بهار در طلائیه
به نام خدا
طلائیه؛ چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگ های انسان های به ظاهر زنده می ریزد. اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام…
طلائیه گوشه ای از این سرزمین است که گواهی می دهد روزی روزگاری جوانانی شایسته برای دفاع از خاک مقدس کشور اسلامی ایران جان خود را بر کف نهادند و در برابر دشمن با دستانی خالی مردانه جنگیدند.
یکی از افرادی که تجربه نبرد در طلائیه را دارد در خصوص آن روزهای جنگ در این منطقه حساس در خوزستان در خاطراتش می گوید: شرایط طلائیه برای جنگ آنقدر سخت است که من شک ندارم هر کس در طلائیه ایستاد و جنگ کرد، اگر در کربلا و در رکاب امام حسین(ع) هم بود بازهم می ایستاد و می جنگید. طلائیه به دست بریده شهید حاج حسین خرازی و به خون پاک شهید همت و برادران باکری، طلایی شده است.
آری طلائیه جایی است که خورشید به عظمت مقاومت «حسین وار» رزمندگان ایرانی سجده کرد. اینجا سجدگاه خورشید است و هر کسی در آن وارد می شود خاک رزمندگان و عظمت لبیک به فرمان جهاد رهبر او را طلایی می کند. هر کسی باشد باشد، کافی است از اهواز به سمت خرمشهر بروید تا در این مسیر به سه راهی طلائیه برخورد کنید و از آنجا راه غرب را تا نزدیکی مرز در پیش بگیرید تا به پاسگاه طلائیه برسید. اکنون شما در منطقه ای هستی که به خاطر این پاسگاه به طلائیه معروف شده است.
منطقه ای که در نزدیکی هور و خشکی که شب های سرد زمستانی و روزهای داغ 50 درجه تابستانی اش را می شود از رنگ های به سرخی گرائیده بچه های رزمنده دریافت.
طلائیه عزیزان فراوانی را از ایران گرفت جوانانی که شاید دیگر نمونه ای برای آنها در تاریخ این کشور تکرار نشود. طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیات های مهم «بدر» و «خیبر» در آن واقع شد
بهار طلائیه با ایثار جوانانش طلایی شد
در آب کم عمق این منطقه نی هایی بلند می روئید. اینجا محلی است که عملیات های «خیبر» و «بدر» در آن صورت گرفت تا با تصرف جاده «بصره - العماره» عراق، موازنه قدرت به نفع ایران تغییر کند کمی آن طرف تر «مجنون» شرقی و غربی است. جزایری که با نام بلند مردان همت گره خورده است.
غواصی های سخت، گشت های شبانه، گذر از موانع متعدد و مختلفی چون مین های انفجاری، سیم های خاردار، موانع خورشیدی و… حاج حسین خرازی همین جا بود که گفت: امشب شب عاشوراست. نماینده امام از ما خواستند در طلائیه وارد عمل شویم. ما با تمام توان لشکر به دشمن خواهیم زد. هر کس می تواند بماند و هر کس نمی تواند آزاد است برود و در آن شب و روز عاشورایی، خود به عباس بن علی (ع) اقتدا کرد و دستش را در راه خدا فدا کرد.
رییس اداره حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس خوزستان در خصوص جنگ در طلائیه، گفت: دشمن پلید بود و از شدت حقارت به شیمیایی روی آورد و خیلی ها به ملاقات حق شتافتند. عملیات های «بدر» و «خیبر» گام هایی بلند برای پیروزی ایران بودند و بر عراق فشاری عظیم وارد ساختند. تسلط بر منابع نفتی جزایر، کار را بر عراق سخت کرده بود و به تلافی آن، کار را بر سپاه اسلام سخت گرفت. شهدای بسیاری بر زمین مانده بودند، از جمله حمید باکری.
بهار در طلائیه
جنازه هایی که طلایی ماند
عبدالمجید عقیلی عنوان کرد: طلائیه تابع بخش «هویزه» و دهستان «بنی صالح» است و دارای قدمت چندانی نیست اما آنچه منطقه طلائیه و هورهای اطراف آن را معروف و زبانزد کرده است جنگ هایی است که در دهه 60 در آن اتفاق افتاد. شدت جنگ ها به گونه ای بود که جنازه های فراوانی در همان مناطق ماند و دیگر پیدا نشد.
طلائیه آن روزها پر بود از میدان مین و موانع غیرطبیعی. عراقی ها از ترس حمله نیروهای ایرانی دور تا دور خود را پر کرده بودند از این موانع و آن را تا خط دوم و سوم خود ادامه داده بودند.
آن روزها همه جای این سرزمین را آب گرفته بود.تا چشم کار می کرد آب بود و سکوت نیزار.آب آنجا از «هورالهویزه» می آمد و «هور» هم متصل بود به رودخانه کرخه و چند شاخه از دجله و پیش از آن، رودخانه کرخه که از کوه های سر به فلک کشیده لرستان سرچشمه می گرفت در دل دشت ها و تپه ها از کنار شهر شوش می گذشت و به آرامی وارد منطقه «هور» می شد.
عقیلی در خصوص عملیات خیبر اظهار کرد: یکی از عملیات هایی که در منطقه طلائیه انجام شد عملیات خیبر بود. این عملیات در ساعت 20 و 30 دقیقه سوم اسفند 1362 با رمز «یا رسول الله» (ص) آغاز شد، در مرحله اول، پیشروی به جلو با سرعت عمل و غافلگیری دشمن به طور همزمان در تمامی محورها توام بود روزهای اول، دوم و سوم عملیات رزمندگان با در هم شکستن خطوط دشمن و گذر از موانع، موفق به تسخیر اهداف از پیش تعیین شده شدند و در روز چهارم عملیات، بخشی از نیروها در شهر «القرنه»، یکی از شهرهای مرزی عراق حضور یافتند و مردم شهر با مشاهده آنان به استقبال آمده، سر راه آنها گوسفند قربانی کردند. در این مرحله جزایر مجنون شمالی و جنوبی از پشت دور زده شد و به سهولت به تصرف درآمد.
اولین خاکی که عراق گرفت و آخرین خاکی که رها کرد، «طلائیه» بود
رییس حفظ آثار و ارزش های دفاع مقدس خوزستان گفت: طلائیه عزیزان فراوانی را از ایران گرفت جوانانی که شاید دیگر نمونه ای برای آنها در تاریخ این کشور تکرار نشود. طلائیه محل شهادت سردار خیبر شهید همت، برادران باکری و قطع شدن دست شهید خرازی است و عملیات های مهم «بدر» و «خیبر» در آن واقع شد.
اولین خاکی که عراق گرفت و آخرین خاکی که رها کرد، «طلائیه» بود.
قدم به قدم خاک طلائیه خون شهیدی ریخته شده و تو نمی توانی جایی قدم بگذاری و با اطمینان بگویی اینجا کسی شهید نشده! پس خلع نعلین می کنی و پابرهنه بر خاک مقدسی قدم می نهی که فقط ملائکه می دانند آنجا شهیدان با خدا چه سودایی کردند.
این روزها اما طلائیه محل تردد راهیانی است که برای رسیدن به نور و معرفت روزهای ابتدایی سال را از خانه خود کنده اند و به امید یافتن شمه ای معرفت شهیدان که حسین وارد رزم کردند، پابرهنه در این خاک گرم قدم می گذارند.
بهار در طلائیه
طلائیه اوج غیرت و تعصب
طلائیه؛ چقدر غمگینی. آن روز سرافراز و امروز سر به زیرانداخته ای. با کسی سخن نمی گویی و سکوت پیشه کرده ای. اما سکوت تو بالاترین فریاد است و خفتگان را بیدار می کند و بیداری را در رگ های انسان های به ظاهر زنده می ریزد.
اینجا همه از سکوت تو می گویند و من از سکونتی که در تو یافته ام و تا امروز چقدر از تو و نفس های طیبه ات، از تو و از رازهای سر به مهرت، از تو و مردان بی ادعایت که مس وجود را به طلای ناب شهادت معامله کردند، دور بوده ام. چه احساس حقیری است در من که توان شنیدن قصه های پرغصه ات را ندارم.
طلائیه؛ می گویند اینجا جایی است که شهیدان، حسین وار جنگیده اند و من از بدو ورود به خاک پاکت، تشنگی را در تو دیده ام و انتظار اهالی خیام را به نظاره نشسته ام اینجا، چقدر بوی حنجره های سوخته می آید و چقدر دست ها تشنه وفایند.
سعید بیات دانشجویی که لحظه تحویل سال را در طلائیه بوده است در خصوص این منطقه می گوید: نمی توانم حالم را تصور کنم. راویان قبل از حضور در این منطقه گفتند شهید همت که من بدون اینکه خیلی از او شناخت داشته باشم؛ عاشق مرامش بودم در اینجا شهید شده است. برادران باکری هم همینطور. به همین دلیل کل کاروان وقتی وارد این منطقه شدند کفش ها را از پا جدا کردند و به احترام شهیدانی که در اینجا جنگیدند و به خدای خود پیوستند، پابرهنه قدم گذاشتند.
وی افزود: امروز من در جایی نشسته ام که روزی شهید همت و برادران باکری در آن فرمان حمله به خصم را صادر کردند. در جایی راه می روم که شهید خرازی دست خود را داد تا من و هم دانشگاهیانم در این لحظه تحویل سال در حالی در این بیابان قدم بزنیم که طلائیه قطعه ای از خاک کشورم است و ما آمده ایم که در آن طلایی شویم.