از همت به گردان میثم
بسم الله الرحمن الرحیم
همت پشت بیسیم مدام به فرمانده گردان میثم میگفت: کسائیان، مچ دستتو ببین، هوا رو ببین، چیزی به صبح نمونده، پس چرا تمومش نمیکنی؟!
با آغاز عملیات آبی ـ خاکی خیبر، شهید همت فرمانده لشکر 27 محمد رسولالله (ص) طی چند مرحله نبرد سخت همراه گردانهای خط شکن خود، محور طلائیه را مورد هجوم قرار داد اما هر بار با مشکلاتی روبرو میشد با این حال سختیها و مشکلات او را از پای ننشاند.
با تمام تلاشهایی که گردانهای لشکر 27 در محور طلائیه داشتند با دژ مستحکمی مواجه میشدند و پیچیدگی عملیات با موانعی که دشمن به کار برده بود، بیشتر میشد.
روایت «مهدی شریفی» از نیروهای گردان میثم تمار لشکر 27 محمد رسولالله (ص) از این عملیات و سیلی که از فرمانده گردان میثم خورد در ادامه میآید:
***
در عملیات «خیبر» من بیسیمچی شهید سیدابراهیم کسائیان؛ فرمانده گردان میثم از لشکر 27 محمد رسولالله (ص) بودم گردان ما برای شکستن خط دشمن در منطقه طلائیه و دژ جمهوری وارد عمل شده بود. هیچ وقت آن لحظه را فراموش نمیکنم، دقایق آخر بود. همت پشت بیسیم مدام به فرمانده گردان ما میگفت: کسائیان؛ مچ دستتو ببین، هوا رو ببین، چیزی به صبح نمونده، پس چرا تمومش نمیکنی؟!
کسائیان مانده بود که چطوری به همت بگوید که چه غول گندهای جلوی ماست. پشت بیسیم هم نمیتوانست به صورت فاش بگوید که از گردان میثم چیزی نمانده تا بتوانند این خط را بشکنند.
عراقیها هم سنگین روی بچههای ما آتش میریختند، طوری که اصلاً نمیشد لحظهای تمرکز کرد تا بشود تصمیم گرفت. یگانهای توپخانه و زرهی ارتش عراق آتش میریختند و نیروهای پیاده آنها هم، هلهلهکنان جلو میآمدند.
وقتی توی آن شرایط سخت، کسائیان از همه چیز قطع امید کرد، یک یادداشتی را نوشت و آن را به من داد و گفت: مهدی جان، جلدی برو عقب، این را بده به حاج همت.
من هم با دیدن آن اوضاع، فهمیده بودم که دیگر لحظات آخر است، روی این حساب نمیخواستم بروم عقب. التماس کردم که همانجا بمانم وقتی خیلی اصرار کردم، کسائیان یک سیلی خواباند زیر گوشم و مرا به عقب هل داد، بعد هم پرتم کرد به سمت خاکریز و گفت: به تو میگم، برو؛ اینجا نمون!
حالا فکرش را میکنم، نمیتوانم خودم را ببخشم من اگر دو تا سیلی دیگر هم میخوردم، نباید میرفتم عقب، باید همانجا، کنار ابراهیم میماندم.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات