فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

سنگر

17 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

سرانجام جايي را كه براي كار به دنبالش بودم ، يافتم واحد طرح و عمليات سپاه محل كار جديدم شد البته آنجا هنوز راه نيفتاده بود طرحي به شوراي عالي سپاه دادم مبني بر اين كه حاضرم واحد طرح و عمليات را راه اندازي كنم قرارم بر اين بود كه با آقاي رحيم صفوي كه در آن زمان در جبهه دارخوين بود ، واحد را راه اندازي كنيم
سرانجام جايي را كه براي كار به دنبالش بودم ، يافتم واحد طرح و عمليات سپاه محل كار جديدم شد البته آنجا هنوز راه نيفتاده بود طرحي به شوراي عالي سپاه دادم مبني بر اين كه حاضرم واحد طرح و عمليات را راه اندازي كنم قرارم بر اين بود كه با آقاي رحيم صفوي كه در آن زمان در جبهه دارخوين بود ، واحد را راه اندازي كنيم

پس از قبول طرح ، يك دوره يك ماهه براي حدود چهل نفر از نيروهاي سپاه تشكيل داديم خودم سرپرستي دوره را بر عهده داشتم و چند استاد هم براي آموزش آورده بودم

طرحي درباره عمليات در دار خوين و آبادان تهيه كردم و به شوراي عالي سپاه دادم آبادان در محاصره دشمن بود دفاع مردم از آبادان در منطقه اي بود كه از 360 درجه پيرامونش ،330 درجه آن تحت تسلط دشمن بود تنها منطقه ميان رودخانه بهمنشير و اروند در دست ما بود حضرت امام فرموده بود محاصره آبادان بايد شكسته شود

يك تيم مأمور شديم به آبادان برويم و وضع دشمن را بررسي كنيم و ببينيم آيا راهي براي عمليات و آزادي شهر وجود دارد يا خير چون از نيروي زميني ارتش اخراج شده بودم و روزهاي شنبه بايد مي رفتم خودم را به ستاد مشترك معرفي مي كردم ، مخفيانه به اين مأموريت رفتم لباس بسيجي پوشيده بودم تا كسي مرا نشناسد

با آن تيم به محورهاي فياضيه ، دار خوين و ماهشهر رفتيم و هرسه محور را شناسايي كرديم تا حد ممكن به نزديك ترين خطوط عراقي ها نفوذ كرديم و اوضاع آنجا را سنجيديم به اين نتيجه رسيديم كه دشمن در آن منطقه آسيب پذير است و مي توانيم با يك تمركز نيروي خوب حمله كنيم

طرح را نوشتم و به شوراي عالي سپاه دادم در آنجا به طور كامل تأييد و تصويب شد قرار شد اين عمليات به طور مشترك توسط سپاه و ارتش انجام شود چون مسئولان جنگ مخالف طرح هماهنگي عمليات ارتش و سپاه بودند ، با اجراي آن مخالفت كردند تا اين كه بعد از بركناري بني صدر در مهر 1360 اين طرح با نام عمليات ثامن الائمه ع انجام شد و آبادان از محاصره دشمن درآمد و فرمان امام تحقق يافت

مدتي كه گذشت ، بني صدر از رياست جمهوري بركنار شد و شهيد محمد علي رجايي به عنوان رئيس جمهور انتخاب شد با رفتن بني صدر ، فضاي كاري سالم تري ايجاد شد و نيروهاي دلسوز انقلاب ميدان بيشتري براي فعاليت پيدا كردند در آن زمان عده اي مي خواستند مرا به عنوان وزير دفاع به مجلس معرفي كنند هرطور كه بود ، از آن سرباز زدم خود را در حد چنين مسئوليتي نمي ديدم

در آن ايام سخت در سپاه مشغول كار بودم كه شهيد رجايي پيشنهادي برايم داد گفت چون مناطق اشنويه و بوكان هنوز در دست ضد انقلاب است و مرز كردستان و آذربايجان غربي با عراق قابل نفوذ و رخنه است ، شما به آنجا برويد و هرطور كه هست ، آنجاها را آزاد كنيد كه اگر اين گونه باقي بماند مشكلات بيشتري خواهيم داشت

از شهيد رجايي خواستم فرصتي بدهد تا روي اين مسئله فكر كنم خوب كه فكر كردم ، ديدم چون اختيار كافي ندارم ، اين كار قابل اجرا نخواهد بود هرچه فكر كردم ، به نتيجه مقبولي نرسيدم ديدم ميان قبول مسئوليت وزارت دفاع يا منطقه ، وزارت را قبول كنم كه حداقل نگفته باشم مسئوليتي را قبول نمي كنم وقتي نظرم را به او گفتم ، گفت نه بهتر است همان مسئوليت منطقه را بپذيريد

باز هم جسارت كردم و خواستم اجازه دهد تا مجدداً روي اين مسئله فكر كنم جلسه سوم كه خدمتش رسيدم ، شهيد محمد جواد باهنر ، نخست وزير ايشان هم حضور داشت شهيد رجايي گفت ما مسئله رفتن شما به غرب كشور را با حضرت امام در ميان گذاشتيم ايشان نظر مساعد دارند تا اين مأموريت را به انجام برسانيد

با شنيدن اين حرف ، روحيه من تغيير كرد بي اختيار از جا بلند شدم و گفتم چرا اين را از اول نگفتيد كه امام نسبت به اين مسئله عنايت دارند ؟ اگر مي گفتيد ، همان اول مي پذيرفتم و به منطقه مي رفتم !

هربار كه مي خواستم به مأموريت بروم ، حتماً بايد سري به حرم حضرت امام رضا ع مي زدم به همين خاطر چهل و هشت ساعت مهلت خواستم و به مشهد رفتم و پس از پابوسي امام رضا ع برگشتم و اعلام آمادگي كردم

مأموريت من در شمال غرب چهل روز طول كشيد در اين ايام به لطف خدا توانستيم شهرهاي بوكان و اشنويه را آزاد كنيم واقعاًاين چهل و چهار روز يكي از درخشان ترين صحنه هاي كاري و عملياتي من بود

 نظر دهید »

تنهایی

17 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

احساس مسئوليتي كه مي كردم ، نمي گذاشت راحت بنشينم با صندلي چرخدار راه مي رفتم و كارها را به انجام مي رساندم مدت ها بود كه نگران شهر بوكان بودم براي آزادسازي آن طرحي ريختم در حال تدارك مقدمات اجراي اين طرح بودم كه نامه اي از نيروي زميني آمد دستور داده بودند قرارگاه عملياتي را به هم بزنم و مشاور لشگر 28 كردستان باشم
احساس مسئوليتي كه مي كردم ، نمي گذاشت راحت بنشينم با صندلي چرخدار راه مي رفتم و كارها را به انجام مي رساندم مدت ها بود كه نگران شهر بوكان بودم

براي آزادسازي آن طرحي ريختم در حال تدارك مقدمات اجراي اين طرح بودم كه نامه اي از نيروي زميني آمد دستور داده بودند قرارگاه عملياتي را به هم بزنم و مشاور لشگر 28 كردستان باشم

احساس كردم خيانتي در جريان است نمي توانستم باور كنم كه در جمهوري اسلامي ، كساني باشند كه از نجابت و نيت پاك آناني كه خود را فداي انقلاب مي كنند و با دست خالي با دشمن مي جنگند ، سوءاستفاده كنند و دست به خيانت بزنند

وضو گرفتم و نماز حاجت به درگاه خدا به جا آوردم كه توفيق دهد بتوانم كار را تمام كنم و دست ضد انقلاب و دشمن را به طور كامل از كردستان كوتاه كنم تصميم خودم را گرفتم سه جمله به عنوان جواب به نيروي زميني نوشتم من به دستور شوراي عالي دفاع آمده ام و به دستور آن هم خواهم رفت در حال حاضر كار ما در منطقه تمام نشده است و به همين دليل سركار مي مانم و نمي روم ، مگر اين كه از تهران دستور برسد

اين نامه بهانه اي شد كه بني صدر بتواند از آن به عنوان سند تمرد عليه من استفاده كند و او من را از كار بركنار كرد درجه هايي را كه داده بود ، پس گرفت و از نيروي زميني ارتش اخراج كرد با اين كه مجروح بودم و به وسيله صندلي چرخدار رفت و آمد مي كردم ، برخوردهاي توهين آميزي با من شد اگر نبود سفارش آيت الله خامنه اي كه گفته بودند صبر كنم ، اين شرايط را هرگز تحمل نمي كردم

بزرگان زيادي براي نگه داشتن من در كردستان تلاش كردند ؛ مانند آيت الله خامنه اي ، آقاي هاشمي رفسنجاني ، شهيد بهشتي و شهيدان محراب دستغيب ، مدني ، اشرفي اصفهاني و صدوقي ولي موفق نشدند

حضرت امام چون مقيد به قانون بودند و من هم برخوردم خلاف قانون و مقررات بود و از طرفي چون نمي خواستند بهانه به دست بني صدر بدهند ، فرمودند بايد طبق مقررات برخورد شود

در آن روزها ، آقاي هاشمي رفسنجاني برايم وقت گرفت و يك بار به ديدار امام رفتم ايشان مهربانانه حالم را پرسيدند و كنار خودشان نشاندند آن ديدار هفده دقيقه طول كشيد كه بيشتر اين مدت را من حرف زدم و ايشان گوش دادند

 

 نظر دهید »

حادثه

17 آبان 1395 توسط مادر پهلو شکسته

هر روز كه مي گذشت ، همراهان بني صدر اوضاع را بر من بدتر مي كردند ولي من همچنان مقاومت مي كردم يك روز به شهر سر پل ذهاب رفتم تا به آقاي آذربان كه تازه از بيمارستان مرخص شده بود و با سپاه همكاري مي كرد ، سر بزنم و درباره طرحي كه براي سازماندهي سپاه ريخته بودم با او مشورت كنم
هر روز كه مي گذشت ، همراهان بني صدر اوضاع را بر من بدتر مي كردند ولي من همچنان مقاومت مي كردم يك روز به شهر سر پل ذهاب رفتم تا به آقاي آذربان كه تازه از بيمارستان مرخص شده بود و با سپاه همكاري مي كرد ، سر بزنم و درباره طرحي كه براي سازماندهي سپاه ريخته بودم با او مشورت كنم

آن شب تا ساعت دوازده و نيم با او درباره آن طرح جلسه داشتيم در نهايت به نتيجه خوبي رسيديم وقتي كه رفتم بخوابم ، احساس خوشي داشتم به طوري كه دلم مي خواست بنشينم و تا صبح درباره آن طرح فكر كنم

ساعت سه بامداد از خواب برخاستم و با همان حال خوش و نشاط انگيزي كه داشتم ، تمام مطالبي را كه درباره طرح در ذهنم بود ، روي كاغذ نوشتم ساعتي بعد كه هنوز هوا تاريك بود ، به طرف سنندج راه افتاديم جاده زير آتش عراقي ها بود چون ديد داشتند ، مجبور بوديم با نور چراغ هاي كوچك ماشين حركت كنيم

هنوز از دروازه ورودي سر پل ذهاب خارج نشده بوديم كه ديدم ماشيني از مقابل به سرعت در آن سمت جاده كه مسير حركت ما بود ، پيش مي آيد با وجود مهارتي كه راننده ام داشت ، نتوانستيم كاري كنيم و با آن شاخ به شاخ شديم از شدت درد بي هوش شدم وقتي چشم باز كردم ، در هلي كوپتر بودم و من را از كرمانشاه به تهران مي بردند قنداق اسلحه اي كه در دستم بود ،پايم را له كرده بود در آن لحظه احساس كردم قطع شده است استخوان پايم چپم كاملاً متلاشي شده بود و پا از مچ به حالت قطع و له درآمده بود لگن هم شكسته بود و سر و صورتم جراحاتي برداشته بود

من را در بيمارستان ارتش بستري كردند روز چهارشنبه بود پزشك ها مانده بودند كه با پايم چه كنند گفتند روز شنبه شوراي پزشكي تشكيل مي دهيم تا دراين باره تصميم بگيريم تا دو ، سه روز با من كاري نداشتند رگ سياتيك در معرض قطع شدن بود و بدجوري از درد به خود مي پيچيدم عصر بود كه يك پزشك خوش برخورد و خنده رو وارد اتاق شد و گفت من از طرف حجت الاسلام ناطق نوري ، مأموريت دارم كه آقاي صياد شيرازي را ببرم

با تعجب گفتم مرا به كجا مي خواهيد ببريد ؟ اينجا بيمارستان خودمان است

گفت تا اينها تصميم بگيرند ،خيلي دير مي شود من دستور دارم شما را به بيمارستان مخصوص ببرم

آن شب او موفق شد مجوز خروج من را از بيمارستان بگيرد و با آمبولانسي كه آورده بود ، به بيمارستان مورد نظر ببرد صبح زود ، من را به اتاق عمل بردند و سريع عمل كردند

اولين كسي كه به ملاقاتم آمد ، شهيد رجايي بود برايم عجيب بود او تنهاي تنها بود حتي محافظ هم نداشت پزشكان و پرستاران او را نشناخته بودند

مدتي پهلوي من ماند و با هم صحبت كرديم هنگامي كه مي خواست برود ، دعايي خواند ، صورتم را بوسيد و رفت

يك بار نيز آيت الله خامنه اي به ملاقاتم آمد و دو ساعت پيشم ماند ايشان در آن زمان نماينده امام در شوراي عالي دفاع بود كلي درباره اوضاع كردستان با ايشان صحبت كردم

بيست و پنج روز در بيمارستان بودم و حالم خوب نبود شب ها بيشتر از يك ساعت خوابم نمي برد سه عمل جراحي رويم انجام دادند تا اين كه نتوانستند وضع آشفته ام را سامان بدهند يك روز خبرنگاران تلويزيون آمدند تا مصاحبه كنند با اين كه حالم خوب نبود ، روي ديوار اتاق نقشه اي را از كردستان چسباندم ، لباس پلنگي پوشيدم و بر روي يك چهار پايه معمولي نشستم و به صورت كامل اوضاع و احوال آنجا را شرح دادم

مردم كه تا آن زمان كردستان را از دست رفته مي پنداشتند شنيدن حرف هاي من برايشان جالب بود بعد از اين ، راه به راه خبرنگاران مطبوعات مي آمدند تا مصاحبه كنند با اين كه حالم اصلاًخوب نبود ولي تنها براي شرح كارهايي كه در آنجا شده بود آنان را مي پذيرفتم

كمي كه حالم بهتر شد ، تصميم گرفتم به منطقه برگردم آقاي رفيق دوست آمبولانس مجهزي تهيه كرد تا به وسيله آن به منطقه بروم و در داخل آن بتوانم وظايفم را انجام دهم

وقتي با آمبولانس وارد سنندج شدم ، مورد استقبال گرم بچه هاي مخلص ارتشي و سپاهي قرار گرفتم

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 65
  • 66
  • 67
  • ...
  • 68
  • ...
  • 69
  • 70
  • 71
  • ...
  • 72
  • ...
  • 73
  • 74
  • 75
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

آمار

  • امروز: 164
  • دیروز:
  • 7 روز قبل: 973
  • 1 ماه قبل: 7289
  • کل بازدیدها: 238614

مطالب با رتبه بالا

  • وصیت‌نامه شهید شهید حمید احدی (5.00)
  • اولین شهید دهه هفتادی ایران ( از خاطرات شهید حامد جوانی ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید محمد حسین یاوری (5.00)
  • شهید اقتداری که با اصرار جواز شهادت گرفت (5.00)
  • بعثی ها با دست های بسته پاهای ما را به پنکه سقفی می بستند (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس