرد که اسم شب را هم بلد نیست.
یکی از خواهران خود را لابلای درختان پنهان کرده بود و نارنجکی آماده در دست داشت و منتظر بود ببیند چه کسی است تا پرتاب کند.
شمخانی هم دائم از خواهران می خواست تا درب را باز کنند، اما خواهران مقاومت می کردند. آنقدر وی را پشت در نگه داشتند که بالاخره شمخانی کارت شناسایی را از لای در به خواهران نشان داد و وقتی خواهران، کارت را دیدند و مطمئن شدند که شمخانی است، در را باز کردند و به سئوالات ایشان پاسخ دادند. شمخانی از آمادگی خواهران خیلی اظهار رضایت کرد.
ایرنا