هدیه ( از خاطرات قاسم های کربلای ایران )
بسم الله الرحمن الرحیم
می گفت : می خواهم یه هدیه بفرستم جبهه . به خاطر کوچیکیش که رد نمی کنید؟
همه، همدیگر را نگاه کردند،
گفتتند:نه قبول می کنیم ، حالا چی هست هدیه ات؟
به نوجوان سیزده ، چهارده ساله ای اشاره کرد و گفت: پسرم …!!!
منبع:ابر و باد
خاطرات شهدا - زندگینامه شهدا - وصیتنامه شهدا
برای شادی روح شهیدان صلوات