امداد غيبي براي شهيد وزوايي
12 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته
به نام خدا
در ارديبهشت ماه 1360 فرمانده گردان شد…
درحين عمليات، بيشتر رزمندگان مجروح يا شهيد شدند و تنها محسن و چند رزمنده ديگر زنده ماندند…
شگفت آنکه همين چند نفر، توانستند 350تن از کماندوهاي دشمن را به اسارت بگيرند…
در حين تخليه اسيران، يکي از افسران عراقي با اصرار خواستار ملاقات با فرمانده نيروهاي ايراني شد…
به علت مسائل امنيتي، رزمنده ديگري را به جاي فرمانده معرفي کردند، ولي افسر بعثي ناباورانه گفت:
«نه! اين نيست. او سوار بر اسبي سفيد بود و ما هرچه به سويش تيراندازي کرديم، در او اثري نداشت. من مي خواهم او را ببينم…»
منبع :http://mahdi-mashinchian.blogfa.com/
نگارنده : fatehan