فاطمه(س) بی نشان

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 
  • حرم فلش - کد دعای فرج برای وبلاگ

به‌ نام نماینده‌ امام رسماً اعلام جرم می‌کنم

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

به‌ نام نماینده‌ امام و نماینده شورای عالی دفاع از این همه اهمال و اتلاف وقت و به هدر رفتن خون جوانان شکایت دارم؛ چند روز است که فریاد می‌کشم تا بالاخره دیشب جوابی شنیده شد.
 پس از وخامت اوضاع سوسنگرد و اشغال این شهر، در جلسه‌ای در اهواز با حضور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (نماینده‌ی امام خمینی در شورای عالی دفاع)، سرلشکر فلاحی (جانشین وقت ریاست ستاد مشترک)، سرلشکر ظهیرنژاد (فرمانده‌ وقت نیروی زمینی ارتش)، آقای غرضی (استاندار وقت خوزستان) و افراد دیگری، تصمیم به اجرای عملیات آزادسازی سوسنگرد گرفته شد و واحدهای نظامی شرکت‌کننده در عملیات نیز مشخص گردید.(۱)

همان شب، آقای اشراقی داماد حضرت امام خمینی رحمه‌الله‌علیه، در مکالمه‌ی تلفنی با آیت‌الله خامنه‌ای، پیام امام را ابلاغ کرد: «تا فردا سوسنگرد باید آزاد شود.»

اما چند ساعت مانده به شروع عملیات، به دستور بنی‌صدر، تیپ ۲ لشکر زرهی اهواز از شرکت در این عملیات منع گردید.

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای پس از اطلاع از دستور بنی‌صدر، در نامه‌ای خطاب به فرمانده آن لشگر (سرهنگ قاسمی) دستور دادند که طبق تصمیم قبلی، تیپ ۲ در عملیاتی که منجر به آزادسازی سوسنگرد شد، به موقع وارد شود. دکتر چمران دیگر نماینده‌ی امام در شورای عالی دفاع نیز در ذیل همین نامه بر ضرورت اقدام سریع و جلوگیری از اتلاف وقت بیشتر تاکید کرد.

به مناسبت سالروز فتح سوسنگرد، پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR نامه «دستور حضرت آیت‌الله خامنه‌ای به فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز برای ورود به عملیات آزادسازی سوسنگرد»(۲) را منتشر می‌کند:‬

شب دوشنبه ۵۹/۸/۲۶ ساعت ۰۱:۱۰

سرکار سرهنگ قاسمی فرمانده لشکر ۹۲ زرهی اهواز

با سلام

شنیدم تیمسار ظهیرنژاد به شما تلفن کرده‌اند که تیپ ۲ فردا وارد عمل نشود مگر بنا به امر. و منظورشان امر آقای رئیس‌جمهور است. من این عدول از تصمیم عصر را قابل توجیه نمی‌دانم. این به‌ معنای تعطیل یا به ناکامی کشاندن عملیات فردا است. استعداد دشمن چنان است که آن دو گروهان پیاده یارای کار درستی در برابر آن ندارند و اگر تیپ وارد عمل نشود در حقیقت تک انجام نگرفته است. صبح اگر برای تصمیم نهائی بخواهیم منتظر آمدن تیمسار ظهیرنژاد بمانیم وقت خواهد گذشت. جوانان ما در سوسنگرد حداکثر تا صبح مقاومت خواهند کرد و صبح زود اگر ما قدری بار دشمن را سبک نکنیم همه نابود خواهند شد و شهر کاملاً سقوط خواهد کرد. خلاصه اینکه به نظر و تشخیص ما کار باید به همان روال که عصر صحبت شد پیش برود و تیپ آماده باشد که صبح وارد عمل شود. در غیر این صورت مسئولیت سقوط سوسنگرد با هر کسی است که از این تصمیم عدول کرده است.

سیدعلی خامنه‌ای

متن نامه دکتر چمران:

من رسماً اعلام جرم می‌کنم

به‌نام نماینده‌ امام و نماینده شورای عالی دفاع از این همه اهمال و اتلاف وقت و به هدر رفتن خون جوانان شکایت دارم؛ چند روز است که فریاد می‌کشم تا بالاخره دیشب جوابی شنیده شد، امروز انتظار عمل داشتم، متأسفانه نشد، امروز صبح در حضور سرکار و سرهنگ شهبازی ایرادات و نظرات خود را گفتم، و شما فکر کردید و جواب دادید که فردا صبح زود انجام می‌شود و الان می‌بینم که می‌خواهند به تأخیر بیندازند و این یعنی مرگ ۵۰۰ جوان و سقوط سوسنگرد و حمیدیه و اهواز و من در این صورت همه شما را در مقابل خدا و خلق مسئول می‌دانم.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شدی روح شهیدان صلوات

 

 

ا

 نظر دهید »

خاطراتی از شهید محمدتقی مددی

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

پس از عملیات بدر به دانشکده فرماندهی و ستاد اصفهان در رشته توپخانه راه یافت. او یکی از موفق‌ترین دانشجویانی بود که از این دوره سرفراز بیرون آمد و به‌ عنوان فرمانده توپخانه تیپ 21 امام رضا (ع) منصوب شد.

سرما در شهر بیداد می‌کرد و زمین در سنگینی خواب بهمن‌ماه فرورفته بود. بیست و سومین روز از بهمن هزار و سیصد و چهل‌وچهار، شکوفه‌ای در خانه همیشه بهارین خانواده مددی در محله سوسن‌آباد تهران شکفت. پدر و مادر به شکرانه این نعمت و به یاد جوادالائمه (ع) نامش را محمدتقی نهادند. گویی خداوند رحمت بی‌منتهایش را بار دیگر به خانواده‌ای کوچک از امت رسول برگزیده‌اش جاری کرده بود. اما این بار مولودی به سپیدی یاس با چشم‌هایی که همه آسمان در آن خلاصه‌شده بود.

از جنس خدا جنس ملک جنس چه بودی

از هر چه که بودی ولی از خاک نبودی

ما در ته این دره به اعماق سقوطیم

تو تا همه عرش خدا رو به صعودی

در کودکی مردان بزرگ همیشه ابهامی نهفته است که در بزرگی ایشان تحقق می‌یابد. چنانکه در دوران خردسالی، محمدتقی بارها دچار حوادث شد. اما گویا مشیت الهی چنین مقدر فرمود تا به‌سلامت درآید و وجودش وقف نبرد شود.

پدر محمدتقی از طریق اشتغال در مغازه جوراب‌بافی امرارمعاش می‌کرد. از همان اوان کودکی دست‌پر عطوفت پدرانه را می‌فشرد و همراهش در مجالس مذهبی شرکت می‌کرد. از استعداد و هوش خوبی برخوردار بود به‌طوری‌که در تمام دوران تحصیل شاگردی موفق و شهره به حسن اخلاق محسوب می‌شد. دوران دبستان و راهنمایی را باعلاقه به پایان رسانید و اوقات فراغتش را در کتابخانه آستان قدس سپری می‌کرد. همزمان با آغاز دوران انقلاب، پا به‌پای سایر امت اسلامی با شرکت در راهپیمایی‌ها به‌ویژه روز دهم دی‌ماه، نفرت خویش را از نظام حاکم ابراز می‌داشت. همسو با سایر مردم در پایگاه‌های انقلابی حضور می‌یافت و با اشتیاق زائدالوصفی جریان موج گونه انقلاب را از زبان روحانیت معظم مشهد دنبال می‌کرد. گرچه در زمان پیروزی انقلاب هنوز نوجوانی بیش نبود. اما آگاهانه و با درون‌مایه غنی اعتقادی بافرمان امام مبنی بر تشکیل ارتش بیست‌میلیونی به عضویت بسیج درآمد.

پس از گذراندن دوره‌های آموزشی، در حین تحصیل، صدای پای بیگانه او را به خود آورد با شروع جنگ تحمیلی به دلیل کمی سن، تا مدت‌ها اجازه حضور در جبهه را نیافت. اولین اعزامش مقارن با فتح خرمشهر گردید. در همان روزهای سال هزار و سیصد و شصت‌ویک با آغاز عملیات رمضان درحالی‌که پانزده سال بیش نداشت به جمع رزمندگان پیوست. پس از ورود به صحنه جنگ، اصل ماندن تا پیروزی برایش تردیدناپذیر شد. به عضویت سپاه درآمد و با حضور مستمر در جبهه و شرکت در عملیات رمضان، مسلم بن عقیل، والفجریک، والفجر سه، خیبر، میمک، بدر، والفجر هشت، بیت المقدس و …این امر را به اثبات رسانید.

در عملیات خیبر از ناحیه سینه مورد اصابت گلوله قرار گرفت. مدتی در بیمارستان بستری شد و خانواده از مجروح شدنش بی‌اطلاع بودند. دوران نقاهت نیز او را از جبهه دور نکرد. پس از ترخیص از بیمارستان، مجدداً راهی جبهه شد و نقش مهمی را در عملیات میمک ایفا نمود.

پس از عملیات بدر به دانشکده فرماندهی و ستاد اصفهان در رشته توپخانه راه یافت. او یکی از موفق‌ترین دانشجویانی بود که از این دوره سرفراز بیرون آمد و به عنوان فرمانده توپخانه تیپ 21 امام رضا (ع) منصوب شد. از همسنگرش شهید تاج گلی چنین نقل‌شده: حاج‌آقا هر وقت وارد ستاد ارتش می‌شد تمامی ارتشی‌ها پیش پای ایشان برمی خواستند و سرهنگ‌های بسیار معظمی به ایشان سلام نظامی می‌دادند اما او با همه این مسائل از یک جوان بسیجی متواضع‌تر بود از بیان تواضع او همین بس که خانواده‌اش پس از شهادت متوجه سمت وی در مناطق عملیاتی شدند. برای بار دوم مجروح می‌شود و هنگامی‌که به اصرار فرماندهان ارشد به مرخصی می‌آید با جمع‌آوری نیروهای پاک‌باخته و جوان به تأسیس جلسات دعای ندبه رزمندگان اسلام در مشهد همت گماشت.

در سال هزار و سیصد و شصت‌وشش به دلیل شایستگی‌هایی که از خود در جبهه‌ها نشان داد، از طرف سپاه به سفر حج فرستاده شد. خدا می‌داند شاید این خواست الهی بود تا حجش نیز به جبهه بدل شود. آن سال رژیم دست‌نشانده آل سعود حجاج ایرانی را به خاک و خون کشید. به گفته شاهدان عینی محمدتقی مددی ساعت‌ها در درگیری حضور داشت و به حمایت از مردان و زنان سالخورده وجودش را سپر بلای نامردمان کرد. مادر بزرگوارش در این زمینه می‌فرماید: زمانی که از مکه برگشت ساکش را باز کردیم و لباس خونینش را یافتیم. او آن‌قدر از حادثه آن سال متأثر بود که تنها راه گرفتن انتقام شهدای مظلوم مکه را حضور مداوم در جبهه‌های نبرد می‌دانست.

کعبه یک سنگ نشان است که ره گم نشود

حاجی احرام دگر پوش ببین یار کجاست

خانواده هنوز از دیدارش سیرنشده بودند که بار دیگر محرم شد. همواره در عملیات جویای میقات بود. می‌هراسید که مبادا جنگ تمام شود و او از جمع عشاق بازماند. با پای ارادت هروله کنان بار دیگر راهی جبهه شد. در مشعر شور و شعور را در هم آمیخت و در منا از منیت گذشت. بالاخره پس از پنج سال حضور مستمر، محمدتقی در بیست و هفتم آبان ماه سال هزار و سیصد و شصت‌وشش در منطقه عملیاتی نصر هشت، همچو اسماعیلی از تبار خمینی به قربانگاه رهسپار گردید. بدین ترتیب از زیارت کعبه تا دیدار خدای کعبه چهار ماهی بیشتر فاصله نیفتاد. برادر ابراهیم‌زاده در مورد نحوه شهادت ایشان چنین می‌گوید: سنگر ما با سنگر مددی دویست متری فاصله داشت. در سنگر ما بود که سه گلوله اطراف سنگر ایشان به زمین خورد. بدون مقدمه از سنگر خارج شد. با خوردن چهارمین و پنجمین گلوله به زمین، با تلفن تماس گرفتیم و متوجه مجروحیت ایشان شدیم به‌سرعت خودم را به بالای سرش رساندم. یک ترکش به سر و چند ترکش به سینه‌اش خورده بود. عمق جراحات توان صحبت را از او گرفت و زمانی که به بیمارستان حضرت فاطمه (س) منتقل می‌شد به دوستان آسمانیش پیوست. برگزیدگان خداوند در ذهن مردم یا مثل رعد می‌گذرند یا مثل یاس معطر و جاودانه‌اند. چنانکه سردار قاآنی در مورد شهادت ایشان فرمودند: وجود حاج‌آقا مددی برای تیپ 21 امام رضا (ع) و برای جبهه اسلام یک رحمت بود. مزار مطهر شهید محمدتقی مددی در جوار سایر همرزمانش در گلزار شهدای بهشت رضا یادآور دلاوری است خستگی‌ناپذیر.

پرهیز از گناه

یک روز پسرم محمدتقی در موقع برگشت از مدرسه دیرکرد. زمانی که به مدرسه‌اش رفتم متوجه شدم او از صبح به مدرسه نرفته است. وقتی محمدتقی به خانه آمد به او گفتم: مادرجان، خدا مرگم، تو از صبح به مدرسه نرفته‌ای؟ پس کجا رفته بودی؟ گفت از صبح در خیابان راه می‌رفتم و در موقع تعطیل شدن مدرسه از مردم ساعت می‌پرسیدم و بعد به خانه آمدم. گفتم: برای چه به مدرسه نمی‌روی؟ گفت: چون خانم معلمان بی‌حجاب است، چادر سرش نمی‌کند، من هم بدم می‌آید، شما بیایید و به معلمان بگویید چادر سرش کند. - آن زمان کسی جرأت نداشت در این زمینه صحبتی بکند گفتم: مادرجان تو به مدرسه برو و فقط درست را بخوان و به خانم معلمت سعی کن کمتر نگاه کنی.

راوی مادر شهید

تواضع و فروتنی

یک روز شوهر خواهر محمّدتقی به او گفت: محمّدتقی، بیا بجای اینکه به جبهه بروی به شهرستان تربت‌جام برو و فرماندهی کمیته آنجا را به عهده بگیر. محمدتقی لبخند شیرینی زد و گفت: فرماندهی بار سنگینی است. فرماندهی همانند یک باری است که بر دوش آدمی سنگینی می‌کند امّا اگر از اوّل بسیجی باشی سبک‌تر هستی. پس چنین کاری را هیچ‌گاه به عهده نمی‌گیرم.

راوی مادر شهید

تواضع و فروتنی

فصل خرماپزان در منطقه اندیمشک تازه نهار را که از آغوز ( کشک و بادمجان) بود خورده بودیم. سنگینی غذا و گرمی هوا باعث شده بود که ما چفیه هایمان را خیس کرده روی صورتهایمان بیاندازیم و در سایة خاکریز استراحت کنیم. ظروف نشسته غذایمان نیز همچنان در کنارمان روی‌هم چیده شده بود. تقریباً خوابمان گرفته بود که برادری از راه رسید و گفت: برادرها برخیزید ظروف غذایتان را بشویید وگرنه حشرات دور آن جمع می‌شوند و منطقه کثیف می‌شود. و ما بی‌آنکه بلند شویم یا چفیه هایمان را برداریم گفتیم: (حالش نیست! باشه بعد!) من غرغرکنان گفتم: دلمان نمی‌خواهد، خیلی ناراحتی ، خودت بشور! آن برادر بدون درنگ ظرف‌ها را برداشت و به راه افتاد. در همین لحظه یکی از بچه‌ها گوشة چفیه اش را بلند کرد و مثل برق­گرفته‌ها گفت: مقدس نیا می‌دانی که بود؟ گفتم: ولش کن بابا! گفت: بیچاره، آن حاجی مددی بود. هر شش نفر از جا پریدیم و به دنبالش دویدیم و عذر خواستیم و هر چه تلاش نمودیم ظروف را از دستش بگیریم موفق نشدیم! حاج مددی گفت: من کاری را که قصد کرده‌ام نیمه‌کاره رها نمی‌کنم. ضمناً شما که برای جنگ درراه خدا آمده‌اید این وظیفه کوچک ر ا فراموش نکنید یعنی رعایت نظافت و بهداشت را.

راوی مقدس نیا

وصیتنامه شهید محمدتقی مددی

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »

حکایت پسر مو فرفری مسجد زینب کبری(س)

28 شهریور 1395 توسط مادر پهلو شکسته

بسم الله الرحمن الرحیم

حاج حسن فقط یکی از محصولات اعجوبه ای خط تولیدی بود که آسید علی آقای لواسانی توی مسجد زینب کبری راه انداخته بود. خط تولیدی که بچه های رنگ به رنگ کوچه ی آمیز محمود وزیر را می گرفت و جوانان یک رنگ انقلابی و مذهبی بیرون می داد.
 حاج حسن طهرانی مقدم همان کسی است که الان به خاطر وجودش در عرصه تسلیحات نظامی با افتخار می‌گوییم توان موشکی ما به برد فلان قدر رسیده است. همان که وقتی شهید شد تازه همه او را شناختند. شهیدی که بدور از هیاهو کار می‌کرد و فقط برایش مهم بود نظر رهبرش در مورد کارهای او چگونه است.

حاج حسن طهرانی مقدم کاری به فتوا و حکم حکومتی نداشت او مطیع محض رهبری بود و فقط کافی بود حس کند نظر رهبری در مورد مسئله ای مثبت نیست. همین کافی بود که برای همیشه آن کار ار از ذهنش بیرون شود. چرا که خوب می‌دانست اطاعت از ولی فقیه اطاعت از ولی خداست و باعث خشنودی خدایش می‌شود.

حاج حسن از ابتدای جوانی قدم در راه جهاد گذاشت و سرانجام در جهاد خودکفائی سپاه پاسداران روحش را پرواز داد و جاودانه شد.

    
                                   

حاج حسن فقط یکی از محصولات اعجوبه ای خط تولید بود که آسید علی آقای لواسانی توی مسجد زینب کبری راه انداخته بود. خط تولیدی که بچه های رنگ به رنگ کوچه ی آمیز محمود وزیر را می گرفت و جوانان یک رنگ انقلابی و مذهبی بیرون می داد. سالهای 51 تا انقلاب که سالهای رونق مسجد و نوجوانی حسن روی هم افتاده بود، همه جور ادمی توی مسجر رفت و آمد می‌کرد. ولی تخصص آسید علی آقا جذب بچه ها و جوان ها بود. سلسله مراتبی درست کرده بود که هر گروه سنی، معلم غیر مستقیم گروه سنی پایین ترش باشد.

برای هر سنی کار و برنامه در مسجد بود و برای همین در مسجد تمام روز به رویشان باز بود. به تلافی تمام سالهای قبلش که در مسجد کوچک کوچه ی آمیز محمود وزیر واقع در محله سرچشمه تهران حتی وقت های نماز باز نمی شد. متروکه بود و قبل از سال 51 تمام فعالیتش میزبانی برای نماز صبح هول هولکی سوپور محله بود. آن روزها که مادر و محمد آستین بالا زده بودند که مسجد کوچه شان را آباد کنند، حسن و علی هنوز بچه بودند و جلوی مسجد جای خوبی برای گل کوچک بازی کردن و مسابقه دادن با تیم های محله های دیگر بود. آن روزها که مادر و محمد می رفتند درب خانه ها و قول کمک می گرفتند برای مسجد. پسر ریز نقشی که موهای فرفری داشت و کاپیتان تیم یاس بود و فوتبال خوب و اخلاقش او را بین بچه های کوچه محبوب کرده بود. آن روزها که اهالی محل جمع شده بودند و یکی گچکاری می‌کرد و یکی کاشیکاری و یکی فرش می شست و مادر و زن های محل چادر و پرده می دوختند، سیامک و علی پول توجیبی بچه ها را جمع کرده بودند و همراه پول خودشان به محمد داده بودند که مسجد زودتر رونق بگیرد.

ولی مسجد به این چیزها آباد نشد. رونق مسجد از روزی بود که آسید علی، پسر کوچک آیت‌الله لواسانی بزرگ قبول کرده بود خودش را وقف مسجد کوچک توی کوچه کند.

از همان موقع ها بود که کم کم بقال و چقال محل مسجدی شدند و بچه های محله ای که دزد و خلافکار هم کم نداشت، توی چند سال شدند جوان های انقلابی صاحب فکر و ایدئولوژی. بچه ها از وسط فوتبالی که جلوی مسجد بازی می‌کردند کشیده می شدند توی گروه سرود.

برای بهتر خواندن شعرهای معنی داری که باید تمرین می کردند متوسل می شدند به بچه های بزرگتر مسجدی و از طریق آنها هدایت می شدند سمت کلاس احکام آسید علی آقا.

با شنیدن نکته های سیاسی مخفی لای احکام نجسی و پاکی و آب قلیل می رفتند پی پخش اعلامیه های آقا توی مدرسه و خیابان و آنجا هم می افتادند توی خط تظاهرات و …

درست مثل خط تولید بود. و حاج حسن یکی از اعجوبه هایی بود که از همین خط تولید بیرون آمده بود.

منبع: سایت فاتحان

 

برای شادی روح شهیدان صلوات

 نظر دهید »
  • 1
  • ...
  • 650
  • 651
  • 652
  • ...
  • 653
  • ...
  • 654
  • 655
  • 656
  • ...
  • 657
  • ...
  • 658
  • 659
  • 660
  • ...
  • 1182
 << < خرداد 1404 > >>
شنبه یکشنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنج شنبه جمعه
          1 2
3 4 5 6 7 8 9
10 11 12 13 14 15 16
17 18 19 20 21 22 23
24 25 26 27 28 29 30
31            

فاطمه(س) بی نشان

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • وصیت نامه شهدا
  • خاطرات دفاع مقدس
  • خاطرات شهدا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟

خادمان

کاربران آنلاین

  • صفيه گرجي
  • زفاک
  • پارلا
  • ma@jmail.com
  • سیده زهرا موسوی

آمار

  • امروز: 1156
  • دیروز: 240
  • 7 روز قبل: 1213
  • 1 ماه قبل: 7529
  • کل بازدیدها: 238854

مطالب با رتبه بالا

  • یا حسین(ع) (5.00)
  • کفاره گناه ( از خاطرات شهید مهدی باکری ) (5.00)
  • وصیت نامه شهید عباس بنایی (5.00)
  • امتحان پدر از فرزند شهیدش (5.00)
  • شهادتت مبارک (دلنوشته دختر شهید محمد بلباسی ) (5.00)

رتبه

    ورود

    ابزار وبلاگ

    سخنی از بهشت

    حدیث

    موزیک

    ذکر روز

    دریافت کد ذکر ایام هفته برای وبلاگ
    • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
    • تماس