خط مقدم
به نام خدا
براي رفتن به خط مقدم جبهه شوش بايد از رودخانه عبور ميكرديم. عبور از رودخانه بدون هيچ امكاناتي كار سختي بود. اما نوبت به ما كه رسيد خوشبختانه قايقي فراهم كرده بودند تا نيروها را منتقل كنند. براي رفتن به خط مقدم جبهه شوش بايد از رودخانه عبور ميكرديم. عبور از رودخانه بدون هيچ امكاناتي كار سختي بود. اما نوبت به ما كه رسيد خوشبختانه قايقي فراهم كرده بودند تا نيروها را منتقل كنند. پس از عبور از رودخانه، مسير طولاني را پياده پيموديم. امكانات جبهه شوش به شدت كم بود. به هر كدام از افراد يك بيل سربازي كه يك طرف آن بيل و طرف ديگر آن كلنگ بود دادند تا براي خود سنگري بكنند. من و چند نفر ديگر در كنار دهنهاي درّه مانند كه قبلا محل عبور آب بود شروع به كندن زمين كرديم. خاك آنجا نسبتا نرم تر بود. با مشقت زيادي سنگر ساختيم. با وجودي كه كشاورز زاده هستم و دستهايم با كارهاي سخت ناآشنا نيست، تاول هاي زيادي در دستم به وجود آمد اين تاولها مدام ميتركيد و چرك و خون روي لباس و بدنم جريان مييافت. و چون ميخواستم نماز بخوانم علاوه بر درد و سوزش آنها زحمت طهارتش را هم داشتم. در آنجا حتي يك پماد معمولي يا روغن وازلين هم پيدا نميشد كه براي آرام کردن درد از آن استفاده كنيم فقط يك روز كه غذا آوردند در بين غذا يك تكه چربي پيدا كردم و از آن براي چرب و نرم كردن تاولها استفاده نمودم.
مسؤوليت تداركات خط براي سه روز به عهدة من گذاشته شد. تداركات جبهه بسیار فقير بود. شب دوم براي سير كردن نيروها، مجبور شديم غذاهاي شب پيش را هم به غذاهاي آن شب اضافه كنيم؛ هرچند به دلیل نبودن نور، كسي چيزي نفهميد، اما امكان مسموميت نيروها هم كم نبود. خوب چاره اي غير از اين نبود، گاهي مجبور بوديم تا انجيرهاي آفتزده را به نيروها بدهیم و از گرسنگي وهلاك شدنشان جلوگیری کنیم. معمولا اين غذاها و انجيرهاي آفت زده را شب به رزمندگان ميداديم تا در تاريكي بخورند و چيزي نگويند.