فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

هذا محب الحسین ( از خاطرات شهید مرتضی زندیه )

09 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

گریه کن امام حسین عليه السلام بود.از اونایی که گریه کردنش با بقیه فرق می کرد.
وقتی از مجلس روضه امام حسین می آمد بیرون چشمانش سرخ شده بود، از بس گریه می کرد.
کارهاش طوری تنظیم می شد که به روضه امام حسین عليه السلام برسه.
هر جا روضه بود می دیدیش.
زیارت عاشورا می خوند، روزی چند بار.
همیشه هم می گفت: «من توی بغل تو شهید می شم.»
حرف اون شد.
تو بغل من شهید شد اونم با گلوی بریده.
روی سنگ قبرش با خط درشت نوشتند: هذا محب الحسین عليه السلام .

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

روضه دو نفری ( از خاطرات شهید اسلامی نسب )

09 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته


من و شهید عبدالحمید اکرمی تازه به مقر شهید دست بالا در شیراز برای کارهای عقیدتی آمده بودیم. از اقبال خوبی که داشتیم در چادر فرمانده ساکن شدیم. دیری نپایید که زهد و تواضع و رفتار نیک فرمانده( یعنی سردار محمد اسلامی نسب)(3) ما را مجذوب شخصیت وی ساخت. انگار نه انگار که فرمانده است، خاکی و خودمانی بود در عین حال دوست داشتنی.

هنوز چند روز بیشتر از حضورمان در مقر نمی‏گذشت که متوجه شدیم سردار اسلامی نسب و شهید باقری ـ آن دو یار همدل ـ هر روز عصر از چادر فاصله می‏گیرند و تا چند ساعت برنمی‏گردند. حس کنجکاوی تحریکم کرد که از کارشان باخبر شوم. روز بعد به اتفاق اکرمی سراغشان رفتیم. پشت تل کوچکی از خاک زمزمه هایی شنیدیم. متوجه شدیم شهید باقری رو به قبله نشسته و روضه می‏خواند و شهید اسلامی نسب در سجده است. شور و حال خاصی داشتند و هر دو به شدت اشک می‏ریختند. لحظاتی بعد شهید باقری به سجده رفت و شهید اسلامی شروع به مداحی کرد. الحمدللّه هر دو مداح اهل بیت بودند و مصیبت حضرت زهرا(س) می‏خواندند برای من سؤالی پیش آمد که آخر چرا دو نفری؟ من روضه دونفری ندیده بودم.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »

کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )

09 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن  الرحیم

با شكنجه نتوانستند چيزي از زبانش بكشند. با يك كمونيست هم‌سلولش كردند.
او هم فهميده بود عبدالله حساس است. تا آب مي‌آوردند يا غذا، اول مي‌خورد كه عبدالله نتواند بخورد.
نماز خواندن و قرآن خواندنِ عبدالله را مسخره مي‌كرد.
شب جمعه بود. دلش بدجوري گرفته بود. شروع كرد به دعاي كميل خواندن.
تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد»
نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خيلي گريه كرد.
سرش را كه بلند كرد، ديد هم‌سلوليش سرش را گذاشته كف سلول و زار مي‌زند.

منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا 

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 811
  • 812
  • 813
  • ...
  • 814
  • ...
  • 815
  • 816
  • 817
  • ...
  • 818
  • ...
  • 819
  • 820
  • 821
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • یَا مَلْجَأَ کُلِّ مَطْرُودٍ
  • امیرِعباس(حسین علیه السلام)

آمار

  • امروز: 27
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت نامه شهید مدافع حرم, علیرضا مرادی (5.00)
  • وصیت نامه شهید فلك ژاپنی (5.00)
  • وصیت‌نامه شهید محمدحسین ذوالفقاری (5.00)
  • عرفه برشما مبارک (5.00)
  • مجروحانی که حرمت روزه‌داری را حفظ می‌کردند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس