مرا به گلزار شهدا برد و گفت: من به زودی شهید میشوم!
بسم الله الرحمن الرحیم
همسرم؛ تو ندیدهای که لحظههای جان دادن یک شهید چقدر دردناک اما شیرین و باشکوه است. ای یار وفادار، ای مهربان، مبادا خود را غمگین و غریب بیابی که در خلوتهای پرهراس، ذکر اوست که آرام و روشن میدارد و تو ای مهربان که بسیار تو را آزردم، اکنون جشن عشق و عید ایمان را بگذار و تو اکنون عزیزت و عزیزمان را قربانی بدار و خونش را ریخته بپندار…
از شاگردان ممتاز در طول تحصیلاتش به شمار میرفت، به گونه ای که در هجده سالگی با معدل نوزده دیپلم گرفت و رتبه نخست را در کنکور اعزام دانشجو به خارج از کشور کسب کرد. او همچنین در رشته پزشکی تمامی دانشگاههای سراسر کشور پذیرفته و سرانجام در دانشگاه تهران مشغول به تحصیل و در جنوب تهران ساکن شد و تشکل مذهبی بچههای جنوب را تشکیل داد و به این شکل فعالیتهای سیاسی ـ دانشجویی خود را آغاز کرد. سید پس از مدتی تحصیل، خود را به دانشگاه جندیشاپور اهواز انتقال داد. وی از همان آغاز فعالیتهای سیاسی در فکر مردم مظلوم فلسطین و در صدد اعزام به آن دیار بود ولی به دلیل اوجگیری مبارزات مردم ایران، فرصت حضور در فلسطین را نیافت.
به گزارش «تابناک»، آنچه در بالا آمد، روایتی است کوتاه از دلاورمردی از خطه سوزان خرمشهر که به همراه «محمد جهان آرا» سپاه این شهر را سر و سامان داد و تا زمان شهادت «محمد» سمت جانشینی سپاه خرمشهر را به عهده داشت.
او کسی نیست جز «سردار شهید دکتر سید عبدالرضا موسوی» متولد 1335 که با وجود اینکه دانشجوی سال آخر پزشکی بود، در زمان عملیات غرور آفرین «بیت المقدس» که منجر به فتح خونین شهر شد، فرماندهی سپاه این شهر را به عهده داشت و در نهایت، همچون «محمد»، نبود و نماند تا آزادی شهرش را به تماشا بنشیند و در اواسط عملیات بزرگ بیت المقدس ـ هفدهم اردیبهشت 1361 ـ به دیدار معبود شتافت.
شهید بزرگوار موسوی در کنار شهید بزرگوار محمد جهان آرا
«تابناک» بنا به وظیفه خود، به مناسبت سالگرد آن روزهای حماسه و خون، روایاتی کوتاه از زندگی این شهید بزرگوار را به محضر عاشقان شهادت تقدیم می کند، باشد که یاد و راه این عزیزان را زنده نگهداشته و ذخیره قبر و قیامتمان باشد:
اخراج
رضا در درس، بهترین بود. او پس از گرفتن دیپلم و دعوتنامه بورسیه خارج از کشور و به رغم تأکیدات خانواده مبنی بر اعزام به کشور، نپذیرفت و اصرار داشت که در ایران مشغول به تحصیل شود. از هنگامی که با آرمانهای حضرت امام آشنا شد، مبارزاتش شکل تازهای گرفت.
مادرش در این زمینه میگوید: در همه دوران تحصیل در دانشگاه، دانشجوی ممتازی بود به طوری که با وجود وارد شدن در فعالیتهای سیاسی و مذهبی، مدتی او را تحمل کردند ولی سرانجام او را از دانشگاه اخراج کردند. آذر ماه سال 1356 وقتی به خرمشهر بازگشت جلسهای انقلابی را با جوانان مبارز شهر آغاز کرد.