کمونیست گریه انداز ( از خاطرات شهید عبدالله میثمی )
09 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته
بسم الله الرحمن الرحیم
با شكنجه نتوانستند چيزي از زبانش بكشند. با يك كمونيست همسلولش كردند.
او هم فهميده بود عبدالله حساس است. تا آب ميآوردند يا غذا، اول ميخورد كه عبدالله نتواند بخورد.
نماز خواندن و قرآن خواندنِ عبدالله را مسخره ميكرد.
شب جمعه بود. دلش بدجوري گرفته بود. شروع كرد به دعاي كميل خواندن.
تا رسيد به اين جمله «خدايا اگر در قيامت بين من و دوستانت جدايي اندازي و بين من و دشمنانت جمع كني، چه خواهد شد»
نتوانست خودش را نگه دارد. افتاد به سجده. خيلي گريه كرد.
سرش را كه بلند كرد، ديد همسلوليش سرش را گذاشته كف سلول و زار ميزند.
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات