فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

رویایی سفید

09 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

به نام خدا

بوي ياس‌ها و شكوفه هاي بهاري نوازشگر روحت بود . در را كه باز كردي ،‌ ديدي ، دستش را زده زير چانه اش . احساس كردي . نگاهش، انگشتان پايت را به زنجير بسته . خيزي برداشتي و خودت را به كناري كشيدي ، اما باز هم نگاهش بود و نقطه‌ي قبلي ، آرام در را بستي ،‌ضربه‌اي به در زدي ،‌چندين بار ، ولي جوابي نشنيدي . با خود گفتي : دفعه‌آخر است ،‌ اگر جواب نداد ،‌ بر مي گردم . ‌ترديد داشتي ، مطمئن نبودي دستت به در رسيد يا نه . كه صداي آرامي گفت : بفرما. بوي ياس‌ها و شكوفه هاي بهاري نوازشگر روحت بود . در را كه باز كردي ،‌ ديدي ، دستش را زده زير چانه اش . احساس كردي . نگاهش، انگشتان پايت را به زنجير بسته . خيزي برداشتي و خودت را به كناري كشيدي ، اما باز هم نگاهش بود و نقطه‌ي قبلي ، آرام در را بستي ،‌ضربه‌اي به در زدي ،‌چندين بار ، ولي جوابي نشنيدي . با خود گفتي : دفعه‌آخر است ،‌ اگر جواب نداد ،‌ بر مي گردم . ‌ترديد داشتي ، مطمئن نبودي دستت به در رسيد يا نه . كه صداي آرامي گفت : بفرما.
در را باز كردي ، نگاهش را بالا آورد ، مي خواستي مثل هميشه بنشيني و سر صحبت را باز كني ، تا شايد بتواني حرفي از زير زبانش بكشي ، ‌اما . . .
نگاهش خيس بود و چشمانش سرخ ، نمي دانستي بنشيني يا بروي. قدمي به عقب گذاشتي ، دستت را به چهارچوب در گرفتي ، با خود گفتي فرصت مناسبي نيست ، باشد يك روز ديگر ، يك پايت توي اتاق بود و پاي ديگرت مردد ، گفت : « سلام عليكم ؛‌كاري داشتي ؟ »

مي‌خواستي برگردي ، خنده‌اي خشك و كمرنگ‌ ترغيبت كرد ، گفتي : « مثل اين‌كه حوصله نداري». دندان‌هاي سفيدش نمودار شد و گفت : « فكر كردم آمده‌اي ازم جواب بگيري » . مي خواست جوابت را بدهد . برقي از خوشحالي در چشمانت دويد . از ته دل خنديدي ،‌نمي‌دانستي چه كني ، چشم‌هايت را بستي و فرياد زدي : « آخ جون ! بالاخره جواب رو ازت گرفتم .» ‌وقتي به خود آمدي ،‌كنارش نشسته بودي ،‌مات و مبهوت نگاهت مي كرد . دانستي زياده روي كرده‌اي ، سرت را به زير انداختي و گفتي: بايد بهم حق بدي ، آخه مدت‌هاست منتظر چنين لحظه‌اي هستم.

به خود آمدي ، بالاي سرش بودي ، مثل هميشه نگاهش به زير بود ، ضجه زدي ، ناله كردي ، فكر آبرويش را نكردي ، هميشه مي گفت : نه خوشحالي‌ات را فهميدم و نه ناراحتي‌ات را .
آن شب قول داد به فكر باشد با خود گفتي : نه ، هيچ وقت من پشت سرش راه نمي‌روم ، لباس سفيد دامادي را كه بپوشد ، هم قدش مي‌شوم ، خنديد و گفت : « مي خواهي خواهر شوهري كني .»
ولي خدا مي داند كه اصلاً اين حرف‌ها نبود ، بالاخره موافقت كرد.

دسته گل را به دستش دادي و جعبه شيريني را گرفتي ، در دلت غوغايي به پا بود ، نگاهش كردي ، مثل هميشه آرام بود .
توي اتاق نشسته بودي ، سايه اي از پشت شيشه‌ي هال آرام آرام نزديك شد ، همه داخل اتاق بودند ، مادر و پدر مريم ، برادر بزرگش ،‌فقط جاي مريم خالي بود ، گفتي حتما خودش است ، بهت گفته بود پدرم خيلي سخت گيره . قلبت مي خواست از سينه ات بيرون بياييد كه پدرش گفت : « از نظر شخص بنده مشكلي نيست». غرور سراپايت را فرا گرفت ، احساس رضايتي در وجودت قوت گرفت . نگاهي به مادرت كردي و گفتي : « پس مريم خانم بيان! تا همديگه رو ببينن».

كه پدرش گفت : « اما دخترم ! من چند تا شرط دارم ، اول اين‌كه آقا مهدي جبهه و جنگ رو بزاره كنار و دوم اين‌كه . . . »
كه مهدي بلند شد ، چهره اش سرخ سرخ شده بود گفت : «ببخشيد پدر جان ! با اجازه‌ي شما ، ديگر شرايط را نگوييد با شرط اول نمي‌توانم كنار بيايم . سايه ي دختر آرام آرام از پشت شيشه محو شد.

هر وقت مي گفتي حالا بيا بريم ، شايد جايي هم باشد كه با جبهه رفتنت موافقت كنن مي خنديدي و مي‌گفتي : دير نمي شود.

 

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: خاطرات دفاع مقدس لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 2001
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس