تنهایی
احساس مسئوليتي كه مي كردم ، نمي گذاشت راحت بنشينم با صندلي چرخدار راه مي رفتم و كارها را به انجام مي رساندم مدت ها بود كه نگران شهر بوكان بودم براي آزادسازي آن طرحي ريختم در حال تدارك مقدمات اجراي اين طرح بودم كه نامه اي از نيروي زميني آمد دستور داده بودند قرارگاه عملياتي را به هم بزنم و مشاور لشگر 28 كردستان باشم
احساس مسئوليتي كه مي كردم ، نمي گذاشت راحت بنشينم با صندلي چرخدار راه مي رفتم و كارها را به انجام مي رساندم مدت ها بود كه نگران شهر بوكان بودم
براي آزادسازي آن طرحي ريختم در حال تدارك مقدمات اجراي اين طرح بودم كه نامه اي از نيروي زميني آمد دستور داده بودند قرارگاه عملياتي را به هم بزنم و مشاور لشگر 28 كردستان باشم
احساس كردم خيانتي در جريان است نمي توانستم باور كنم كه در جمهوري اسلامي ، كساني باشند كه از نجابت و نيت پاك آناني كه خود را فداي انقلاب مي كنند و با دست خالي با دشمن مي جنگند ، سوءاستفاده كنند و دست به خيانت بزنند
وضو گرفتم و نماز حاجت به درگاه خدا به جا آوردم كه توفيق دهد بتوانم كار را تمام كنم و دست ضد انقلاب و دشمن را به طور كامل از كردستان كوتاه كنم تصميم خودم را گرفتم سه جمله به عنوان جواب به نيروي زميني نوشتم من به دستور شوراي عالي دفاع آمده ام و به دستور آن هم خواهم رفت در حال حاضر كار ما در منطقه تمام نشده است و به همين دليل سركار مي مانم و نمي روم ، مگر اين كه از تهران دستور برسد
اين نامه بهانه اي شد كه بني صدر بتواند از آن به عنوان سند تمرد عليه من استفاده كند و او من را از كار بركنار كرد درجه هايي را كه داده بود ، پس گرفت و از نيروي زميني ارتش اخراج كرد با اين كه مجروح بودم و به وسيله صندلي چرخدار رفت و آمد مي كردم ، برخوردهاي توهين آميزي با من شد اگر نبود سفارش آيت الله خامنه اي كه گفته بودند صبر كنم ، اين شرايط را هرگز تحمل نمي كردم
بزرگان زيادي براي نگه داشتن من در كردستان تلاش كردند ؛ مانند آيت الله خامنه اي ، آقاي هاشمي رفسنجاني ، شهيد بهشتي و شهيدان محراب دستغيب ، مدني ، اشرفي اصفهاني و صدوقي ولي موفق نشدند
حضرت امام چون مقيد به قانون بودند و من هم برخوردم خلاف قانون و مقررات بود و از طرفي چون نمي خواستند بهانه به دست بني صدر بدهند ، فرمودند بايد طبق مقررات برخورد شود
در آن روزها ، آقاي هاشمي رفسنجاني برايم وقت گرفت و يك بار به ديدار امام رفتم ايشان مهربانانه حالم را پرسيدند و كنار خودشان نشاندند آن ديدار هفده دقيقه طول كشيد كه بيشتر اين مدت را من حرف زدم و ايشان گوش دادند