از تشییع جنازه شهدا غافل نمی شد/ قبرهای خالی با صدای سید رحیم پر می شد
به نام خدا
سید رحیم به داخل قبرهای خالی بهشت زهرا می رفت تا استغفار کند. می خواست با جایگاه ابدی خود انس بگیرد و از آن غافل نماند.
خبرگزاری دفاع مقدس: در بخش اول گزارش شهیدان میرصانعی، “عصمت ذوالفقاری” از سید امیر نوجوان شهیدش که از برادر بزرگ خود پیشی گرفت، سخن به میان آورد. در این بخش مادر و خواهر شهید از زندگینامه و شهادت سید رحیم می گویند.
به گفته سیده فاطمه میر صانعی، خواهر شهیدان میر صانعی وقتی سید امیر جبهه بود برادرش سید رحیم در سپاه انجام وظیفه می کرد. البته سید رحیم قبل از انقلاب هم در فعالیت های سیاسی حضور فعال داشت و در راهپیمایی ها شرکت می کرد. سید رحیم بعد از انقلاب وارد سپاه شد و آنجا بود که لباس رزم بر تن کرد به جبهه رفت.
سید رحیم با شهید ابراهیم همت هم رزم و معاون ایشان در یکی از عملیات ها بود. وقتی پیکرش را آوردند به گونه ای بود که به هر قسمت از بدنش که دست می زدید احساس می کردید الان از هم جدا می شود.
پوشیدن لباس مبدل برای کمک رسانی
مادر با غبطه خوردن به درایت سید رحیم از خاطراتش چنین می گوید: در دوران انقلاب خفقان شدیدی بر جامعه حاکم بود از این رو سید رحیم مستقیم وارد عمل نمی شد. او برای کمک رسانی به آسیب دیدگان در تظاهرات ها و جمع آوری جنازه ها با پوشیدن لباس شخصی در کنار خیابان می ایستاد و پیراشکی می فروخت و پس از پایان درگیری ها به کمک آسیب دیدگان می رفت.
او خود را تافته جدا بافته نمی دانست از این رو زمان تشییع جنازه شهدا به بهشت زهرا می رفت تا برادران خود را بدرقه کند شاید هم با آنان پیمان می بست که دست او را هم بگیرند و روزی همه با هم بر خوان نعمت حضرت دوست ببنشینند. سید رحیم به داخل قبرهای خالی بهشت زهرا می رفت تا استغفار کند. می خواست با جایگاه ابدی خود انس بگیرد و از آن غافل نماند.
سید رحیم وقت رفتن به جبهه های حق علیه باطل همسر و فرزند 10 روزه اش را تنها گذاشت. با آنان وداع کرد و در وصیت نامه اش چنین نوشت: پسرم را از ده سالگی به حوزه علمیه بفرستید تا دروس حوزوی بخواند .به صحبتهای کسانی که در باره انقلاب بدگویی می کنند و غر می زنند، گوش ندهید وپاسدار خون های ریخته شهدا و انقلاب و رهبری باشید.
خواهر دلش تاب نمی آورد از یادگار برادر اینگونه می گوید: وقت شهادت برادرم تنها 40 روز از ولادت فرزند پسرش می گذشت. اما در حال حاضر محمد علی 26 سال دارد و از نظر ظاهری و رفتاری خیلی شبیه پدرش است. وقتی او را می بینیم دلتنگ پدرش می شوم. دیدن او درد دوری را التیام می بخشد. او هم اکنون دکترای فقه دارد و چه زیبا به وصیت پدرش عمل کرده است.
کرامات شهدا
مادر به کرامات شهدا اعتقاد خاص دارد. از کرامات پسر شهیدش اینگونه می گوید: یکی از خواهران شهدا بیماری سختی داشت. یک شب سید رحیم را در خواب می بیند که به او گفت می خواهی کاری کنی تا شفا بگیری؟ گفت: شما چه کسی هستید؟ نشانی قبر خودش را داد و گفت چند ردیف پایینتر از برادر شهیدتان. گفت: چه باید بکنم تا شفا بگیرم؟ گفت: یک چیزی را نذر مادرم بکنید تا شفا بگیرید. حدود 5 هفته مرتب به بهشت زهرا می آمد تا مرا ببیند. اما در آن زمان من بر اثر بیماری بستری بودم و نمی توانستم به بهشت زهرا بروم. بعد از بهبودی بیماری به بهشت زهرا رفتم که این خواهر شهید ناگهان مرا می بیند و می گوید در آسمان ها دنبال شما می گشتم . خیلی گریه کرد و جریان را برای من تعریف کرد و یک چادر نماز به من هدیه داد و الحمدلله بیماری او بهبود یافت.
خواهر یادآور می شود: مادرم با شنیدن خبر شهادت سید رحیم آرامش خاص داشت به گونه ای که همه اهل خانه و فامیل متحیر مانده بودند. دلیلش را جویا شدم و به من گفت با آن خوابی که من دیدم دیگر غصه خوردن و بی تابی چرا؟ من به وجود چنین فرزندانی افتخار می کنم.
داغ ندیدن رهبر از داغ فراق فرزند کشنده تر است
مادر برای آوردن برگی از روزنامه به داخل اتاق می رود وقتی باز می گردد خنده بر لبانش نقش بسته واینگونه می گوید که برگ این روزنامه برایم باارزش است چون عکس دیدار رهبر با مادران شهدا بر روی آن نقش بسته. می خواهم با رهبرمان دیدار داشته باشم این آرزوی من است و به امید آن روز نشسته ام.