آقا مهدی و احمد آقا باهم بودند
بسم الله الرحمن الرحیم
پیش از عملیات فتح المبین توی سپاه تبریز در مورد تشکیل تیپی که بچه های آذربایجانی را دور هم جمع کند شنیده بودم.
تا اینکه به همراه تعدادی از دوستان تبریزی راهی اهواز شدیم، در آن موقع رزمندگان آذربایجانی در قالب دو گردان شهید قاضی و شهید مدنی با تیپ 8 نجف اشرف متشکل از بچه های نجف آباد اصفهان بودند به فرماندهی احمد کاظمی کار می کردند.
فرماندهی این دو گردان به عهده علی تجلایی و داوود نوشاد بود.
از اهواز سراغ تیپ نجف را گرفتیم و پرس و جو کنان رفتیم تا رقابیه داخل سنگر فرماندهی، سقفش کوتاه بود مجبور بودیم بنشینیم شنیده بودیم که معاون تیپ هم آقا مهدی باکریه ولی تا حالا نه احمد آقا را دیده بودیم و نه معاونش را.
گفتیم که از تبریز آمده ایم، یکی از آنها که با بی سیم حرف می زد گفت: از همشهریان آقا مهدی هستند معرفی کنید به چادرشان، و از صحبتهایش متوجه شدیم که فرمانده تیپه.
ناهار را که خوردیم دیدیم یک رزمنده ای آمد محجوب و افتاده با لباس خاکی خیلی ساده و بی پیرایه، مهرش در همان دیدار اول به دلم نشست و در حین صحبتهای اطرافیانش فهمیدیم که آقا مهدی است.
شروع کرد با بیل زمین را کندن و صاف کردن گویا می خواست برای ما چادر بزند؛ رفتیم بیرون و بیل را بزور از دستش گرفتیم گفت: شما حالا مهمانید، تازه از راه رسیدین و …
پس از مدتی که آنجا بودیم عملیات فتح المبین شروع شد و آقا مهدی حین عملیات مجروح شدند و مجبور به ترک منطقه گردیدن تا اینکه عملیات تمام شد و تشکیل تیپ عاشورا اعلام گردید.
آقا مهدی هنوز توی خانه اشان در اهواز استراحت می کردند که رفتیم و آوردیم به مقر تیپمان و بدین شکل آقا مهدی شد فرمانده تیپ عاشورا.
منبع: کتاب آشنایی ها/ انتشارات صریر/ رضا قلیزاده علیار
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات