آخرین محرم یک فرمانده
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج رستگار اصرار داشت بچههای تیپ سیدالشهداء(ع) که در پادگان بودند حتما در مراسمات عزاداری شرکت کنند و خودش هم هر شب هنگام مراسم سینهزنی سینه را برهنه میکرد و پا به پای بقیه رزمندگان به سر و سینه میزد.
بعد از عملیات خیبر و شهادت همرزمانش خیلی دلشکسته شده بود و همه اش دنبال بهانه بود که جایی خلوت کنه و زانو بغل بگیره و در فراغشون گریه کنه.حاجی فرمانده تیپ قدرتمند سیدالشهداء(ع) بود و پیکر مطهر صدها تن از عزیزترین عزیزانش در جزیره مجنون جامانده بود و خودش میگفت: مادرها و فرزندانشون منتظر هستند و چشمشون به در مانده تا برگردند. بعد از خیبر مدتی رفتیم موقعیت شهید موحد دانش در جاده اهواز خرمشهر و قرار بود عملیاتی در هور انجام شود که بعدا لغو شد و بچه های تیپ یکی دو ماه رفتند مرخصی و بعد ابلاغ شد که گردانها و واحدهای تیپ سیدالشهداء(ع) به پادگان ابوذر نقل مکان کنند.
بچه های اطلاعات عملیات و تخریب در منطقه زیر بمو مستقر بودند و برای ماموریتهای گشتی شناسایی اعزام میشدند و شهید حاج کاظم رستگار برای نظارت برانجام کارها در منطقه حضور پیدا میکرد.
مهرماه سال63 آغاز ماه محرم بود و حاجی خیلی انتظار محرم را میکشید و فقط این ماه بود که میتونست حاجی را آرام کنه. ازشب سوم ماه محرم بود که کارهای شناسایی هم تعطیل شد و بچهها برای عزاداری شبهای محرم در ساختمانهای پادگان ابوذر مستقر شدند.
سنت خوبی بین رزمنده گانی که درپادگان حضورداشتند بود که روزها برای اقامه نماز و مراسمات در حسینیه قدس پادگان جمع میشدند و برای نماز مغرب و عشاء به مسجد امام حسین (ع) که در کنار منازل سازمانی برادران ارتشی در پادگان قرار داشت و مدیریتش با برادران ارتشی مستقر در پادگان بود میرفتند.
پادگان ابوذر/صبحگاه رزمندگان لشگرده سیدالشهداء(ع)
حاج رستگار هم اصرار داشت بچه های تیپ سیدالشهداء(ع) که در پادگان بودند حتما در مراسمات عزاداری شرکت کنند و خودش هم هر شب هنگام مراسم سینه زنی سینه را برهنه میکرد و پابه پای بقیه رزمندگان به سرو سینه میزد. از شب هفتم محرم به بعد بود که بعد از تمام شدن مراسم بعضی از بچه ها رو در کنار محراب مسجد امام حسین (ع) جمع میکرد و به من میگفت روضه بخون. و خودش هم با زمزمه هاش مجلس رو گرم میکرد. این جلسه ما وقت و ساعت نداشت و تا زمانی که بچهها اشک داشتند ادامه پیدا میکرد.
سخنرانی شهید رستگار فرمانده لشگر10سیدالشهداء(ع) در مسجد امام حسین (ع) / پادگان ابوذر
بعد از این برنامه هم باز حاجی ول کن نبود و داخل پادگان میگشت و از هر ساختمانی که صدای روضه و «یا حسین» میومد قدمهاش شل میشد و با اشتیاق وارد میشد و عزاداری میکرد. ماها که جوان تر بودیم کم آوردیم اما حاجی از آخرین محرمش کمال استفاده را کرد و یکی دوماه بعد هم اتفاقات پادگان ابوذر و بگو مگوی فرماندهان جنگ تهران با فرمانده سپاه اتفاق افتاد و بعد هم استعفای حاج کاظم رستگار و بعد هم عملیات بدر که حاج کاظم نجفی رستگار در آن به شهادت رسید و مزد عزاداری خالصانه محرم را از اربابش گرفت و بدن قطعه قطعه اش سالها در جزیره مجنون برجای ماند.
منبع:سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات