خاطراتی از تفحص از محمد احمدیان ...
13 تیر 1395 توسط مادر پهلو شکسته
بسم الله الرحمن الرحیم
زنجیر پلاک بود ،اما از پلاک خبری تبود . حدود شش ماه بود توی معراج روی کفنش نوشته بودیم:
<شهید گمنام> بارها شده بود می خواستم برای تشییع به تهران بفرستمش ،اما دلم نمی آمد . توی دلم یکی می گفت
دست نگهدار تا زمانش برسد . گل محمدی می گفت : به خودم گفتم :همتی ،میکانیک تفحص ،وقتی دنبال
یک آچار می گرده صلوات می فرسته ،همین کار را کردم ودوباره سراغ پیکر رفتم ،کفنش را باز کردم ،توی جمجمه
شهید یک تکه گل بود. درآوردم ،دیدم پلاک شهید است .اللهم صل علی محمد وآل محمد
کتاب تفحص خاطراتی از محمد احمدیان
برای شادی روح شهیدان صلوات