ماجرای کتک خوردن چهار فرمانده
بسم الله الرحمن الرحیم
حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را میزدند! کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدسهایی زدند. خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.
«محمدباقر قالیباف» (شهردار تهران) در خاطرهای که در وب سایت رسمیاش منتشر شده است، نوشته است:
حدود ساعت ٣ بعد از ظهر، به همراه سه نفر دیگر از فرماندهان در ارتفاعات گولان بودیم. من، آقای قاسم سلیمانی، آقای مرتضی قربانی، و آقای اسدی.
از ماموریتی برمی گشتیم که دیدیم راه را آب گرفته و ماشینهایی که نیروها را میآوردند، در راه ماندهاند و وضعیت بدی ایجاد شده بود. وانت ما هم در راه ماند و پیاده از ارتفاعات بالا آمدیم.
دیدیم علت خراب شدن راه، این است که بچههای ادوات قرارگاه، برای کار گذاشتن قبضههای خمپارهها، زمین را کندند و خاکهایش را ریختهاند در جوی آب. آب هم مسیرش عوض شده بود و تا پایین، هم گل درست کرده بود و هم یخ زده بود. همین باعث شده بود تا راه خراب شود و ماشینها در راه بمانند. بچهها هم متوجه نبودند این مسائل ایجاد شده است؛ ما هم بیل برداشتیم و خاکها را جابهجا کردیم تا راه آب درست بشود.
در همین حین یکی از بچههای بسیجی آمد طرف ما و گفت: شما اینجا چی کار دارید؟ چه کار میکنید؟ به بیل ما چه کار دارید؟
آقای قربانی گفت: ول کن… بگذار کارمون رو بکنیم و جر و بحث شد و او وقتی دید تنهاست و ما چهار نفریم، برگشت آنطرف تپه، تا بقیه رفقایش را خبر کند!
دوید که برود طرفشان، مرتضی قربانی احساس کرد طرف فرار کرده! دنبالش دوید و کلتش رو درآورد و یک تیر هوایی زد! طرف رفت بالای تپه، رفیقهایش را خبر کرد، برگشت و گفت کی تیر زد؟! مرتضی گفت من زدم!
گفت تو بیخود کردی زدی… و محکم زد تو گوش مرتضی! مرتضی هم زد و حاج قاسم هم دوید کمک و آنها هم آمدند و خلاصه دعوا شد!
من دیدم اونها دارند همدیگر رو میزنند، بیل را رها نکردم و ادامه دادم و راه آب را باز کردم!
حاج قاسم را انداخته بودند روی ماشین و حسابی او را میزدند! کمی گذشت و آنها نسبت به ما حدسهایی زدند. خلاصه بعد از کتک کاری رفتند.
از آن موقع هر وقت حاج قاسم را میبینم میگوید تو آن موقع سیاستمداری کردی و با بیلت به کمک ما نیامدی! من هم میگویم ما رفته بودیم جوی باز کنیم نرفته بودیم دعوا کنیم که!!!
منبع: سایت فاتحان
برای شادی روح شهیدان صلوات