فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

آخرین وداع فاتح خونین‌شهر با مادر

09 مهر 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

شهید شهبازی چگونه از مادرش رضایت گرفت


مادر بود و دلتنگی می‌کرد، بستر بیماری هم او را دلتنگ‌تر محمودش کرده بود؛ بالاخره محمود از راه رسید و باید زودتر برمی‌گشت تا خرمشهر را آزاد کند.


در سالروز شهادت سردار شهید «محمود شهبازی دستجردی» قائم مقام تیپ محمدرسول الله(ص) آخرین وداع این سردار با مادر را که برگرفته از «راز نگین سرخ» است، در ادامه می‌آید:

***

مادر چند سرفه پشت سر هم زد. روی بستر بیماری می‌غلتید. داشت آسمان دلش می‌گرفت که قیافه محمود در قاب چشمانش نشست. نای بلند شدن نداشت. محمود را که دید، قوز کرد. آمد که بلند شود، محمود روی دستش افتاد. مادر به حرف آمد و گفت: «سلام پسرم… عیدت مبارک».

محمود دست و روی مادر را بوسید و با صدای گرفته، گفت: «سلام…». مادر پرسید: «حق یه مادر مریض هست که گلایه کنه یا نه؟». محمود سرش را پایین انداخت. وقتی مادر دید محمود ساکت و آرام سرش را پایین انداخته، دلش راه نداد که گلایه کند. خندید و گفت: «نکنه تو همدان سر و سامان گرفتی که بابا و مادر از یادت رفته؟ ها؟».

محمود زورکی خندید. به حرف آمد و گفت: «توی همدان سرم خیلی شلوغ بود. پیغام شما هم به فرمانده اونجا رسیده، ولی جور نبود که تا حالا اجازه بده بیام» محمود در ادامه گفت: «بابا کجاس؟».

مادر دست محمود را در دستش گرفت و آهسته گفت: «رفته بیرون، می‌یادش». محمود با عجله پرسید: «کی؟».

بغض مادر ترکید و پرسید: «حتماً نیومده می‌خوای بری… آره مادر؟» محمود مانده بود که چه جواب بدهد؛ اگر می‌گفت که برای آزادسازی خرمشهر می‌رود، دل مادر بیشتر می‌گرفت. اگر نمی‌گفت، دلیل قانع‌کننده‌ای برای برگشتن نداشت. آشوبی در دلش افتاده بود، بریده بریده گفت: «فقط اومدم از تو و بابا حلالیت بخوام و برگردم».

دل مادر ریخت، قامت قوز کرده‌اش کشیده شد: «مگه چه خبره؟» محمود با دستپاچگی گفت: «یه وقت‌هایی پیش میاد که از همدان می‌رم جبهه، کاره دیگه، اگه…».

ـ نگفتی کی می‌خوای برگردی؟

ـ همین حالا.

مادر دانه‌های اشک را با گوشه روسری‌اش گرفت.

ـ انصافه که بعد از یک سال اومدی و حالا می‌خوای یه ساعته برگردی؟

ـ نه نیست؛ اما اجازه ندارم بیشتر بمونم.

محمود دوباره بر دست‌های مادر بوسه زد؛ اشک میان چشمان مادر جوشید و روی گونه‌های تب‌دار او سرازیر شد؛ با بغض و گریه چشمش را دوخت به سقف اتاق و گفت: «مثل اینکه خواب می‌بینم محمود اومده، دلی خواب هم که باشه، یه نصفه شب آدم رو مهمون می‌کنه!».

محمود دستی روی صورتش کشید و عرق پیشانی‌اش را گرفت و گفت: «نه مادر، خواب نیستی، منم محمود، پسرت، همون کسی که از بچگی بهش قرآن یاد می‌دادی، از تکلیف برایش می‌گفتی، از حفظ اسلام، از عمل به قرآن، حالا اومده ازت اجازه بگیره، اونم دلش با تو و باباست ولی عمل به وظیفه و تکلیف از محبت بالاتره، اصلاً یادته می‌گفتی هر وقت دلت گرفت، سوره فجر رو بخون؟».

این را که گفت، لبخندی گوشه لبان مادر نشست، محمود هم شروع کرد و سوره فجر را از حفظ خواند؛ وقتی به آیه آخر رسید، پلکی زد و دانه اشکی از گوشه چشمش سُرید، رویش را برگرداند و به ساعت دیواری نگاهی انداخت، 12 ساعت وقت داشت که از اصفهان خودش را به دارخوین برساند.

منبع:سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: وصیت نامه شهدا لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • زهرا دشتي تختمشلو
  • فاطمه مقيمي
  • رهگذر
  • فاطمه حیدرپور

آمار

  • امروز: 853
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • شهادت آیت الله بهشتی و هفتاد دو تن از یارانش را تسلیت عرض می نمایم (5.00)
  • وصیتنامه عجیب شهید عملیات استشهاد طلبانه شهید علی منیف اشمر (5.00)
  • نگاه خدا ( از خاطرات شهید عبدالحمید دیالمه ) (5.00)
  • شهیدم کن ( از خاطرات شهید مهدی عزیزی ) (5.00)
  • هفته دفاع مقدس گرامی باد (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس