ابراهیم همه ی مجروحان را آرام کرد
برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت.هیچ مجروحی ناله نمی کرد.همه چیز ردیف و مرتب شده بود.به هر طرف که نگاه می کردی آرامش موج می زد.قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می شد.همه آرام شده بودند.
خاطره ای از شهید ابراهیم هادی را از کتاب سلام بر ابراهیم میخوانیم:
در فتح المبین وقتی ابراهیم مجروح شد سریع او را به دزفول منتقل کردیم.در سالنی که مربوط به بهداری ارتش بود قرار دادیم.مجروحین زیادی آنجا بستری بودند.
سالن بسیار شلوغ بود.
مجروحین آه و ناله می کردند.هیچ کس آرامش نداشت.بالاخره یک گوشه ای را پیدا کردیم.ابراهیم را روی زمین خواباندیم.
پرستارها زخم گردن و پای ابراهیم را پانسمان کردند. در آن شرایط اعصاب همه به هم ریخته بود. سر و صدای مجروحین بسیار زیاد بود.
ناگهان ابراهیم با صدایی رسا شروع به خواندن کرد.
شعر زیبایی در وصف حضرت زهرا_سلام الله علیها_ که رمز عملیات هم نام مقدس ایشان بود.برای چند دقیقه سکوت عجیبی سالن را فرا گرفت.هیچ مجروحی ناله نمی کرد.همه چیز ردیف و مرتب شده بود.به هر طرف که نگاه می کردی آرامش موج می زد.قطرات اشک بود که از چشمان مجروحین و پرستارها جاری می شد.همه آرام شده بودند.
خواندن ابراهیم تمام شد. یکی از خانم دکترها که مسن تر از بقیه بود و حجاب درستی هم نداشت جلو آمد.خیلی تحت تاثیر قرار گرفته بود.آهسته گفت: تو هم مثل پسرمی! فدای شما جوان ها!
منبع : فرهنگ نیوز